• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

غصب خلافت امام علی (عوامل)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ادله متعدد و متقنی از حقانیت جانشینی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) پس از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، در منابع شیعه و سنی وجود دارد. با وجود چنین دلایل واضحی این سوال پیش می‌آید که چرا خلافت، به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نرسید؟ در این مقاله به بررسی این شبهه می‌پردازیم.



یکی از شبهاتی که در طول قرون گذشته همواره از سوی اهل‌سنت و به ویژه وهابیت مطرح شده است این شبهه است که اگر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) از سوی پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان جانشین انتخاب شده بود، معقول نبود که صحابه با آن مخالفت و از بیعت با آن حضرت امتناع ورزند. چطور شد که با این همه نصوصی که شما ادعا می‌کنید، باز هم خلافت به امام علی (علیه‌السّلام) نرسید؟

۱.۱ - پاسخ اجمالی

در جواب این شبهه به صورت اجمالی می‌توان گفت:
الف: امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، حسادت دیگران را سبب دور شدن خلافت از خودش می‌داند:
فَاِنَّهَا کَانَتْ اَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ.
ب: کینه قریش از کشته شدن پهلوانانشان توسط امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام):
فقال عثمان: ما اصنع ان کانت قریش لا تحبکم، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین.
ج: انتقام از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به جای پیامبر:
اللَّهُمَّ انّی اسْتَعْدیکَ عَلی قُرَیْش، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها، وَحُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بی، وَالدَّآئِرَةُ عَلَیَّ.


همان‌گونه که اشاره شد، این شبهه سخن جدیدی نیست که به تازگی مطرح شده باشد؛ بلکه در طول تاریخ و حتی در زمان خود امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز مطرح بوده است.
شخصی از طایفه بنی‌اسد از امام علی (علیه‌السّلام) سؤال کرد: چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زدند؟
کیفدفعکم قومکم عن هذا المقام وانتم احق به؟
حضرت در پاسخ فرمود:
«یَا اَخَا بَنِی اَسَدٍ اِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْاَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ اَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الاَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ صنَوْطاً فَاِنَّهَا کَانَتْ اَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ اِلَیْهِ الْقِیَامَةُ وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ»

‌ای برادر بنی اسدی! تو مردی پریشان و مضطربی که نابجا پرسش میکنی؛ اما در عین حال احترام خویشاوندی و بستگی برقرار، و حق پرسش محترم است. اکنون که می‌خواهی بدانی، پس بدان که که آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) استوارتر بود؛ جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که: گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است.
سپس حضرت امیر صلوات الله علیه به شعر امرء القیس استناد می‌جوید و می‌فرماید: واگذار، داستان تاراج آن غارتگران را و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن شترهای سواری را.


اسلام در آغاز با مشکلات بسیاری مواجه بود که از جمله آن‌ها مخالفت سران قریش و بزرگان از مشرکین بود که نمی‌خواستند با ظهور اسلام قدرت و مکنتی را که سال‌ها در اختیارشان بود، از دست بدهند. آن‌ها با تمام توان در برابر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پیشرفت اسلام ایستادگی و برای رسیدن به هدفشان از هیچ تلاشی دریغ ننمودند.
ولذا با ورود پیامبر اسلام به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، آن‌ها احساس خطر بیشتری کردند و به همان‌اندازه تلاششان را نیز بیشتر کردند؛ تا جایی که با راه‌انداختن جنگ‌های متعدد برای اسلام مشکلات فراوانی را ایجاد کردند.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در این جنگ‌ها به تنهایی به‌اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشانی نشان داد و سران کفر را یکی پس از دیگری به هلاکت رساند. شمشیر برّان حیدر کرّار پهلوانانی را به زمین زد که از سران کفر به حساب می‌آمدند و با کشته شدن آن‌ها بود که دین نوپای اسلام به مرور سراسر جزیرة العرب را فراگرفت و مشرکان قریش را برای همیشه مغلوب و سر شکسته کرد.
آن حضرت در جنگ بدر ده‌ها نفر از قریش را به جهنم واصل کرد، در جنگ احد زمانی که تمامی صحابه فرار را بر قرار ترجیح داده بودند پروانه‌وار دور شمع وجود رسول خدا می‌چرخید و شجاعانه از آن حضرت دفاع می‌کرد، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامی عرب را به زمین زد، در جنگ خیبر و حنین و....
تا زمانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) زنده بود، نتوانستند به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) آسیبی برسانند؛ اما با رحلت آن حضرت، دمل‌های چرکین کینه، سر باز کرد و دشمنی منافقان و آن‌هایی که به زور اسلام آورده بودند علنی شد.
ابن ابی‌الحدید معتزلی در این باره می‌نویسد:
ان قریشا اجتمعت علی حربه منذ یوم بویع بغضا له وحسدا وحقدا علیه، فاصفقوا کلهم یدا واحدة علی شقاقه وحربه، کما کانت حالهم فی ابتداء الاسلام مع رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، لم تخرم حاله من حاله ابدا.
قریش با کینه‌های فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیرالمؤمنین روی آورد همان‌گونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود.
برای اثبات این مطلب مؤیدات زیادی وجود دارد که به چند دلیل اشاره می‌کنیم:

