مکاتب نخستین آموزش اخلاقی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مکاتب نخستین آموزش اخلاقی، از سده اول هجری قمری به وجود آمدهاند. آثار و مصنفات برجای مانده از دو سده نخستین هجری بسیار اندک و پراکنده است و سخن گفتن درباره مکاتب اخلاقی در این دوره، با کمبودِ اطلاعات و محدود بودن تحقیقات در اینباره امری بس دشوار خواهد بود. به هر تقدیر بر پایه اندک دانستهها، خطوط اصلی حاکم بر آموزشهای اخلاقی در این دوره آغازین را میتوان از سویی بر پایه بومها و از دگرسو بر پایه مکاتب فکری معین ترسیم کرد.
آموزش اخلاق در حجاز شامل
مدینه و
مکه میشود.
در طول سده ۱ق در مدینه، به موازات مکتب
اهل بیت (علیهمالسلام) مکتبی از عالمان غیر شیعی وجود داشت که چند تن از برجستگان آن مکتب در تاریخ با عنوان «
فقهای سبعه» شهرت یافتهاند. نگرشی فقیهانه بر آموزشهای این مکتب غالب بود و در آن بر ورعی فقهی تکیه میشد که همانا به جای آوردن واجبات دینی و پرهیز از محرمات شرع بود.
از میان این فقیهان،
سعید بن مسیب کثرت عبادت را ارجی فراوان نمینهاد و بر
تفکر و تدبر سفارش داشت،
اما مداومت
ابوبکر بن عبدالرحمان - از دیگر فقیهان این مکتب - بر عبادتورزی و دنیاپرهیزی تا مرتبهای بود که او را «راهب قریش» میخواندهاند.
در سده ۲ق/ ۸م نیز فقیهان مدینه چون
ابوحازم سلمه بن دینار،
ابنابیذئب و نیز
مالک بن انس، بر همان سیاق تعالیم سنتی مدنیان در باب
زهد و تنسک، با پرهیز از بهرههای دنیوی به شدت مخالفت میورزیدند و از زهد و
ورع تفسیری فقیهانه داشتند.
در واقع در طول سده ۲ق و تا مدتها پس از آن، مدینه این تعلیمات سنتی خود را حفظ کرد و در آنجا زمینهای مساعد برای رونق یافتن نظریههای اخلاقی فراهم نیامد. این محیط اگرچه در مقابله با نظریات جدید سخت سنتگرا بود، اما در پذیرش شیوههای وعظ و آموزش اخلاقی انعطاف داشت. در واقع شیوه وعظ قُصّاص با فاصلهای بس اندک از پیدایی آن، در میانه سده ۱ق در مساجد مدینه گسترش یافته بود و ابوحازم سلمه
بن دینار فقیه سنتگرای مدینه، خود به اوج رساننده شیوه قَصَص در مدینه بود.
یکی از جالبترین نمونههای ادب اخلاقی مدینه،
رسالة مالک بن انس خطاب به خلیفه
هارون است که در عین اختصار میتواند نمایشگر تحول در شیوه آموزشهای اخلاقی مدنیان باشد.
بخش آغازین رساله پس از اشارتی بر ذکر موت و
قیامت، دعوت به برپایی عبادات شرعی را با نگرشی فقیهانه دربر دارد و ادامه رساله مواعظ گوناگون در باب اخلاق فردی و اندکی توصیههای حکومتی است که از سویی سبک اندرز آن شباهت بسیار به آثار
ابنمقفع دارد و از دگرسو در آن کوشش شده است تا برای یکایک اندرزها شاهدی از
قرآن یا
سنت نبوی آورده شود. سبک ادیبانه به کار گرفته شده در این اثر که نمونهای کمنظیر از جمع میان شیوه اندرزنامههای ایرانی و ادبنامههای ایرانی - عربی با شیوه سنتگرای فقیهانه است، خود نشانهای دیگر از انعطافپذیری مکتب فقیهان مدینه نسبت به شیوههای گوناگون وعظ و آموزش اخلاقی است.
گرایش به ضبط و روایت حدیث در نیمه نخست سده ۱ق به طور خاص، و در دورههای پس از آن عموماً در محیط مکه نسبت به مدینه بسیار محدودتر بوده، و از نظر تأثیر رأی و نظر و انعطافپذیری در برابر برخوردهای درایی و از آن جمله نظریههای اخلاقی، محیط مکه با
عراق قابل مقایسه بوده است. در مکه در عصر
تابعان نسل اول،
عبید بن عمیر لیثی به عنوان آغازگر و مبتکر شیوهای در وعظ و آموزش عمومی اخلاق شناخته میشود که هم در آن روزگار و هم در تاریخ فرهنگ اسلامی از آن شیوه به «قَصَص» تعبیر گشته است و چنین اندرزگرانی که آموزشهای خود را با نقل داستانها و حکایتهای عبرتآموز و نیز با تفسیر آیاتی از قرآن کریم زینت میبخشیدند، با عنوان «قُصّاص» شناخته شدهاند.
البته با گذشت اندک زمانی، دیگر نمیتوان شیوه قصص را پدیدهای خاص مکه تلقی کرد، بلکه در همان نیم سده نخست اسلامی قُصاص در مراکز گوناگون فرهنگ اسلامی حضوری چشمگیر داشتند. بر پایه روایات،
حضرت علی (علیهالسلام) در روزگار خلافت خود (۳۵-۴۰ق/ ۶۵۵ -۶۶۰م) احتمالاً در
کوفه، قصاص را از جمع کردن مردم به گرد خود در مساجد منع میکرده،
و در مدینه در همین اوان،
عبدالله بن عمر از مزاحمت قصاص در
مسجد مدینه شکوی داشته است.
چنین مینماید که مدار این مخالفتها نه اصل وعظ و قصص، بلکه تکیهزدن کسانی بر مسند وعظ بوده است که بر معارف دین آگاهی لازم را نداشتهاند، و وعظ را پیشه خود ساخته بودند.
به هر روی، عبید
بن عمیر در مواعظ خود، افزون بر نقل قصصی از پیشینیان و به ویژه
پیامبران بنی اسرائیل، برای تقریب برخی آموزشهای اخلاقی به ذهن شنوندگان، داستانهایی فرضی را نیز از باب مثال میآورده، و در مقام تصویر حالات انسان در جهان پس از مرگ حکایاتی نمادین درباره سخن گفتن قبر با میت، دیدار مردگان با شخص تازه درگذشته و گذار از صراط را مطرح میساخته است تا موجب تنبّه و هشیاری شنوندگان گردد.
در نیمه دوم سده ۱ق مکه با وجود عالمانی چون
عطاء بن ابیرباح و مجاهد، در زمینههای گوناگون معارف اسلامی توانی افزون یافته بود، اما از آنجا که شیوه این عالمان در آموزش تفسیر شباهتهایی با شیوه قصاص در آموزش داشت، این شکوفایی جایگاه قصص را متزلزل نگردانید. بر پایه اشارات موجود، در آغاز سده ۲ق در مکه واعظانی برجسته چون
ابنکثیر قاص با عنوان «قاصالجماعه» شناخته میشدهاند.
تعالیم زاهدانه اخلاقی با چهرهای نزدیک به آموزشهای عراقی از اواسط سده ۲ق/ ۸م در مکه پای گرفت.
وهیب بن ورد که در منابع از او به عنوان زاهدی مکی نام بردهاند،
خوف و حزن دائم را در کنار
صمت و عزلت به عنوان شعار زاهدان مطرح میساخت. او با تکیه بر ورع و طرح این نکته که گندم عرضه شده در بازار از جهت آمیختگی به حقوق الناس شبههدار است، خوردن نان را در حد اکل میته جایز میپنداشت.
دیگر نماینده گرایش زهد مکه در این دوره
عبدالعزیز بن ابیرواد است که مداومت بر حزن را برترین عبادت میشمرد و در ترک بهرههای دنیا حتی همسرگزینی، روش
عامر بن عبدقیس زاهد بصری را میپسندید.
