لقمان حکیم، از حکیمایی است که اصلش حبشی بوده و قرنها پیش از اسلام در روزگار داود پیغمبر (علیهالسّلام)، میزیسته است. وی از شخصیتهای بزرگ قرآنی است که خداوند در قرآن کریم، به نیکی از وی یاد نموده و پند و اندرزهای ارزشمند او به فرزندش در قرآن کریم و روایات متعددی نقل شده است، سورهای نیز در قرآن، به نام وی است. درباره لقمان اختلاف کردهاند: برخی گفتهاند: حکیم بوده و مقام نبوت را نائل نگشته است. بعضی او را پیامبر دانسته و حکمت را که در قرآن صفت وی آمده است به نبوت تفسیر نمودهاند. یکی از دوستانش به وی گفت: مگر نه تو با ما چوپانی میکردی، این حکمت و دانش را از کجا و به چه سبب به دست آوردی؟! وی گفت: نخست خواست خداوند و اندازه گیری او، و دیگر صفاتی که در من وجود داشت و همان زمینه ساز لطف خدا گردید، و آنها عبارتند از: امین بودن، و راستگو بودن، و سکوت نمودن از آن چه که مرا سودی نباشد. [۱]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ذیل آیه.
بخشی از اندرزهای لقمان در قرآن ذکر گردیده است: ۲.۱ - ظلم عظیم«و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» هنگامی که لقمان به فرزند خود، که وی را پند میداد، گفت: خدا را به یکتائی بپذیر و هیچ کس و هیچ چیز را شریک او مگیر که شرک به خدا ستم و ناروا و ناشایستی بس بزرگ است.لقمان دورانی به بردگی روزگار میگذرانید که او را به اسارت از حبشه به بیت المقدس آورده بودند، روزی مولایش او را بخواند و به وی گفت: گوسفندی ذبح کن و بهترین دو عضوش را به نزد من آر. وی به دستور عمل نمود و دل و زبان گوسفند را به نزد مولا آورد. روز دیگر او را گفت گوسفندی بسمل کن و پستترین دو عضو آن را برای من بیاور. وی گوسفند را بکشت و زبان و دل آن را به حضور ارباب خویش آورد. مولی سبب پرسید، وی گفت: آری، اگر این دو عضو پاک و سالم بودند بهترین عضو، و اگر ناپاک و پلید بودند بدترین عضو خواهند بود. ۲.۲ - جواب از زشتروییاو را گفتند: چه زشت رویی؟! گفت: بر نقش (چهره) عیب میگیری یا چهره نگار را معیوب میدانی؟!۲.۳ - حکمت نیکوگویند: روزی بر داود (علیهالسّلام) وارد شد، در حالی که وی به ساختن زره مشغول بود، که آهن به امر خداوند در دست داود هم چون موم نرم مینمود، در حالی که وی به شگفت آمده بود خواست از او بپرسد: چه میکنی؟ ولی حکمت، او را از این پرسش بازداشت و هم چنان ساکت ماند تا آن که داود (علیهالسّلام) آن را تمام کرد و بپوشید و خود گفت: نیکو پوشاکی است در جنگ. لقمان گفت: سکوت نیکو حکمتی است ولی کسانی که بدان پایبند بودند اندکند. داود گفت: آری سزد که ترا حکیم بخوانند.۲.۴ - نصیحت به فرزنددر کتاب «من لا یحضره الفقیه» آمده که لقمان به فرزندش گفت: ای فرزندم! همانا دنیا دریائی ژرف است که خلق بسیار در آن به هلاکت رسیدهاند، پس کشتی خویش را در آن ایمان به خدا، و بادبانش را توکل بر خدا، و توشه ات را در آن خدای ترسی قرار ده، که اگر نجات یافتی به رحمت خدا بود، و اگر به غرقاب هلاکت رسیدی بر اثر گناهانت باشد. [۳]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان.
