میرزا صادق آقا تبریزی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
میرزا صادق آقا تبریزی (۱۲۷۴-۱۳۵۱ق/۱۲۳۷-۱۳۱۱ش)، فقیه امامی و اصولی و ادیبِ
مبارز آذربایجان در
قرن چهاردهم هجری قمری بود.
او در
نجف علوم دینی را نزد بزرگانی چون
محمدفاضل ایروانی،
محمد فاضل شربیانی،
محمدحسن مامقانی، شیخ
محمدهادی تهرانی و شیخ
حسین اردکانی فرا گرفته و به
درجه اجتهاد رسید. او بعد از ۲۴ سال به زادگاهش
تبریز بازگشت و مرجعیت دینی آنجا را بر عهده گرفت و به فعالیتهای علمی، تبلیغی و سیاسی پرداخت. وی از مخالفان
مشروطه بود که طی تلگرافی از
محمدعلی شاه خواستار لغو مشروطیت شد. ایشان در زمان
رضاخان در پی انتقاد از دولت به خاطر هجوم به مدارس علمیه و هتک طلاب، به
همدان یا
سنندج تبعید شد و پس از آزادی به
قم رفت و در آنجا ساکن گردید.
میرزا صادق آقا
تبریزی در سال
۱۲۷۴ق در
شهر تبریز در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. پدر وی میرزا محمدآقا معروف به
مجتهد کوچک عالمی در خطه
آذربایجان نامآور و به علم و فضل شهرت داشت.
میرزا صادق آقا در اوان نوجوانی وارد مدرسه علوم دینی گردید و تحصیلات ابتدایی را که شامل آشنایی با
ادبیات،
قرآن و سطح ابتدایی
فقه و
اصول بود فرا گرفت و ۱۸ بهار از عمرش در این سامان سپری شد.
تا اینکه در سال
۱۲۸۸ق به
حوزه علمیه نجف هجرت کرد و مدت اقامت او در نجف اشرف ۲۴ سال طول کشید. و این مدت پربارترین دوره زندگی این عالم بشمار میرود. وی بعد از فراگیری علوم گوناگون، در فقه و اصول به
درجه اجتهاد رسید و حلقه درسی تشکیل داد. در درس وی شاگردان بسیاری حاضر میشدند.
اساتیدی که
آیت الله میرزا صادق
تبریزی در دورههای مختلف تحصیل از آنها بهره برده است عبارتند از:
۱- شیخ
حسین اردکانی (متوفای
۱۳۰۵ق)؛
۲- ملا
محمدفاضل ایروانی (متوفای
۱۳۰۶ق)؛
۳-
محمد فاضل شربیانی (متوفای
۱۳۲۲ق)؛
۴-
محمدحسن مامقانی (متوفای
۱۳۲۳ق)؛
۵- شیخ
محمدهادی تهرانی (متوفای
۱۳۲۱ق).
تبریزی در
کربلا نیز در مجلس درس ملا حسین اردکانی حاضر میشد.
تبریزی، پس از حدود ۲۴ سال اقامت در نجف، به زادگاهش بازگشت و مرجعیت آذربایجان را بر عهده گرفت.
وی به مشکلات مردم توجه داشت و درصدد رفع آنها برمیآمد.
در جریان مهاجرت ارمنیان به
تبریز در وضعی رقتبار ( زمستان ۱۲۹۹ ش)،
تبریزی با موعظه و یادآوری وظایف مسلمانان سبب شد تا مردم
تبریز ضمن استقبال گرم از مهاجران، مبلغ بسیاری نیز به ایشان کمک کنند.
این امر نفوذ او در مردم و محبوبیتش را نشان میدهد.
علامه امینی درباره میرزا صادق آقا مینویسد: او یکی از چهرههای درخشان تشیع و از جمله دانشمندان متشخص
امامیه است که در آذربایجان به مرجعیت تقلید رسید و سالها صاحب ریاست و زعامت دینی گردید. زعیمی که در اداره امور حسن تدبیر و در قضاء و داوری دادگری و در اظهار نظر ثبات و پایداری و استواری نشان میداد.
برای اصلاح جامعه برنامههایی پیشرفته ارائه مینمود. او همواره با هوشیاری و دوراندیشی و تحمل مشتقات و مرارتها مردم را رهبری میکرد و در
مبارزه با
کفر و
الحاد از سختیها و تلخیها نمیهراسید و پیوسته با پند و اندرز و سخنان گیرا و نافذش بار مسؤولیت را به دوش میکشید.
