عناوین پیشنهادی مفردات نهج البلاغه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شمال...
شمول (مفرداتنهجالبلاغه)عضباء ... خطبه۵۲
أَيُّمَا
أولى
اولوا (مفرداتنهج البلاغه)
خاص ....
اختصاص (مفرداتنهجالبلاغه)لله آباؤُكُمْ
قال (خطبه ۲۰۱) بخش۲۲ و حکمن ۱۱۲.... از ريشه «قلاء» بر وزن «سلام» به معناى بيزار بودن گرفته شده و «قال» به كسى مىگويند كه از چيزى بيزار باشد.
قُرَّةُ ( قُرَّةُ عین) ...
قرر (مفرداتنهجالبلاغه) قَرَّتْ عَیْنُهُ یعنی چشمش آرام گرفت
شعار ...
شعر - به کسر شین (مفرداتنهجالبلاغه)آكَامٌ (جمع «اكمه» بر وزن «طلبه» به معناى تپّه بلندى است كه از سنگ يا شن تشكيل شده باشد.) ...
اکمه (مفرداتنهجالبلاغه)جاده ...
جدد (مفرداتنهجالبلاغه)معهد ...
عهد (مفرداتنهجالبلاغه) «معهد» محلّ معهود و معلوم.
متهمون ...
وهم (مفرداتنهجالبلاغه)عرف به معنای بوی خوش نیز امده است که در مقاله عرف نیامده است (خطبه ۱۹۲ فقره ۲۳)
عالمین یا عالم ( به فتح لام)
حِمًى ( قرقگاه خطبه ۱۹۲ فقره ۳۷)
کنّ (مفرداتنهجالبلاغه)
اساور به معنای دستبند
مشاعر
دانی (خطبه ۱۹۲ فقره ۲۳۰)
تامل( البته امل هم داریم ولی هنوز برایم مشخص نشده است که هم ریشه باشند)
مَوْؤُودَة
مختال
غارات
غِرَار ( خواب اندک)
تشبث
موالاة
بقیة
لَدُن (به فتح لام و ضم دال)
نعم - به فتح نون و عین
سَأُرِيكُمْ
حین ( در عناوین داریم ولی باید اضافه شود که «حين» (با فتح حاء) به معناى مرگ و هلاكت است و به معناى غم و اندوه شديد كه انسان را تا سرحدّ مرگ پيش مىبرد نيز استعمال شده است و حين (با كسر حاء) به معناى زمان است. در خطبه ۱۹۱ با فتح حاء مىباشد.
لظّ («الظوا» از ريشه «لظّ» بر وزن «خطّ» به معناى ملازم چيزى بودن مشتق شده است)
لدی ( به معنای عند و نزد)
«تشعير» از «شعور» به معناى آگاهى يافتن و دانستن و در كارى، دقيق و باريك شدن است؛ ولى در اينجا؛ يعنى دانستن چيزى از طريق حواس
مُتَعَادِيَاتِ
ذات
ورد - به کسر واو (مفرداتنهجالبلاغه)
عُقَابٌ
نَعَامٌ ( شتر مرغ)
هامات» جمع «هام» به معناى سر است.
اعتراف
تَلاَشَتْ
تلاشت» از «تلاشى» به معناى متلاشى شدن و از هم پاشيدن است. بعضى ريشه اين واژه را «لا شىء» يعنى هيچ دانستهاند.
ابْنُ التَّيِّهَانِ
ذُو الشَّهَادَتَيْنِ
سَّيَّارَةِ ...
سیر (مفرداتنهجالبلاغه)قَارَةٌ
الشَّعِيرِ (جو)
ظهور (مفرداتنهج البلاغه)
أحمَا: قورق نموده است
أَخَّرُو ( تاخیر)
ذات
«اخلاف» جمع «خلف» (بر وزن جلف) به معناى نوك پستان شتر ماده است و گاه به معناى نوك پستان ساير حيوانات مانند گاو و گوسفند نيز گفته مىشود. ( در مقاله خلف آورده شود.
