• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

لعن صحابه در تشیع (شبهه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



لعن اگر در سخن خدا باشد به معنای دور کردن از رحمت است، و اگر از طرف مردم باشد به معنای دور شدن از رحمت خدا است. در بررسی آیات قرآن به چند دسته و طائفه از آیاتی که در موضوع سبّ و لعن است نیز برخورد می‌کنیم.
در بین احادیث و روایات ثبت شده از زبان ائمّه معصومین (علیه‌السّلام) همواره بخشی از آن به نهی و دوری از سبّ و لعن و یا فحش و نفرین به افراد مسلمان است ولی یکی از اتّهاماتی که همواره به شیعه نسبت داده شده، داستان سبّ و لعن بعضی از اصحاب و یاران پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، که این امر در طول تاریخ باعث رنج‌های فراوان و گرفتاری‌های بی‌شماری برای شیعه گردیده است، به شهادت تاریخ و سیره‌نویسان، سلاطین و خلفاء مستبدّ، همیشه سب خلفا را وسیله‌ای برای قتل عام و نابودی شیعه قرار می‌دادند.
یکی از ظلم‌های بزرگی که در حق مولا امیرمؤمنان حضرت علی (علیه‌السّلام) روا داشته‌اند، دشنام‌ها و بدگوئی‌های فراوان درباره آن حضرت است. از دانشمندان اهل‌سنت نقل شده که، علیّ بن ابی طالب در منابر شرق و غرب کشور اسلامی سبّ و لعن می‌شد، در دوران بنی امیه در بیش از هزار منبر لعن می‌کردند، و پایه‌گذار این سنّت، شخص معاویه بود که عده‌ای، از اعمال و کردار او با عظمت یاد می‌کنند. ولی در مقابل همیشه شیعه متهم به لعن و نفرین صحابه بوده است؛ لذا در ادامه مطالبی را در رابطه با لعن در قرآن و احادیث شیعه و اهل‌سنت بیان می‌کنیم.

فهرست مندرجات

۱ - معنای سبّ و لعن
۲ - سبّ و لعن در قرآن
       ۲.۱ - شجره ملعونه در قرآن
۳ - لعن در سنّت نبوی
       ۳.۱ - لعن و نفرین پیامبر بر بنی‌امیه
       ۳.۲ - لعن ابوسفیان و معاویه توسط پیامبر
۴ - سب خلفا ابزاری برای فتوا به قتل شیعه
۵ - دو حکم متفاوت در سبّ و لعن
       ۵.۱ - حدیث اول
       ۵.۲ - حدیث دوم
۶ - دو نظریّه متناقض درباره قاتلین علی و عثمان
       ۶.۱ - سخن اهل‌سنت درباره قاتلین عثمان
       ۶.۲ - سخن اهل‌سنت درباره قاتلین امام علی
۷ - لعن و سبّ امیرالمؤمنین
       ۷.۱ - علت سب علی
       ۷.۲ - شکنجه خودداری کنندگان از ناسزا
       ۷.۳ - علت انتقام از علی
       ۷.۴ - کشتن مولود همنام علی
       ۷.۵ - نسل کشی شیعه
       ۷.۶ - مظلومیت علی در تاریخ
۸ - نهی از سب و لعن در احادیث شیعه
۹ - نهی از سبّ در احادیث اهل‌سنت
۱۰ - برگشت لعن و نفرین بر صاحبش
۱۱ - لعن بعضی از صحابه به بعضی دیگر
       ۱۱.۱ - لعن ابوبکر در محضر پیامبر
       ۱۱.۲ - سبّ و شتم عمار یاسر و خالد بن ولید
       ۱۱.۳ - لعن عیاض بن حمّار
۱۲ - آثار نوشته شده در بدی‌های صحابه
۱۳ - شتم کنندگان به صحابه
۱۴ - پانویس
۱۵ - منبع


قبل از پرداختن به بحث و گفتگو در آیات قرآن لازم می‌دانیم تا از جهت لغت به موضوع بحث که لعن و سبّ است نیز بپردازیم.
«السبّ فی اللغة هو الشتم او قبیح الکلام». معنی سبّ در لغت تعرّض به دیگران با سخن زشت و ناپسند است.
راغب اصفهانی می‌گوید: «انّ السبّ: الشتم الوجیع»، سبّ به معنای سخن زشت دردآور است. «و امّا اللعن: فهو ان کان من اللّه سبحانه فمعناه الطرد من الرحمة، وان کان من الناس فمعناه الدعاء بالطرد».
و امّا لعن اگر در سخن خدا باشد به معنای دور کردن از رحمت است، و اگر از طرف مردم بود به معنای دور شدن است.

همانگونه که در لغت بین لعن و سبّ فرق گذاشته شده است، با تتبّع در آیات قرآن هم این فرق دیده می‌شود، در حالی‌که کلمه «لعن» ۳۷ مرتبه با نسبت دادن آن به خدا، و یک مرتبه به مردم آمده است. ولی کلمه (سبّ) یک مرتبه و در آیه ۱۰۸ سوره انعام آمده است. «وَلَاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوَا؛ به کسانی که غیر از خدا را می‌خوانند دشنام ندهید، زیرا آنان متقابلاً به خدا ناسزا خواهند گفت.»


بنابراین در بررسی آیات قرآن به چند دسته و طائفه از آیاتی که در موضوع سبّ و لعن است برخرد می‌کنیم.
الف. گروه اوّل آیاتی است که لعن را به شیطان یا ابلیس متوجه می‌سازد مانند این آیه: «وَاِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی اِلَی یَوْمِ الدِّینِ؛ و مسلّماً لعنت من تا روز داوری و قیامت بر تو خواهد بود.»
ب. گروه دوم آیاتی که لعن و سبّ خداوند را متوجه دشمنان اسلام و کفّار نموده است مانند: «اِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَفِرِینَ وَاَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا؛ خداوند کافران را لعن کرده و برای آنان آتش سوزاننده‌ای آماده نموده است.»
و به اهل کتاب و خصوصاً یهود مانند: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی اِسْرَءِیلَ عَلَی لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ؛ کافران بنی اسرائیل، بر زبان داود و عیسی بن مریم، لعن و نفرین شدند.»
و به دشمنان اسلام کسانی که به عنوان منافق لباس دین پوشیده‌اند مانند: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَفِقِینَ وَالْمُنَفِقَتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ؛ خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده، جاودانه در آن خواهند ماند، و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته است، و عذاب همیشگی برای آنهاست.»
و به کسانی که با اعمال و کارهای ناپسندشان وسیله آزار و اذیّت خدا و رسول را فراهم می‌آورند مانند: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْاَخِرَةِ؛ آنها که خدا و پیامبرش را آزار می‌دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته است.»

و به کسانی که با اخلاق و اعمال فاسدشان نظم جامعه اسلامی را مختل و برهم زده و حقوق مسلّم دیگران را پایمال می‌کنند، مانند: آنهایی که قطع رحم کرده و پیوند مهر و محبّت را با اعضاء خانواده و فامیل از بین می‌برند: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ اِن تَوَلَّیْتُمْ اَن تُفْسِدُواْ فِی الْاَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ اَرْحَامَکُمْ•اُوْلَل-ِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَاَصَمَّهُمْ وَاَعْمَی اَبْصَرَهُمْ؛ اگر از دستورات الهی رویگردان شوید انتظار می‌رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید، آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته است.

کسانی که ستمگری و ظلم را حرفه خویش ساخته و از تجاوز به دیگران و زورگویی دست بردار نیستند: «اَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّلِمِینَ؛ ‌ای لعنت خدا بر ظالمان باد.»

کسانی که به زنان صالح و مؤمن تهمت بی‌عفّتی زده، و آبرویشان را ریخته و دامن پاک آنان را با نیش بدزبانی آلوده می‌کنند: «اِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُواْ فِی الدُّنْیَا وَالْاَخِرَةِ؛ کسانی که زنان پاکدامن و بی‌خبر از هرگونه آلودگی و مؤمن را متهم می‌سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند.»

و کسانی که جان انسان‌های مؤمن را می‌گیرند و دستشان به خون آنان آلوده می‌گردد: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ و جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ و وَاَعَدَّ لَهُ و عَذَابًا عَظِیمًا؛ و هر کس فرد باایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است، در حالی‌که جاودانه در آن می‌ماند، و خداوند بر او غضب می‌کند، و او را از رحمتش دور می‌سازد، و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.»