۳.۱ - تصریح به کینه

از امام زین العابدین و ابن‌عباس سؤال کردند: لم ابغضت قریش علیا؟ قال: لانه اورد اولهم النار، وقلد آخرهم العار.
امام سجاد (علیه‌السّلام) در پاسخ این سؤال که چرا قریش با علی (علیه‌السّلام) دشمنی می‌ورزید؟ می‌فرماید: چون علی (علیه‌السّلام) سران آن‌ها را به دوزخ فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار و ننگ باقی نگذاشت.
و ابن‌عساکر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد:
عن ابن طاوس عن ابیه قال قلت لعلی بن حسین بن علی ما بال قریش لا تحب علیا فقال لانه اورد اولهم النار والزم آخرهم العار.
ابن‌طاوس از پدرش نقل می‌کند که گفت: به امام سجاد عرض کردم: چرا قریش علی (علیه‌السّلام) را دوست نداشت؟
فرمود: چون سران آنان را به جهنم فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار وننگ چیزی باقی نگذاشت.
عثمان بن عفان در گفتگویی که با امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) داشته، به همین مطلب اشاره می‌کند:
عن ابن عباس، قال: وقع بین عثمان وعلی (علیه‌السّلام) کلام، فقال عثمان: ما اصنع ان کانت قریش لا تحبکم، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین، کان وجوههم شنوف الذهب، تصرع انفهم قبل شفاههم!
ابن‌عباس می‌گوید: بین علی (علیه‌السّلام) و عثمان نزاع و اختلافی پیش آمد عثمان گفت: اگر قریش شما را به جهت کشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه می‌توانم بکنم.

۳.۲ - کینه‌های مخفی شده

طبرانی در المعجم الکبیر می‌نویسد:
قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور اقوام لا یبدونها لک الا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک.
[۱۵] طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۶۰.

علی (علیه‌السّلام) می‌گوید: از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرسیدم: چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: کینه‌هایی در سینه‌ها حبس شده‌اند که پس از رفتن من سرباز خواهند نمود.
عرض کردم: آیا دین من سالم خواهد ماند؟
فرمود: آری دینت سالم می‌ماند.

۳.۳ - حیله‌گری امت

حاکم نیشابوری در المستدرک می‌نویسد:
«عن ابیادریس الاودی عن علی رضی اللّه عنه قال: انّ ممّا عهد الیّ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انّ الامّة ستغدر بی بعده.»
علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: پیامبر خدا به من فرمود: مردم پس از من با تو کینه ورزی خواهند کرد.
و بعد از نقل روایت می‌گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.


قریش در زمان حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، از آن حضرت شکست‌های متعددی متحمل شدند و هیچ وقت نتوانستند این شکست‌ها را جبران کنند. بعد از رحلت آن حضرت، تلاش کردند که انتقام آن را از اهل‌بیت آن حضرت و به ویژه از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بستانند که اتفاقاً موفق نیز بودند. امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در خطبه‌ای می‌فرماید:
اللَّهُمَّ انّی اسْتَعْدیکَ عَلی قُرَیْش، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها، وَ حُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بی، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَیَّ.
اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَیْناً، وَ لا تُمَکِّنْ فَجَرَةَ قُرَیْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَیّاً، فَاِذا تَوَفَّیْتَنی وَ انْتَ الرَّقیبُ عَلَیْهِمْ، وَ انْتَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ.

