مخالفت عمر بن علی با رفتن امام حسین به عراق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مخالفت عمر بن علی با رفتن امام حسین به عراق، از مباحث مرتبط به رفتن
امام حسین (علیهالسلام) به سمت
عراق است. عمر بن علی، معروف به عمر الاطرف، آخرین پسر
امام علی (علیهالسلام) و از مخالفان سفر امام حسین (علیهالسلام) به
کوفه بود. او در
مدینه به دیدار امام حسین (علیهالسلام) رفت و ضمن نقل حدیثی از
امام حسن (علیهالسلام) درباره
پیشگویی شهادت امام حسین، از ایشان خواست تا با
یزید بیعت کند، اما امام حسین (علیهالسلام) در پاسخ فرمود که هرگز تن به پستی نخواهد داد.
ابو حفص عمر بن علی بن ابی طالب آخرین پسر امام علی (علیهالسّلام) و به عمر الاطرف معروف بود.
مادرش صهبای ثعلبی یا تغلبی و کنیه صهبا امّ حبیب بوده است.
در اینکه آیا عمر بن علی (علیهالسلام) در
کربلا حضور داشته و به
شهادت رسیده یا نه، اختلاف است. برخی گفتهاند که او با
امام حسین (علیهالسلام) همراه نشد و در
مدینه ماند و سرانجام در سنّ ۷۵ یا ۷۷ سالگی در «
ینْبُع» درگذشت.
شیخ عباس قمی این قول را به مشهورِ اهل تاریخ نسبت داده است.
اما
خوارزمی مینویسد که او در
روز عاشورا پس از
شهادت برادرش
ابوبکر بن علی به میدان شتافت و
رجز خواند؛
و همچنان به نبرد ادامه داد تا به شهادت رسید.
ولی به نظر میرسد که اخبار درست، بر خلاف آن دلالت دارند؛ زیرا بیشتر شرح حال نویسان گفتهاند که وی در کربلا حضور نداشته و کسانی که نام شهدای کربلا را به دست آوردهاند (از شیعه و اهل سنّت)، نام او را ثبت نکردهاند.
او کسی است که بعدها درباره صدقات
پیامبر و علی (علیهالسّلام)، با
امام سجاد (علیهالسّلام) منازعه کرد و آن حضرت را
اذیت نمود، با این وجود آن حضرت دختر خود خدیجه را به پسر او
محمد بن عمر بن علی، تزویج کرد. عمر بن علی پس از
سال ۶۶ق که میان سپاهیان
عبدالله بن زبیر و سپاه
مختار جنگ درگرفت، به لشکر
مصعب بن زبیر پیوست و در جنگی که بین او و مختار درگرفت، به
قتل رسید.
سیدبن طاووس ماجرای دیدار امام با عمر بن علی را به نقل محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب چنین گزارش کرده است: از پدرم عمربن علی بن ابی طالب شنیدم که به فرزندان
عقیل (داییهای
من) میگفت: وقتی برادرم حسین از
بیعت کردن با
یزید امتناع کرد،
من نزد او رفتم و دیدم که تنها نشسته است. به ایشان گفتم: فدایت شوم ای اباعبدالله، برادرت
حسن بن علی از پدرش علی حدیثی را برای
من نقل کرد. تا این را گفتم، دیگر نتوانستم خود را کنترل کنم و شروع به گریه کردم و صدای نالهام بلند شد. حسین
من را به سینه چسباند و گفت: او به تو
حدیث کرد که
من شهید میشوم؟ گفتم:
خدا نکند ای پسر رسول خدا گفت: تو را به حق پدرت سوگند میدهم که آیا از کشته شدن
من خبر داد؟ گفتم: بلی، چه خوب بود که
بیعت میکردی. گفت: پدرم برای
من حدیث کرد که رسول خدا به او خبر داد که پدرم و
من کشته میشویم و
قبر من، نزدیک قبر او خواهد بود. آیا گمان میکنی آنچه را که تو میدانی
من اطلاع ندارم؟
من هرگز تن به پستی نمیدهم، و روزی که
فاطمه (علیهالسّلام) پدرش را ملاقات میکند،
شکایت آنچه را که فرزندانش از این امت تحمل کردهاند، به حضرتش خواهد کرد و هیچ کدام از کسانی که دل فاطمه (علیهالسّلام) را درباره فرزندانش آزردهاند، به
بهشت داخل نمیشوند.
•
عن محمّد بن عمر: سَمِعتُ ابی عُمَرَ بنَ عَلیِّ بنِ ابی طالِبٍ یُحَدِّثُ اخوالی آلَ عَقیلٍ، قالَ: لَمَّا امتَنَعَ اخِیَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) عَنِ البَیعَةِ لِیَزیدَ بِالمَدینَةِ، دَخَلتُ عَلَیهِ فَوَجَدتُهُ خالِیا، فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ، حَدَّثَنی اخوکَ ابو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ عَن ابیهِ علیهماالسلام، ثُمَّ سَبَقَتنِی الدَّمعَةُ وعَلا شَهیقی، فَضَمَّنی الَیهِ وقالَ: حَدَّثَکَ انّی مَقتولٌ؟ فَقُلتُ: حوشیتَ یَا بنَ رَسولِ اللّه. فَقالَ: سَاَلتُکَ بِحَقِّ ابیکَ، بِقَتلی خَبَّرَکَ؟ فَقُلتُ: نَعَم، فَلَولا ناوَلتَ وبایَعتَ! فَقالَ: حَدَّثَنی ابی انَّ رَسولَ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اخبَرَهُ بِقَتلِهِ وقَتلی، وانَّ تُربَتی تَکونُ بِقُربِ تُربَتِهِ، فَتَظُنُّ انَّکَ عَلِمتَ ما لَم اعلَمهُ! وانَّهُ لا اُعطی الدُّنیا عَن نَفسی ابَدا، ولَتَلقَیَنَّ فاطِمَةُ اباها شاکِیَةً ما لَقِیَت ذُرِّیَّتُها مِن اُمَّتِهِ، ولا یَدخُلُ الجَنَّةَ احَدٌ آذاها فی ذُرِّیَّتِها.در کتاب
الملهوف به نقل از
محمد بن عمر آمده است: از پدرم
عمر بن علی بن ابیطالب شنیدم که برای داییهایم، خاندان عقیل، صحبت میکرد و میگفت: چون برادرم حسین، از
بیعت با
یزید در
مدینه سر باز زد، نزد او رفتم و او را تنها یافتم. به وی گفتم: جانم فدایت، ای ابا عبداللّه! برادرت حسن، از پدرت برایم چنین نقل کرد. در این هنگام گریه و اشک، امانم ندادند و صدای هق هق گریهام بلند شد. حسین، مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برایت نقل کرد که
من کشته میشوم؟». گفتم: حاشا که چنین بگوید، ای پسر پیامبر خدا! فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند میدهم، آیا از کشته شدن
من خبر داد؟». گفتم: آری. پس چرا دست نمیدهی و
بیعت نمیکنی؟ فرمود: «پدرم خبر داد که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را از کشته شدن او و
من، باخبر ساخت و این که قبر
من نزدیک قبر او خواهد بود. آیا گمان میبری که چیزی را میدانی که
من نمیدانم؟ به راستی که خواری و پَستی را هرگز بر خود نمیپسندم.
فاطمه، پدرش را در حالی ملاقات میکند که از رفتار
بنی امیّه با فرزندانش شاکی است. هرگز کسی که او را از طریق آزردن فرزندانش بیازارد، وارد
بهشت نخواهد شد!».
• محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۶.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۴.