۲.۱ - شجره ملعونه در قرآن

در تفسیر این آیه از کتاب خدا «وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِی اَرَیْنَکَ اِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْءَانِ؛ و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه (درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کرده‌ایم.»
مفسّرین در تفسیر این آیه نوشته‌اند که شجره ملعونه حکم بن ابی العاص است، و رؤیایی که پیامبر در عالم خواب دید بالا رفتن فرزندان مردان حکم یکی پس از دیگری بر منبر آن حضرت بود.


پژوهشگران حدیث نبوی که تحقیقات و تفحّص ارزشمندی پیرامون سخنان و فرمایشات پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشته‌اند، تقریباً تعداد سیصد عنوان در موضوع لعن که فقط از این کلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و دید دیگران قرار داده‌اند، که این نکته دلیلی روشن بر اهمیّت موضوع در سیره نبوی است.
[۲۳] زغلوان، محمدسعید، موسوعة اطراف الحدیث النبویّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۶، ص۵۹۴، مادّه «لعن».

به چند نمونه توجّه کنید:

۳.۱ - لعن و نفرین پیامبر بر بنی‌امیه

در بین فرمایشات و سخنان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علاوه بر نهی از سبّ و لعن انسان‌ها خصوصاً افراد با ایمان، مواردی دیده می‌شود که آن حضرت اشخاص و یا گروه‌هایی را مورد لعن و نفرین قرار داده است. از جمله حکم بن العاص، که جبیر بن مطعم می‌گوید: با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کنار حجر نشسته بودم، حکم بن ابی العاص در حال گذر از نزدیک ما بود، پیامبر فرمود: وای بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب این مرد است.

و زمانی که معاویه برای فرزندش یزید از مردم بیعت می‌گرفت، مروان گفت: این روش ابوبکر و عمر بود، عبدالرحمن بن ابوبکر در جوابش گفت: سنّت و روش هرقل و قیصر است. مروان متقابلاً گفت: این آیه را خداوند درباره تو نازل فرمود: «وَالَّذِی قَالَ لِوَلِدَیْهِ اُفٍّ لَّکُمَآ؛ و کسی که به پدر و مادرش می‌گوید: افّ بر شما.»
سخنان این دو نفر بگوش عائشه رسید، گفت: مروان دروغ می‌گوید، رسول خدا پدرش را لعنت کرد، در حالی‌که او در صلب پدرش بود.

فخر رازی این حدیث را دلیل صحیح بودن تفسیر شجره ملعونه درباره حکم و فرزندانش می‌داند، و می‌گوید: «وممّا یؤکّد هذا التاویل قول عائشة لمروان: لعن اللّه اباک و انت فی صلبه» آنچه که این تفسیر را تقویت می‌کند، سخن عائشه است به مروان، که گفت: خداوند پدرت را لعنت کرد، در حالی‌که تو در صلب او بودی.

صاحب کتاب تفسیر الدرّ المنثور نقل می‌کند که عائشه به مروان گفت: شنیدم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به پدرت و جدّت ابو العاص بن امیّه می‌گفت: «انّکم الشجرة الملعونة فی القرآن» شما درخت نفرین شده در قرآن هستید.

امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) به مروان فرمود: «لقد لعن اللّه اباک الحکم وانت فی صلبه علی لسان نبیّه، فقال: لعن اللّه الحکم و ما ولد»
[۳۵] متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۱۱، ص۲۵۷.
خداوند بر زبان پیامبرش پدرت حکم را لعنت کرد و تو در صلب او بودی، فرمود: خدا لعنت کند حکم را و آنچه از او به دنیا آید.

و عبدالرحمان بن ابوبکر به مروان گفت: خداوند پدرت را لعنت کرد و تو در صلب او بودی.

۳.۲ - لعن ابوسفیان و معاویه توسط پیامبر

اظهار ناراحتی و عدم رضایت پیامبر از بعضی چهره‌های سرشناس صدر اسلام دلیلی قاطع بر انحراف آنان از سیره و روش آن حضرت است، مخصوصاً اگر این عدم رضایت به شکل لعن و نفرین باشد، از جمله این افراد ابوسفیان و معاویه است، پدر و پسری که منشا بسیاری از فتنه‌ها و آشوب بوده و حوادث دردناکی برای اسلام و امّت اسلام آفریدند. عبداللّه بن عمر می‌گوید: پیامبر از مکانی در حال عبور بود، چشمش به ابوسفیان افتاد که سوار بر شتر بود و معاویه و برادرش یکی پیشاپیش و دیگری پشت سر در حرکت بودند فرمود: «اللّهمّ العن القائد و السائق و الراکب». بار خدایا آنکه سواره است و آن دو که همراه او و پیاده هستند را لعنت کن، افرادی که این حدیث را از عبدالله بن عمر شنیدند، سؤال کردند: آیا خودت از پیامبر شنیدی یا کسی دیگر برایت تعریف کرده است؟ گفت: آری خودم شنیدم، و اگر دروغ بگویم، گوش‌هایم کر شوند همانگونه که دو چشمم کور شده است.

مشابه این حدیث با نقل‌های متفاوت در کتب روائی و تاریخی آمده است که با مراجعه به این کتاب‌ها می‌تواند آن را ملاحظه نماید.

پس از شایع شدن اینگونه احادیث، دست‌های پیدا و پنهان حدیث‌سازان از باند بنی امیّه فعّالیتی عجیب را شروع کرد، و برای جلوگیری از آثار مخرّب این سخنان و جلوگیری از آبروریزی این باند، سخنانی در توجیه و تاویل این حدیث مشهور سرِ زبان‌ها‌ انداخت از جمله اینکه: پیامبر همچون دیگران دچار خطا و اشتباه می‌شود و گاه به‌جهت غلبه غضب، سخنانی می‌گوید که مخالف و در تضاد با سخنان دیگر او است، مانند این حدیث که فرموده است: «انّی لم ابعث لعّاناً» من مبعوث نشده‌ام تا لعّان باشم و به کسی نفرین کنم، و یا این حدیث: «سباب المسلم فسق» سبّ کننده مسلمان فاسق است، و لذا از آن حضرت حدیث نقل کردند که فرمود: خداوندا هر مؤمنی را که من سبّ و لعنش کرده‌ام آن را وسیله تقرّب به خودت در قیامت قرار ده. و در احادیث دیگری نفرین خودش را به افراد مؤمن وسیله کفّاره گناهان او، و پاکی و طهارت از آلودگی‌های گناه قرار داده است.
در حالی‌که این توجیهات ناشیانه با منطق قرآن که می‌فرماید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوی؛ رسول ما سخن باطل و از روی هوای نفس نمی‌گوید» سازگاری ندارد، و نیز با این حدیث از عبداللّه بن عمرو عاص که می‌گوید: آنچه پیامبر می‌گفت می‌نوشتم تا در ذهنم باقی بماند و آن را فراموش نکنم، قریش از این‌کار مرا نهی کرد، گفتند: هرچه می‌شنوی می‌نویسی! و حال آنکه رسول خدا بشری است که در هنگام خشم و غضب نیز سخن می‌گوید، بعد از آن چیزی ننوشتم و موضوع را به پیامبر گفتم فرمود: «اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منه الاّ حقّ»، و اشار بیده الی فیه: بنویس، سوگند به آن کسی که جانم در دست او است از دهان من جز سخن حق خارج نمی‌شود.


به شهادت تاریخ و سیره‌نویسان، سلاطین و خلفاء مستبدّ، همیشه سب خلفا را وسیله‌ای برای قتل عام و نابودی شیعه قرار می‌دادند؛ همانگونه که صاحب کتاب «المنتظم» به این نکته اشاره کرده و می‌گوید: حکّام و سردمداران قدرت هر وقت که می‌خواستند فردی شیعی مذهب را تعقیب و دستگیر و سپس او را مجازات کنند به جرم فحش و ناسزا به ابوبکر و عمر بود، نه اینکه چون پیرو علی (علیه‌السّلام) است، و یا از آن حضرت دفاع کرده است.
[۵۴] ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۲، ص۳۶، وضوء النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).