ابنابیرواد در عقیده بر
فرقه مرجئه بود و در تعالیم خود بیش از هر چیز معرفت خداوند را اساس میشمرد،
نگرشی که در افکار مرجئه آشناست و بعدها متفکران اهل تصوف نیز بدان توجه داشتهاند.
در نیمه دوم سده ۲ق تمایل به مهاجرت و مجاورت گزیدن در مکه میان زهدگرایان دیگر سرزمینها، به ویژه عراق فزونی گرفته بود
برای وجود این گرایش پیش از آن،
و همین امر خود موجبات پیوند مستحکمتر میان آموزشهای اخلاقی مکه با مکاتب عراق را فراهم میآورد. در این دوره زاهدان برجسته مکه،
فضیل بن عیاض و
سفیان بن عیینه شاخصترین نماد پیوستگی میان مکه و مکاتب عراق بودند که در مقایسه میان آنان، فضیل را میباید در پرهیز از بهرههای دنیوی و پایداری بر خوف و
حزن پیشتر از سفیان
بن عیینه دانست.
همین فضیل کسی است که به عنوان حلقه نخستین در سلسله مشایخ صوفیه جای گرفت.
در سخنان برجای مانده از فضیل، چنین آموخته میشود که اگر خوف از خدا در دل ساکن گردد،
حب دنیا از آن بیرون میرود. بر پایه تعلیمی که در مکاتب اخلاقی عراق ریشهای دیرینه داشت، فضیل بر آن بود که خوف خداوند در دل هر کس به اندازه علم اوست و آن کس به رضای الهی محقتر است که اهل معرفت خداوند بوده باشد.
در پایان سخن از
حجاز و پیوند آموزشهای اخلاقی آن با مکاتب عراق باید از شافعی فقیه نامدار حجازی یاد کرد که تعلیمات نخستین خود را در مکه، به ویژه در حلقه سفیان
بن عیینه فرا گرفته، و در سفرهایی به مدینه و عراق دانش و آگاهی خود را قوام بخشیده بود. او در نگرش اخلاقیِ خود برخوردی مانند حکیمان واقعگرا داشت و در سخنی کوتاه و مشهور که بازتاب اندیشه اخلاقی اوست، با تعبیری ساده و عاری از هرگونه اندیشه پیچیده، آن کس را که طاعتش بر معاصی فزونی دارد، در طریق عدل دانسته است.
در منابع به صورت پراکنده و گاه گردآمده، اندرزها و آموزشهای اخلاقی وی ثبت شده است.
آموزش اخلاق در عراق شامل
کوفه و
بصره میشود.
در پایهگذاری نخستین حلقههای آموزش دینی در کوفه، تعالیم تنی از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (حضرت علی (علیهالسلام)، خلیفه
عمر و
ابنمسعود) نقش پایه را ایفا کرده است.
در دوره تابعان نسل دوم، آموزشهای صحابیان متأخر، به ویژه
ابنعباس و
عبدالله بن عمر محیط کوفه را نسبت به آنچه در عصر تابعان اول دیده میشد، قدری متحول ساخت و به تعالیم دینی در محافل این بوم چهرهای نوین بخشید. به دشواری میتوان معین کرد که هر یک از مکاتب کوفه به چه نسبت از تعالیم هر یک از اصحاب تأثیر پذیرفتهاند، اما به اجمال آشکار است که این تأثیر نسبت به مکاتب گوناگون، متفاوت بوده است.
در دهههای نخست سده ۱ق، عراق به عنوان مهمترین پایگاه هدایت و ساماندهی جنگهای فتوح، به مَهجرِ طالبان جهاد تبدیل شده بود. حضور جمعی کثیر از صحابیان و تابعان که کوفه یا بصره را به عنوان پایگاه جهاد خود و در عمل به عنوان موطن خود برگزیده بودند، این دو شهر تازه بنیاد را به مراکزی برای تعلیم و تعلم تبدیل میکرد و غالب بودن فضای جهادی و استقبال از شهادت، مناسبترین اوضاع و احوال را فراهم میساخت تا گرایش به عبادتورزی و کمتوجهی به مظاهر دنیا بر محافل اخلاقی چنین محیطی چیره گردد. در واقع در محیط جهادی کوفه و بصره نه تنها مباحث نظری، بلکه تبادل حدیث نیز بسیار محدود دیده میشد و اشتغال غالب در محافل دینی آموختن قرآن و کوشش در
عبادت بود.
کوفه از صدر اسلام همواره به عنوان مرکز گرایشهای علوی و شیعی شهرت داشته است و از مؤثرترین افراد در شکلگیری نخستین آموزشهای اخلاقی در این بوم، برخی از یاران حضرت علی (علیهالسلام) از
صحابه و تابعان بودهاند. در واقع تعالیم اخلاقی آن حضرت، حتی در بُعد اجتماعی، سالها پیش از تصدی مسند خلافت، در کوفه رواج یافته، و منشأ تحولات مهم اجتماعی بوده است. کنار نهادن تبعیضهای قبیلهای و قومی و گراییدن به عدالتی یکسان برای
قریش و غیر قریش و برای عرب و غیر عرب، اندیشهای بود که در سال ۳ق/ ۵۳م از سوی یاران امام علی (علیهالسلام) به گونهای گسترده به خصوص در کوفه مطرح گردید و به درگیریهای مهم سیاسی انجامید؛ در رأس این حرکت، کسانی چون مالک اشتر،
صعصعه بن صوحان،
کمیل بن زیاد و
عمرو بن حَمِق قرار داشتند
که تعلق آنان به تعالیم امام علی (علیهالسلام) بر همگان آشکار بود. گفتنی است که در جریان این حرکت، در کنار اینان برخی چون
عبدالله بن کواء برای مذهب او،
نیز حضور داشتهاند که پس از
صفین به جریان اهل تحکیم گراییدند
و این اندیشه اجتماعی را به نسلهای بعدی مُحکمه منتقل ساختند. بهطور کلی، تزکیه نفس همراه با عبادتورزی در بعد اخلاق فردی و عدالتخواهی در بعد اجتماعی، جریانی بود که در حلقه اصحاب کوفی امام علی (علیهالسلام) ادامه یافت و با مبارزات
حجر بن عدی و عمرو
بن حمق و کشتهشدن آن دو به اوج خود رسید.
گروهی از تابعان کوفی که صحبت حضرت علی (علیهالسلام) را درک کرده، به ترویج تعالیم آن امام اهتمامی ویژه داشتهاند، نیز بیشتر از آن جهت اهمیت یافتهاند که گفتارها و نامههای آن حضرت را ثبت و ضبط نموده، به نسلهای بعد منتقل کردهاند. به عنوان نمونه، نقش اینان شایان توجه است:
زید بن وهب جهنی نخستین گردآورنده نسخهای با عنوان خطب علی (علیهالسلام)
اصبغ بن نباته راوی نسخههای وصیت «من الوالد الفان...» و نامه مالک اشتر
کمیل
بن زیاد راوی گفتارهایی چون وصیت مشهور آن حضرت بدو
وصیتی بلند به روایتی منسوب به کمیل.
در سخن از دیگر حلقههای آغازین آموزش اخلاقی در کوفه، باید به «قُراء عابد» با دو گرایشِ اصحاب عمر و اصحاب ابنمسعود اشاره کرد. از نامدارترین زاهدان همعصر صحابه
اویس قرنی است که از متقدمان اصحاب در مدینه بهره گرفته، و به خصوص از اصحاب عمر به شمار آمده است.
وی در دوره تعلیم، کوفه را موطن گزیده بود.
و حلقه او در حقیقت محفلی برای آموزش و
تلاوت قرآن بود و اصحاب این حلقه یکی از شاخههای اصلی قراء کوفه را تشکیل میدادهاند.
یاد دائم مرگ و هشیاری نسبت به حقوق الهی از رئوس تعالیم اوست که به تصریح خودِ وی نتیجه آن حزن، فقر و عزلتگزینی برای انسان است، او در کنار این عزلتگزینی بر اقامه حق و امر به معروف به عنوان یک وظیفه تعطیلناپذیر اجتماعی مینگریسته است.
