مبانی ارزشی حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله جایگاه
سنت و مبانی ارزشی
حدیث مورد بررسی قرار میگیرد و با توجه به این که سنت از نگاه
شیعه شامل قول و فعل و تقریر
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
امامان معصوم (علیهمالسّلام) است، اثبات
حجیت هر یک نیازمند استدلال جداگانه است. از این رو در آغاز، حجیت سنت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مورد بررسی قرار میدهیم و در پی آن اعتبار سنت
ائمه را دنبال خواهیم کرد.
اعتبار سنت
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دو دلیل عقلی و نقلی قابل اثبات است. دلیل عقلی از
فلسفه رسالت و
نبوت بهره میگیرد و
دلیل نقلی به
قرآن و
اجماع و
سیرة مسلمانان قابل تقسیم است.
طبق مبانی فلسفی و کلامی، خداوند برای هدایت مردم و سامان دادن به نظام اجتماعی و پایان دادن به اختلافهای فکری و اجتماعی، انسانهای برگزیدهای را به عنوان
پیامبر به سوی آنان گسیل داشته و بر انگیختن
پیامبران بر اساس
قاعده لطف و کامل شدن
حجت الهی بر مردم لازم بوده است.
از سوی دیگر انجام چنین مسئولیتهای سنگین تنها در صورتی میسر است که
پیامبران از ارتکاب هر گونه لغزش و خطا به دور باشند و صفحة جانشان چنان پاک و پیراسته باشد که آینة تمام نمای
حق و منعکس کنندة ارادة الهی به شمار آید؛ زیرا تنها در این صورت است که مردم با راهنمایی آنان به
صراط مستقیم هدایت میشوند و با اجرای
شریعت الهی و آموزههای آسمانی، نظام اجتماعی سالم و
خدا گونه شکل میگیرد و اختلافها پایان میپذیرد.
آیا از پیامبری که وسوسههای شیطانی در او راه دارد و گفتار و رفتارش به جای انعکاس خواستههای الهی، منعکس کنندة هواهای نفسانی است و مرتکب
لغزش و
خطا میشود، میتوان انتظار داشت که مردم را از تاریکیها به سوی نور رهنمون گردد؟!
درست به همین دلیل است که متکلمان
مسلمان از آغاز بر
عصمت پیامبران پای فشردهاند و
بسیاری از مفسران، آیاتی را که در ظاهر با عصمت آنان منافات دارد، به تاویل بردهاند.
بنابر این فلسفة بر انگیختن
پیامبران (علیهمالسّلام) عصمت آنان را ضروری میسازد و عصمت به معنای انطباق کامل در اندیشه رفتار و گفتار
پیامبران (علیهمالسّلام) با حق و خواست الهی است. و ما از
حجیت سنت جز این را دنبال نمیکنیم. مقصود ما از حجیت سنت آن است که اندیشه، رفتار و گفتار
پیامبران به گونهای باشد که سراسر انعکاس دهندة ارادة خداوند بوده و به خاطر انتساب الهی، پیروی از آن بر ما لازم باشد. در این میان سنت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر شخصیت برگزیده و ممتاز آن حضرت در مقایسه با
سایر پیامبران از ویژگی منحصر به فردی برخوردار است؛ زیرا پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر وصول به فرازمندترین قلة تکامل بشری و مراتب قرب الهی، تجلی گر اسماء و صفات الهی بوده و در سرزمین جانش جز خواست و ارادة الهی چیز دیگری راه نیافته است. چنین جایگاه بلند معنوی به اندیشه، کردار و گفتار آن حضرت اعتباری بس ویژه میبخشد.