ابن اثیر در حوادث سال ۴۰۷ هـ. می‌نویسد: در این سال در تمام شهرهای آفریقا شیعیان را به جرم سبّ و لعن شیخین (ابوبکر و عمر) از بین بردند.
سرخسی از فقهاء بزرگ اهل‌سنت این‌چنین فتوا داده است: هرکس درباره خلفا سخنی بگوید که در آن طعن و اعتراض باشد، ملحد و بی‌دین است و از مسلمانی خارج شده است، و دوای درد چنین شخصی اگر توبه نکند، شمشیر است.
فاریابی از دانشمندان اهل‌سنت می‌گوید: کسی که ابوبکر را سبّ و شتم کند کافر است و من بر جنازه او نماز نمی‌خوانم. سؤال کردند: چنین شخصی گوینده «لا اله الّا اللّه» است، پس با جنازه او چه کنیم؟ گفت: دست به بدنش نزنید، بلکه به وسیله چوب او را بردارید و در میان خاک پنهان کنید.
[۵۷] المغنی، ج۲، ص۴۱۹.


اخرج الخطیب عن ابی هریرة قال: سمعت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یقول: انّ للّه تعالی فی السماء سبعین الف ملک یلعنون من شتم ابا بکر و عمر.
[۶۰] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۲۸۰.

ابوهریره می‌گوید: از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که فرمود: هرکس ابوبکر و عمر را سبّ و لعن کند، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت می‌کنند.
زمینه صدور فتواهایی خشن بر ضدّ شیعه، احادیثی است که با استفاده از نام پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ساخته شده است، و جالب است که شما بار دیگر سخن سرخسی را مرور کنید که گفت، کسی که ابوبکر و عمر را لعنت کند اگر توبه نکند دوای او شمشیر است، و سپس به این فتوای خشن‌تر بنگرید که می‌گوید: «وانّه اذا تاب لا تقبل توبته بل یجب قتله».
[۶۱] ابن عابدین، محمدامین، رسائل ابن عابدین، ج۱، ص۳۶۴
اگر توبه هم کرد پذیرفته نمی‌شود، بلکه باید کشته شود.
نتیجه این سخنان اعمّ از احادیث دروغینی که در فضائل ساختگی اشخاص در لابلای کتاب‌های حدیثی و تفسیری و تاریخی نوشته شده و یا فتواهایی که به قلم مدّعیان فقاهت صادر شده، جز قتل و خون‌ریزی انسان‌های بی‌گناه نبوده است. به یک نمونه از جنایات تاریخی که محصول این‌ اندیشه‌های دروغین است اشاره می‌کنیم:
سلطان مراد چهارمین پادشاه عثمانی در صدد جنگ افروزی علیه ایران بود، و لذا به بعضی از دانشمندان اهل‌سنت متوسّل شد تا جهت شعله‌ور کردن فتنه جنگ داخلی بین مسلمانان فتوایی از آنان بگیرد، ولی هیچ‌یک از علماء و دانشمندان جرات این‌کار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون‌ریزی شود، امّا یک جوان دین‌فروش به نام «نوح افندی» که بویی از فقه و انسانیّت به مشامش نرسیده بود، در کمال وقاحت و بی‌شرمی فتوایی صادر کرد که در آن ابتدا کفر شیعه را ثابت و سپس قتل او را واجب می‌کرد، متن فتوای او چنین است: «من قتل رافضیّاً واحداً وجبت له الجنّة». هرکس یک نفر از شیعیان را بکشد بهشت بر او واجب می‌شود. با صدور این فتوا ده‌ها هزار نفر به قتل رسیدند، و تنها در حادثه خونین «حلب» چهل هزار نفر از شیعیان این شهر کشته شدند.
[۶۲] مجلّه تراثنا، ج۶، ص۳۲، (موقف الشیعة من هجمات الحضومی)



در ادامه این بحث به نقل دو حدیث ساختگی از منابع اهل‌سنت در فضیلت تراشی نسبت به خلیفه اوّل و دوم (ابوبکر و عمر) می‌پردازیم:

۵.۱ - حدیث اول

حدیث اوّل به نقل از انس بن مالک از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که فرمود: «من سبّ ابابکر قتل و لا یستتاب» کسی که به ابوبکر فحش و ناسزا بدهد بدون اینکه وادار به توبه شود باید کشته شود. «ومن سبّ عمر قتل و لا یستتاب» فحش دهنده به عمر نیز بدون مجال توبه، باید کشته شود، «ومن سبّ عثمان او علیّاً جلد الحدّ» ولی اگر کسی به عثمان و یا علی ناسزا بگوید، فقط حدّ که تازیانه است بر او جاری می‌شود.
این اختلاف فاحش از کجاست، و چرا؟ حتماً باید خوشحال و راضی هم باشیم که لااقل حضرات اسم علی را در کنار عثمان آورده و او را در این حکم شریک عثمان قرار داده‌اند.به فلسفه و علّت اختلاف، و تفاوت دو حکم دقّت کنید.
قیل: یا رسول اللّه! ولم ذاک؟ قال: لانّ اللّه خلقنی و خلق ابابکر و عمر من تربة واحدة، و فیها ندفن.
کسی سؤال کرد، ‌ای رسول خدا! چرا گوینده ناسزا به ابوبکر و عمر باید کشته شود، امّا به عثمان و علی نه؟ پیامبر فرمود: خداوند، من و ابوبکر و عمر را از خاک خاصّی آفریده است، و آن دو از این امتیاز بهره‌مند هستند و در همان خاک هم با من دفن خواهند شد.
برای ساختگی بودن این حدیث، نیازی به بحث نیست، بلکه جمله پایانی حدیث گواهی صادق بر بی‌هنری سازندگان است. علاوه بر این‌که رجال شناسان اهل‌سنت به ساختگی بودن این حدیث تصریح نموده‌اند.

ذهبی از استوانه‌های علمی اهل‌سنت می‌گوید: این حدیث ساختگی است و ابن عَدی گفته: این مصیبت از ناحیه یعقوب بن جهم است که دست به جعل این حدیث زده است قال الذهبی: هذا الحدیث موضوع فقال ابن عدی: البلاء فیه من یعقوب بن الجهم الحمصی.

۵.۲ - حدیث دوم

حدیث دوم را خطیب بغدادی از انس بن مالک و او از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که فرمود: پل صراط که در قیامت همه از آن عبور خواهند کرد، گردنه و گذرگاه سختی دارد که هیچ‌کس بدون اجازه و اذن علی از آن نخواهد گذشت تا آنجا که از قول علی بن ابی‌طالب می‌نویسد: «سمعته من رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قال لی: یا علیّ لا تکتب جوازاً لمن سبّ ابابکر و عمر، فانّهما سیّدا کهول اهل الجنّة بعد النبیّین».
از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که به من فرمود: ‌ای علی برای کسانی که ابوبکر و عمر را سبّ کرده‌اند اجازه عبور از این گردنه هولناک را ننویس چرا که این دو نفر بعد از پیامبر الهی آقا و سرور پیران بهشت می‌باشند.

خطیب بغدادی بعد از نقل حدیث، می‌گوید: «هذا الحدیث موضوع من عمل القصّاص، وضعه عمر بن واصل او وضع علیه واللّه اعلم». این حدیث ساختگی است، و سازنده آن عمر بن واصل و یا کسی است که از زبان او ساخته است.


از حوادث مهمّ تاریخ اسلام خصوصاً آنچه که مربوط به دوران خلافت خلفای ثلاثة و مولا امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌باشد داستان قتل عثمان و شهادت مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السّلام) است که روش نقد و بررسی مورخان و نویسندگان اهل‌سنت با عامل یا عاملان این حوادث خواندنی و شنیدنی است.

۶.۱ - سخن اهل‌سنت درباره قاتلین عثمان

ابتدا سخنان بزرگان اهل‌سنت را درباره قاتلین عثمان بخوانید و سپس آنچه که درباره ابن ملجم مرادی لعنه اللّه قاتل علیّ بن ابی طالب (علیه‌السّلام) سروده‌اند ملاحظه نمایید:
ابن حزم اندلسی می‌گوید: قاتلان عثمان، انسان‌هایی فاسق، ملعون و محارب با خدا و رسول بودند و آگانه دامن خود را به خون کسی آغشته کردند که ریختن آن حرام بود فسّاق، ملعونون، محاربون، سافکون دماً حراماً عمداً.

ابن تیمیه می‌گوید: قوم خوارج، مفسدون فی الارض، لم یقتله الّا طائفة قلیلة باغیة، ظالمة، وامّا الساعون فی قتله فکلّهم مخطئون؛ بل ظالمون باغون معتدون.
کسانی که عثمان را کشتند، گروهی از دین خارج شده و مفسد فی الارض بودند، آنان گروهی‌ اندکی که طغیان‌گر و ظالم بودند، و کسانی که آنان را در قتل عثمان نیز کمک کردند همه آنان خطاکار بلکه ستمگر و متجاوز بودند.