برای رواج شیوه عبادتورزی نزد دیگر اصحاب کوفی عمر،
حلقه کوفی اصحاب عمر در کنار حلقه اصحاب ابنمسعود دوام چندانی نیافت و پس از کشته شدن اویس در صفین، میتوان ادامه آن جریان را برای کوتاه زمانی در مکتب محکمه نخستین جست.
حلقه قراء اصحاب ابنمسعود که
عبیده سلمانی و
علقمة بن قیس در رأس آن قرار داشتند،
نماینده گرایشی در محافل دینی کوفه بود که میان عمل برای آخرت،
تعلیم و تعلم و زندگی متعارف این جهانی جمع کرده بود و در نتیجه زیادهروی در عبادت را توصیه نمیکرد.
این شیوه جمع بین اعمال اخروی و حیات دنیوی در دوره تابعان نسل دوم گرایش غالب بر اخلاق کوفی بود. گرایشی فرعی نیز در میان اصحاب ابنمسعود به
ربیع بن خیثم تعلق داشت که خصوصیات کلی تعالیم اویس مانند زهد، عزلت، صمت و نیز تأکید بر امر به معروف را دارا بود.
اما در ورای این سختگیری و دنیاپرهیزیِ ربیع، نظریه خوشبینانه اخلاقیش آموزشهای او را تلطیف مینمود. او چنین میاندیشید که
گناه یک بیماری برای روح انسان است و با
توبه و
استغفار درمان میپذیرد. وی همچنین با مطرح ساختن این نظریه که اطاعت هر انسان از اوامر الهی در حد درک شخصی اوست،
از آزردگی درونی مردمان میکاست و اخلاق و تدین را از حالت فضیلتی دست نایافتنی برای عامه خارج میساخت. این اندیشه و نیز موضع ربیع در قبال
جنگ صفین او را با ریشههایِ اندیشه اِرجاء در کوفه مربوط میسازد. از دیگر نمایندگان این گرایش فرعی باید به
همام بن عباده از عابدان و بُرنُسپوشان کوفه اشاره کرد.
سرانجام، در طبقه نخست تابعان کوفه باید از شخصیت پیچیده
ابوعبدالرحمان سلمی سخن گفت که در راه ایجاد الفتی میان دو گرایش دینی - سیاسی علوی و عثمانی، گامهایی چون ترویج
مصحف عثمانی در کوفه، اما آنچه از تعالیم وی به موضوع بحث ارتباط مییابد، نفی «استثنا در ایمان» است
که پایه نظریه کلامی - اخلاقی «ارجاء» تلقی میگردد، نظریهای که در اواخر سده ۱ق و نیمه نخست سده ۲ق، از گرایشهای غالب در محافل اخلاقی کوفه بود. در نیمه دوم سده ۲ق مکتب
اصحاب حدیث در کوفه با رهبری
سفیان ثوری، محافل اخلاقی کوفه را زیر نفوذ خود گرفت و کوفه پایگاه مکتبی گسترده و غیر محدود به بوم گردید که با محافل حجاز،
خراسان و شام پیوندی استوار داشت و تحولی را در آموزشهای اخلاقی پدید آورد.
همانگونه که
ابنسعد به صراحت بیان کرده،
و شواهد تاریخی نیز تأییدی بر آن است، آموزشهای تابعان نخستین در بصره، بیش از همه متأثر از تعالیم عمر بوده است، ولی در نسل دوم تابعان بصره همچون کوفه تأثیر اصحاب جوانتر چون ابنعباس و ابنعمر دیده میشود. بصره در آغاز اردوگاهی جنگی برای فتوح مشرق بود و همچون کوفه با برخورداری از محیط جهادی آمادگی پرورش گرایشهای دنیاگریزی و عبادتورزی را دارا بود، انتظار چنین است که در بصره نیز گرایش شدید به زهد و عبادت - به ویژه با توجه به تأثر محیط از تعالیم اصحاب عمر - در طبقه نخست تابعان رایج باشد، اما نمونههای شناخته از اینگونه گرایشها در بصره نسبت به کوفه محدودتر دیده میشود.
در رأس قراء عابد بصره در این دوره،
عامر بن عبدالله بن عبدقیس جای دارد که حضور او در کنار قراء کوفه در دو جریان مهم تاریخی مشاهده میشود: وی در مبارزات عدالتخواهانه اصحاب امام علی (علیهالسلام) در کوفه ۳۳ق/ ۶۵۳م به عنوان نماینده مبارزات بصریان نقش داشت و گویا از همینرو به شام تبعید شد.
او همچنین در صفین در صف قراء کوفه به رهبری عبیده سلمانی در جنگ شرکت جست.
در وصف زهد او آوردهاند که به شدت از مظاهر دنیا پرهیز داشت، از خوردن گوشت امساک میورزید، از همسرگزینی دوری میکرد و بهسان راهبان
برنس میپوشید.
اصولاً شیوه زندگی او با راهبان مسیحی قرابت تمام داشت و شاید از آن تأثیر هم پذیرفته بود، به هر روی، بیراهه نبود که
کعب الاحبار او را راهب این امت لقب داده بود.
یافتن عامر
بن عبدقیس در کنار قراء کوفه و انزوای او در محیط بصره، در واقع از آن روی بود که بسیاری از قراء بصره در میانه سده ۱ق دارای گرایش دنیاطلبانه بودهاند. اینان به هنگام فرمانروایی
سعید بن عاص والی نامحبوب کوفه در عهد عثمان، با او روابط نیکو داشتهاند
و نمایندگان آنان که به دیدار
معاویه به شام رفته بودند، در ارزیابی وی عابدانی برخوردار از خلوص نبودهاند.
به هر روی، یکی دیگر از زهاد بصره در عصر تابعان نخستین که او را نیز باید مرتبط با حلقه کوفی اصحاب عمر دانست،
هَرِم بن حیان عبدی است که به ویژه از شیوه اویس قرنی متأثر بود
و ذکر دائم قیامت و یاد
بهشت و
دوزخ را عاملی اساسی در ترغیب و ترهیب درونی میشمرد.
ابوالعالیه ریاحی از برجستگان بصره در همان عصر آموزش مدنی داشت.
و همانگونه که انتظار میرود، به مقابله با شیوه زهاد پرداخته، از ترک دنیا پرهیز میداد، او با تکیه بر استغفار، بر «رجا» نسبت به آمرزش و رحمت الهی تأکید میکرد.
او در نگرش اجتماعی خود نیز این رجا را تعمیم داده، در موضعگیریهای حساس به وقف و سکوت میگرایید.
دیگر تابعی بصری
مطرف بن عبدالله بن شخیر که او نیز از آموزش مدنی بهره داشت، اعتدالی همراه با ورع را
تبلیغ میکرد و گناه را بلوایی عام برای مردم میشمرد و بر رجا تأکید میورزید.
سرانجام
احنف بن قیس که او را از رجال همین طبقه شمردهاند، بیش از آنکه اخلاقی دینی را مطرح سازد، حکیمی از سنخ حکیمان کهن بود که اندرزها و آموزشهای اخلاقی او در منابع اسلامی مورد توجه قرار گرفته است.
در دوره دوم تابعان بصره، با قوت گرفتن پیوند محافل بصره و حجاز، و به ویژه با بهرهگیری گسترده از تعالیم اصحاب متأخر چون ابنعباس، تعالیم اخلاقی در بصره شکلی مدونتر به خود گرفت. در این دوره، در آموزشهای اخلاقی بصریان دو جهتگیری اصلی دیده میشود: مکتب اهل خوف به رهبری
حسن بصری و مکتب اهل رجا به رهبری
ابنسیرین، که گاه از این دو گرایش با تعبیر «زهد» حسن و «ورع» ابنسیرین یاد شده است.
