• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مرء (لغات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





مرء: (بَيْنَ اَلْمَرْءِ)
مرء: به معنى «مرد، انسان و آدمى» است.
از لفظ خود جمع ندارد.
به گفته المعجم الاحصائى، اين واژه چهاربار در قرآن تكرار شده است.



به موردی از کاربرد مرء در قرآن، اشاره می‌شود:

۱.۱ - مرء (آیه ۲۴ سوره انفال)

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ)
(اى كسانى كه‌ ایمان آورده‌ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى‌خواند كه شما را حيات مى‌بخشد و بدانيد خداوند به اندازه‌اى به شما نزديک است كه ميان انسان و قلب او حايل مى‌شود و همه شما به سوى او محشور مى‌شويد.)

۱.۲ - مرء در المیزان و مجمع‌ البیان

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: حيلولة به معناى حائل شدن در وسط دو چيز است و قلب عضوى است معروف و ليكن بيشتر در قرآن کریم استعمال مى‌شود در آن چيزى كه آدمى به وسيله آن درک مى‌كند و به وسيله آن احكام عواطف باطنيش را ظاهر و آشكار مى‌سازد مثلا حب و بغض، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونى و امثال آن را از خود بروز مى‌دهد، پس قلب آن چيزى است كه حكم مى‌كند، دوست مى‌دارد، دشمن مى‌دارد، مى‌ترسد، اميدوار مى‌شود، آرزو مى‌كند، خوشحال مى‌شود و اندوهناک مى‌گردد، وقتى معناى قلب اين باشد پس در حقيقت قلب همان جان آدمى است كه با قوا و عواطف باطنيه‌اى كه مجهز است به كارهاى حياتى خود مى‌پردازد.
انسان مانند ساير مخلوقات كه هر يک جزیى از عالم خلقت را تشكيل مى‌دهند مركب از اجزاى مختلف و مجهز به قوا و ابزارى است كه تابع وجود او است و او آن‌ها را مالک است و در مقاصد وجود خود از همه آن‌ها كار مى‌كشد و اين اجزاء، قوا و ادوات همه با او مربوط و او حاكم بر همه آن‌ها است و آن اجزاء را با همه كثرتى كه دارند و آن قوا و ادوات را با همه تعددى كه دارا هستند يكى مى‌كند، البته يک واحد تامى كه در عين وحدتش هم كار مى‌كند و هم ترک مى‌كند، هم حركت مى‌كند و هم از حركت مى‌ايستد.
چيزى كه هست از آن‌جايى كه خدای سبحان آفريننده اين انسان و پديد آورنده يک- يک اجزاء وجود، ابعاض قوا و ادوات او است، لذا خود او به يک يک اجزاء وجود وى و توابع اجزايش محيط است و به طور حقيقت همه آن‌ها را مالک است و در آن‌ها به هر صورت كه بخواهد تصرف مى‌كند، از ملک خود و تصرفاتش هر مقدار كه بخواهد به خود انسان واگذار مى‌نمايد و به او تمليک مى‌كند، پس خدای تعالی ميان انسان، جزء جزء وجودش و تمامى توابعش حائل است، بين او و قلبش، بين او و گوشش، بين او و چشمش، بين او و بدنش و بين او و جانش و در آن‌ها هم بنحو ايجاد تصرف مى‌كند و هم به نحو مالک قرار دادن انسان، كه هر مقدار از آن را به هر نحوى كه بخواهد به سود انسان تمليک مى‌كند و هر مقدار را كه نخواهد نمى‌كند.
نظير انسان در اين مطلب ساير موجودات است، چون هيچ موجودى نيست مگر اين‌كه ذاتى دارد و نيز توابع ذاتى، يعنى قوا و آثار و افعالى دارد، چيزى كه هست مالک حقيقى ذات آن و توابع ذاتش خدا است، خدا است كه آن ذات و آن توابع ذات را به آن موجود تمليک كرده، پس او ميان آن موجود و ميان ذاتش حائل است، ميان آن موجود و توابع ذاتش و قوا و آثار و افعالش حايل است. پس خداى سبحان حايل ميان آدمى و ميان قلب او است و انسان هر چه را كه دارد و بهر چيزى كه بنحوى از انحاء اتصال و ارتباط دارد، خداوند به آن چيز نزديک‌تر و مربوط‌تر است.


۱.۳ - مرء در تفسیر نمونه

از جمله در آيه مورد بحث كه مى‌گويد:
«خداوند ميان انسان و قلب او حائل مى‌شود»
(أَنَّ اَللّٰهَ يَحُولُ بَيْنَ اَلْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ‌)
شک نيست كه منظور از قلب، روح و عقل است و امّا اين كه خدا چگونه ميان انسان، روح و عقل او قرار مى‌گيرد احتمالات فراوانى درباره آن داده شده است:
گاه گفته مى‌شود: اشاره به شدّت نزديكى خداوند به بندگان است.
گاه گفته مى‌شود:
اشاره به آن است كه گردش دل‌ها و فكرها به دست خداست (يا مقلّب القلوب و الابصار) و گاه گفته مى‌شود: منظور اين است كه اگر لطف خدا نبود هرگز انسان به حقانيت حق و باطل بودن باطل، پى نمى‌برد و نيز گفته‌اند: منظور اين است كه مردم بايد تا فرصت دارند در انجام طاعات و كار نيک تلاش كنند، زيرا خداوند ميان انسان و قلبش به وسيله مرگ حائل ايجاد مى‌كند.
امّا با يک نظر كلّى مى‌توان همه اين تفسيرها را در يک تفسير واحد جمع كرد و آن اين‌كه خداوند در همه‌جا حاضر و ناظر است و به همه موجودات احاطه دارد در عين اين‌كه با موجودات اين جهان يكى نيست از آن‌ها هم جدا و بيگانه نمى‌باشد، مرگ و حیات، علم و قدرت، آرامش و امنيّت، توفيق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همين دليل نه انسان چيزى را مى‌تواند از او مكتوم دارد و نه كارى را بى‌توفيق او انجام دهد و نه سزاوار است به غير او روى آورد و از غير او تقاضا كند، چرا كه او مالک همه‌چيز است و محيط به تمام وجود انسان.


۱. انفال/سوره۸، آیه۲۴.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، ص۷۶۶.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ص۳۸۸.    
۴. انفال/سوره۸، آیه۲۴.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۷۹.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۸.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۴۶.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۹۱.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۰.    
۱۰. انفال/سوره۸، آیه۲۴.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه‌، ط-دار الکتب الاسلامیه‌، ج۷، ص۱۲۹.    



• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «مرء»، ج۴، ص۲۶۷.


رده‌های این صفحه : لغات سوره انفال | لغات قرآن




جعبه ابزار