ابن کثیر می‌گوید: شکّی نیست که قاتلان عثمان مفسد فی الارض بوده و از انسان‌های نادان و خیانت‌پیشه و ستمگرانی که بر امام خویش قیام کرده بودند، می‌باشند: هؤلاء الذین خرجوا علی امیرالمؤمنین عثمان رضی اللّه عنه من جملة المفسدین فی الارض... البغاة الخارجین علی الامام... الجهلة، المتعنتون، خونة، ظلمة، مفترون.

بنابراین و با توجه به نقل سخنان سه نفر از مشهورترین تحلیل‌گران حوادث و مسائل تاریخی، نتیجه این می‌شود که شورشیان علیه عثمان و قاتلین او انسان‌هایی از دین خارج شده و ظالم و ستمگر و خون‌ریز معرّفی می‌شوند.

۶.۲ - سخن اهل‌سنت درباره قاتلین امام علی

امّا متقابلاً بخوانید و ببینید کلمات و سخنانی از همین افراد درباره قاتل مجسّمه ایمان و خداپرستی، مظهر عدل و انصاف، استوره انسان‌دوستی حضرت مولی الموحّدین علیّ بن ابی طالب (علیه‌السّلام).
ابن حزم آندلسی درباره عبدالرحمان بن ملجم مرادی قاتل علیّ بن ابی طالب (علیه‌السّلام) می‌گوید: «لا خلاف بین احد من الامّة فی انّ عبد الرحمان بن ملجم، لم یقتل علیّاً۲ الّا متاوّلاً مجتهداً مقدّراً انّه علی صواب، وفی ذلک یقول: ....» .
اختلافی بین امت اسلام نیست که عبدالرحمان بن ملجم، علی را از روی اجتهاد و تفسیر کشت و معتقد بود که عملش صحیح و مورد رضایت خداوند است، و سپس شعر عمران حطّان را آورده که خطاب به ابن ملجم می‌گوید:

یا ضربة من تقیّ ما اراد بها ••• الا لیبلغ من ذی العرش رضواناً
انّی لاذکره حیناً فاحسبه ••• اوفی البریّة عند اللّه میزاناً
[۷۵] مزنی، اسماعیل بن یحیی، مختصر، ص۲۵۶.


آفرین بر ضربتی که از دست مرد پرهیزکاری فرود آمد و مقصد آن، رسیدن به خشنودی خداوند صاحب عرش بود.
من هرگاه از او یاد می‌کنم پندارم که میزان عمل او در نزد خدا از همه آفریدگان سنگین‌تر است.

ابن تیمیه می‌گوید: «والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم، ویقرا القرآن، وقتله معتقداً انّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علیّ، وفعل ذلک محبّة للّه ورسوله فی زعمه، وان کان فی ذلک ضالاً مبتدعاً».
قاتل علی اهل نماز و روزه بود و قرآن می‌خواند، علی را کشت در حالی که می‌دانست خدا و رسول، کشتن علی را دوست دارند، و این‌کار را نکرد مگر به جهت حبّ و دوستی خدا و رسول، اگرچه آدمی گمراه و بدعت‌گذار بود.

و در جای دیگری از کتابش می‌گوید: «قتله واحد منهم و هو عبدالرحمان بن ملجم المرادی مع کونه من اعبد الناس واهل العلم».
علی را یکی از خوارج به نام عبدالرحمن که از عابدترین انسان‌ها بود به قتل رساند و او مردی دانشمند بود.

این است نمونه‌ای از تعریف‌ها و تمجیدها نسبت به قاتل اوّلین وصیّ و جانشین پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علیّ بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، و ما در این مختصر در صدد بحث و مناقشه طولانی نیستیم، فقط نظر شما خواننده محترم را به یک حدیث آن هم به نقل از کتب حدیثی اهل‌سنت که آن را حدیث صحیح نیز می‌دانند جلب می‌کنیم:
احمد بن حنبل در مسندش از عبداللّه بن نُمَیر از عمّار یاسر نقل می‌کند که در غزوه ذات العشیره در کنار علی بودم، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ما فرمود: «الا احدّثکما باشقی الناس رجلین؟ قلنا: بلی یا رسول اللّه! قال: احیمر ثمود الذی عقر الناقة، والذی یضربک یا علیّ! علی هذه، یعنی قرنه، ...» .
[۸۱] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۲۶۳، طبع دار الصادر – بیروت.

آیا دوست دارید که دو تن از شقی‌ترین انسان‌ها را به شما معرفی نمایم؟ عرض کردیم: آری، فرمود: اوّلی، کسی است که ناقه صالح پیامبر را پی نمود، و (خطاب به علی بن ابی طالب فرمود:) دومی، کسی است که با شمشیر، فرقت را می‌شکافد، و این محاسن را با خون سرت رنگین می‌سازد.


یکی از ظلم‌های بزرگی که در حق مولا امیرمؤمنان حضرت علی (علیه‌السّلام) روا داشته‌اند، دشنام‌ها و بدگوئی‌های فراوان درباره آن حضرت است. و بنیانگذار این روش زشت و ضدّ دینی و اخلاقی کسی نیست جز معاویة بن ابی سفیان که مفتخر به خال المؤمنین است که عده‌ای جاهل و یا معاند، از اعمال و کردار او با عظمت یاد می‌کنند. او کسی است که در پایان نمازهایش چه جمعه و غیرجمعه و بر بالای منبر هنگام سخنرانی از علی (علیه‌السّلام) به زشتی یاد می‌کند و حتّی فرمانی هم برای دیگر سخنرانان در دور افتاده‌ترین شهرها صادر می‌کند تا به شایسته‌ترین بنده خدا فحش و ناسزا بگویند.
حَمَوی از دانشمندان اهل‌سنت می‌گوید: علیّ بن ابی طالب در منابر شرق و غرب کشور اسلامی سبّ و لعن می‌شد حتّی در دو شهر مقدّس، یکی محلّ ولادت او، و دیگری محلّ هجرت و همراهی او با پیامبر یعنی شهر مدینه، در منبرها بر او نفرین و به بدی یاد می‌کردند.
[۸۳] حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۵، ص۳۸.


زمخشری و سیوطی دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّی مذهب می‌گویند: در دوران بنو امیّه بر بالای بیش از هزار منبر علی را لعنت می‌کردند، و پایه‌گذار این سنّت، شخص معاویه بود.
[۸۵] علوی، سید‌محمد بن عقیل، النصاع الکافیة، ص۷۹.


۷.۱ - علت سب علی

و اکنون این سؤال که ریشه در اعماق دردهای روحی و روانی هر مسلمان باغیرت دارد مطرح می‌شود که:
مگر علیّ بن ابی طالب (علیه‌السّلام) از اصحاب و یاران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبود؟
مگر آن حضرت از خلفا و جانشینان پیامبر خدا شمرده نمی‌شد؟
مگر داماد پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و همسر پاره تن آن حضرت نبود؟
مگر او (نستجیرباللّه) مسلمان نبود؟ مگر نه این است که رسول گرامی فرمود: هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است: «سباب المسلم فسوق».
پس چرا سبّ و لعن علی (علیه‌السّلام) جنبه شرعی و قانونی به خود می‌گیرد؟
معاویه چگونه حکومتی تشکیل داده که پایه‌های آن باید با سبّ علی (علیه‌السّلام) استوار گردد که بنا به نقل ابن عساکر، مروان به امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) گفت: هنگام محاصره عثمان، کسی همانند علی (علیه‌السّلام) از وی دفاع ننمود. حضرت فرمود: پس چرا این همه او را در بالای منابر ناسزا می‌گویید؟
مروان پاسخ داد، اساس حکومت ما، استوار نمی‌گردد مگر با این ناسزاها.
«ما کان فی القوم احد ادفع عن صاحبنا من صاحبکم یعنی علیا عن عثمان قال قلت فما لکم تسبونه علی المنبر قال لا یستقیم الامر الا بذلک.

چه اتفاقی در تاریخ اسلام می‌افتد که وقتی عمر بن عبدالعزیز تصمیم می‌گیرد از لعن علی (علیه‌السّلام) جلوگیری کند، مردم از گوشه و کنار مسجد فریاد برمی‌آورند «ترکت السنّة، ترکت السنّة»‌هان، سنت پیامبر را ترک کردی!! قال ابن عقیل: انّ عمر بن عبد العزیز لما ترک تلک البدعة المنکرة، وهی التطاول علی مقام امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) فی خطبة الجمعة ارتج المسجد بصیاح من فیه بعمر بن عبد العزیز ترکت السنة ترکت السنة.
[۹۳] علوی، سید‌محمد بن عقیل، العتب الجمیل، ص۷۴-۷۵.
[۹۵] سقاف، حسن بن علی، تهنئة الصدیق المحبوب، ص۵۹، ط. دار الامام النووی - عمان – الاردن.