از تو بر قریش کمک می‌خواهم، آنان کینه‌ها و بدی‌های فراوانی نسبت به فرستاده ات در دل داشتند؛ اما از اجرای آن ناتوان ماندند و تو بین آنان وخواهش‌هایشان مانع بودی، و اکنون نوبت به من رسیده است و به طرف من هجوم آورده‌اند.
بار خدایا حسن و حسین مرا حافظ باش، و تا زنده هستم دست قریش را از آسیب رساندن به آنان دور فرما، وچون بمیرم تو خود بر آنان حافظی، وتو بر هر چیزی شاهد و ناظری.
ودر روایتی دیگر می‌فرماید:
«کل حقد حقدته قریش علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اظهرته فی وستظهره فی ولدی من بعدی، ما لی ولقریش! انما وترتهم بامر الله وامر رسوله، افهذا جزاء من اطاع الله ورسوله ان کانوا مسلمین؛ قریش تمام کینه‌هایی که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در دل داشت در حق من آشکار نمود و پس از من به زودی در حق فرزندان من نیز آن را ابراز خواهد کرد، مرا با قریش چه کار؟!، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگیدم، آیا این است سزای کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کرده است؟»

برای اثبات این مطلب می‌توان به دلایلی دیگر نیز استناد جست که از آن جمله است:

۴.۱ - دشمنی معاویه با بنی‌هاشم

امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در روایتی می‌فرماید:
«والله لود معاویة، انه ما بقی من بنی‌هاشم نافِخُ ضِرمةٍ الا طعن فی بطنه (نیطه)، اطفاء لنور الله: (ویابی الله الا ان یتم نوره ولو کره المشرکون)؛
[۲۹] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۵۶، طبق برنامه المکتبة الشاملة.
به خدا سوگند معاویه دوست داشت که هیچ یک از بنی‌هاشم باقی نماند؛ مگر این که شکمش دریده شود تا نور خدا را خاموش کند، غافل از این که: خدا می‌خواهد که نور خود را به کمال رساند؛ گر چه کافران و خدا ناباوران را خوش آیند نباشد.»

۴.۲ - تخریب خانه‌های بنی‌هاشم

ابوالفرج اصفهانی در الاغانی می‌نویسد:
امر عمرو صاحب شرطته علی المدینة بعد خروج الحسین ان یهدم دور بنی‌هاشم ففعل وبلغ منهم کل مبلغ.
[۳۵] ابوالفرج الاصفهانی‌، علی بن الحسین، الاغانی، ج۴، ص۱۵۵.

پس از بیرون رفتن امام حسین (علیه‌السّلام) از مدینه، یزید به فرمانده نیروهای نظامی اش عمرو بن سعید دستور داد تا خانه‌های بنی‌هاشم را ویران کند، او هم طبق فرمان عمل کرد؛ بلکه هر کاری از دستش بر می‌آمد انجام داد.

۴.۳ - شادی از شهادت امام حسین

قتل الحسین بن علی قال فدخلت علی عمرو بن سعید فقال ما وراءک فقلت ما سر الامیر قتل الحسین بن علی فقال نادی بقتله فنادیت بقتله فلم اسمع والله واعیة قط مثل واعیة نساء بنی‌هاشم فی دورهن علی الحسین...
[۳۷] شهاب‌الدین النویری، ابوزکریا (متوفای ۷۳۳هـ)، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۰، ص۲۹۷، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، لبنان - ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م، الطبعة: الاولی، تحقیق: مفید قمحیة وجماعة.


حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیده بود، نزد عمرو بن سعید رفتم، گفت: چه خبر؟ گفتم: آنچه امیر را خوشحال کرده است کشته شدن حسین بن علی است، گفت: قتل حسین را به مردم اعلان، در بین مردم خبر کشته شدن حسین را پخش کردم، به خدا سوگند صدای گریه و ناله زن‌ها را از خانه‌های بنی‌هاشم شنیدم که هیچگاه چنان ناله‌هایی نشنیده بودم....
و نیز ابن ابی‌الحدید می‌نویسد:
واما مروان ابنه فاخبث عقیدة، واعظم الحادا وکفرا، وهو الذی خطب یوم وصل الیه راس الحسین (علیه‌السّلام) الی المدینة، وهو یومئذ امیرها وقد حمل الراس علی یدیه فقال:
یا حبذا بردک فی الیدین• وحمرة تجری علی الخدین• کانما بت بمسجدین•
ثم رمی بالراس نحو قبر النبی، وقال: یا محمد، یوم بیوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذی تمثل به یزید بن معاویة وهو شعر ابن الزبعری یوم وصل الراس الیه. والخبر مشهور.