همچنین در
احسن الودیعه آمده است: آقا میرزا صادق یکی از علمای بزرگ
ایران و از جمله مراجع تقلید شیعه امامیه در عصر حاضر است که صاحب ریاست عامه و مرجعیت تام است و حکومت ایران به دنبال انقلابی که در شهر
تبریز رخ داد وی را به برخی بلاد تبعید نمود.
سید حسن امین نیز از او به بزرگی یاد کرده مینویسد: او فقیهی بود
مجتهد، مرجع تقلیدی محبوب، انسانی زیباروی و نیکو معاشرت بود، واعظ و سخنوری دارای سعه صدر و قریحه شعر بوده است...
آیت الله مجتهد تبریزی در عرصههای مختلف زندگی پیشتاز بود و عمر خویش را در خدمت به جامعه دینی سپری ساخت. او همانگونه به سرنوشت جامعه میاندیشید، دغدغه رشد و تعالی امت اسلامی را داشت و همچنین سخت نگران اوضاع اسفبار اقتصادی و فقر و بدبختی مردم زمان خویش بود. او یکه و تنها برای ساماندادن به وضع مردم در زمینههای مختلف قامت قیام بست. در شهر
تبریز معروف است که میگویند خانه آقا میرزا صادق به روی همه باز بود. پناهگاهی بود برای فقرا و نیازمندان، و پایگاهی برای دردمندان و اندیشهوران که به دین و مصالح مسلمین میاندیشیدند. همچنین دیوانی برای حل مشکلات مردم.
در زندگی
آیت الله تبریزی دو ویژگی بسیار برجسته وجود داشت، نخست اینکه ایشان بسیار سختکوش و در اهداف دینی خویش استوار بودند. دوم عشق و علاقه ایشان به مردم، و به عبارتی وجهه مردمی ایشان بود. به نوشته محمد
مجتهدی، «... حاج میرزا صادقآقا پس از رحلت حاجی میرزا حسن
مجتهد، از حیث نفوذ و وجهه در درجه اول واقع شد چنانچه در شب
عید فطر مردم از نصف شب به مسجد او می رفتند و برای خود جا میگرفتند، تا در
نماز عید ایشان شرکت کنند.
ملا علی خیابانی نیز که محضر این بزرگوار را درک کرده است مینویسد: چنان صاحب حزم (هوشیار) بود که کسی نمیتوانست در امری به ایشان دخالت و غلبه بنماید و نطق نمیکرد مگر به چیزی که نفع ببخشد برای مردم در دین و دنیای ایشان... . همچنین
آقا بزرگ تهرانی مینویسد: او وجود خویش را وقف تدریس، نشر احکام و سودرسانی و رفع نیاز نیازمندان و
مبارزه با بدعتها، بیدینیها و پاسداری از مقدسات دین و جهان اسلام کرد. و در این راه با سختیها و مرارتهای زیادی روبهرو گردید و تحمل کرد.
در زمان مرجعیت
مجتهد تبریزی،
اسلام و به طور کلی
دین، مشکلات زیادی داشت، از یک سو توطئه همه جانبه دشمنان اسلام هر روز گستردهتر میگردید و پیکره جهان اسلام را تجزیه و پاره پاره میکرد و از سوی دیگر تهاجم گسترده فرهنگی دشمن بر علیه دین بود که با همه توان، تلاش در نابودی ارزشهای دینی و اسلامی در جوامع اسلامی بخصوص در جامعه دینی ایران داشت.
عالمان دینی روز را شب و شب را صبح میکردند در حالیکه درگیر فرقهها و گروهکهای دینی بودند که قارچگونه از گوشه و کنار این کشور سربلند کرده و دامن دین را لکهدار میساختند. یک روز
وهابیت بود که از دین تفسیر غلط به جامعه عرضه میکرد و موجب رویگرداندن قشر روشنفکر از دین میگردید. یک روز بهائیگری قد علم میکرد و جوانان این مرز و بوم را به دام فساد میکشاند، و یک روز غربگرایی و غربستایی با هزاران حیله و نیرنگ به بیهویتی این مردم میاندیشید و این مسائل برای عالم دینی چون
آیت الله مجتهد تبریزی سخت و طاقتفرسا بود.