۷.۲ - شکنجه خودداری کنندگان از ناسزا

از آنجایی که دانستن حق مردم است، چه بهتر خوانندگان گرامی بدانند که وقتی عطیه فرزند سعد وی از راویان صحیح بخاری و صحیح ترمذی و سنن ابوداود می‌باشد. از ناسزا گفتن به علی (علیه‌السّلام) خودداری کرد، حجاج بن یوسف دستور داد وی را ۴۰۰ ضربه شلاق زده و سر و ریش او را تراشیدند. فکتب الحجاج الی محمد بن القاسم الثقفی ان ادع عطیّة فان لعن علی بن ابی طالب والّا فاضربه اربعمائة سوط واحلق راسه ولحیته، فدعاه فاقراه کتاب الحجاج فابی عطیّة ان یفعل فضربه اربعمائة سوط وحلق راسه ولحیته - الی ان قال: - توفی سنة احدی عشرة ومااة وکان ثقة ان شاء اللّه.

همچنین ابویحیی اعرج که از روات صحاح سته می‌باشد بخاطر امتناع از سبّ علی (علیه‌السّلام) به دستور حجاج، پاشنه پای او را قطع کردند و پس از آن به معرقب (پاشنه بریده) شهرت یافت قال ابن حجر: انّما قیل له المعرقب لانّ الحجاج او بشر بن مروان عرض علیه سبّ علی (علیه‌السّلام) فابی، فقطع عرقوبه، قال ابن المدینی: قلت لسفیان: فی‌ای شئ عرقب؟ قال: فی التشیّع.

۷.۳ - علت انتقام از علی

کسی نیست سؤال کند که مگر علی (علیه‌السّلام) چه گناهی مرتکب شده بود که مستحق این چنین روش‌های خشن غیر انسانی و ضدّ اسلامی در حق او روا می‌دارید؟
مگر در رکاب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جنگیدن گناه است؟
مگر برای اعتلای کلمه اسلام تلاش کردن جرم است؟
مگر در جهت نابودی دشمنان اسلام و قرآن مبارزه کردن معصیت است؟
آیا نه این است که اینان کینه‌ای را که از شخص رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشتند بر علی (علیه‌السّلام) وارد ساختند که علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: کلّ حقد حقدته قریش علی رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اظهرته فیّ، وستظهره فی ولدی من بعدی، مالی ولقریش؟! انّما وترتهم بامر اللّه ورسوله، ا فهذا جزاء من اطاع اللّه ورسوله ان کانوا مسلمین».
تمام کینه‌هایی که قریش از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشتند بر من روا داشتند و پس از من نیز، در حق فرزندان من روا خواهند داشت، آخر مرا با قریش چه کار؟! اگر من با آنان جنگیدم، به دستور خدا و رسول او بود، آیا همین است پاداش کسی که از خدا و رسولش اطاعت کند؟! !

فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) در خطبه آتشین خود فرمود: «وما الذی نقموا من ابی حسن! نقموا واللّه نکیر سیفه!!».
این چه انتقامی است از علی می‌گیرند؟! به خدا سوگند این انتقام شمشیر او است که بر ضد مشرکان و کفار به کار بست!! !

گیریم علی در حق دودمان بنو امیه کوتاهی کرده بود و آنان را که ۲۰ سال کمر همت به نابودی اسلام و قتل پیامبر بسته بودند، به سزای اعمال خود نرسانده بود و همگی آنان را که قرآن شجره ملعونه نامیده به درک نفرستاده بود، پس همنامان علی چه جرمی مرتکب شده بودند که مستحق وحشیانه‌ترین برخورد این دودمان شده بودند.

۷.۴ - کشتن مولود همنام علی

آری! یکی از بالاترین ننگی که بر پیشانی بنو امیه تا ابد نقش بسته همین است که رجال شناسان در شرح حال «علی بن رَباح» می‌نویسند: «کانت بنو امیّة اذا سمعوا بمولود اسمه علی، قتلوه فبلغ ذلک رباحاً فغیّر اسم بنیه». بنو امیة وقتی می‌شنیدند خانواده‌ای اسم نوزاد خود را به نام علی نهاده وی را بدون هیچ جرم و گناهی به قتل می‌رساندند!! ! وقتی این خبر به گوش «رَباح» رسید نام فرزندش را تغییر داد.

۷.۵ - نسل کشی شیعه

آری یکی دیگر از لکه‌های ننگ تاریخ بنو امیه این است که بنابه نقل ابن ابی الحدید سنی معتزلی، به دستور معاویه، دوستان و شیعیان علی را از زیر هر سنگ و کلوخی بیرون کشیدند و دست و پاهای آنان را بریده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه کشیدند و بر بالای شاخه‌ها خرما به دار آویختند: «فقتلهم تحت کلّ حجر و مدر، واخافهم، وقطع الایدی والارجل، وسمل العیون، وصلبهم علی جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم».
و بنا به نقل همو از امام باقر (علیه‌السّلام) که فرمود: «فقتلت شیعتنا بکلّ بلدة، وقطعت الایدی والارجل علی الظنّة، وکان من یذکر بحبّنا والانقطاع الینا، سجن، او نهب ماله، او هدمت داره».
شیعیان ما را در هر دهی و دهکده‌ای یافتند به قتل رساندند و دست و پای آنان را مثله کردند و هرکس که به ما اظهار محبت می‌کرد، زندانی کردند، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ویران ساختند.
و کار را به جایی رساندند که اگر به یک نفر زندیق و ملحد و یا کافر می‌گفتند بهتر از این بود که او را شیعه بنامند. «حتی انّ الرجل لیقال له: زندیق، او کافر، احبّ الیه من ان یقال شیعة علی».

۷.۶ - مظلومیت علی در تاریخ

آخر چگونه می‌شود که این ناله جانسوز علی را که در طول تاریخ طنین افکنده، شنید و فریاد بر نیاورد:
«ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبیه (صلی‌اللّه‌علیه‌واله) والی یوم الناس هذا». پس از رحلت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، مظلومیت همواره با من قرین بوده و لحظه‌ای از من جدا نگشته است.

آخر مگر علی (علیه‌السّلام) نیست که به هنگام خطبه خواندن، صدای مظلومی را می‌شنود که ناله «وا مظلمتاه» سر می‌دهد، حضرت او را به نزد خود می‌خواند و می‌فرماید: اگر به تو یک مورد ظلم روا شده، در حق من به تعداد تمام ذرّات عالم ستم روا گردیده. بیا باهم فریاد «وا مظلوماه» سر دهیم و نفرین خود را، نثار ستم پیشگان خود نماییم.
«بینا علی (علیه‌السّلام) یخطب اذ قام اعرابی، فصاح وامظلمتاه! فاستدناه علی (علیه‌السّلام)، فلمّا دنا، قال له: انّما لک مظلمة واحدة، وانا قد ظلمت عدد المدر والوبر، قال: وفی روایة عباد بن یعقوب، انّه دعاه، فقال له: ویحک! وانا واللّه مظلوم ایضا،‌ هات فلندع علی من ظلمنا».

آخر مگر می‌شود این ناله جگر سوز علی (علیه‌السّلام) را از خاطره‌ها برد که فرمود: در برابر آن همه ظلم‌ها و بیدادها، صبر پیشه کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و می‌نگریستم که چگونه حق و میراث مرا به غارت می‌برند: «صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی اری تراثی نهباً».


در این بخش از نوشتار بعد از پرداختن به موضوع تهمتی که اهل‌سنت در سبّ و لعن همه اصحاب پیامبر به شیعه نسبت داده‌اند، بدون هیچ توضیح و تفسیری به بحث از روایات و سخنان ائمّه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) می‌پردازیم و به نمونه‌های مختلف و متنوع اشاره می‌کنیم.

در بین احادیث و روایات ثبت شده از زبان ائمّه معصومین (علیه‌السّلام) بخشی از آن به نهی و دوری از سبّ و لعن و یا فحش و نفرین به افراد مسلمان است، مانند این حدیث که علّامه بزرگوار شیخ طوسی در کتاب ارزشمندش امالی از پیامبر خدا نقل کرده است که آن حضرت در توصیه‌هایی که به ابوذر داشتند، فرمود: «یا اباذر! سباب المسلم فسوق، و قتاله کفر».
‌ای ابوذر! دشنام دادن و لعن مسلمان باعث فسق و جنگ با او سبب کفر می‌شود.