و اما مروان پسر او (حکم) از خود او بد عقیده‌تر و ملحدتر و کافرتر بود، و او است که هنگام امارتش در مدینه چون سر مقدس حسین (علیه‌السّلام) به دست او رسید، سر را روی دست گرفت و این شعر را خواند:
به به از این خنکی تو که بر روی دست احساس می‌شود و از این گلگونی چهره‌ات، گویی شب را در محشدین به سر برده‌ای!
آن گاه سر را به طرف قبر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) افکند و گفت: ‌ای محمد، امروز به تلافی روز بدر!
و محمد بن عقیل در النصایح الکافیه می‌نویسد:
(وذکر) ابو عبیدة فی کتاب المثالب وابو جعفر فی تاریخه ان عبید الله بن زیاد کتب الی عمرو بن سعید بن العاص وهو وال علی المدینة الشریفة یبشره بقتل الحسین (علیه‌السّلام) فقرا کتابه علی المنبر وانشد رجزا ثم اوما الی القبر الشریف وقال: یا محمد یوم بیوم بدر فانکر علیه قوم من الانصار.

عبیدالله بن زیاد به والی مدینه عمرو بن سعید بن عاص نام نوشت و کشته شدن حسین را به او بشارت داد، نامه را بالای منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره کرد و گفت: ‌ای محمد! امروز تلافی روز بدر است، گروهی از انصار به وی اعتراض کردند.


بر کسی پوشیده نیست که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در دامان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرورش یافته، نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد و او را در تمامی مصائب یاری کرده است. رسول خدا نیز او را بیش از هر کسی دوست می‌داشت؛ تا جایی که دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و....
این مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قریشیان شعله‌ور شود، وتا زمانی که رسول خدا زنده بود، این آتش خطرناک زیر خاکستر باقی مانده بود؛ ولی با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله‌ور شد؛ تا جایی که خلافت را که حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلم‌ها را در حق وی روا داشتند.
و اما آن چه سبب شعله‌ور شدن این همه حسادت در وجود قریش شد عبارتند از:

۵.۱ - تعیین به عنوان خلیفه

تردیدی نیست که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) مقام ویژه و بس عظیمی نزد برادر و پسرعمویش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشت. پیامبر اسلام در طول دوران بعثت از امیرالمؤمنین تمجید و به جانشینی وی تصریح می‌کرد، و در موقعیت‌های مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون، خلافت آن حضرت را برای مردم تشریح و اعلام می‌کرد و هرگونه شک و تردیدی را در این باره رفع می‌کرد.
در سال سوم بعثت، همزمان با اعلام رسالت، در جلسه مشهور به « یوم الدار» جانشینی وی را نیز برای پیروانش بیان کرد و فرمود:
«ان هذا اخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له واطیعوا؛ این علی برادر و وصی و جانشین من در بین شما است؛ پس گوش به فرمان وی باشید و از او اطاعت کنید.»
مردم وقتی فهمیدند ریاست عامه و ولایت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) است، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند:
به تو دستور داده است که از پسرت اطاعت کنی و حرف شنوی داشته باشی.

۵.۲ - عقد اخوت با پیامبر

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزارکرد، مرحله اول در مکه و مرحله دوم در مدینه و از میان تمام مسلمانان علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) برای برادری خودش انتخاب کرد و فرمود:
تو برای من همانند‌ هارون برای موسی هستی، جز این که بعد از من پیامبری وجود ندارد.
ابن عبدالبر در الاستیعاب می‌نویسد:
آخی رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، بین المهاجرین، ثم آخی بین المهاجرین والانصار، وقال فی کل واحدة منهما لعلی: انت اخی فی الدنیا والآخرة.
رسول خدا بین مهاجران عقد برادری بست، سپس بین مهاجران و انصار و در هریک از این دو مراسم به علی فرمو د: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.
و ابن‌اثیر در اسد الغابه می‌نویسد:
واخاه رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرتین فان رسول الله آخی بین المهاجرین ثم آخی بین المهاجرین والانصار بعد الهجرة وقال لعلی فی کل واحدة منهما انت اخی فی الدنیا والآخرة.
رسول خدا دو دفعه علی را به برادری خودش انتخاب و معرفی کرد؛ زیرا آن حضرت بین مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بین مهاجران و انصار، و در هر مرتبه به علی فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرت هستی.

۵.۳ - پیروزی علی در جنگ‌ها

پیروزی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در جنگ‌های زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، یکی از مواردی بود که حسادت دیگران را برافروخت و باعث شد که بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمنی کنند.