در پایان سخن از عراق باید به مکتبی مشترک میان کوفه و بصره، یعنی مکتب محکمه نخستین اشاره کرد که نخستین نظریهپردازان آن از کوفیانِ گراینده به تعالیم عمر بودند،
اما دیری نپایید که مرکز آنان به بصره منتقل شد. دور نیست آن گروه از قراء عراق که در وقایع پس از اویس در صفین و ماجرای حکمیت از آنان یاد شده، و رهبری ایشان را
عبدالله بن وهب راسبی - پیشوای محکمه - داشته است،
قرائی مربوط به حلقه اویس بوده باشند، چنانکه در دورهای متأخرتر در پارهای از آثار محکمه، اویس قرنی به صراحت از پیشینیان مذهب اهل تحکیم و «اهل ولایت» ایشان دانسته شده است
به هر روی محکمه نخستین همچون اویس و قراء حلقه او، در زندگی فردی بر عبادتورزی و دنیاپرهیزی، و در زندگی اجتماعی بر اقامه حق و امر به معروف تکیه داشتند.
در تعالیم محکمه نخستین، خوف از عقاب الهی انگیزه عمل است و مفهوم سعادت با نجات یافتن از آتش دوزخ تبیین میگردد.
این اصالتدادن به خوف از عقاب و وعید الهی، پس از افتراق محکمه به گروههای گوناگون، کمابیش میان آنان محفوظ ماند.
اندیشه امر به معروف و اقامه حکم
خداوند در دوره
امویان از سوی رجال محکمه گسترش یافت و شکل مبارزهای پیگیر با نظام جور و بیعدالتی اجتماعی به خود گرفت که با قیامهای پیاپی همراه بود.
با وجود اختلافات بنیادین میان
محکمه و
شیعه، روحیه عدالتخواهی محکمه از سوی
امامان اهل بیت (علیهمالسلام) با گونهای تأیید نگریسته شده است.
تردیدی نیست که تعالیم متقدمان اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چون امام علی (علیهالسلام)، ابوذر و
معاذ بن جبل بر شکلگیری مکتب اخلاقی یمن تأثیری مهم نهاده است، اما این امر را نباید نادیده گرفت که محیط
یمن و همچنین شام، به سبب پیوند سنتی فرهنگ آن با فرهنگ دینی یهودی و مسیحی، بالقوه میتوانست از تعالیم اخلاقی این دو دین تأثیر پذیرد و بالفعل نیز این تأثر تا حدی دیده میشود. سرزمین یمن که از تمدنی کهن برخوردار بود و با فرهنگهای گوناگون آشنایی داشت، کانونی برای رشد «حکمت» به مفهوم باستانی آن نزد اعراب و دیگر سامیان نیز بود، ظاهراً عبارت «الحکمه یمانیه» در حدیث مشهور نبوی، اشارهای به همین نکته بوده است.
به طور کلی مکتب حاکم بر آموزش اخلاقی در یمن و شام را دستکم در سده ۱ق، باید مکتبی واحد تلقی کرد که عنصر یمانی بر آن غالب بوده است، چه نمایندگان اصلی این مکتب در شام - کعب الاحبار،
ابومسلم خولانی و
ابوادریس خولانی - افرادی مهاجر از یمن، یا یمانی تبار بودهاند.
در نسل دوم از تابعان یمن، مکاتب دینی آن بوم با
حجاز و به ویژه
مکه پیوندی استوار داشت و این تابعان به ویژه از تعالیم ابنعباس تأثیر پذیرفته بودند. در شمار اینان،
طاووس یمانی فقیه و مفسر برجسته جای داشت که آموزشهایش بیشتر به مکتب مکه نزدیکی داشت و در مقایسه با آموزشهای عالم معاصرش
وهب بن منبه، چهره دینی آنها هویداتر بود.
وهب که بیشتر به نقل و ترویج آثار پیشینیان عنایت داشت، از نخستین کسانی بود که تعالیم باستانی اخلاقی را در کنار آموزشهای اسلامی قرار داد و به تنظیم و تدوین اندرزنامه به سبک حکمتهای گذشتگان و با چهرهای دینی، به
زبان عربی پرداخت. نسخههایی از اندرزنامه وی با عنوان موعظه وهب
بن منبه یا حکمه وهب تا چندین سده در محافل اسلامی تداول داشته است.
در میان صحابه، تعلیمات
ابودردا در محیط شام دارای نقشی یگانه است، هر چند نباید از تأثیر تعالیم دیگر صحابیان چون ابوذر و
ابوامامه باهلی در این بوم چشم پوشید. ابودردا که معلم قرآن و اخلاق شامیان بود، در آموزشهای خود در جهاتی چون حب فقر و موت و گرایش به ارزش نهادن بر تفکر، به ابوذر نزدیک بود.
او بر عنصر «اعتبار» عبرتاندوزی نیز در عرض تفکر تکیه میکرد و در واقع همین عبرتاندوزی شخصی بود که در کنار آموختهها از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بزرگان صحابه، ابودردا را به عنوان حکیمی از صحابیان مطرح کرده است.
از ابودردا مجموعهای گسترده از اندرزهای حکیمانه برجای مانده است که آنها را به طور پراکنده، یا گرد آمده میتوان در آثار اسلامی بازیافت.
در نیمه نخست سده ۱ق، کعب الاحبار که یک یهودی تازه مسلمان از
حمیر بود، به شام آمد و در حمص سکنی گزید. او که به سبب آگاهی گستردهاش بر آثار و حِکم یهود به «کعب الاحبار» شهرت یافته بود، نقش انکارناپذیری در گسترش اندرزنامهها یا قصص پند آموز برگرفته از
یهود یا منتسب به آنان ایفا نموده است.
این مکتب اخلاقی که کعب در رأس آن قرار داشت، بر پایه حکمت و قصص نهاده شده بود.
در دهههای میانی سده ۱ق، گروهی از قاریان شام به زهد گراییده بودند که در رأس آنان ابومسلم خولانی جای داشت.
به شمار آمدن ابومسلم در عداد «زهّاد ثمانیه» از سوی عراقیان
و نقش میانجیگرانه او در جنگ صفین
مینمایاند که او نه در روزگاران بعد، که در عصر حیاتش شخصیتی مقبول و پرآوازه یافته، شامیان او را «حکیم امت» لقب داده بودند.
وابستگان به حلقه ابومسلم خولانی با نزدیک شدن به شیوههای زهد عراقی، از مجالست و معاشرتهای اجتماعی کناره میگرفتند.
در همین دوره، ابوادریس خولانی از دیگر تابعان شام را بیشتر میتوان پیرو مکتب کعب الاحبار به شمار آورد و همو بود که شیوه قصص را در شام رونق بخشید.
در نسلهای بعد تابعان، بدون آنکه نشانی از ادامه جدی حلقه زاهدان شام در میان باشد، جریانی مداوم از شیوه قصص و مکتب کعب الاحبار دیده میشود و از نمایندگان این جریان در دهههای نخست سده ۲ق
یزید بن میسره نامبردار است.
از میانه سده ۲ق، همزمان با فروپاشی خلافت شرقی امویان در شام و روی کار آمدن
عباسیان، تحولی در آموزشهای اخلاقی شام دیده میشود. در مساجد شام
عبدالرحمان اوزاعی، فقیه نامدار در نگرش اخلاقی خود تعالیم مکاتب ورعگرای عراق و حجاز را در کنار تعالیم سنتی شام با گرایش حکمت - قصص داشت. او در بعد فردی بر ورع تکیه میورزید و به عنوان اصلاحطلبی اجتماعی، در آموزشهای خود امیران عباسی و شخص خلیفه را مخاطب میساخت و بخش عمده نوشتههای بر جای مانده از او موعظههایی بیپرده خطاب به خلیفه منصور و دیگر فرمانروایان است.