در بعضی دیگر از احادیث اهل‌بیت (علیه‌السّلام) سبّ مؤمن حرام شمرده شده است، همانگونه که شیخ انصاری (رحمة‌الله‌علیه) با استناد به آن فتوای به حرمت داده است و می‌گوید: «سبّ المؤمن حرام فی الجملة بالادلّة الاربعة، لانّه ظلم وایذاء واذلال» فحش دادن و ناسزا گفتن به مؤمن حرام است فی الجمله، چون ظلم و اذیّت و آزار و کوچک و حقیر ساختن او است، ابوبصیر از امام باقر (علیه‌السّلام) و آن حضرت از جدّش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که فرمود: «سباب المؤمن فسوق وقتاله کفر، واکل لحمه معصیة، وحرمة ماله کحرمة دمه» سبّ مؤمن فسق و جنگ با او کفر است، خوردن گوشت او گناه، و مالش مانند خون او حرام است.

و در روایاتی دیگر از فحش دادن مذمت شده است مانند این حدیث از حضرت باقر (علیه‌السّلام) که فرمود: «انّ اللّه یبغض الفاحش المتفحّش».
خداوند دشمن انسان‌های بدزبان و فحّاش است.
روایاتی که در آن ائمّه معصومین (علیه‌السّلام) شیعیان و پیروانشان را منزّه از بدزبانی و فحش می‌دانند، مانند این حدیث از امام سجّاد و باقر (علیه‌السّلام) و به نقل از مولا علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) که آن حضرت در وصیتی فرموده است: «ولا تتکلّموا بالفحش فانّه لا یلیق بنا ولا بشیعتنا، وانّ الفاحش لا یکون صدیقاً».
به ناسزا سخن نگویید، چون سزاوار شأن و مقام ما و شیعیان ما نیست، و همانا فحش دهنده راستگو نمی‌باشد.
و امام صادق (علیه‌السّلام) به دوستان و یارانش سفارش می‌کند و دستور می‌دهد: به کسی ناسزا نگوئید و از بدگوئی و فحش دادن به دیگران دوری کنید، تا هنگام ملاقات با دیگران بگویند: «رحم اللّه جعفراً، قد ادّب اصحابه، فاحسن تادیبهم». خدا جعفر را بیامرزد، چه نیکو یارانش را تربیت کرده است.

حضرت امام علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) پیروانش را از دشنام دادن به دشمنی مانند معاویه و لشکریانش برحذر می‌دارد و می‌فرماید: «انّی اکره لکم ان تکونوا سبّابین» من دوست ندارم که شما فحش و ناسزا به آنان بگوئید، و اگر بجای فحش اعمال ناشایست آنان را با منطق و برهان بیان کنید زیباتر و به عدالت نزدیکتر خواهد بود.

و فرزند آن امام بزرگوار امام صادق (علیه‌السّلام) وقتی که می‌شنود یکی از یاران آن حضرت در مسجد با صدای بلند از دشمنان اهل‌بیت بدگوئی می‌کند می‌فرماید: «ما له لعنه اللّه! تعرّض بنا، قال اللّه سبحانه و تعالی: (وَلَاتَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ). ...».
چه شده است او را، خدا لعنتش کند، چرا زبان دشمنان ما را علیه ما باز می‌کند؟ مگر سخن وحی را در کتاب حق قرآن مجید نشنیده است که خداوند می‌فرماید: به افرادی که غیر از خدا را می‌خوانند ناسزا نگوئید، زیرا آنها متقابلاً بدون علم و آگاهی به خدا ناسزا خواهند گفت.


عبداللّه بن مسعود از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: «سباب المسلم فسوق». سبّ و لعن مسلمان موجب فسق است.

ابوهریره از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند که فرمود: «ایّاکم والفحش فانّ اللّه یبغض الفاحش المتفحّش». از فحش و ناسزاگوئی دوری کنید، زیرا خداوند دشمن انسان‌های فحّاش و بد زبان است.

عن رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قال: یا عائشة! انّ اللّه لا یحبّ الفاحش المتفحّش».
[۱۴۳] نسائی، احمد بن شعیب، سنن نسائی، ج۶، ص۴۸۲.
پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عایشه فرمود: خداوند فحش دهنده بدزبان را دوست ندارد.


ابوحمزه ثمالی می‌گوید: از حضرت باقرالعلوم (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: «انّ اللعنة اذا خرجت من فیّ صاحبها تردّدت بینهما، فان وجدت سماغاً، والّا رجعت علی صاحبها». لعن و نفرین وقتی که از دهان شخص خارج می‌شود اگر اهلش را نیافت به صاحبش برمی‌گردد.

ابن حجر عسقلانی از ابوداود و او از ابو الدرداء با سندی خوب نقل می‌کند که: لعنت و سبّ افراد به طرف آسمان بالا می‌رود، درهای آسمان به رویش بسته می‌شود، پس برمی‌گردد به زمین و به چپ و راست می‌رود، اگر اهلش را پیدا نکرد، به شخص لعنت کننده برمی‌گردد.
[۱۴۷] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۴۰۸.



برخی از صحابه بعضی دیگر را مورد لعن و نفرین قرار دادند:

۱۱.۱ - لعن ابوبکر در محضر پیامبر

ابو هریره می‌گوید: مردی در حضور پیامبر ابوبکر را سبّ و لعن می‌کرد و آن حضرت متعجّبانه می‌خندید.
و در نقلی دیگر آمده است: (انّ رجلاً سبّ ابا بکر عند النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) والنبیّ لا یقول شیئاً). شخصی در حضور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ابوبکر را لعنت می‌کرد و آن حضرت هیچ سخنی نمی‌گفت.

ابن حجر نیز می‌گوید: در حضور پیامبر شخصی ابوبکر را سبّ می‌گفت.
[۱۵۲] نمازی، علی، تاریخ النمازی، ج۲، ص۱۰۲.

از ابو برزه نقل شده است که: مردی ابوبکر را سبّ کرد، به ابوبکر گفتم: آیا اجازه می‌دهی گردنش را بزنم؟ گفت: بعد از پیامبر خدا هیچ‌کس حق ندارد به جهت سبّ و لعن کسی را بکشد، و این حکم فقط مخصوص رسول خدا بود.

۱۱.۲ - سبّ و شتم عمار یاسر و خالد بن ولید

عمّار و خالد بن ولید در محضر پیامبر به یکدیگر ناسزا و فحش می‌دادند، عمّار تندروی کرد، خالد ناراحت شد و گفت: ‌ای رسول خدا؛ آیا اجازه می‌دهی تا این عبد و غلام به من ناسزا بگوید؟ به خدا سوگند اگر تو نبودی او جرات جسارت به من را نداشت.
پیامبر فرمود: خالد! دست از عمّار بردار، هرکس به عمّار ناسزا بگوید، خدا به او ناسزا خواهد گفت، و هرکس او را ناراحت کند، خدا را ناراحت کرده است.

۱۱.۳ - لعن عیاض بن حمّار

عیاض بن حمّار را شخصی سبّ و لعن کرد، به پیامبر عرض کرد: دیدی این مرد مرا سرزنش کرد، در حالی‌که او از جهت نسب و شرافت از من پائین‌تر است؟ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «المستبان شیطانان یتهاتران و یتکاذبان».
[۱۵۷] نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، ج۱۰، ص۲۳۵.
دو نفر که به همدیگر ناسزا می‌گویند هر دو شیطان هستند، دشنام می‌دهند و دروغ می‌گویند.
در حضور عائشه از بعضی صحابه پیامبر که از دنیا رفته بودند بدگوئی شد، گفت: به شما دستور داده شده است تا برای گذشته‌گان طلب مغفرت و آمرزش کنید، و شما اکنون از آنان بدگوئی می‌کنید.

سبّ و لعن بعضی از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت به بعضی دیگر گویا امری رائج و معمول بوده است که گاه در حضور پیامبر نیز این عمل انجام شد، و عکس العمل آن حضرت نیز متفاوت گزارش شده است. مانند رفتار عمر با عبداللّه بن ابی، منافق مشهور که با همه شهرتش از نفاق بازی و تظاهر به مسلمانی، وقتی که عمر به پیامبر می‌گوید: اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم، فرمود: دست از این‌کار بردار تا نگویند محمد یارانش را به قتل می‌رساند.