۵.۳.۱ - تمام ایمان در برابر شرک

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در سال پنجم هجرت، زمانی که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) برای مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد، فرمود:
«برز الایمان کله الی الشرک کله؛ ایمان کامل در برابر تمامی شرک قرار گرفت.»
قندوزی حنفی در ینابیع الموده می‌نویسد:
«عن حذیفة رضی الله عنه قال: قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): ضربة علی فی یوم الخندق افضل اعمال امتی الی یوم القیامة؛ ضربه شمشیر علی در جنگ خندق برترین اعمال امت من تا روز قیامت است.»

و قاضی ایجی در المواقف در مقایسه فضائل امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) با خلیفه اول به طور قطعی این مطلب را پذیرفته و می‌نویسد:
الرابع الشجاعة: تواتر مکافحته للحروب ولقاء الابطال وقتل اکابر الجاهلیة حتی قال (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یوم الاحزاب (لضربة علی خیر من عبادة الثقلین) وتواتر وقائعه فی خیبر وغیره.
رویارویی علی با قهرمانان عرب در جنگ‌ها و کشتن بزرگان مشرکان، نشان از شجاعت او است و همین برای او بس که رسول خدا در جنگ احزاب فرمود: ضربه علی در خندق برتر از عبادت جن و انس است.
و همچنین سعدالدین تفتازانی نیز در قیاس آن حضرت با ابوبکر می‌نویسد:
وایضا هو اشجعهم یدل علیه کثرة جهاده فی سبیل الله وحسن اقدامه فی الغزوات وهی مشهورة غنیة عن البیان ولهذا قال النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لا فتی الا علی ولا سیف الا ذو الفقار وقال (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یوم الاحزاب لضربة علی خیر من عبادة الثقلین.

علی به دلیل فراونی پیکارهایش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ‌ها که نیازی به گفتگو ندارد شجاع‌ترین مسلمان است و به همین جهت بود که رسول خدا در باره وی فرمود: جوانمردی نیست جز علی، و شمشیری نیست مگر ذوالفقار، و در روز احزاب فرمود: یک ضربه شمشیر علی از عبادت جن و انس بهتر است.

۵.۳.۲ - دوست خدا و رسول بودن

در سال هفتم هجری در جنگ خیبر، زمانی که دیگران نتوانستند قلعه خیبر را فتح کنند، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، کرّاری است که هرگز فرار نمی‌کند و تا سنگر دشمن را فتح نکند، باز نخواهد گشت.
محمد اسماعیل بخاری در صحیحش داستان را این گونه نقل می‌کند:
«اَخْبَرَنِی سَهْلٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَعْنِی ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یَوْمَ خَیْبَرَ لَاُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یُفْتَحُ عَلَی یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُفَبَاتَ النَّاسُ لَیْلَتَهُمْ اَیُّهُمْ یُعْطَی فَغَدَوْا کُلُّهُمْ یَرْجُوهُفَقَالَ اَیْنَ عَلِیٌّ فَقِیلَ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَاَ کَاَنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَاَعْطَاهُ فَقَالَ اُقَاتِلُهُمْ حَتَّی یَکُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَی رِسْلِکَ حَتَّی تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ اِلَی الْاِسْلَامِ وَاَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ فَوَاللَّهِ لَاَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِنْ اَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ.»