«خميس» به معنى يك لشكر كامل مىباشد كه از پنج بخش تشكيل شده است: مقدّمه، ميمنه، ميسره، قلب و ساقه
ابوطالب
سَرَّاء
قوادم» جمع «قادمه» به معنى شهپرهايى است كه در قسمت جلو بال پرندهگان قرار دارد و معمولا بسيار لغزنده است
بیّنه ( به معنای شاهد)
دَین (بدهی، طلب) ... غریب ۶
یاسر .... خطبه ۲۳ و غریب۸
الْقُوَى ----نامه ۱۴
حَمْلَةٌ-------نامه ۱۶
حَادِثْ--نامه ۱۸ به مقاله حدث مطلب زیر اضافه شود
«حادث» صيغه امر از «محادثه» است و به معناى مراقبت و بررسى و زدودن زنگار است؛ يعنى زنگار كينهها را از قلبشان بدين وسيله بزدا. ( پیام امام جلد ۹ ص۲۳۰
صِلَه---نامه ۱۸-- منظور صله رحم است
«خلاكم ذم» --- نامه ۲۳
ضرب المثلى است در ميان
عرب، و مفهومش اين است كه نكوهشى بر شما نيست چرا كه وظيفه خود را انجام دادهايد. بعضى مىگويند نخستين كسى كه اين جمله را به كار برد «قصير بن سعد» غلام «جزيمه» (يكى از
شاهان عرب) بود كه به دست مردى به نام «زباء» كشته شد. «قصير» به خواهرزاده پادشاه گفت انتقام خون «جزيمه» را بگير، او در پاسخ گفت من چگونه دسترسى به قاتل پيدا كنم او از عقاب آسمان هم گريز پاتر است.«قصير» گفت: «اطلب و خلاك ذم؛ تو در مقام خونخواهى باش ديگر نكوهشى بر تو نخواهد بود» (هر چند دسترسى پيدا نكنى). (شرح نهج البلاغه بيهقى از علماى قرن ششم، صفحه ۲۳۹ ذيل خطبه مورد بحث).
( پیاام امام علی ع ج ۵ ص۷۰۸)
ابْنُ السَّبيلِ ( به صورت ترکیبی اصطلاح است)
قَدِيم
عالم - به فتح لام (مفردات نهج البلاغه)
کل - به ضم کاف (مفرداتنهجالبلاغه)
النَّوْكَى ( «نوكى» جمع «انوك» بر وزن «ابتر» به معناى شخص احمق و نادان است.)
قصاص .... حکمت۲۴۳
أَخْلَقَ از ماده خلوق به معنای کهنگی ... حکمت۴۲۰
مَوْجِدَتُكَ (مَوْجِدة» به معناى خشم و ناراحتى است.) نامه۳۴
بَنِي سَلِيم
مسکین ... حکمت ۴۰۹
صوافی ( «صَوافِي» جمع «صافيه» به معناى زمينهايى است كه به عنوان غنيمت به دست مسلمانان افتاده يا ازطريق ديگرى در اختيار حكومت اسلامى قرار گرفته است. اين زمينها كه عمدتاً همان زمينهاى خراجى است، درآمدش به همه مسلمانان تعلق دارد. و تعبير به «صافِية» براى آن است كه آن را جزء خالصهجات حكومت مىدانستند كه اشخاص حق خاصى در آن نداشتند)
ایضاع ... نامه ۷۰
مُجْزٍ---نامه ۶۱ به معنای کفایت کننده
مَمَالِكِكُمْ نامه ۶۲-- جمع مملکة موضع الملک او ما تحت امر الملک من البلاد و العباد ( قاموس نهج البلاغه)
عَبْدِ اللهِ بْنِ قَيْس. ---نامه ۶۳
الْمُقَارِبُ---نامه ۶۴ ( اشاره به كم عقلى معاويه است، زيرا «مقارب» به معناى چيزى است كه حد وسط ميان خوب و بد و به بيان ديگر داراى كمبود باشد؛ يعنى عقل تو كمبودى دارد و ناقص است كه اين گونه سخنان دور از منطق را بر زبان يا قلم جارى مىسازى.)
سطح -----خطبه ۱۶۳ («ساطح» از ماده «سطح» كه معناى آن معروف است گرفته شده و «ساطح» به كسى مىگويد كه چيزى را مسطّح و صاف و گسترده كند.)