در اوائل قرن سیزدهم ه.ق ایران حوادث و وقایع تلخ و شیرین زیادی به خود دیده است. جریان
مشروطیت که در نیمه اول این قرن در ایران مطرح گردیده و به ظاهر نیز به پیروزی رسید، عامل جریانات بسیار زیادی گردید. از همان دوره پیروزی مشروطیت به خلع فرزندان قاجار از حکومت انجامید و زمینه برای به قدرت رسیدن عوامل بیریشهتر و نوکران گوش به فرمان استعمارگران در ایران فراهم شد. جریانات مهمی در این سرزمین شکل گرفت. با شهادت
شیخ فضلالله نوری به اتهام مخالفت با مشروطه آنهم با دهها حیله و نیرنگ آسیب زیادی متوجه حوزههای علمیه و مراجع تقلید گردید. دشمنان دین از یک سو تلاش کردند فرمان شهادت
آیت الله شیخ نوری را به علمای پیشرو مشروطه نسبت داده و موجب تفرقه در بین
آیات و بزرگان مراجع گردند و از سوی دیگر قصه
جدایی دین از سیاست را ساخته و زمینه انزوای دین و کنارهگیری علمای دین از سیاست را فراهم آوردند.
رضاخان درسال ۱۲۹۹ ه .ش (مطابق
۱۳۳۹ قمری) با راهنمایی و فراهمساختن زمینه توسط عوامل بیگانه به خصوص بریتانیا دست به کودتا زد و بسیاری از عناصر روشنفکر دینی را دستگیر و سر به نیست کرد و به زودی یعنی در سال ۱۳۰۴ ه.ش با قانونیخواندن خود به عنوان شاه ایران دست به اجرای برنامههای استعمار زد.
وی که به فرمان اجانب و مامور زمینهسازی برای ورود فرهنگ بیگانه به کشور بود از دین و حوزههای علمیه آغاز کرد. کشاندن طلاب علوم دینی از مدارس علمی به سربازخانهها و دستبرد به فرهنگ دیرینه این ملت و تبدیل لباسهای سنتی ایران به لباسهای مد روز غرب و به مرور زمان ظهور بانوان با کلاه و برهنه در خیابانها و جمعآوری چادر و حجابهای زنان نیز در راستای همین اهداف شوم انجام میگرفت.
در جریان قلع و قمع حوزههای علمیه و دستگیری و کشاندن طلاب علوم دینی به پادگانها و از طرفی جریان
کشف حجاب که عملا با حضور خانواده رضاخان در مجامع عمومی بدون حجاب از سال ۱۳۰۷ آغاز گردید و بالاخره چند سال طول نکشید که به طور رسمی در همه ایران اجرا گردید، مراجع و عالمان بزرگ دینی به پاسداری از این ارزش اسلامی برخاسته و
مبارزهای گسترده با دولت را آغاز کردند، علمای قم، علمای
شیراز، علمای
مشهد و
اصفهان و علمای
تهران و
تبریز هر کدام با اجرای راهپیماییها و تجمعات مردم را از هجوم گسترده دشمن آگاه ساخته و دینستیزی رضاخان را محکوم کردند.
در این وقایع
آیت الله میرزا صادق آقا در
تبریز به عنوان
مجاهد پیشرو در
مبارزه با دینستیزی رضاخان مردم آذربایجان را رهبری کرد. وی پس از شنیدن وقایع دردناک هجوم به مدارس علمی در
حوزه علمیه قم و دستگیری طلاب و با علنیشدن تبلیغات ضد اسلامی رضاخان در
تبریز، دولت رضاخانی را به باد انتقاد گرفت و از رفتار و کردار عوامل حکومت، اظهار انزجار و اعلام خطر نمود و این بود که رضاخان دستور داد
آیت الله میرزا صادق آقا را گرفته و به تبعیدگاه روانه ساختند.
داستان تبعید وی در کتب تاریخی به گونههای مختلف آمده است، کتاب
معارف الرجال در خصوص
مبارزات و تبعید ایشان اشاره کرده مینویسد: او کسی بود که بر بالای منبر رفته و آنچه که پهلوی با علما و دین انجام میداد برای مردم مطرح میکرد و لذا عوامل پلیس او را دستگیر و نخست در
همدان و سپس به
قم تبعید نمود ...»