دلایل نقلی حجیت سنت شامل، قرآن، اجماع و
سیرة مسلمانان است که اینک به بررسی آنها میپردازیم:
شمار زیادی از
آیات قرآن بر اعتبار سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هر آنچه منتسب به ایشان است، تصریح نموده که میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد:
چنان که در تبیین فلسفه رسالت اشاره شد، یکی از مسئولیتهای
پیامبران، داوری و پایان دادن به مشاجرات و اختلافها است. قرآن کریم در این باره آورده است: کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه
. مردم، امتی یگانه بودند؛ پس خداوند
پیامبران را نوید آور و بیم دهنده بر انگیخت و با آنان، کتاب را به
حق فرو فرستاد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوری کنند.
پیداست چنین مسئولیتی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز خواسته شده است، اما این
فلسفه، زمانی به تحقق میپیوندد که داوری آنان برای مردم حجیت داشته باشد. از این رو قرآن بر حجیت و نافذ بودن داوری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاکید کرده است.
قرآن، مؤمنانی را میستاید که وقتی برای داوری به سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرا خوانده میشوند سمعا و طاعتا را بر زبان جاری میکنند و از جان و دل پذیرای داوری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میشوند. انما کان قول المؤمنین اذا دعوا الی الله و رسوله لیحکم بینهم ان یقولوا سمعنا و اطعنا و اولئک هم المفلحون
. گفتار
مؤمنان ـ وقتی به سوی خدا و پیامبرش خوانده شوند تا میانشان داوری کند ـ تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و اینانند که رستگارند.
و در جای دیگر به مردان و زنان
مؤمن گوشزد میکند که پس از داوری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حق هیچ گونه اظهار نظر و تغییر رای را ندارند و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم.
هیچ
مرد و
زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد.
و در جای دیگر پا را از این فراتر گذاشته و نشان ایمان را آن دانسته که اولا: مؤمنان، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را داور خود در مرافعات قرار دهند و ثانیا: در پی
داوری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه بر زبان، بلکه حتی در دل نیز احساس ناخوشایندی نداشته باشند و تسلیم محض ایشان باشند.
فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما
. ولی چنین نیست، به پروردگارت
قسم که
ایمان نمیآورند، مگر آنکه تو را مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی نکنند، و کاملا سر تسلیم فرود آورند.
سوگند خداوند به خود، برای تبیین چنین مرتبهای از ایمان،
بسیار لطیف و قابل توجه است. پیام این آیه تسلیم تمام عیار مسلمانان در دل،
زبان و عمل با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
آیا درخواست چنین تسلیمی محض از مسلمانان به معنای اعتبار بخشیدن تمام عیار و بدون حد و مرز به داوری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که بخشی از سنت قولی است ـ نیست؟!
برابری اطاعت از پیامبر با اطاعت الهی: در برخی از آیات، اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برابر با اطاعت خداوند دانسته شده است. و من یطع الرسول فقد اطاع الله
. هر کس از پیامبر اطاعت کند، قطعا از خدا اطاعت کرده است.
چنان که در برخی دیگر از
آیات پس از فرمان مؤمنان به اطاعت خداوند، به آنان امر شده تا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز اطاعت کنند. یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول...
. ای کسانی که
ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر را.... .
در برخی دیگر از آیات مخالفت با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کنار مخالفت با خداوند ـ عز اسمه ـ طرح شده است، نظیر آیة و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا
. و هر کس خدا و فرستاده اش را نافرمانی کند قطعا دچار گمراهی آشکاری گردیده است. در برخی دیگر از
آیات پیش دستی بر پیامبر بسان پیش دستی بر خداوند، مورد نکوهش قرار گرفته است: یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله
؛ ای کسانی که ایمان آوردید، در برابر خدا و پیامبرش پیشی مجویید.
نکته قابل توجه آن که در هیچ یک از این آیات ضرورت اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا عدم مخالفت با ایشان، به حکم یا چیز دیگری تخصیص، یا تقیید نخورده است. و همان گونه که اطاعت الهی به صورت مطلق و فراگیر طرح شده بر اطاعت مطلق از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز تاکید شده است. این امر نشان گر عصمت مطلق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و انطباق کامل کردار و گفتار ایشان با خواست الهی است که در آیة: و ما ینطق عن الهوی
. و از سر هوس سخن نمیگوید. با نفی سخن گویی از روی هوای نفس انعکاس یافته است.
