قصص جسد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قصص جسد از قصص قرآن و مرتبط با حضرت سلیمان (علیهالسلام) است.
سُلَيْمان (به ضم سین و فتح لام و سکون یاء) از
واژگان قرآن کریم و نام یکی از انبياء معروف
بنیاسرائیل است. ایشان فرزند
داود نبی هستند و حالات و قصههايش در كلام اللّه مجيد بسيار است.
(وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ • قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ) (ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى افكنديم؛ سپس او به درگاه خداوند توبه كرد. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشندهاى.)
در همين سوره
آیه ۲۴ درباره امتحان داود است
(... وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ) (... داود دانست كه ما او را با اين ماجرا آزمودهايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.)
معنى آيه فوق چنين است: «سليمان را امتحان كرديم و پيكر بیجانى به تخت وى افكنديم سپس توبه آورد و گفت پروردگارا مرا بيامرز و مرا سلطنتى ده كه به هيچ كس از پس من ميسّر نباشد كه تو بسيار بخشندهاى.»
ظاهر آيه نشان میدهد كه جسدى به تخت سليمان انداخته شده و سليمان از آن احساس امتحان كرده و به خدا
انابه نموده است.
در
المیزان فرموده: به قولى مراد از جسد خود سليمان بود خدا او را با مرضى امتحان كرد و تقدير كلام آن است: «او را بر تخت خودش كه از شدّت مرض مانند
جسد بى
روح بود افكنديم.» ولى حذف ضمير از «القيناه» و ايراد كلام به صورتی كه در آيه است مخلّ معنى مقصود میباشد و كلام افصح الهى بدان حمل نمیشود.
مفسّران ديگر را درباره مراد از آيه به پيروى از روايات مختلف، اقوال مختلفى است آنچه ميشود اجمالا از ميان آنها انتخاب كرد اين است كه:
آن جسد طفلى بود كه خدا او را كشت و بر تخت سليمان افكند و «
ثُمَّ أَنابَ وَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي» اشعار يا دلالت میكند كه سليمان (عليهالسّلام) را درباره آن طفل اميد و آرزوئى بود. خدا او را گرفت و جسدش را به تخت سليمان افكند و فهماند كه كار خود را بر خدا تفويض كند.
به روايت
ابو هریره: سليمان روزى در مجلس خود گفت: امشب با هفتاد نفر زن خود همبستر خواهم شد از هر يک پسری كه در راه خدا شمشير زند متولّد میشود ولى ان شاء الله نگفت در نتيجه فقط يكى از زنانش حامله شد آن هم فرزندى آورد كه فقط نصف بدن داشت و آن همان است كه بر روى تخت سليمان افكنده شد.
اين روايت فقط از ابو هريره برازنده است، احتمال دارد كه از
کعب الاحبار رفيق دروغ پردازش گرفته، معركهگيرى ابو هريره روشن است.
به روايتى: براى سليمان فرزندى متولد شد،
جنّ و شياطين گفتند: اگر اين فرزند باقى ماند در دست او مانند پدرش گرفتار خواهيم بود. سليمان از آنها ترسيد فرزند خود را ميان
ابر دستور شير دادن داد. اتفاقا روزى جسد فرزند روى تختش افكنده شد يعنى حذر از قدر فائده ندارد، چون از جنّ ترسيد خدا عتابش كرد. در
مجمع گويد: اين قول شعبى است.
اين سخن را در
برهان نيز از مجمع نقل كرده
و ظاهرا روايت را نيافته است و گرنه به نقل مجمع اكتفا نمیكرد. در
صافی نيز گفته: از
امام صادق (علیهالسّلام) چنين نقل شده.
به نظر میآيد كه اين نسبت به امام صادق (عليهالسّلام) صحّت نداشته باشد چون به جعل بيشتر شباهت دارد تا به روايت.
و در روايات
اهل سنّت هست كه حكومت سليمان بسته به انگشترش بود يكى از شياطين آن را ربود و بر حكومت سليمان مسلّط شد سپس خداوند انگشترش را به وى باز گردانيد. حكومتش را باز يافت و مراد از جسد افكنده شده به تخت، همان جنّ است.
در الميزان فرموده: عدّهاى از اين روايات به
ابن عباس میرسد و او در بعضى صريحا گفته كه از كعب الاحبار اخذ كرده است. سپس فرموده اينها را اعتنا نيست و دست حديثسازان در آن كار كرده.
در
مجمع پس از نقل صورتهائى از افسانه
انگشتر، فرموده: بر اين چيزها اعتمادى نيست.
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سلیمان»، ج۳، ص۳۰۶.