در برخی منابع چون کتاب
علماء معاصرین اینگونه آمده است که وی «بنا به موجبی به بلده
سنندج مقر حکومت کردستان مسافرت فرمود!! ...» و سپس اضافه میکند که اهالی آنجا با اینکه از جماعات عامه و
اهل سنت شافعیه هستند به زیارت او آمدند و تکریم و تجلیل به جای آوردند و علمای ایشان هر روز میآمدند و به قدوم وی در بلدشان افتخار مینمودند، حتی شیخ اجل شیخ شکرالله امام جمعه سنندج گفت اگر ذبح ولد شرعی بود من یکی از اولادم را ذبح میکردم.»
امام خمینی (رحمة
اللهعلیه) نیز در خصوص وجود اختناق آن زمان و منکرهای رضاخانی اشاره میکند و در ارتباط با تبعید
مجتهد مجاهد تبریز میگوید:
«... با دست رضاخان شروع کردند به کوبیدن روحانیون. عمامهها را برداشتن و مدرسهها را جلویش را گرفتن، لباسها را تغیر دادن با آن شدتی که انسان شرم میکند که چه کردند با این طایفه و این هم به اسم اینکه میخواهیم اصلاح بکنیم، با اسم اینکه همه ایران یک رنگ باشند، ملت ما کذا باشد، با این حرفهای ناروا این قدرت را هم میخواستند بشکنند و شکستند در آن وقت و سخت هم شکستند و چند قیامی که در ایران از جانب روحانیون شد که یکی از آنها از اصفهان بود ... این را هم با حیله و قدرت شکستند، چنانچه قیام آذربایجان و علمای آذربایجان و قیام
خراسان اینها را هم با قدرت شکستند ... و علمای
تبریز را دو نفر شخصی که در راس بود از آنجا گرفتند و بردند گمانم این است که در «سقز» آنجا مدتی تبعید بودند و بعد هم که اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج میرزا صادق آقا که شخص اول آن وقت روحانیت
تبریز بود آمد و در قم ماند و در همینجا هم ماندگار شد و دیگر نرفت. آنجا میرفت هم کاری نمیتوانست بکند.»
در منابع، شرححالِ
تبریزی و
مبارزات وی در
دوره قاجار و پهلوی به اختصار آمده و گاه در گزارشِ احوال وی رعایت بیطرفی نشده است.
وی از مخالفان مشروطه و پیامدهای آن بود و در ۱۲۹۲ش با برخی علما به
محمدعلی شاه تلگرام فرستاد و خواستار لغو مشروطیت شد.
تبریزی در دوره پهلوی از دستگاه حاکم دوری میجست.
در جریان مهاجرت علما به قم در ۱۳۰۶ ش/ ۱۳۴۶، و در اعتراض به قانون نظام وظیفه، وی در نامهای حمایت خود را از رهبر این حرکت،
حاج آقا نوراللّه اصفهانی، اعلام کرد و عازم قم شد، اما هنگامی که به آنجا رسید، اصفهانی از دنیا رفته بود.
در ادامه مخالفت با قانون نظام وظیفه مردم
تبریز در ۱۳۰۷ش /۱۳۴۷، قیام کردند که تا اوایل ۱۳۰۸ ش ادامه یافت و
تبریزی به همراهی دیگر علما رهبری مردم را بر عهده گرفت. حکومت، او را دستگیر و به همدان (یا سنندج) تبعید کرد، اما پس از چند روز رضاشاه ناگزیر دستور آزادی وی را صادر کرد.
وی پس از آزادی به قم رفت و در همانجا اقامت گزید.
آیت الله مجتهد تبریزی بالاخره در ششم
ذی القعده سال
۱۳۵۱ق مطابق ۱۳۱۱ش درگذشت.
نماز بر وی را
آیت الله شیخ
ابوالقاسم کبیر خواند و انبوه جمعیت که دلداده راه و مرام ایشان بودند وی را تشییع نمود و در جوار
حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام
اللهعلیه) به خاک سپردند.
به نوشته صاحب «علماء معاصرین» مراسم تشییع در
روز جمعه انجام گرفت و مردم زیادی در آن حضور یافتند و
آیت الله حائری یزدی در قم و سایر بزرگان در شهرهای دیگر نیز برای او مجالس ختم برگزار کردند. وی همچنین به ازدحام جمعیت و خوف حکومت از این ازدحام که منتهی به تعطیلی برخی مجالس شده است اشاره میکند.