بدون تردید منوط دانستن
محبت الهی به اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، ناشی از این امر است؛ آن جا که آمده است: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله
. بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد. این آیه، معادله شگفت آور و درس آموزی را به دست میدهد؛ زیرا در بدو امر چنین به نظر میرسد که آیه میبایست این چنین باشد: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوا الله.... یعنی اگر خدا را دوست دارید از او تبعیت کنید. زیرا نشان حقیقی دوستی، پیروی و همگامی است، اما به جای آن که اطاعت از خداوند نشان صدق ادعای آنان در دوستی خداوند مطرح شود، اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جای آن نشسته است.
این
آیه بهترین گواه است که خداوند پیروی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را عین تبعیت از خود دانسته است. و این جای شگفتی ندارد؛ زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انسانها را به صراط مستقیم؛ یعنی همان راه الهی هدایت میکند: انک لتهدی الی صراط مستقیم. صراط الله..
به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت میکنی، راه خدا.... .
الگوهای اخلاقی، بسان خط کشها و پرگارهای اعوجاج ناپذیری که به خاطر خطا ناپذیری به عنوان وسیلهای برای راست کردن کژیها و ارزیابی میزان بهره مندی خطوط از استقامت و راستی به کار میآیند، حد و مرز انسان کامل را به تصویر میکشند و دیگران برای رسیدن به
کمال انسانی و سنجش میزان
قرب خود به این مرز، میبایست خود را با آن منطبق سازند و به آن نزدیک نمایند. معرفی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان اسوه حسنه بدین منظور انجام گرفته است: و لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا
. قطعا برای شما (در اقتدا به) رسول خدا سرمشقی نیکو است برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.
معرفی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان
اسوه حسنه بدین معناست که ایشان آینه تمام نمای انسان کامل است و تمام جوانب زندگی ایشان میتواند سرمشق دیگران قرار گیرد. جالب آن که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان اسوه حسنه به صورت مطلق و بدون استثنا معرفی شده است، در حالی که پس از معرفی
ابراهیم (علیهالسّلام) به عنوان اسوه حسنه مؤمنان،
استغفار ایشان برای پدر (عموی) خود (=)
آذر استثنا شده است: لقد کان لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه.... الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک.... قطعا برای شما در (پیروی از) ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکو است.... جز (در) سخن ابراهیم (که) به (نا) پدر (ی) خود (گفت: ) حتما برای تو آمرزش خواهم خواست.
زیرا
قرآن در جای دیگر از استغفار مؤمنان برای
مشرکان نهی کرده است (البته قرآن در
سوره توبه، آیه ۱۱۴ توضیح میدهد که استغفار ابراهیم (علیهالسّلام) تا زمانی بود که برای پدرش تعیین کرده بود و همین که به
دشمن بودن او با خداوند اطمینان یافت از او
تبری جست
.
و این امر نشان از آن دارد که تاسی مؤمنان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میبایست به صورت جامع و فراگیر انجام گیرد. بدون تردید چنین دامنهای به معنای اعتبار و حجیت تمام شؤونات ایشان از جمله سنت است.
با صرف نظر از آیات پیشین که بر حجیت
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلالت دارند، رساترین
آیه دال بر مدعا این آیه شریفه است: ما ءاتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب
. آنچه را فرستاده (او) به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، باز ایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت
کیفر است.
رسایی این آیه از چند جهت است:
۱. جمله ما اتیکم به خاطر فراگیری معنایی هر آن چیزی که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صادر شده است، اعم از رفتار و گفتار و تقریر و کتابت را در بر میگیرد.
۲. در کنار فرمان به تمسک و عمل به برون دادهای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، به اجتناب از منهیات ایشان نیز تاکید شده است؛ یعنی عمل به اوامر و ترک مناهی یک جا آمده است.