ای پسرم! در هر سختی صبر و شکیبائی را پیشه خویش ساز، و به وجود خدا یقین داشته باش و با هوای نفست بجنگ و بدان که شرافت و زهد و شفقت در صبر است، که چون بر محرمات الهی صبر کردی و به زخارف دنیوی وقعی ننهادی و مصائب دنیا را به چیزی نگرفتی، هیچ چیزی به نزد تو محبوب تر و بهتر از مرگ نباشد، و پیوسته در انتظار آن باشی. ای پسرک من! به کارهای خیر روی آور و از اعمال شر اجتناب ورز، که خیر خاموش کننده شر است، و آن کس که گوید: شر به شر خاموش میشود دروغ گفته است، زیرا اگر آتشی به کنار آتشی دیگر بیفروزی بر اشتعال آن بیفزاید، پس آن چه شر را فرو مینشاند اعمال خیر است، همان گونه که خاموش کننده آتش، آب است. ای پسرک من! امر به معروف و نهی از منکر کن و بر مصائب روزگار صبور باش و پیش از آن که تو را حساب رسی کنند به محاسبه خویش بپرداز، و راه خطا از صواب تشخیص ده تا از لغزش مصون مانی. پیوسته گناهان را پیش چشم دار و اعمال نیکت را پشت سر قرار ده و از گناهان به خدا پناه ببر و اعمال خویش را حقیر شمار. ای پسرک من! خدای را مطیع باش که هر آن کس خدای را اطاعت کند خداوند وی را از شر مخلوقین در پناه خویش بدارد. به دنیا اعتماد مورز و دل خود را بدان مشغول مساز. بر بلایا صبور باش و مصائب خویش را پنهان دار، که کتمان مصائب و بلایا گنجی است از گنجهای نیکی و ذخیرهای است برای روز معاد، و به اندک قانع باش و بدان چه مقدر است شاکر، به روزی دیگران چشم مدوز که این صفت تو را تباه خواهد نمود. اندرون را از طعام خالی دار و تا توانی از حکمت آکنده ساز. با حکما مجالست کن و از سخنانشان پند گیر که دانش تو را بیفزاید. زنهار که سخنان حکمت آمیز در نزد نا اهلان عرضه کنی و یا از اهل آن دریغ داری. مزاح مکن و جدال مورز و در حال سکوت به یاد خدا باش و اگر سخن گویی جز از حکمت مگوی، و به اندک چیزی شادمان مشو که دلیل بر سست عنصری تو باشد. شخص شقاوت شعار، اگر سخن گوید سخنش او را به وقاحت کشد و اگر سکوت کند به فضاحت منتهی گردد، اگر بی نیاز شود طغیان کند و اگر تهی دست شود از رحمت حق نومید گردد، اگر شاد شود شرارت پیشه کند و اگر قدرتمند گردد فحاش و وقیح شود و اگر مغلوب گردد به زودی قبول خواری کند و چون به گریه آغازد، عربده کشد. و اگر چیزی از او بخواهند بخل ورزد و اگر چیزی از او دریغ بدارند تندی کند، اگر عطا کند منت نهد و اگر به وی عطا نمایند سپاس نگزارد. اگر رازی با وی در میان نهند فاش سازد، و اگر خود اسرارش را به نزد تو گوید ترا متهم سازد، اگر با تو همراه بود رنجورت سازد، و اگر از او کناره کنی آسوده ات نگذارد. اگر عالم باشی نادان شقی با تو تکبر ورزد و اگر جاهل باشی مسخره ات کند، اگر قوی باشی با تو مدارا کند و اگر ضعیف باشی حمله آرد. دانش را شرط انسانیت نداند و علم را جزء صفات نیکو نشمرد، انسان جاهل شقاوتمند به جامه کهنه میماند که اگر از یک سمت آن را رفو کنی سمت دیگرش بشکافد، و به شیشه شکسته میماند که نه متصل گردد و نه قبول وصله کند. بدان ای پسرک من: از جمله اخلاق حکیم و انسان سعادتمند، وقار و آرامش و دور اندیشی و نیکی و عدالت و حلم و وزانت و احسان و دانش و پرهیزکاری و خدای ترسی است. از گنه کار در گذرد و با زیر دست، فروتنی کند. حماد گوید: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم لقمان که بود و حکمتش که قرآن از آن یاد میکند چه بود؟ فرمود: نه به خدا سوگند حکمتی که لقمان به دست آورد، بر اثر مال و مقام و ایل و تبار یا نیروی جسمی و جمال نبود، بلکه وی مردی بود که سر به طاعت پروردگار داشت و از محرمات اجتناب مینمود، ساکت، آرام، ژرفنگر، طویل الفکر و تیزبین بود، به پندگیری (از دیدنیها و شنیدنیهای خود از پند دیگران)، بی نیاز بود، هرگز در روز نمیخفت و کسی او را در حال قضاء حاجت ندید که وی بسی مستتر و متحفظ بود، هرگز بر چیزی نمیخندید مبادا به گناه افتد و ابدا خشم نمینمود و با کسی شوخی نمیکرد و هیچ گاه از روی آوردن دنیا، شاد نگشت و از پشت کردن آن، غمگین نشد، وی با زنان متعدد، ازدواج نمود و فرزندان بسیار داشت و بیشتر آنها در حال حیات او، بمردند و بر مرگ هیچ یک نگریست، و هر گاه از جایی میگذشت که میدید دو نفر در نزاعند آن دو را آشتی میداد، چون سخنی از کسی میشنید که مورد پسندش بود، از او توضیح میخواست و از آن سخن بهره میبرد گوینده هر که بود، به هویت و شخصیت او کاری نداشت، با فقها و دانشمندان بسیار مجالست مینمود و هر گاه به دانشمندی که پست قضاوت داشت بر میخورد به او مینگریست و بر حالش میگریست، که به آزمایشی سخت و سنگین مبتلی گشته، بر ملوک و سلاطین اظهار تاثر و ترحم مینمود، که بیچاره فریب خورده و خویشتن را تباه ساخته... خداوند جمعی از ملائکه را به نزد وی فرستاد که آیا موافقی که خداوند ترا در زمین خلیفه خویش سازد و میان مردم به حکم او داوری کنی؟ لقمان گفت: اگر خداوند به من امر فرموده سمعا و طاعتا چه اگر او فرمان دهد مرا یاری کند و راهنمائیم نماید و از خطا مصونم دارد، و اگر این امر را به اختیار خودم وا گذاشته آزادی و عافیت و سبکباری را ترجیح میدهم. ملائکه گفتند: به چه سبب این پست را نپذیری؟ گفت: بدین جهت که قضاوت از سنگینترین بارهای دین است و فتنه و آزمایش در آن بسیار و درهای ظلم و تجاوز از هر طرف به سویش باز، و اگر قاضی راه آن را خطا کند راه بهشت را خطا کرده... ملائکه از حکمت و دانش او به شگفت آمدند و خداوند نیز از منطق او خوشنود گشت... از امام کاظم (علیهالسّلام) رسیده که لقمان به فرزندش میگفت: ای فرزندم دنیا دریائی است که بسی نسلها در آن غرق گشته، پس کشتی تو در این دریا تقوی و پل عبورت ایمان به خدا و بادبان کشتیت توکل بر او بود، باشد که از این دریای ژرف نجات یابی و گمان نکنم نجات یابی؛ ای فرزندم چرا مردم از پیامد اعمال خویش که خدا از آن خبر داده نمیهراسند در حالی که هر روزه از عمرشان کاسته میشود؟ چرا آماده آینده خویش نمیگردند، در صورتی که عمرشان رو به زوال است؟! ای فرزندم بیش از قدر کفاف، از مال دنیا میندوز و آن چنان در دنیا فرو مرو که به آخرتت زیان زند، و به طور کلی دنیا را رها مساز که سربار دیگران باشی... در حدیث از امام باقر (علیهالسّلام) آمده: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این بود: ای فرزندم اگر در مرگ شک داری خواب را از خود بردار و نخواهی توانست (که خواب اختیاری نباشد) و اگر از زنده شدن پس از مرگ (و قیامت) شک داری بیدار شدن را از خود بردار که آن نیز نتوانی، پس بدان که تو در اختیار خودت نباشی و در اختیار دیگری زندگی میکنی و خواب به منزله مرگ و بیداری به منزله زنده شدن پس از مرگ است. [۴]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳.
[۵]
شهرزوری، محمد بن محمود، کنزالحکمه (تاریخ الحکماء).
آوردهاند که روزی لقمان با پسر خویش در عیش نشسته بود، همین که آثار مرگ بر او ظاهر گردید به گریه آغازید، پسر گفت: ای پدر گریه تو از خوف مرگ است یا حرص دنیا؟ گفت: هیچ کدام، گریه من برای آن است که در پیش روی خود بیابان هولناک و عقبات طولانی و بار گران میبینم با نداشتن زاد و راحله، و ندانم که این بار گران از دوشم بر دارند، یا با آن به سوی دوزخ رهسپار گردم. [۶]
شهرزوری، محمد بن محمود، کنزالحکمة.
[۷]
شهرزوری، محمد بن محمود، نزهة الارواح شهرزوری، ص۲۰۵-۲۱۱.
[۸]
حسینی دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف.
ابراهیم ادهم گوید: قبر لقمان میان مسجد لقمه (از شهرهای فلسطین) و بازار امروز است. علاوه بر قبر لقمان قبور هفتاد تن از انبیاء عظام که پس از لقمان وفات کردهاند در آن جا است، جهتش آن که بنی اسرائیل، انبیاء را از نزد خود اخراج و در رمله محصور کردند و در آن جا بودند تا همگی از گرسنگی هلاک شدند. ۶.۱ - مزار منسوب در بغداداطراف ناحیه راشدیه در استان دیالی، در شمال بغداد، مزاری برای وی وجود دارد که دارای گنبد و مقبره، با ساختمانی نسبتاً جدید است، نزدیک آن، مزار دیگری قرار دارد که در آن، قبری منسوب به خادم لقمان که نام وی را «کمون» میدانند، وجود دارد.ساختمان این مزار، شامل اتاق تقریباً مربع، با یک گنبد کمخیز است. [۹]
عامری، ثامر عبدالحسن، المراقد والمزارات فی العراق، صص۳۳۸ - ۳۳۹.
سایت حوزه نت، برگرفته از مقاله «لقمان حکیم». زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «مزار لقمان حکیم و مزار کمون، خادم وی»، ج۱، ص۴۶۶. ردههای این صفحه : پیامبران بنی اسرائیل | شخصیت های قرآنی | لقمان حکیم | مدفونان در بغداد | مدفونان در فلسطین | موضوعات قرآنی |