و همچنین در قضیّه ذو الخویصره که پیامبر فرمود: او و یارانش قرآن می‌خوانند، اگرچه از حنجره آنان تجاوز نمی‌کند چونان خارج شدن تیر از کمان.
و در داستان «حاطب» که عمر به پیامبر گفت: اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم.
و سخن عمر نیز به ابوهریره که گفت: «یا عدوّ اللّه و عدوّ کتابه، سرقت مال اللّه» ‌ای دشمن خدا و دشمن کتاب خدا، تو اموال خدا را دزدیدی.با اینکه فقیهان اهل‌سنت فتوا داده‌اند که هرکس به شخص دیگری بگوید: ‌ای منافق، و‌ ای دشمن خدا، باید تازیانه بر او بزنند.
[۱۶۹] بهوتی، منصور بن یونس، کشاف القناع، ج۶، ص۱۴۳.


ابن ابی الحدید گفته است: عمر بن خطاب وقتی که خالد بن ولید مالک بن نویره را به قتل رساند به او گفت: ‌ای دشمن خدا به حریم زندگی فردی مسلمان تجاوز کردی، خودش را کشتی و با زنش همبستر شدی، به خدا سوگند اگر بر تو دست یابم سنگسارت می‌کنم.

حسّان بن ثابت، هند همسر ابوسفیان را لعنت کرده است.
[۱۷۱] ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۷۸.
و علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) روزی که عثمان به قتل رسید عبداللّه بن زبیر را به جرم اینکه از عثمان دفاع نکرد لعنت کرد.
[۱۷۲] مسعودی، حسن بن علی، مروج الذهب، ج۲، ص۵۴.



یکی از روش‌های دیگر در یادآوری نقص‌های گفتاری و رفتاری افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است که در طول تاریخ در این زمینه آثاری مکتوب از اهل قلم و تصنیف به رشته تحریر در آمده است، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و یاران پیامبر اکرم و چهره‌های سرشناس که به فصل‌هایی کوتاه از رفتار و کردار آنان پرداخته‌اند، مانند ابن خراش که دو جلد درباره زشت‌کاری‌های خلیفه اول و دوم نوشت، و چون مورد اعتماد و اطمینان بود و به دروغگویی از نقل حوادث و گزارشات تاریخی متّهم نبود، او را به طرفداری از اهل‌بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) متّهم نمودند، و اشخاصی از قبیل او را که به نقل زشت‌کاری‌ها پرداخته‌اند به همین اتّهام مورد حمله و هجوم قرار داده‌اند.
و گاهی آثاری از این قبیل در میان شعله‌های آتش به خاکستر تبدیل می‌شد، مانند کتاب «ابو عوانه» (وضّاح بن خالد) احمد بن حنبل درباره او می‌نویسد: «ابو عوانه» کتابی در معایب اصحاب پیامبر نوشت، سلام بن ابی مطیع کتاب را از او گرفت و در آتش سوزاند.
[۱۷۵] شیبانی، احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۲۵۴.


ابو العبّاس بن عقده نیز از کسانی است که کتاب درباره زشت‌کاری‌های صحابه می‌نوشت، و با اینکه از دروغگوئی تبرئه شده است به نوشته‌هایش اعتماد نکرده‌اند.


ذهبی در ترجمه و شرح‌حال ابوصلت هروی بعد از اینکه از او تجلیل و تعریف کرده است می‌نویسد: «الّا انّ ثمّ احادیث یرویها فی المثالب» آدم خوبی است ولی در سخنانش از شیخین بدگویی می‌کند.
و در شرح حال «رواجنی» بعد از اعتراف به وثاقت و مورد اطمینان و اعتماد بودنش می‌نویسد: او از مسلمانان صدر اسلام بدگوئی و شماتت می‌کرد، اگرچه تعمّدی در دروغگوئی نداشت.

ابن حجر در شرح حال جعفر بن سلیمان به نقل از ابن حبّان می‌نویسد: جعفر از چهره‌های موثّق و مورد اعتماد در نقل حدیث است، فقط یک عیب دارد و آن هم تمایل او به اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) است. و ازدی گفته است: جعفر انسان دروغگوئی نیست ولی نسبت به گذشتگان بی‌مهری کرده، و گوشه‌هایی از اعمال ناشایست آنان را بازگو نموده است.

عمرو بن ثابت، و اسماعیل بن عبدالرحمن اسدی، و تلید بن سلیمان، و عمرو بن شمر، و محمّد بن عبداللّه شیبانی، و زیاد بن منذر، و سالم بن ابی حفصه، و علی بن بذیمه، و عمرو بن حمّاد قنّاد، و افرادی دیگر نیز در موضوع سبّ و شتم بعضی از صحابه سخنان و مطالبی دارند که در کتاب‌های معتبر اهل‌سنت از آنها یاد شده است.