۳. آوردن واژه
رسول بر اساس قاعده تعلیق الحکم بالوصف مشعر بعلیته نشان از آن دارد که این اطاعت و پیروی کامل نه به خاطر شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، بلکه به خاطر حیثیت رسالت و انتساب ایشان به خداوند است.
۴. توصیه به تقوا و هشدار از کیفر سخت الهی از اعتبار سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ملازم دانستن آن با پدیده
تقوا حکایت دارد.
گرچه در حوزه مفهومی اجماع و ملاک حجیت آن، میان عالمان
اهل سنت و
شیعه اختلافهای چشم گیری وجود دارد، و اهل سنت آن را اصالتا
و شیعه به خاطر کاشفیت از رای
معصوم حجت میدانند.
اما در این نکته اختلافی نیست که وقتی تمام مسلمانان و اندیشمندان فرق مختلف اسلامی به رغم همه اختلافات و نگرشهای گوناگون، بر یک امر اتفاق نظر دارند چنین اجماعی قطعا حجت است. به عنوان مثال یکصدایی مسلمانان بر اصل
توحید و وجوب
نماز، نشان گر قطعیت آنها است. در گفتار معصومین (علیهمالسّلام) نیز چنین اجماعی معتبر شناخته شده است. به عنوان نمونه امام هشتم (علیهالسّلام) پس از انکار رؤیت جسمانی الهی از سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ به پرسش ابوقره که با شگفتی پرسید آیا روایات را تکذیب میکنید؟! فرمود: اذا کانت الروایات مخالفة للقرآن کذبتها و ما اجمع المسلمون علیه؛ وقتی روایات، مخالف قرآن و اجماع مسلمانان باشد، من آن را تکذیب میکنم (و صادر شده از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نمیدانم).
خوش بختانه سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مصادیقی است که مسلمانان و اندیش وران تمام فرق اسلامی بر اعتبار و حجیت آن و بر شمردن سنت به عنوان دومین منبع
دین شناخت پس از قرآن اتفاق نظر دارند.
گذشته از حجت دانستن سنت که در نظریه پردازی متفکران اسلامی انعکاس یافته است. سنت از آغاز تاکنون کانون توجه مسلمانان و مدار مراجعه همه وقت آنان بوده است.
صحابه از آغازین روز با شنیدن فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) : صلوا کما رایتمونی اصلی؛ همان گونه که میبینید نماز میگزارم، نماز بخوانید.
و خذوا عنی مناسککم؛ مناسک خود را از من فرا گیرید.
شیوه نماز خواندن و
حج گذاردن را از سنت عملی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آموختند. چنان که در برخورد با هر معضلی در حوزه عقاید،
اخلاق یا
احکام به آن حضرت مراجعه کرده و گفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نگاه ایشان حجت مطلق و قول فصل بوده است.
پس از
رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز
صحابه،
تابعان و اتباع تابعان هماره پی جوی اخذ و تلقی روایات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودهاند. و آن هنگام که مکتبهای فقهی و کلامی رخ نمود همه کوشیدند تا از سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تحکیم عقاید خود بهره گیرند. و سرانجام تدوین سنت در هزاران نگاشتة خرد و کلان و نیز استناد پی در پی همة اندیش وران به سنت در جای جای نگاشتههای خود در زمینههای مختلف علوم اسلامی، اعم از
تفسیر،
فقه،
کلام،
فلسفه،
اخلاق،
عرفان،
تاریخ و.... حکایت از
سیرة عملی آنان در تمسک به سنت و بالطبع معتبر دانستن آن دارد.