در شهرهای گوناگون بویژه در آذربایجان و نجف از وی تجلیل شد.
از جمله شاگردان میرزا صادق آقا،
محمدعلی مدرّس (مؤلف
ریحانة الادب) و
میرزا قاسم گَرگَری بودند.
از فرزندان
تبریزی، میرزا جواد و میرزا رضا از اهل علم به شمار میآیند و آثاری نیز دارند.
پس از فراغت از تحصیل هر چند
آیت الله تبریزی در راس امور دینی مردم و مرجعیت عملا اوقاتش صرف تبلیغ و ترویج احکام دینی اسلام سپری میگشت لکن اشتغال به اینگونه امور وی را از تدریس و تحقیق و تالیف بازنداشت و ایشان توانست در کنار این فعالیت همچنان به کار علمی خویش ادامه دهد. کتب و آثاری ارزشمند از ایشان در دسترس است.
برخی از آثار
تبریزی که بیشتر در
فقه و
اصول است اینهاست:
۱. المقالات الغریّة در اصول فقه (چاپ سنگی،
تبریز ۱۳۱۷) که
آقا بزرگ طهرانی و
حرزالدین نام آن را المقالات الغرویة ذکر کردهاند، موسی جوان
با استفاده از این کتاب برخی آرای اصولی او را گزارش کرده است؛
۲. رسالة فی المشتقات (چاپ سنگی،
تبریز ۱۳۱۹)؛
۳. رسالة فی شرائط العوضین؛
۴. رسالة فی الربا؛
۵. شرح تبصرة المتعلّمینِ علامه حلّی؛
۶. الفوائد، شرح یازده قاعده از مشکلات مسائل فقه و اصول (چاپ سنگی،
تبریز ۱۳۵۱)؛
۷. رساله عملیه به زبان فارسی (۱۳۲۳، ۱۳۴۵).
(۱) محمدمحسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) محمدمحسن آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعة، جزء ۱: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴.
(۳) سید محسن امین، اعیانالشیعه.
(۴) محمدهادی امینی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، نجف ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۵) ناصر باقری بیدهندی، «نجوم امت: مرحوم
آیت اللّه العظمی آقامیرزا صادق آقا
مجتهد تبریزی»، نور علم، دورة ۳، ش ۵ (دی ۱۳۶۷).
(۶) حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه: نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای ۱۳۰۵ـ۱۳۲۰ ش، (تهران) ۱۳۷۶ ش.
(۷) علی
تبریزی خیابانی، کتاب علماء معاصرین، چاپ سنگی تهران ۱۳۶۶.
(۸) علی بن موسی ثقة الاسلام
تبریزی، مرآة الکتب، چاپ محمدعلی حائری، قم ۱۴۱۴ـ ۱۴۲۰.
(۹) موسی جوان، مبانی حقوق، ج ۲، تهران ۱۳۲۷ ش.
(۱۰) محمد بن علی حرزالدین، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵.
(۱۱) روح
اللّه خمینی، صحیفة نور، تهران ۱۳۶۱ش ـ.
(۱۲) اسماعیل رائین، ایرانیان ارمنی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۳) ابراهیم سیدعلوی، «بیان صادق: شرح حال، آثار، افکار و
مبارزات آیت اللّه آقامیرزا صادق»، کیهان اندیشه، ش ۱۶ (بهمن ـ اسفند ۱۳۶۶).
(۱۴) عبدالعلی کارنگ، آثار و ابنیة تاریخی شهرستان
تبریز، در آثار باستانی آذربایجان، ج ۱، تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۱ ش.
(۱۵) احمد کسروی، تاریخ مشروطة ایران، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۶) احمد کسروی، تاریخ هیجده سالة آذربایجان، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۷) مدرس
تبریزی.
(۱۸) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی عربی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۱۹) حسین مکی، تاریخ بیست سالة ایران، ج ۴، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۰) محمدباقر ویجویه، تاریخ انقلاب آذربایجان و بلوای
تبریز، چاپ علی کاتبی، تهران ۱۳۵۵ش.
(۲۱) مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۶۳ش.
•
سیدابراهیم سیدعلوی، دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «میرزاصادقآقا تبریزی»، شماره ۳۲۳۷. •
سعید عباس زاده، پایگاه اطلاع رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «میرزا صادقآقا تبریزی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۱/۲۴.