از سهل بن سعد روایت کرده است گفت که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز خیبر، فرمود: فردا پرچم اسلام را به مردی خواهم سپرد که خیبر به دست او فتح می‌شود و خدا و رسول را دوست می‌دارد، و خدا و رسول هم او را دوست می‌دارند. مسلمانان آن شب را در این‌اندیشه سپری کرده و به استراحت پرداختند که فردا پرچمدار اسلام چه کسی خواهد بود؟ و اینک لحظه موعود فردا رسیده است، همه چشم‌ها به دست پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دوخته شده که پرچم را به دست چه شخصی به اهتزاز در می‌آورد. در این حال پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: علی کجاست؟
یکی از حاضران پاسخ داد: علی (علیه‌السّلام) به درد چشم گرفتار است. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حضرت علی (علیه‌السّلام) را نزد خودش طلبید، سپس آب دهان مبارک را به چشم علی (علیه‌السّلام) مالید و دعا کرد بلافاصله درد چشم برطرف شد، آنچنان که از آغاز دردی نداشته است! پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت علی (علیه‌السّلام) داد و فرمود: با این مردم نبرد می‌کنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند. سپس خطاب به علی (علیه‌السّلام)، فرمود: اینک با کمال قدرت و توانائی و با آرامش خاطر به مسیر خود ادامه بده همین که به خیبر رسیدی، نخست آنان را به آئین اسلام دعوت کن و آنچه بر آن‌ها واجب می‌گردد به اطلاعشان برسان. به خدا سوگند! اگر خدا بوسیله تو مردی را به اسلام هدایت کند، بهتر است برای از شتران سرخ مو.
و جالب این است که بسیاری از علمای اهل‌سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشته‌اند که او گفته بود:
هیچ گاه امارت را به‌اندازه آن روز دوست نداشته‌ام که رسول خدا امارت را به علی داد.
مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد:
«عَنْ ابی‌هُرَیْرَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قَالَ یَوْمَ خَیْبَرَ لَاُعْطِیَنَّ هَذِهِ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا اَحْبَبْتُ الْاِمَارَةَ اِلَّا یَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ اَنْ اُدْعَی لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عَلِیَّ بْنَ ابی‌طَالِبٍ فَاَعْطَاهُ اِیَّاهَا.»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز خیبر فرمود: پرچم اسلام را در اختیار مردی قرار می‌دهم که خدا و رسول را دوست می‌دارد و خداوند خیبر را به دست او فتح می‌کند. عمر بن خطّاب گفت: آن روز بود که خواهان امارت بودم و در این رابطه با همدستانم، آهسته سخن گفتم و آرزو می‌کردم (که‌ای کاش) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا پرچمدار اسلام معرفی کند. (ولی بر خلاف انتظار) رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علی را به حضور طلبید و پرچم اسلام را به دست او داد.

۵.۴ - باز بودن در خانه به سوی مسجد

یکی از مسائلی که شعله‌های حسد را در دل‌های دیگران شعله‌ور کرد، این بود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور دارد تمام درهایی که به سوی مسجد باز شده‌اند بسته شود، جز در خانه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام). این فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد که حتی لب به اعتراض گشودند و دلیل آن را جویا شدند؛ پیامبر فرمود: من دستور بسته شدن درها را صادر کرده‌ام مگر در خانه علی، شنیده‌ام بعضی سخنانی گفته‌اند، به خدا سوگند من از جانب خودم این کار را نکردم؛ بلکه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم.
در روایت زید بن ارقم آمده است:
عَنْ زَیْدِ بْنِ اَرْقَمَ قَالَ کَانَ لِنَفَرٍ مِنْ اَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَاَبْوَابٌ شَارِعَةٌفِی الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ یَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْاَبْوَابَ اِلَّا بَابَ عَلِیٍّ قَالَ فَتَکَلَّمَ فِی ذَلِکَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَی وَاَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اَمَّا بَعْدُ فَاِنِّی اَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْاَبْوَابِ اِلَّا بَابَ عَلِیٍّ وَقَالَ فِیهِ قَائِلُکُمْ وَاِنِّی وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَیْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَکِنِّی اُمِرْتُ بِشَیْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ.

ابن حجر عسقلانی بعد از نقل روایت می‌گوید: اخرجه احمد والنسائی والحاکم ورجاله ثقات.
احمد، نسائی و حاکم این روایت را نقل کرده‌اند و روات آن مورد اعتماد هستند.
و حاکم نیشابوری بعد از نقل آن می‌نویسد: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
این روایت با شرائطی که مسلم و بخاری قبول دارند، صحیح است؛ ولی آن‌ها نقل نکرده‌اند.

۵.۵ - انتخاب برای خواندن سوره برائت

در سال‌های آخر عمر رسول خدا بود که سوره برائت نازل شد. این سوره باید برای کفار مکه خوانده می‌شد. ابتدا ابوبکر برای خواندن آن به طرف مکه رفت؛ اما در میان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبکر گرفت و به امیرالمؤمنین داد، و در این باره فرمود:
«لا یذهب بها الا رجل منی وانا منه؛ این آیات را جز من ویا کسی که از من باشد نباید بر مردم مکه بخواند.»