برای اثبات حجیت سنت نقل شده از ائمه (علیهمالسّلام) نیز میتوان از دو دلیل عقلی و نقلی کمک گرفت:
فلسفه
رسالت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همان گونه که به حجیت سنت ایشان منتهی میشود، حجیت سنت امامان معصوم (علیهمالسّلام) را نیز به اثبات میرساند؛ زیرا امام از منظر شیعه به عنوان
وصی و جانشین پیامبر تمام وظائف پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ؛ اعم از هدایت
امت، سامان دادن به نظام اجتماعی با تشکیل حکومت اسلامی و رفع انواع اختلافها را بر عهده دارد
(فرض طاعة الائمه، ان الائمة ولاة امر الله و خزنة علمه و.... ) و به همان برهانی که پیامبر به خاطر ایفای چنین نقشهایی میبایست
معصوم و عاری از هر گونه لغزش و خطا بوده و بالطبع تمام حرکات و سکناتش سر مشق و حجت باشد، امام نیز چنین است. تنها با این تفاوت که امام فاقد مقام نبوت است و از وحی رسمی آسمانی بهره نمیگیرد.
و این امر به زیبایی در این گفتار بلند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به
علی (علیهالسّلام) منعکس شده است: انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انت لست بنبی؛ تو برای من به مثابه هارون برای موسی هستی، جز آن که تو پیامبر نیستی.
بنابر این، اندیشه، کردار، گفتار، تقریر، کتابت و.... امام معصوم (علیهالسّلام) بسان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اعتبار و حجیت ـ که به معنای عاری بودن از هر گونه خطا و انطباق کامل با خواست الهی است ـ برخوردار است.
قرآن و
سنت نبوی به عنوان دلایل نقلی حجیت سنت ائمه اطهار (علیهمالسّلام) را اثبات میکنند. توضیح این دو دلیل بدین شرح است:
گذشته از آیاتی؛ هم چون
آیه ولایت و
ابلاغ که بر امامت و پیشوایی علی (علیهالسّلام) و به دنبال ایشان ائمة معصومین (علیهمالسّلام) دلالت دارند و با کمک برهان عقلی پیشین و ضرورت معصوم بودن، حجیت سنت آنان اثبات میگردد، در برخی از آیات بر همسانی آنان با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ضرورت اطاعت و پیروی تاکید شده است. نظیر آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
. خدا را اطاعت کنید و پیامبر را و صاحبان امر از میانتان را.
مقصود از اولی الامر در این آیه به استناد برخی از روایات و گفتار مفسران
شیعه، اهل بیت (علیهمالسّلام) هستند و آنچه این مدعا را به اثبات میرساند آن است که اطاعت اولی الامر پس از اطاعت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همپای آن دانسته شده است.
و این همسویی تا بدان جا پیش رفته که به عکس فقره پیشین اطیعوا در این فقره تکرار نشده و اولی الامر بر رسول عطف شده است. این امر نشان گر آن است که اطاعت از اولی الامر عین اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
حال اگر مقصود از اولی الامر کسانی جز ائمه (علیهمالسّلام) باشند چنان که عموم مفسران
اهل سنت آن را بر علما، زمامداران، امیران و فرماندهان
سپاه تطبیق کردهاند
همسانی اطاعت از آنان، با اطاعت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرمان به اطاعت مطلق با وجود راه یافت لغزش از روی عمد، یا خطا در
سیره آنان، با منطق قرآن منافات دارد؛ زیرا قرآن به طریق اقوم و راه رشد و صراط مستقیم رهنمون است، نه به اطاعت از صاحب منصبانی که هر گونه
ظلم و ستم در رفتارشان راه مییابد.
امام صادق (علیهالسّلام) به استناد همین آیه، اطاعت
اوصیاء را
واجب شمرده است.
آن حضرت هم چنین از آیه لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا
. تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. برای اثبات حجیت سنت ائمه (علیهمالسّلام) کمک گرفته است. امام (علیهالسّلام) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شاهد بر ائمه (علیهمالسّلام) دانسته تا گواهی دهد آنان آنچه میبایست از سوی خداوند به مردم ابلاغ شود، ابلاغ کردهاند، و ائمه (علیهمالسّلام) را نیز گواهان بر مردم دانسته است.