گرایشی دیگر که در این عصر در محیط جهادی ثغور شام رخ نمود، گرایش زاهد خراسانی
ابراهیم ادهم است که همچون پلی افکار مکتب اصحاب حدیث عراق را با آموزشهای صوفیانه در دورههای بعدی پیوند داده است. از میان روایات پراکنده و گاه افسانهآمیز، به آسانی نمیتوان مشخص کرد که ابراهیم تا چه حد از شیوخ عراقی و مکی اصحاب حدیث تأثیر پذیرفته است، اما پیوندهای شناخته شده میان نسلهای بعدی و بهره گرفتگان از ابراهیم با رجال مکتب اصحاب حدیث عراق - مکه و تا اندازهای مکتب ارجاء کوفه، تا حدی جایگاه ابراهیم را نیز روشن میسازد. در طبقات صوفیان سخن از آن است که ابراهیم در مکه با سفیان ثوری یا شاید ابنعیینه و فضیل
بن عیاض صحبت داشته است.
اهمیت ابراهیم ادهم بیشتر به سبب سهمی است که او در تحول زهد و عبادتورزیِ عالمان پیشین به ریاضتها و مجاهدات صوفیانه و پدید آوردن شکل آغازینِ افکار صوفیه داشته، و در این جهت تأثیری انکارناپذیر از نظریهپردازان عراقی چون حسن بصری و سفیان ثوری گرفته است. از نکات بارز در شیوههای ابراهیم ادهم، تن دادن به کارهای سخت و دشوار و نیز سفر برای دستیابی به نان حلال و پرهیز از همسرگزینی است.
بنابر سنتی که از زمان صحابه در شام و برخی بومهای دیگر وجود داشت، ابراهیم تفکر را بر کثرت عبادت مرجح میشمرد و از اینرو، اساس عبادتورزی را معرفت خداوند میانگاشت و بدینترتیب تعبد را بر پایه شناختی نظری قرار میداد.
نظیر دیدگاههای ابراهیم در موضوعاتی چون اساس دانستن معرفت خداوند، و کوشش برای کسب نان حلال را به شکلی معتدلتر میتوان در تعالیم
یوسف بن اسباط، از شاگردان شامی سفیان ثوری نیز یافت.
به هر روی، تعالیم ابراهیم ادهم در پایان سده ۲ق در شام فراگیر شده بود، چنانکه حتی اخلاقیان سرزمین اصلیِ شام چون
ابوسلیمان دارانی نیز از افکار و تعالیم ابراهیم تأثیر پذیرفته بودند. از جمله استثنائات
ابوعبید قاسم بن سلام فقیه بغدادی متوطن در
طرسوس ثغور شام بود که با گرایشهای ابراهیم ادهم و پیروان او، به ویژه در پرهیز از نکاح و اجتناب افراطی از نان شبههدار مخالف بود. او بدون آنکه مستقیماً در مقام ابراز مخالفت برآید، با اختصاص دادن تحقیقات فقهی خود به مباحث مربوط به اموال و نیز نکاح، جریانی مخالف در برابر این موج پردامنه ایجاد کرد. ابوعبید با این اندیشه که جز در قالب واجبات فقهی امری واجب الاتباع وجود ندارد، موافق نیست و شاید بتوان گفت که اوامر اخلاقی را نیز الزامآور میشمارد، اما در عین حال به شدت به نصوص پایبند است و توسعه دادن واجبات دینی را نمیپسندد.
مطالعه مکاتب معین و خاص، یکی از راههای به دست آوردن خطوط اصلی حاکم بر آموزشهای اخلاقی در دوره آغازین است.
سلسله پیشوایان این مکتب، زنجیرهای پیوسته از امامان اهل بیت (علیهمالسلام) است که نمونهای از مجموعه تعالیم اخلاقی هماهنگ را از امام علی (علیهالسلام) تا متأخران ائمه ارائه نمودهاند (برای بررسی تعالیم امام علی (علیهالسلام)، نگاه کنید به بخشهای پیشین) اما در عین این پیوستگی و هماهنگی، نباید این واقعیت را نادیده انگاشت که تأکید هر یک از امامان بر جوانبی خاص از تعالیم اخلاقی، گسسته از اوضاع اجتماعی و نیاز فرهنگی عصر آنان نبوده است.
در میانه سده ۱ق، همزمان با حکومت سفیانیانِ
بنی امیه،
امام حسین (علیهالسلام) در آموزشهای خود بیش از هر امری بر نگرانی از رواج فساد و تباهی در جامعه و ضرورت جلوگیری از آن، و نیز بر نفی جور حکمرانان و لزوم برقرار ساختن
عدالت اجتماعی تأکید میورزید. آن حضرت در روزگار
معاویه نیز با
جور و بیعدالتی به مخالفت میپرداخت برای نامه منتسب به امام حسین (علیهالسلام) خطاب به معاویه،
و
ولید بن عتبه والی مدینه را به احیای حلف الفضول تهدید میکرد.
اوج مبارزات اجتماعی امام حسین (علیهالسلام) در عهد
یزید بن معاویه بود و قیام آن امام در ۶۱ق که به
واقعه طفّ و شهادت آن حضرت انجامید، به عنوان بزرگترین حماسه فسادستیزی و عدالتخواهی در
تاریخ اسلام شناخته شده است.
سنت قیام به سیف برای ستیز با جور نظام حاکم در دورههای بعد نیز از سوی برخی رجال اهل بیت (علیهمالسلام) و در رأس آنان
زید بن علی، فرزند
امام زینالعابدین (علیهالسلام) دنبال گردیده است.
در ثلث آخر سده ۱ق، امام زینالعابدین (علیهالسلام) به عنوان آموزگار اخلاق، نه تنها بر شیعیان اهل بیت (علیهمالسلام)، بلکه بر تعالیم اخلاقی غیر شیعی حجاز و عراق تأثیر ویژهای نهاد. تأکیدی خاص بر عبادتورزی و دنیاپرهیزی در کنار تعالیمی چون یاد همیشگی مرگ و قیامت، خوف از مکافات گناهان و مراقبت مداوم بر نفس در گفتار و رفتار این امام به روشنی دیده میشود، اما در عین حال عنصر رجا نیز در آموزشهای آن حضرت مطرح گردیده، و قنوط از رحمت خداوندی از بزرگترین
گناهان دانسته شده است.
شناخت تفصیلی حقوق الله، حقوق الناس و دیگر حقوق از تعالیم امام زینالعابدین (علیهالسلام) است که به ویژه در
رسالة الحقوق به روایت
ابوحمزه ثمالی بازتاب یافته است.
از دیگر ویژگیهای بارز در تعالیم اخلاقی آن امام، تأکید بر صبر و رضا به قضای الهی، مداومت بر
ذکر و
حزن، و
انفاق پنهانی به منظور پرهیز از
ریا و امتنان است.
ویژگی تعالیم
امام باقر (علیهالسلام) نسبت به امامان پیشین، گستردگی آموزشها و پرداختن تفصیلیتر به بررسی مکارم و مَساوی اخلاقی است، این تعالیم را میتوان به فراوانی در جای جای آثار اخلاقی امامیه، از جمله در «کتاب الایمان» از
کافی کلینی جست. آنچه در تعلیمات امام باقر (علیهالسلام) بیشتر بدان توجه شده است، وجوهی از اخلاق اجتماعی چون تأکید بر رسیدگی به احوال مؤمنان، کیفیت تنظیم روابط میان آنان و حتی آداب مصاحبت و مصاحبگزینی است.
امام صادق (علیهالسلام) در تبیین و تدوین تعالیم اخلاقی اهل بیت (علیهمالسلام)، همانند دیگر زمینههای معارف اسلامی چون
عقاید و
فقه، نقشی بسیار مؤثر ایفا نموده است. در واقع بسیاری از آنچه در آثار اخلاق امامیه در یکایک ابواب نقل گردیده، احادیثی از امام صادق (علیهالسلام) است. به طور کلی، تعالیم اخلاقی این امام را میتوان در چند مقوله طبقهبندی کرد: آموزشهایی درباره چگونگی رفتار و مراودت شیعیان با جماعت، تعالیمی درباره وظایف و حقوق
شیعیان نسبت به یکدیگر، و مواعظ گوناگون در باب تخلق به مکارم اخلاق و پرهیز از مساویِ اخلاق. علاوه بر احادیث پراکنده و فراوان، رسالههایی نیز با سلسله اسناد به امام صادق (علیهالسلام) منتسب گردیده که در برگیرنده آموزشهای اخلاقی است.
