قَرْح (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قَرْح (به فتح قاف) از
واژگان نهج البلاغه به معنای زخم و زخمی کردن است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
نهج البلاغه بهکار رفته است، مانند:
قَریحِه (به فتح قاف) به معنای طبیعت.
حضرت علی (علیهالسلام) در نامه به
ابوموسی اشعری و وصف خلقت
طاووس ... از این واژه استفاده نموده است.
قَرْح (مثل عقل) به معنای زخم و زخمی کردن آمده است. «قَرَحَهُ قَرْحاً: جرحهُ و شقَّهُ»
راغب گوید: قرح (مثل عقل) جراحتی است که از خارج رسد مثل زخم
شمشیر و به ضمّ اول جراحتی است که از درون روید مثل
دمل و غیره و بقولی به فتح اوّل زخم و به ضمّ آن درد زخم است.
قَریحِه به معنای
طبیعت آمده است. «القریحة من الانسان: طبعه»
امام (صلواتاللهعلیه) به ابوموسی اشعری مینویسد:
«وَإِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هذَا الاَْمْزِ مَنْزِلاً مُعْجِباً، اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ، فإنِّي أُدَاوِي مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ يَكُونَ عَلَقاً» یعنی من در امر
خلافت و
بیعت مردم در کار تعجّبآوری واقع شدهام، اقوامی بر بیعت من جمع شدند (عدّه بخصوصی) که خود را پسندیدهاند، من از آنها زخمی را دوا میکنم که میترسم خون بسته باشد (که مداوایش مشکل است و به نشده بدتر شود.)
(شرحهای نامه:
)
درباره نیکوکاران مظلوم و
امر به معروف کننده فرموده است:
«أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، وَقُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ، قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا» « یعنی دهانهایشان ساکت و بسته است، دلهایشان زخمی است، به قدری
موعظه کردهاند که خسته شدهاند، و مقهور گشته و خوار شدهاند..»
(شرحهای خطبه:
)
«قرحة» به فتح اول و کسر دوم وصف است به معنای مجروح «ضمز» به معنای
سکوت است.
درباره حق تعالی فرموده است:
«الْمُنْشِىءُ أصْنَافَ الاَْشْيَاءِ بِلاَ رَوِيَّةِ فِكْر آلَ إِلَيْهَا، وَلاَ قَريحَةِ غَرِيزَة أَضْمَرَ عَلَيْهَا» «انواع اشیاء را آفرید بدون فکری که به آن رجوع کند، و بدون طبیعت طبعی و مزاجی که در باطن نگاه داشته و از روی آن کار کند.»
(شرحهای خطبه:
)
در وصف خلقت طاووس فرموده است:
«فَكَيْفَ تَصِلُ إلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ» یعنی چطور میرسد به حقیقت و رمز خلقت این رنگها افکار عمیق یا عقولی که در طبیعتها گذاشته شده است.
(شرحهای خطبه:
)
این ماده پنج بار و واژه «قریحه» سه بار در
نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «قرح»، ج۲، ص۸۵۱.