گذشته از این دسته از آیات،
آیه تطهیر ـ که به اتفاق همه
مفسران شیعه و
بسیاری از مفسران منصف
اهل سنت، درباره اهل بیت (علیهمالسّلام) نازل شده ـ اثبات گر
عصمت و پیراستگی تکوینی ائمه (علیهمالسّلام) است که بالطبع حجیت تمام برون دادهای آنان را به اثبات میرساند. آیه این است: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
.
خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
دلالت این آیه بر عصمت اهل بیت (علیهمالسّلام) با توجه به اراده تکوینی مورد نظر در آیه ـ که به صورت حصر آمده است ـ و نفی هر گونه
رجس و پلیدی، و تاکید مجدد بر تطهیر، بر هر صاحب نظری روشن است. و چنان که پیش از این نیز گفتیم، پیش زمینة اثبات حجیت سنت و بنیاد آن، اثبات عصمت است، که در این آیه به صراحت درباره اهل بیت (علیهمالسّلام) طرح شده است.
گر چه به خاطر محذور دور نمیتوان برای اثبات حجیت سنت به خود روایات استناد کرد، اما برای اثبات حجیت و اعتبار
سنت نقل شده از ائمه (علیهمالسّلام) میتوان به سنت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تمسک نمود؛ زیرا سنت نبوی با دلایل پیشین اعتبار مییابد. در سنت نبوی به دو صورت خاص (ناظر به حضرت امیر (علیهالسّلام) و عام (ناظر به همه ائمه (علیهمالسّلام) ) از پیشوایی ائمه (علیهمالسّلام) و اعتبار سنت آنان سخن به میان آمده است. آنچه که درباره حضرت امیر (علیهالسّلام) وارد شده، گر چه در ظاهر مختص به ایشان است، اما مناطا تمام ائمه (علیهمالسّلام) را در بر میگیرد. نظیر روایت منزلت که منطوقا تنها حضرت امیر (علیهالسّلام) بسان هارون معرفی شده است، اما مناطا تمام ائمه (علیهمالسّلام) از چنین جایگاهی برخوردارند.
هم چنین روایاتی که در آنها از پیشوایی امامان (علیهمالسّلام) سخن به میان آمده (در روایتی که با طرق و مضامین نزدیک به هم، از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده چنین آمده است: عن جابر بن سمرة قال: سمعت النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: الا ان الاسلام لا یزال عزیزا الی اثنی عشر خلیفة، ثم قال کلمة لم افهمها. فقلت لابی: ما قال؟ قال: کلهم من قریش. جابر بن سمرة میگوید: از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: بدانید
اسلام هماره سرافراز خواهد بود تا زمانی که دوازده جانشین باشد. آنگاه کلمهای فرمود که من نفهمیدم و به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: همه آنان از قریشاند. این روایت در
بسیاری از منابع اهل سنت آمده است و از دیدگاه هر محقق منصفی جز بر ائمه (علیهمالسّلام) قابل انطباق نیست.
؛
، مسلم این
روایت را به شش طریق آورده است؛
در این کتاب طرق و مضامین مختلف این حدیث به طور مفصل آمده است.)
به ضمیمه آنچه که در
برهان عقلی گفته شده اثبات گر اعتبار سنت ائمه (علیهمالسّلام) است.
در کنار این روایات، حدیث ثقلین بهترین گواه مدعای ما است. در این روایت که در بخشی از خطبة
حجة الوداع پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انعکاس یافته، چنین آمده است: انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.... ؛ من در میان شما دو چیز گرانبار به یادگار گذاشتهام که اگر به آنها چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم
اهل بیت و آنها هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا آن که در حوض بر من خواهند پیوست.
عموم محدثان اهل سنت در کنار
محدثان شیعه
روایت را به همین صورت نقل کردهاند.
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «مبانی ارزشی حدیث»، تاریخ بازبینی، ۹۴/۱۲/۱۷.