امام صادق (علیهالسلام) با گرایشهای صوفیانه که به شکلی آغازین در روزگار او متداول گردیده بود، مخالفت میورزید و پیروان خود را اصولاً به معیشتی متعادل و پوششی متعارف فرا میخواند.
در سخن از آثار اخلاقی منتسب به ائمه (علیهمالسلام)، همچنین باید از «وصیت» منتسب به
امام کاظم (علیهالسلام) خطاب به
هشام بن حکم از متکلمان اصحاب یاد کرد که در آن «
عقل» به عنوان پایه سنجش معرفی شده است و پارهای از دستورهای اخلاقی بر همین پایه تبیین گردیدهاند. این وصیت از نظر نوع برخورد با اخلاقآموزی و هم از نظر پیوستگی برقرارکردن میان عقل و
شرع در تعالیم اخلاقی، نظیری ندارد.
در تحلیل کلی و در مقایسه با دیگر مکاتب شناخته شده اخلاقی، رئوس آموزش اخلاقی امام صادق (علیهالسلام) و پیروان آن حضرت را میتوان در عبادت متعادل، بهرهمندی از نعم دنیا در حدی متعارف با مواظبت تمام بر حدود شرعی و حقوق مردم، و مخالفت با حرامکردن حلال خداوند خلاصه کرد.
به هر روی، تعلیم اخلاقی از موضوعاتی اساسی است که در گفتارهای منقول از
ائمه اثنا عشر (علیهمالسلام) بدان توجه شده، و این سخنان در منابع امامیه و تا حدی در آثار دیگر مؤلفان اسلامی ثبت گردیده است. در برخی از منابع چون
تحف العقول حسن بن علی بن شعبه حرّانی و
نزهة الناظر حسین بن محمد حلوانی ، سخنان هر یک از ائمه به صورت تفکیک شده و با تأکیدی ویژه بر آموزش اخلاقی گرد آمدهاند.
برجستهترین نماینده این مکتب حسن بصری (د ۱۱۰ ق) عالم نامدار بصره است که از کهتران صحابه و نیز برخی بزرگان تابعان دانش آموخت و آموزش حجازی بصری داشت. او دارای شخصیت پیچیدهای است و در زمینههای مختلف علوم اسلامی نقش مؤثر و مؤسس ایفا کرده، و در اخلاق و آداب زهد نیز جایگاهی بلند یافته است. در تعالیم وی آنچه با آموزشهای زهاد پیشین
عراق هماهنگ است، ویژگیهایی چون تأکید بر عبادتورزی، اجتناب از کوشش برای دنیا، انزوا گزیدن از عامه مردم و پرهیز از
مزاح و تأکید بر جدی بودن و حزن است.
این خصوصیات روش حسن بصری را با طریقه قراء عابد بصره و قراء کوفی حلقه اویس مرتبط میسازد و همین ارتباط است که در نظریه زهاد ثمانیه بازتاب یافته است، زنجیرهای که با اویس قرنی و عامر
بن عبد قیس آغاز میشود و با حسن بصری خاتمه میپذیرد.
حسن بصری از تعالیم امام علی (علیهالسلام) به طور غیرمستقیم بهره فراوان گرفته، و برخی از آموزشهای او آشکارا مقتبس از گفتار آن امام است، به عنوان نمونه، این تعلیم اساسی مکتب حسن که
مؤمن میان دو خوف قرار دارد: خوف از عاقبت گناهان گذشته و خوف از اجلی که به زودی فرا خواهد رسید،
در واقع گفتاری از امام علی (علیهالسلام) است.
از سوی دیگر آموختههای حسن بصری در حجاز، به ویژه در حلقه ابنعباس او را به عالمی بدل کرده بود که برخلاف زاهدان پیشین عراق، بیش از آنکه در زمره قراء بوده باشد، به
تفسیر قرآن عنایت داشت.
و نیز برخلاف آنان پروایی نداشت تا در مقام
فقیه و
محدث، بر مسند تدریس تکیه زند و به افتا و آموزش حدیث بپردازد.
رویکرد حسن بصری به وعظ و قصص
نیز با شیوه پیشینیان عراقی سازگاری نداشت و تنها در چارچوب آموزش حجازی و به ویژه پیوند او با حلقه ابنعباس توجیهپذیر بود.
مشخصات عمومی مکتب خوفگرای بصره را میتوان اینگونه فهرست کرد: تکیه بر خوف از عقاب، پرهیز از کوشش برای دنیا و تأکید بر زهد، کثرت عبادت و مداومت بر حزن. از دیگر ویژگیهای این مکتب که ارتباطی مستقیم به اخلاق نمییابد، اما همچون معرفی تمییز آن را از مکتب رجا سهل مینماید، توجه به تفسیر، تجویز کتابت حدیث، پرداختن به قصص و داشتن ارتباطی محدود با محکمه و
قدریه است. مکتب خوفگرای بصره در نیمه نخست سده ۲ق از سوی شاگردان و وابستگان حلقه حسن بصری ادامه یافت، اما این ادامهدهندگان خود از نظر شیوه فکری، مسیری همسان طی نکردند.
مالک بن دینار که خود نظریهپردازی پرتوان بود، در تعالیمش
ذکر خداوند را بزرگترین
نعمت الهی میشمرد که با محرومیت از آن، انسان در روزی دچار تنگنا و در عبادت دچار سستی میگردد.
وی از معرفت خداوند سخن گفته، و آن را مهمترین اشتغال نفس شمرده است.
در گفتار و اندرز مالک
بن دینار تأثیر قصص اسرائیلی در سطحی گسترده دیده میشود و روایاتی صریح حکایت دارند که ابندینار خود به مطالعه کتب پیشین، از جمله
تورات و
زبور اشتغال میورزیده است.
عبّاد بن کثیر ثقفی از دیگر رجال این مکتب که در میانه سده ۲ق به مکه کوچید، پلی برای انتقال تعالیم حسن بصری به رجالی چون ابراهیم ادهم و
شقیق بلخی از آغازگران جریان صوفیه بود.
به عنوان مکاتب فرعی منشعب از مکتب خوفگرای بصره، نخست باید به
معتزله اشاره کرد که دو پایهگذار آن
واصل بن عطا و
عمرو بن عبید از شاگردان حسن بصریاند که تا حد زیادی از تعالیم وی تأثیر پذیرفته بودند. ممیزه مهم این مکتب نسبت به تعالیم حسن، اندیشه «منزلتِ بین منزلتین» برای
فاسق است که خود نظریهای کلامی اخلاقی است. عنصر خوف از عقاب در اندیشه معتزله در قالب نظریه «وعید» جلوه کرده،
و تفکر حسن و
حُسن و قبح عقلی که به عنوان یک نظریه مهم کلامی از سوی متکلمان معتزلی چون
ابوالهذیل علاف (د ۲۲۶ق) مطرح گشته،
از دیدگاه فلسفه اخلاق و سیر تحول نظریههای اخلاقی در فرهنگ اسلامی حائز اهمیت فراوانی است. علاوه بر جوانب نظری، باید گفت عمرو
بن عبید خود زاهدی آموخته در مکتب حسن بصری بود
و شاگرد او
عمرو بن فائد اسواری (د ح ۲۰۰ق) دیر زمانی در بصره به تعلیم تفسیر و اخلاق اشتغال میورزیده است.
ابوالهذیل علاف افزون بر تعالیم اخلاقی بصریان و حکمت عربی، از حکمت باستانی ایران نیز بهره داشت. جاحظ نیز به عنوان نقطه عطفی مهم در «ادب اخلاقی»، آثاری پر شمار در این زمینه بر جای نهاده است.
