عمرو بن زبیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عمرو بن زبیر
بن عوام یکی از ده
پسر زبیر است که مادرش امخالد،
دختر خالد
بن سعید بن عاص بود.
کنیه او را ابوزبیر گفتهاند.
وی از کسانی بود که برای
شهر مکه حرمت قائل نشد و با وجود این که او را از این کار
نهی کردند، برای درگیری با برادرش عبدالله به آنجا حمله برد. چنانکه نقل شده است،
ابو شریح خزاعی به او گفت: "ما در روز
فتح مکه که مردی از خزاعه، یکی از هذیل را کشت نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم که آن حضرت بپا خاسته و فرمودند: "ای مردم!
خدا از روزی که آسمانها و
زمین را آفرید مکه را حرم قرار داد و تا
روز قیامت نیز حرم است و هر کس به خدا و روز جزا
ایمان دارد، برای او جایز نیست خونی در این زمین بریزد و درختی در آن قطع کند، برای هیچ کس پیش از من حلال نبود و برای احدی پس از من نیز
حلال نیست، و این حکم را حاضرین به غائبین برسانند. "
عمرو بن زبیر که این سخن را از ابو شریح شنید، به او گفت : "ای پیرمرد به دنبال کار خود برو که ما به حرمت مکه از تو داناتریم، برای شخصی که
خون مردم را ریخته باشد و از
حکومت وقت
اطاعت نکند، و از پرداخت
جزیه جلوگیری کند، شهر مکه حرمتی قائل نشده است. "
همچنین بنا بر قولی
مروان بن حکم نیز آنها را از این کار نهی کرد؛ ولی
عمرو در جوابش گفت: "به خدا بر خلاف کسانی که خوش ندارند، با وی
جنگ میکنیم و در دل
کعبه به او (عبدالله) حمله میکنیم.
عمرو فردی خوش سیما بود و به همین سبب توجهات به سوی او جلب میشد، وی سخنور ماهری بوده و دارایی زیادی داشت، به طوری که فقط دویست برده برای او ذکر کردهاند.
بلاذری میگوید:
عمرو انسانی خودرای، مغرور و خودخواه بود.
وی شیفته
قدرت و زرق و برق دنیایی بوده و نسبت به آن طمع نیز میورزید. به طوری که نقل شده است،
معاویه یک بار پاداشی برای او در نظر گرفت و در نامهای به
زیاد بن ابیه نوشت که به او بپردازد و نامه را به
عمرو داد تا به زیاد برساند.
عمرو نامه را باز کرد و صد هزار را دویست هزار کرد و آن مبلغ را از زیاد گرفت که البته پس از مدتی معاویه متوجه شد و
عمرو را زندانی کرده و مبلغ اضافی را از او باز پس گرفت.
یکی از برهههای بسیار مهم در زندگی
عمرو درگیری و پیکار او با برادرش عبدالله بود. وی تنها
فرزند زبیر بود که با برادرش مخالفت کرده و وارد جنگ شد. شاید
دشمنی او با برادرش دلایل متعددی داشته باشد؛ اما به نظر میرسد، مهمترین این دلایل عبارت بودند از:
الف) تمایل
عمرو به داییهای خود که از فرزندان عاص بودند.
چنانکه
عمرو مورد تکریم بنیامیه قرار داشت و
عمرو بن سعید بن عاص، او را به عنوان رئیس شرطه
مدینه انتخاب کرد.
ب) قدرتطلبی و طمعورزی او.
ج)
خیانت عمرو به یکی از همسران عبدالله، به طوری که
ابن ابیالحدید میگوید: " من در جایی دیدم که
عبدالله بن زبیر،
عمرو را پیش یکی از همسران خود دیده بود و در این باره خبری است که آن را خوش ندارم. "
با توجه به گرایش
عمرو به بنیامیه و به ویژه بنابر نقل یعقوبی مبنی بر
بیعت عمرو با مروان
بن حکم در حالی که برادرش عبدالله ادعای
خلافت داشت، سبب تشدید اختلاف بین این دو
برادر شد.
جریان درگیری این دو از این قرار است که پس از
شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در
محرم سال ۶۱ هجری، عبدالله
بن زبیر که در آن زمان در مکه میزیست، دارای شخصیتی بیرقیب شد. عبدالله که از مدتها پیش به فکر
حکومت بود؛ مشغول بیعت مخفیانه با مردم
حجاز شد. پس از آن که یزید از این مسئله مطلع شد، تصمیم گرفت با فرستادن هدایا و افرادی، عبدالله را آرام کند و مانع شورشی جدید شود. اما عبدالله
بن زبیر هدایا را نپذیرفت و مخالفت خود را جدیتر کرد.
