قصص وادی نمل (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قصص وادی نمل از قصص
قرآن و مرتبط با حضرت سلیمان (علیهالسلام) است.
سُلَيْمان (به ضم سین و فتح لام و سکون یاء) از
واژگان قرآن کریم و نام یکی از انبياء معروف
بنیاسرائیل است. ایشان فرزند
داود نبی هستند و حالات و قصههايش در كلام اللّه مجيد بسيار است.
(وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ • حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ • فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصَّالِحِينَ) (لشكريان سليمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او گردآورى شدند، آنها آن قدر زياد بودند كه بايد توقّف مىكردند تا به هم ملحق شوند. سپس حركت كردند تا به سرزمين مورچگان رسيدند؛
مورچهاى گفت: اى مورچگان! به
لانه هاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمىفهمند. سليمان از سخن او تبسّمى كرد و خنديد و گفت: پروردگارا! شكر نعمتهايت را كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحى كه موجب رضاى توست انجام دهم، و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد كن.)
آيات بعدى صريح است در اينكه رسيدن سليمان به
وادی نمل در لشكر كشى به سباء بود كه هدهد وضع آنها را به وى گزارش كرد. درباره وادى نمل گفتهاند: محلى است در
شام و به قولى در
طائف و بعضى گفته در اواخر
یمن است. ولى طائف درست نيست كه محل سليمان
فلسطین بود و
قوم سباء در يمن
سکونت داشت على هذا آن در شام يا در يمن است. آقاى
صدر بلاغی از
یاقوت و
ابن بطوطه نقل میكند كه آن: سرزمين
عسقلان است.
در
اقرب الموارد گويد: عسقلان محلى است در شام.
واقعهای كه آنجا اتفاق افتاد سخن
مورچه بود كه به مورچگان گفت: به
لانههاى خود داخل شويد تا سليمان و سپاهيانش بدون توجه شما را پايمال نسازند. اين سخن میرساند كه مورچگان سخن گفتن دارند. و مخابرات دارند كه در اندک زمانى فرمان حكمران به همه میرسد و شگفتتر از همه آنكه مورچگان مردم را با اسم و رسم مىشناسند كه گفت: تا سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند.
سليمان از سخن
مورچه تبسّم و تعجّب كرد و گفت: خدايا نصيبم كن شكر اين نعمت را كه به من و پدر و مادرم دادهاى به جا آورم و كاری که مورد رضاى تو است انجام دهم و مرا در زمره بندگان نيكوكار خود در آور. نميدانيم سليمان سخن
مورچه را چطور فهميد ولى آيه صريح است در اينكه متوجه فرمان او شد. جمله «
وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» درباره لشكريان صحيح است ولى درباره سليمان صحيح نيست زيرا كه سليمان مورچگان را دانسته پايمال نمیكرد ممكن است آن از باب تغليب باشد و يا
مورچه آن مقام را در سليمان نميدانسته است.
معنى آيات چنين است: «براى سليمان لشكريانش از جن و انس و پرندگان جمع شدند و آنها از پراكندگى منع میگرديدند. تا بر وادى نمل آمدند
مورچهاى گفت: اى مورچگان بلانههاى خود داخل شويد ...»
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلیمان»، ج۳، ص۳۰۶.