به عنوان انشعابی دیگر، باید به گروهی از زهاد بصره اشاره کرد که به گونهای از
رهبانیت گراییدند و زهد و امساک آنان نه تنها به پرهیز از همسرگزینی، بلکه گاه به حد ریاضتهای سخت و آزارهای جسمی رسیده بود.
در جمع این زهاد باید از
رابعه عدویه،
ریاح بن عمرو قیسی و ابوحبیب نام برد که از سوی عالمان جماعت به عنوان بدعتگذارانی در طریق عبادت و زهد تلقی گشتند.
حبّ موت که پیشتر نیز در میان زاهدان عراقی دیده میشد، در تعالیم این گروه به صورت «شوق به لقاء الله» جلوهگر شد.
نامدارترین شخصیت این مکتب
ابنسیرین (د ۱۱۰ق) تابعی بصری است که افزون بر بهرهگیری از کهتران صحابه مانند ابنعباس، ابنعمر و انس
بن مالک، از برخی قراء حلقه ابنمسعود چون عبیده سلمانی نیز دانش آموخته بود. اگرچه طرح اندیشه رجا در برابر خوفگرایان و ترک گرایش به زهد و دنیا پرهیزی پیشتر از ابنسیرین در تعالیم
ابوالعالیه و مطرف
بن عبدالله نیز دیده میشود، اما همواره در آثار اسلامی تقابل بین دو گرایش خوف و رجا در بصره، در قالب تقابل حسن بصری و ابنسیرین نمایانده شده است. ابنسیرین در آموزش اخلاقی خود، طریقت پیچیدهای را ارائه نمیکرد و به تعبیر معاصر بصریش
مورّق عجلی شیوه پیشنهادی او را به یک سخن میتوان در «ورعی فقیهانه» و فقهی عجین با ورع - یعنی شیوهای نزدیک به فقیهان مدینه - خلاصه کرد. او با کنار نهادن سختگیریهای اخلاقی، حزن در چهره را نمیپسندید و شوخ طبعی و گشادهرویی را نیک میشمرد، خود اشتغال به کسب داشت و در امور جاری زندگانی کوشش برای طلب دنیا با رعایت ورع را بر دوری گزیدن از کسب و مداومت بر عبادت ترجیح مینهاد.
فقیه بصری معاصر ابنسیرین،
ابوقلابه جَرمی نیز در اخلاق گرایش نزدیک به او داشته، و مردم را به کسب و تحصیل نعمتهای دنیوی همراه با مداومت بر شکر فرا میخوانده است. طریقه ابنسیرین در نسلهای بعد فقیهان بصره، چون
ایوب سختیانی،
عبدالله بن عون مزنی و
یونس بن عبید پی گرفته شد.
سخن از فضیلت اشتغال به کار برای کسب روزی حلال و «درهم طیب» که از سوی یونس
بن عبید تبلیغ میشد،
در سیر تحول اخلاق عراقی اهمیت ویژهای دارد. همچنین مخالفتهای یونس با کثرت صیام و افطار بر حرام، و با کثرت عبادت با اشتغال ذمه نسبت به حقوق دیگران،
مبارزهای است با زهدگرایی ظاهری که گویا در آن روزگار رواج یافته بوده است. آنچه به عنوان تعلیم بنیادین نزد ابنسیرین و دیگر نمایندگان این مکتب میتوان به طور مشترک یافت، «عظیم الرجاء» بودن آنان نسبت به اهل قبله است.
البته نتیجه دیگر این اندیشه، گرایش به وقف و سکوت در برابر جور حکام است که بازتاب آن در رفتار ابنسیرین و دیگر رجال این مکتب، حتی در برخورد با شخصی چون
حجاج دیده میشود.
در راستای همین گرایش، جناب ابوقلابه - ابنعون با دوریِ افراطی از قائمان به سیف، به گرایشهای عثمانی نزدیک گردیدهاند.
مشخصات عمومی مکتب اهل رجا را میتوان بدینترتیب فهرست کرد:
الف - آنچه کمابیش به تعالیم اخلاقی مربوط میگردد: تأکید بر
رجا، دعوت به کوشش برای دنیا در حدی متعارف، ورع و اجتناب از محرمات و شبهات، اعتدال در عبادت و تأکید بر کثرت
استغفار،
خوشرویی و اختلاط با مردم؛
ب - آنچه در تمییز در مکتب به کار میآید: نهی از کتابت حدیث، دشمنی با
خوارج و
قدریه، و ارتباطی محدود با
مرجئه.
در مورد اخیر گفتنی است که مکتب اهل رجا با مکتب مرجئه در برخی تعالیم اشتراکاتی داشت و شاید همین امر بعضی از رجال این مکتب را با شخصیتهای مرجی، چون
طلق بن حبیب بصری مرتبط میساخت.
مسأله ایمان مرتکب کبیره در نیمه دوم سده نخست هجری ۳ موضع مختلف و ۳ گروه فکری را پدید آورده بود: نخست محکمه که ارتکاب کبیره را موجب
کفر میشمردند، دیگر گروهی از اهل جماعت که با پرهیز از تکفیر فاسق،
ایمان را دارای درجات و قابل زیادت و نقصان میشمردند، سوم مرجئه که ارتکاب کبیره را زایلکننده
ایمان نمیدانستند و ایمان را حقیقتی میانگاشتند که با عمل زیادت و نقصان نمیپذیرد. گروههایی افراطی از مرجئه بر این باور بودند که با وجود ایمان، هیچ معصیتی زیانبار نیست و شخص مؤمن با ارتکاب هیچ عصیانی مستحق دوزخ نخواهد بود، اما گروههایی معتدل از اهل ارجاء به ویژه در
کوفه وجود داشتند که به ارجاء در حدّ ترکِ «استثنا در ایمان» و تبعات منطقی این امر باور داشتند و با نظرات افراطی در برخورد با معصیت مخالف بودند.
حسن بن محمد بن حنفیه از تابعان مدینه، آنگاه که اندیشه ارجاء را برای نخستین بار به صورتی مدون ارائه کرد، با مخالفت دو تن از تابعان کوفی،
زاذان و
ابوصالح میسره مواجه شد
و آن هنگام که این نظریه در کوفه پیروانی یافت، با مخالفت عالمان بزرگ کوفه چون ابراهیم نخعی روبهرو گردید.
در واقع در کنار خط اصلی مرجئه که از حسن
بن محمد آغاز میشد، گونهای از تفکر ارجائی در آموزشهای قراء طبقه نخست کوفه چون ابوعبدالرحمان سلمی وجود داشت که مبنای آن ترکِ «استثنا در ایمان» بود ابوعبید، همانجا و گروهی از تابعان نسل دوم کوفه چون ابراهیم تیمی که کمابیش مورد تأیید ابراهیم نخعی و جناح مرجئهستیز بودهاند، نیز به اینگونه از ارجاء گرایش داشتهاند.
این نکته جالب توجه است که ارجاءگرایان کوفه در این نسل چون ابراهیم تیمی و نیز
ذَرّ بن عبدالله همدانی، قُصّاص و اندرزگرانی بنام در عصر خود بودهاند.
سعید بن جبیر از تابعان موجه کوفه در همین طبقه که از آموزش حجازی حلقه ابنعباس برخوردار بود و گرایش مفسرانه داشت به عنوان یک گرایش نادر در این مکتب، به صراحت از اهل ارجاء شمرده شده است.
یکی از وجوه مشترک میان رجال یاد شده در این طبقه، مخالفت آنان با حکومت جور و به ویژه با حجاج فرمانروای عراق بوده است
و مبارزات سعید
بن جبیر با حجاج نام او را به عنوان قهرمانی در تاریخ ثبت نمود که جان خود را در راه عدالتخواهی نهاده است.