۵.۶ - ازدواج با فاطمه

روایات فراوانی در کتاب‌های شیعه و سنی وجود دارد که بسیاری از صحابه؛ از جمله خلیفه اول و دوم برای خواستگاری از فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) آمدند؛ اما نبی مکرم اسلام دست رد به سینه همه آن‌ها زد؛ ولی وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) خواستگاری کرد، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد. این مساله نیز باعث شد که شعله‌های حسادت در وجود دیگران شعله ور شود؛ تا جایی که حتی زنان خود را نزد فاطمه (سلام‌الله‌علیها) فرستادند و از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) عیب‌جویی کرده و گفتند که او فقیر است و....
ابن‌حجر هیتمی در باب ۱۱ از صواعق محرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است، می‌گوید:
واخرج ابو داود السجستانی انّ ابا بکر خطبها، فاعرض عنه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ثمّ عمر فاعرض عنه..
ابوداود سجستانی نقل کرده است که ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد، رسول گرامی اسلام او را رد کرد، سپس عمر خواستگاری کرد رسول خدا او را نیز رد کرد...
ابن‌حبان در صحیحش و نسائی در سننش می‌نویسند:
«عن عبدالله بن بریدة عن ابیه قال خطب ابو بکر وعمر رضی الله عنهما فاطمة فقال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) انها صغیرة فخطبها علی فزوجها منه. عبدالله بن بریده از پدرش نقل می‌کند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند، پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آن‌ها فرمود: فاطمه خردسال است، سپس علی (علیه‌السّلام) خواستگاری نمود، پیامبر او را به ازدواج علی (علیه‌السّلام) درآورد.»

حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث می‌گوید: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.
این حدیث، طبق شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل بودند صحیح است؛ اما آن دو نقل نکرده‌اند.
متقی هندی می‌نویسد: خطب ابو بکر وعمر فاطمة الی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فابی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علیهما.
ابوبکر و عمر فاطمه را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستگاری کردند، آن حضرت نپذیرفت.
و همچنین هیثمی می‌نویسد:
عن حجر بن عنبس، فقال: خطب ابو بکر وعمر رضی الله عنهما فاطمة رضی الله عنها فقال النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هی لک یا علی. رواه الطبرانی ورجاله ثقات.
و....
حجر بن عنبس می‌گوید: ابوبکر و عمر فاطمه (علیهاالسّلام) را از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواستگاری کردند، پیامبر خطاب به علی (علیه‌السّلام) فرمود: فاطمه برای تو است. این روایت را طبرانی نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند.


از آن چه گذشت، این نتیجه را می‌گیریم که عوامل بسیاری؛ از جمله حسادت‌ها، کینه‌ها و بغض‌هایی که قریش از آن حضرت به خاطر کشتن پهلوانان و قهرمانان آن‌ها در جنگ‌های مختلف در دل داشتند، سبب شد که حق امیرالمؤمنین غصب و آن حضرت خانه‌نشین شوند.