پس از آن یزید تصمیم گرفت، هر چه زودتر ابنزبیر را سرکوب کند. لذا برای
عمرو بن سعید بن عاص که کارگزار وی در مدینه بود، نوشت که لشکری را به جنگ عبدالله
بن زبیر گسیل دارد.
عمرو بن سعید پرسید چه کسی از همه با عبدالله
بن زبیر دشمنتر است؟ گفته شد: برادرش
عمرو.
عمرو بن سعید او را به سرپرستی شرطه مدینه گماشت.
عمرو بن زبیر پس از این انتصاب گروه بسیاری از
قریش و
انصار را که در میان آنها برادرش منذر نیز حضور داشت، به تازیانه بست و میگفت اینان پیروان عبدالله
بن زبیر هستند. بر اثر این فشارها تعدادی از آنها نیز به مکه گریختند.
عمرو بن سعید،
عمرو بن زبیر را همراه سپاهی از شامیان به جنگ عبدالله
بن زبیر فرستاد و به او دستور داد با عبدالله جنگ کند و از او بیعت
قبول نکند؛ مگر در حالی که او با غل و زنجیر نزد وی کشیده شود.
عمرو هم به برادر خود پیغام داد که بیا تا در گردن تو یک زنجیر سیمین بگذارم و ترا نزد یزید ببرم که آن زنجیر نمایان نباشد، تو باعث زد و خورد و خونریزی مشو که تو در بلد حرام (شهر مقدس و جنگ در آن حرام باشد) اقامت داری.
عبدالله جواب داد که وعدهگاه در
مسجدالحرام.
عمرو به سوی مکه حرکت کرد و در منطقه ذو طوی فرود آمد. عبدالله
بن زبیر، مصعب
بن عبدالرحمان
بن عوف را همراه گروهی و عبدالله
بن صفوان را همراه گروهی دیگر به سوی او فرستاد که با او رویاروی شدند. انیس
بن عمرو اسلمیکه فرمانده لشکر
عمرو بود، کشته شد و
عمرو گریخت و یارانش پراکنده شدند. برادر دیگرش عبیده پیش او آمد و او را در پناه گرفت تا از عبدالله برایش امان بگیرد. او را در حالی که از زخمهایش بر روی پاهایش خون میچکید به اسیری پیش عبدالله آورد. عبدالله
بن زبیر گفت: این
خون چیست؟
عمرو این بیت را خواند:
و لسنا علی الاعقاب تدمیکلومنا و لکن علی اقدامنا تقطر الدما
"ما از آنان نیستیم که خون زخمهای مان بر پاشنهها بریزد، بلکه روی پاهای ما خون میچکد. " کنایه از آن است که پشت به جنگ نمیکنیم.
پس از آن که برادرش عبیده او را نزد عبدالله آورد تا برایش امان بگیرد، عبدالله گفت: "من حق خود را بخشیدم؛ ولی جواب مردم را باید بدهم. " افرادی که مورد ضرب و شتم
عمرو قرار گرفته بودند، در حضور عبدالله
قصاص میکردند تا این که سهیل
بن عبدالرحمن
بن عوف آمد و گفت: "او مرا صد ضربه
شلاق زده در حالی که بیگناه بودم. " سپس عبدالله دستور داد
عمرو را عریان کرده و صد ضربه شلاق به او زدند، پشتش عفونت کرد تا این که مرد. سپس او را مصلوب کردند و او اولین کسی بود که به این صورت مورد
خشم مردم قرار گرفت.
مسعودی نقل میکند که عبدالله
بن زبیر پس از دستگیری
عمرو، او را برهنه بر در مسجدالحرام نگه داشت و چنان تازیانه زد تا این که او مرد.
ابن
سعد آورده که وقتی
عمرو را قصاص کردند، پس از اینکه
عمرو را از
زندان بیرون آوردند، او کنار خانهای که در آن تحت نظر بود نشسته بود عبدالله از آن جا گذر کرد و گفت: ابا یکسوم! شگفتا که تو را هنوز زنده میبینم! و فرمان داد او را کشان کشان به زندان بردند و چیزی نگذشت که مرد.
فرزندان
عمرو عبارتند از: محمد و ام
عمرو که مادرشان ام یزید دختر عدی
بن نوفل بود،
عمرو و حبیبة که مادرشان
کنیز و ام
عمرو که مادرش از
قبیله غفار بوده است.
اما
ابن قتیبه از او یک فرزند به نام
عمرو بن عمرو را ذکر نموده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عمرو بن زبیر» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۱۳.