به هر روی، گفتنی است که اندیشه معتدل ارجاء، هرگز تشویقی بر گنهکاری و بیعدالتی اجتماعی نبود، بلکه رجال این مکتب در مواعظ خود در بعد فردی، همواره بر تخلق به اخلاق نیکو تکیه میورزیدند
و در بعد اجتماعی، هم در نسلِ آغازگر و هم در نسلهای بعد همواره داعیان مبارزه با نظام جور بودند. در حقیقت ارجاء افراطی به معنی زیانبار ندانستن معصیت که در اخلاق فردی و اجتماعی تأثیری مخرب داشته، هرگز در آموزشهای مکتب اخلاقی اهل ارجاء کوفه جایگاهی نداشته است.
در نیمه نخست سده ۲ق، برجستهترین نماینده این مکتب
ابوحنیفه فقیه نامدار کوفه است که اصول نظریات او در کتاب
العالم و المتعلم منعکس گردیده است. ابوحنیفه ضمن انتقاد از اندیشه افراطی مرجئه و تکیه بر ارزش عمل، تصریح کرده است که همه مؤمنان لزوماً بهشتی نخواهند بود و عاصیان بیتوبه، به خواست خداوند یا راهی دوزخ میشوند، یا بخشیده خواهند شد. در نگاهی تحلیلی به تعالیم مکتب ارجاء، چنین مینماید که اینان با پرهیز از انزوای خوارج و دوریگزیدن از شیوههای
افراط و تفریط، به دنبال راهی برای تعمیم آموزشهای اخلاقی در سطح جامعه بودهاند. اینان در زندگی فردی عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقیقتی به نام ایمان میشمردند و بدون آنکه به عاصی وعده بهشت دهند، او را مؤمن و برادر دینی دیگر افراد جامعه به شمار میآوردند. نظریه ارجاء با این شکل آن، میتوانست در آن روزگار پرآشوب و ظهور جریانهای مختلف نظامی با انگیزههای گوناگون دینی سیاسی، بدون آنکه مردم را در بعد اخلاق فردی به فساد کشاند، در بعد اجتماعی آنان را برگرد محور «برادری ایمانی» و «
ولایت» گرد هم آورد.
در طبقه شاگردان ابوحنیفه، تأثیر تعالیم این مکتب بر محافل اخلاقی بیشتر از دو طریق بوده است:
نخست، از طریق
داوود طایی از شاگردان ابوحنیفه که پس از سالها تحصیل نزد او، در برههای از حیات خود درس و مدرسه را وانهاد و تا پایان عمر به عزلت گرایید.
وی در این دوره به خوراک زاهدانه و پوشش خشن بسنده میکرد و از
نکاح پرهیز مینمود، به تعبیری زندگانی او مصداق مرگ پیش از فرا رسیدن اجل بود.
داوود طایی ظاهراً هیچگاه پیوند خود را با حلقه ابوحنیفه نگسست و همواره روابط دوستانه خود را با شاگردان این حلقه برقرار داشت،
اما شیوه زهد او با تعالیم ابوحنیفه و اصولاً مکتب ارجاء خویشاوندی نداشت و بیشتر با شیوه زاهدان کهن بصره چون
عامر بن عبد قیس و زاهدان گروه رابعه سنخیت داشت. به هر روی، شاید بتوان شیوه زاهدانه داوود طایی را جریانی فرعی و درون مکتب ارجاء تلقی کرد، چه دیگرانی از اهل ارجاء کوفه، چون
ابوبکر نَهشلی نیز به پیروی از داوود، به شیوهای زاهدانه گراییده بودهاند.
نقش این جریان فرعی در مکتب ارجاء را در مسیر انتقال از آموزشهای کهن اخلاقی به طریقه تصوف، به ویژه شاخه بغدادی معروف کرخی نباید کم اهمیت انگاشت.
دوم، از طریق شاگردان خراسانیِ ابوحنیفه که نه تنها فقه، بلکه تعالیم اعتقادی و اخلاقی او را در
خراسان، به ویژه
بلخ رواج بخشیدند.
مسلم بن سالم بلخی یکی از این گروه شاگردان ابوحنیفه که در موطن خود از نفوذی فراوان برخوردار بود، در بلخ به اجرای گسترده
امر به معروف پرداخت و حرکتی سیاسی را بر ضد هارون خلیفه وقت سامان داد. همچنین باید به
ابومقاتل سمرقندی دیگر شاگرد ابوحنیفه و راوی
العالم و المتعلم اشاره کرد که با ترویج دو متن وصیه لقمان و مقتل سعید
بن جبیر در خراسان و
ماوراء النهر، آموزشهای اخلاقیِ مکتب ارجاء را با شیوه قُصاص پیوند زده است.
در اینجا سخن از مکتبی است که
ابنندیم در
الفهرست آن را با این عنوان معرفی کرده و سفیان ثوری را به درستی در رأس آن جای داده است. جریان مکتب فقیهان اصحاب حدیث که سهمی مهم در تأسیس آن ایفا کرده است، جریانی هماهنگ میان حدیثگرایان مراکز مختلف عراق و حجاز و غیر آن در جهت ارائه تعالیمی مدون در زمینههای گوناگون معارف اسلامی بود. این مکتب حتی در آغاز تشکیل نیز به بوم ویژهای محدود نبوده، و از مشخصههای آن پدید آوردن آثاری پر شمار در زمینه فقه روایی، تفسیر، زهد و اخلاق است.
سفیان
بن سعید ثوری که خود محدث و فقیهی از اهل کوفه بود، در
اخلاق و تدین، طریقهای جامع میان دنیاپرهیزی زاهدان و حیات اجتماعی با مردمان را در پیش گرفته بود. نظرات در زهد و اخلاق در چندین وصیت بازمانده از او خطاب به
عبّاد بن عبّاد عتکی و
علی بن حسین سلیمی،
و نیز نقل قولهایی فراوان از اندرزهای او در کتب گوناگون در دست است. او در بعد رفتار اجتماعی، در برابر عزلت و سکوت زاهدان روش میانه را در پیش گرفت و در بعد زندگی فردی در خوراک و پوشاک شیوهای زاهدانه داشت. وی در وصایای خود مردم را به کار و کوشش برای کسب حلال با پرهیز از افراط دعوت میکرد.
سفیان ثوری به عنوان پیشوای زاهدان اصحاب حدیث در کوفه و دیگر مراکز اسلامی پذیرش عام یافته بود.
ابنمبارک شاگرد خراسانی او نخستین تألیف محدثانه با عنوان کتاب
الزهد، و اثر دیگر اخلاقی با عنوان
البرّ و الصله را تألیف کرد و این آغازی برای تألیفات فراوان این مکتب در کوفه و دیگر بومها، به ویژه آثاری با عنوان الزهد بود. جریان این مکتب در نیمه دوم سده ق، به ویژه در عراق جریانی علوی با گرایشهای عدالتخواهانه بود و کسانی چون شخص ثوری از کوفه،
شعبه بن حجاج از
بصره و
هُشیم بن بشیر از واسط از رجال این مکتب در جریان قیام ابراهیم حسنی نقش مهمی ایفا کردند.
این گرایش اگرچه در سده بعد نیز در رجالی چون
ابوبکر و
عثمان پسران ابیشیبه،
ابونعیم فضل بن دُکین و
یحیی بن آدم ادامه یافت،
اما به زودی شخصیت محوری سفیان ثوری در میان
اصحاب حدیث جای خود را به
احمد بن حنبل داد و این تفکر بر محافل اصحاب حدیث غالب شد که اطاعت از «ائمه مسلمین» لازمه پیروی سنت است و هر کس خلیفه مسلمانان گردد، هر چند فاجر بوده باشد و اگر چه با قهر و غلبه بر این مسند دست یابد، امر او مطاع خواهد بود. تفاوت میان تعالیم احمد با ثوری تنها در اندیشههای اخلاقی سیاسی نبود، بلکه زهد نیز نزد احمد تنها در قالب پیروی از سنن روایت شده در احادیث تفسیر میشد و گرایشهای شبه صوفیانه موجود در تعالیم را در بر نداشت. در واقع ادامه تعالیم ثوری و هم فکران او را از سده ۳ق/ ۹م باید در مکاتب صوفیه جستوجو کرد.
•
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اخلاق دینی»، ج۷، ص۳۰۲۳.