لَصْق (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لَصْق (به فتح لام و سکون صاد) از
واژگان نهج البلاغه به معنای چسبیدن است.
از مشتقات
لصق که در
نامه ۱۷ آمده،
لصیق به معنای چسبیده است.
منظور از
لصیق کسی است كه به خاندانى بسته شده و از آن نيست.
مواردى از آن در «
نهجالبلاغه» آمده است.
لَصْق (مثل عقل) و
لُصوق به معنای چسبيدن است.
گويند: «
لَصِقَ الشيءُ بغيرهِ لَصْقاً و لُصوْقاً: لَزِقَ.»
الصاق به معنای چسباندن و
التصاق به معنای چسبيدن است.
برخی از مواردی که در «نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (صلواتاللهعلیه) درباره توبه حقيقى فرموده:
«وَ الْخامِسُ: أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذيبَهُ بالاَْحْزانِ، حَتَّى يَلْصِقَ الْجِلْدُ بِالْعَظْمِ.» «پنجمش آن است كه نظر كنى به گوشتى كه از
حرام روئيده با غصهها آن را ذوب كنى تا پوست را به
استخوان بچسبانى.»
لصيق به معنای چسبيده است و كسى كه به خاندانى بسته شده و از آن نيست، آن حضرت به
معاویه مىنويسد:
«وَ لكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهاشِمَ، وَ لا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَ لا أَبوسُفْيانَ كَأَبي طالِب، وَ لا المُهاجرُ كَالطَّليقِ، وَ لا الصَّريحُ كَاللَّصيقِ.» منظور از «
لصيق» كسى كه در اثر
شمشیر يا طمع دنيا
مسلمان شده است چنانكه در ما بعد آن فرموده:
«دَخَلَ في الدّينِ: إِمّا رَغْبَةً وَ إِمّا رَهْبَةً.» يعنى «
امیّه پدربزرگ شما مانند
هاشم پدربزرگ ما نيست، و حرب جدّ تو مانند
عبدالمطلب جدّ من نيست،
ابوسفیان پدر تو مانند
ابوطالب پدر من نيست، و مهاجر مانند آزاده شده نمىباشد.»
معاویه و پدرش به حكم «
اِذهَبوا اَنتُمُ الطَّلقاء.» آزاده شده از «رقّ» بودند و صحيح النسب مانند بسته شده به ديگران نيست.
محمد عبده گويد: منظور از صريح كسى است كه از روى
اخلاص و
اختیار ايمان آورده و
لصيق كسى است كه از خوف شمشير يا براى
دنیا اسلام آورده است.
ناگفته نماند: مشهور آن است كه
عبدمناف جد سوّم
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را دو پسر بود به نام هاشم و
عبد شمس كه دو قلو زائيده شدند و انگشت پاى هاشم به پيشانى عبد شمس چسبيده بود كه با شمشير جدا كردند و فال بد زده و گفتند ميان آن دو و اولادشان پيوسته خونريزى خواهد بود، و آنگاه از عبد شمس فرزندى به دنيا آمد بنام «اميّه» كه
بنیامیّه فرزندان او هستند و بدين طريق، بنىاميّه نيز از «
قریش» هستند ولى على ظاهر اين جريان ساختگى است، و بنى اميّه با جعل آن خواستهاند نسب خود را به نسب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) رسانده و خود را از قريش بشمارند.
در
سفینة البحار از
کامل بهائی نقل كرده كه «اميّه» پسر عبد شمس نبود، بلكه غلامى بود از اهل
روم، و چون زيرک و دانا بود، عبد شمس او را آزاد كرد و پسر خوانده خويش قرار داد و از اين رو او را اميّه پسر عبد شمس گفتند
، پس بنى اميّه از قريش نيستند و به قريش چسبانده شدهاند و مراد
امیر المؤمنین (علیهالسلام) از كلمه
«وَ لا الصَّريحُ كَاللَّصيقِ» همان است و معاويه نتوانست انكار كند و يا اشاره به خود معاويه است كه
سبط ابن جوزی در تذكره صفحه ۱۸۴ نقل كرده معاويه از چهار نفر است از
عمّارة بن ولید،
مسافر بن ابی عمر،
عباس بن عبدالمطلب و
ابوسفیان كه سه نفر اولى رفيق ابوسفيان بود و همه با «هند» زن ابو سفيان رابطه داشتند.
مواردى از آن در «نهجالبلاغه» آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «لصق»، ج۲، ص۹۳۸.