۱. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، خطبة ۱۶۲.    
۲. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۹، ص۲۳.    
۳. ابن‌حمدون، ابوالمعالی (متوفای ۶۰۸ه)، التذکرة الحمدونیة، ج۷، ص۱۶۸، ناشر:دار صادر، بیروت، ۱۹۹۶م، الطبعة:الاولی، تحقیق:احسان عباس، بکر عباس.    
۴. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۲۰، ص۲۹۸.    
۵. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، خطبة ۱۶۲.    
۶. امام علی (علیه‌السّلام)، نهج البلاغه، محمد عبده، ج۲، ص۷۹.    
۷. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۹، ص۲۴۱.    
۸. صدوق، محمد بن علی‌، علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۶.    
۹. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۱۶، ص۱۵۱.    
۱۰. ابن‌شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۱.    
۱۱. ابن‌عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۹۰.    
۱۲. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۹، ص۲۳.    
۱۳. ابن‌حمدون (متوفای ۶۰۸ه)، ابوالمعالی، التذکرة الحمدونیة، ج۷، ص۱۶۸، ناشر:دار صادر، بیروت، ۱۹۹۶م، الطبعة:الاولی، تحقیق:احسان عباس، بکر عباس.    
۱۴. ابوسعد الآبی، منصور بن الحسین (متوفای ۴۲۱ه)، نثر الدر فی المحاضرات، ج۲، ص۴۸، ناشر:دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، ۱۴۲۴ه، ۲۰۰۴م، الطبعة:الاولی، تحقیق:خالد عبد الغنی محفوط.    
۱۵. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۶۰.
۱۶. الخطیب البغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۹۴.    
۱۷. ابن‌عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۲۲.    
۱۸. الشیبانی، ابن حنبل، فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۵۱، ح۱۱۰۹.    
۱۹. الحاکم، ابوعبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۵۰، باب اخبار النبی بقتل علی (علیه‌السّلام)..    
۲۰. الخطیب البغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۲۱۶.    
۲۱. اسماعیل بن کثیر الدمشقی، ابی الفداء، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۴۴.    
۲۲. الهیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۷.    
۲۳. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۲۰، ص۲۹۸.    
۲۴. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۲۰، ص۳۲۸.    
۲۵. القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، القندوزی، ج۱، ص۴۰۷.    
۲۶. زمخشری، محمود بن عمر، الفایق فی غریب الحدیث، ج۲، ص۲۸۲.    
۲۷. الدِّینَوری، ابن‌قتیبة، غریب الحدیث، ج۲، ص۱۳۱.    
۲۸. الدِّینَوری، ابن‌قتیبة، عیون الاخبار، ج۱، ص۲۷۶.    
۲۹. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۵۶، طبق برنامه المکتبة الشاملة.
۳۰. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۵، ص۲۲۱.    
۳۱. العلوی، السید محمد بن عقیل، النصائح الکافیة، ص۱۱۲.    
۳۲. ابن‌الاثیر، مجدالدین، النهایة فی غریب الحدیث، ج۳، ص۸۶.    
۳۳. ابن‌الاثیر، مجدالدین، النهایة فی غریب الحدیث، ج۵، ص۹۰.    
۳۴. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۶۳.    
۳۵. ابوالفرج الاصفهانی‌، علی بن الحسین، الاغانی، ج۴، ص۱۵۵.
۳۶. الطبری، ابن‌جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۵۷.    
۳۷. شهاب‌الدین النویری، ابوزکریا (متوفای ۷۳۳هـ)، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۰، ص۲۹۷، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، لبنان - ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م، الطبعة: الاولی، تحقیق: مفید قمحیة وجماعة.
۳۸. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۴، ص۷۲.    
۳۹. النصائح الکافیة، العلوی، محمد بن عقیل، ص۷۵.    
۴۰. الطبری، ابن‌جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳.    
۴۱. ابن الاثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳.    
۴۲. الخوارزمی، الموفق بن احمد، المناقب، ص۸.    
۴۳. البغوی، أبو محمد، تفسیر البغوی، ج۶، ص۱۳۱.    
۴۴. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۱۳، ص۲۱۱.    
۴۵. ابن‌عبد البر، اَبُوعمر یوسف بْن عَبْداللَّهِ، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۸-۱۰۹۹.    
۴۶. ابن‌الاثیر، عزالدین، اسد الغابة، ج۴، ص۱۶.    
۴۷. ابن ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌البلاغة، ج۱۳، ص۲۶۱.    
۴۸. القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۱، ص۲۸۱.    
۴۹. القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۱، ص۲۸۲.    
۵۰. عضدالدین الایجی، میر سید شریف‌ (متوفای۷۵۶ه)، کتاب المواقف، ج۸، ص۳۷۱.    
۵۱. التفتازانی، سعدالدین (متوفای۷۹۱ه)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۹۸.    
۵۲. ابوعبدالله البخاری الجعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۴، ص۶۰.    
۵۳. ابوالحسن القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۲.    
۵۴. ابوالحسن القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۱.    
۵۵. احمد بن محمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، ج۳، ص۱۶۰.    
۵۶. احمد بن محمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، ج۳۲، ص۴۱، ح۱۹۲۸۷.    
۵۷. العسقلانی، ابن‌حجر، فتح الباری، ج۷، ص۱۴.    
۵۸. الحاکم، ابوعبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۳۵.    
۵۹. احمد بن محمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، ج۱، ص۳۳۱.    
۶۰. الحاکم، ابوعبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۴۳.    
۶۱. العسقلانی، ابن‌حجر، الاصابة، ج۴، ص۴۶۷.    
۶۲. اسماعیل بن کثیر الدمشقی، ابی‌الفداء، البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۷۴.    
۶۳. الهیتمی، ابن‌حجر، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۷۱.    
۶۴. النسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب، سنن النسائی، ج۵، ص۱۵۳.    
۶۵. النسائی، ابوعبدالرحمن احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، ص۱۱۴.    
۶۶. صحیح ابن‌حبان، ابن‌حبان، ج۱۵، ص۳۹۹.    
۶۷. الحاکم، ابوعبدالله، المستدرک، ج۲، ص۱۶۷.    
۶۸. المتقی الهندی، علاء‌الدین علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۱۳، ص۱۱۴.    
۶۹. الهیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۰۴.    
۷۰. ابن‌الاثیر، علی بن محمد، اسدالغابة، ج۱، ص۳۸۶.    
۷۱. المعجم الکبیر، الطبرانی، سلیمان بن احمد، ج۴، ص۳۴.    
۷۲. الهیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۰۴.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «چرا با وجود این همه دلیل مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، خلافت به آن حضرت نرسید؟»    






جعبه ابزار