۱. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۲۲۰.    
۲. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۶، ص۳۰۹.    
۳. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۱۹۶.    
۴. ابن اثیر، علی بن محمد، النهایة، ج۴، ص۲۵۵.    
۵. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۴۵۵.    
۶. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۱۸.    
۷. انعام/سوره۶، آیه۱۰۸.    
۸. ص/سوره۳۸، آیه۷۸.    
۹. ص/سوره۳۸، آیه۷۸.    
۱۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۶۴.    
۱۱. مائده/سوره۵، آیه۷۸.    
۱۲. توبة/سوره۹، آیه۶۸.    
۱۳. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۷.    
۱۴. محمد/سوره۴۷، آیه۲۲-۲۳.    
۱۵. هود/سوره۱۱، آیه۱۸.    
۱۶. نور/سوره۲۴، آیه۲۳.    
۱۷. نساء/سوره۴، آیه۹۳.    
۱۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۶۰.    
۱۹. فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۳۶۱.    
۲۰. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۲۸۱-۲۸۳.    
۲۱. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۲۸۶.    
۲۲. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی، ج۸، ص۱۰۰- ۱۰۱.    
۲۳. زغلوان، محمدسعید، موسوعة اطراف الحدیث النبویّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۶، ص۵۹۴، مادّه «لعن».
۲۴. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، ج۲، ص۱۴۴.    
۲۵. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۷.    
۲۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۷.    
۲۷. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، در المنثور، ج۷، ص۴۴۴.    
۲۸. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۲، ص۳۴.    
۲۹. نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، ج۱۰، ص۲۵۷.    
۳۰. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۲.    
۳۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۲۸.    
۳۲. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۳۶۱.    
۳۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، در المنثور، ج۵، ص۳۱۰.    
۳۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۸۴.    
۳۵. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۱۱، ص۲۵۷.
۳۶. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۷، ص۲۴۴.    
۳۷. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۷۸.    
۳۸. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۱۹۷.    
۳۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۰، ص۵۸، حوادث سال ۲۸۴ ه.    
۴۰. منقری، نصر بن مزاحم، کتاب صفین، ص۲۲۰، چاپ مصر.    
۴۱. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۸.    
۴۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۳۴۵.    
۴۳. علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۵۲.    
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۶۶.    
۴۵. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۰۰۸.    
۴۶. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۰۰۹.    
۴۷. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۰۰۸.    
۴۸. ذهبی، محمد بن احمد، تذکرة الحفّاظ، ج۳، ص۲۴۰.    
۴۹. نجم/سوره۵۳، آیه۳.    
۵۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۶۹.    
۵۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۸۷.    
۵۲. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۲۶۴.    
۵۳. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۱، ص۲۶۰.    
۵۴. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۲، ص۳۶، وضوء النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).
۵۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل، ج۹، ص۲۹۴.    
۵۶. سرخسی، محمد بن احمد، اصول السرخسی، ج۲، ص۱۳۴.    
۵۷. المغنی، ج۲، ص۴۱۹.
۵۸. ابن قدامه مقدسی، عبدالرحمن بن محمد، الشرح الکبیر، ج۱۰، ص۶۴.    
۵۹. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الصارم المسلول، ج۵۷۰.    
۶۰. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۲۸۰.
۶۱. ابن عابدین، محمدامین، رسائل ابن عابدین، ج۱، ص۳۶۴
۶۲. مجلّه تراثنا، ج۶، ص۳۲، (موقف الشیعة من هجمات الحضومی)
۶۳. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۱۲۲.    
۶۴. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۵۰ رقم ۹۸۰۹، ترجمة یعقوب بن الجهم.    
۶۵. ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۸، ص۴۷۵.    
۶۶. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، الموضوعات، ج۱، ص۳۲۸.    
۶۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۶، ص۳۰۶، رقم ۱۰۹۶.    
۶۸. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۳۵۵-۳۵۶.    
۶۹. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۳۵۶.    
۷۰. ابن حزم‌ اندلسی، علی بن احمد، الفِصَل، ج۴، ص۱۲۵.    
۷۱. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنّة، ج۶، ص۲۴۵.    
۷۲. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنّة، ج۶، ص۲۹۶-۲۹۷.    
۷۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۰۸، حوادث سنة ۳۵ ه.    
۷۴. ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، ج۱۱، ص۱۳۰.    
۷۵. مزنی، اسماعیل بن یحیی، مختصر، ص۲۵۶.
۷۶. نووی، یحیی بن شرف، المجموع، ج۱۹، ص۱۹۷.    
۷۷. ابن ترکمانی، علی بن عثمان، الجوهر النقی، ج۸، ص۵۸.    
۷۸. خطیب شربینی، محمد بن احمد، مغنی المحتاج، ج۵، ص۴۰۱.    
۷۹. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنّة، ج۷، ص۱۵۳.    
۸۰. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنّة، ج۵، ص۴۷.    
۸۱. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۲۶۳، طبع دار الصادر – بیروت.
۸۲. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۳، ص۱۹۱.    
۸۳. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۵، ص۳۸.
۸۴. زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار، ج۲، ص۳۳۰.    
۸۵. علوی، سید‌محمد بن عقیل، النصاع الکافیة، ص۷۹.
۸۶. موسوی، سیدعبدالحسین، النص والاجتهاد، ص۴۹۶.    
۸۷. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۹، ح۴۸، کتاب الایمان - باب خوف المؤمن من ان یحبط عمله.    
۸۸. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۸۱، باب قول النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم):«سباب المسلم فسوق».    
۸۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۳۸.    
۹۰. ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۱۶۳.    
۹۱. علوی، سید‌محمد بن عقیل، النصائح الکافیة، ص۱۱۴.    
۹۲. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۲۲۰.    
۹۳. علوی، سید‌محمد بن عقیل، العتب الجمیل، ص۷۴-۷۵.
۹۴. علوی، سید‌محمد بن عقیل، النصایح الکافیة، ص۱۱۶.    
۹۵. سقاف، حسن بن علی، تهنئة الصدیق المحبوب، ص۵۹، ط. دار الامام النووی - عمان – الاردن.
۹۶. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۲.    
۹۷. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات، ج۶، ص۳۰۵، ترجمة عطیّة بن سعد بن جنادة العوفی، باب الطبقة الثانیة ممن روی عن عبداللّه بن عمر.    
۹۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۲۶.    
۹۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۵۷-۱۵۸، ترجمة ابو یحیی الاعرج المعرقب.    
۱۰۰. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۲۰، ص۳۲۸.    
۱۰۱. ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، ج۲۰.    
۱۰۲. جوهری، احمد بن عبدالعزیز، السقیفة و فدک، ص۱۱۸.    
۱۰۳. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۶، ص۲۳۳.    
۱۰۴. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۳۵۵.    
۱۰۵. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۳۷۵.    
۱۰۶. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۱۰۲.    
۱۰۷. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۴۱۳.    
۱۰۸. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۲۹.    
۱۰۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۱۹.    
۱۱۰. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۴۴.    
۱۱۱. علوی، سید‌محمد بن عقیل، النصایح الکافیة، ص۹۷.    
۱۱۲. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۴۳.    
۱۱۳. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۴۴.    
۱۱۴. شریف مرتضی، سیدعلی بن حسین، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۱۰.    
۱۱۵. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۲۰، ص۲۸۳.    
۱۱۶. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق الشیری، ج۱، ص۶۸.    
۱۱۷. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق الزینی، ج۱، ص۴۹.    
۱۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۹، ص۶۲۸.    
۱۱۹. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۴ ص۱۰۶.    
۱۲۰. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۴۸۸.    
۱۲۱. قمی شیرازی، محمدطاهر، کتاب الاربعین، ص۱۹۱.    
۱۲۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه ۳.    
۱۲۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۵۳۷.    
۱۲۴. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۲۸۱.    
۱۲۵. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۴، ص۸۸، ح۲، ط دار الحدیث.    
۱۲۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۶۹-۵۷۰.    
۱۲۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۷.    
۱۲۸. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۴، ص۹، ط دار الحدیث.    
۱۲۹. محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۸۲، ح۱۳۵۷۵.    
۱۳۰. مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۵۲.    
۱۳۱. عاملی، سیدجعفرمرتضی، ماساة الزهراء (سلام‌الله‌علیها)، ج۱، ص۳۶۸.    
۱۳۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خ ۲۰۶.    
۱۳۳. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۲۱.    
۱۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۱۷.    
۱۳۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۹ ح ۴۸، کتاب الایمان - باب خوف المؤمن من ان یحبط عمله.    
۱۳۶. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۸۱، باب قول النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم):«سباب المسلم فسوق».    
۱۳۷. حمیدی مکی، عبدالله بن زبیر، مسند الحمیدی، ج۲، ص۲۹۰.    
۱۳۸. ابن حبان، محمد بن حبان، صحیح ابن حبّان، ج۱۲، ص۵۰۷.    
۱۳۹. سیوطی، عبد‌الرحمن بن ابی‌بکر، الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۸۳، ح ۱۸۵۳.    
۱۴۰. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۳، ص۵۹۸، ح ۸۰۸۸.    
۱۴۱. ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج۷، ص۱۷۱.    
۱۴۲. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۱، ص۵۶.    
۱۴۳. نسائی، احمد بن شعیب، سنن نسائی، ج۶، ص۴۸۲.
۱۴۴. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۴، ص۹۱، ط دار الحدیث.    
۱۴۵. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۳۰۱.    
۱۴۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۱۰، ص۴۶۷.    
۱۴۷. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۴۰۸.
۱۴۸. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۳، ص۶۱۷، ح۸۱۹۳.    
۱۴۹. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۹.    
۱۵۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱۵، ص۳۹۰.    
۱۵۱. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، در المنثور، ج۷، ص۳۶۰.    
۱۵۲. نمازی، علی، تاریخ النمازی، ج۲، ص۱۰۲.
۱۵۳. صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، ج۲، ص۶۷۶.    
۱۵۴. نسائی، احمد بن شعیب، سنن نسائی، ج۷، ص۱۱۰.    
۱۵۵. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ص۱۶۰.    
۱۵۶. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲۹، ص۳۱.    
۱۵۷. نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، ج۱۰، ص۲۳۵.
۱۵۸. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الاوسط، ج۵، ص۲۵۴.    
۱۵۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۸۳.    
۱۶۰. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۹۸، باب نصر الاخ ظالماً او مظلوماً.    
۱۶۱. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۲۷۵.    
۱۶۲. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲۳، ص۳۸۹.    
۱۶۳. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۷۴۰، باب ذکر الخوارج.    
۱۶۴. ابویعلی، احمد بن علی، مسند ابویعلی، ج۱، ص۳۲۱.    
۱۶۵. صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، ج۲، ص۶۶۴.    
۱۶۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۲.    
۱۶۷. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات، ج۴، ص۲۵۰.    
۱۶۸. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۱، ص۳۴۸.    
۱۶۹. بهوتی، منصور بن یونس، کشاف القناع، ج۶، ص۱۴۳.
۱۷۰. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱۷، ص۲۰۶.    
۱۷۱. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۷۸.
۱۷۲. مسعودی، حسن بن علی، مروج الذهب، ج۲، ص۵۴.
۱۷۳. ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۵، ص۵۱۹.    
۱۷۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۹۷.    
۱۷۵. شیبانی، احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۲۵۴.
۱۷۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۱، ص۲۶۳-۲۶۵.    
۱۷۷. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۳۸.    
۱۷۸. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۴۴۷ – ۴۴۸.    
۱۷۹. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۵۳۷-۵۳۸.    
۱۸۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۹۷.    
۱۸۱. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۲.    
۱۸۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۳۳.    
۱۸۳. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۱۱-۱۲.    
۱۸۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۴، ص۳۶۶.    
۱۸۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۵، ص۲۳۱.    
۱۸۶. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۱۳۶.    
۱۸۷. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۵۹۴.    
۱۸۸. ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۶، ص۵۴۵.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «تشیّع و مسئله سبّ و لعن صحابه».    






جعبه ابزار