از تقسيمات علم، تقسيم آن به نظرى و عملى است: علم نظری، دانشى است كه به دنبال آن كمالى حاصل شود، مانند علم به موجودات. علم عملی، دانشى است كه با عمل كردن بر طبق آن، كمال، حاصل مىشود، مانند علم به عبادات.
علاوه بر علوم ياد شده كه اكتسابى است، برخى علوم از راه مکاشفه و بدون واسطه و با اشراق الهى براى برخى نفوس حاصل مىشود كه از آن به «علم لدنّى» تعبير شده است.
از نظر بعضى، ادراك، شعور، تصوّر، حفظ، تذكّر، ذكر، معرفت، فهم، فقه، عقل، حكمت و ... هم معنا و مترادف با «علم» است.
[۹]فخررازی، محمد بن عمر، التفسير الكبير، ج ۲۱، ص ۱۲۷-۱۲۸.
در اين عنوان، مطلق علم مورد نظر است و آیاتی معرفی میشوند که در آنها از واژههاى «علم»، «سمع» و مشتقّات آنها و نيز برخى تعبيرات كه مفيد معناى علم بوده استفاده شده و به عناوین مترادف و مرتبط با عنوان مزبور، نيز ارجاع شده است.
امام خمینیعلم را مفهومی عام و بدیهی میداند که بینیاز از تعریف است و تعریفهای موجود را شرح الاسمی میداند، بااینحال، خاطرنشان کرده است علم، نور است که برای خود در ذاتش ظهور دارد و غیر خود را نیز ظاهر میکند.
[۱۱]خمینی، روحالله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۷۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
ایشان میان علم و معرفت دو تفاوت قائل است. ۱- علم در اصل لغت مخصوص به کلیات است و معرفت مخصوص به جزئیات و شخصیات، ازاینرو گفتهشده عارف بالله کسی است که حق را مشاهده حضوری میشناسد و عالم بالله کسی است که به براهین فلسفی علم بهحق پیدا میکند. ۲- در معرفت، سابقه فراموشی وجود دارد، پس چیزی که در ابتدا، ادراک آن تعلق میگیرد گفته میشود علم به آن حاصل شده است و چیزی را که معلوم بوده و فراموش شده و سپس ادراک شده، گفته میشود معرفت به آن حاصل شده است.
امام خمینی در تبیین و تقریر حقیقت علم دو روش را در پیش گرفته است؛ یکی روش و تقریر مشهور که در این روش ایشان به تقریر ماهوی بودن علم پرداخته است، و علم را از سنخ ماهیت، مقولات و کیف نفسانی میداند.
[۱۵]خمینی، روحالله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۳۸۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
دومی روش حکمت متعالیه است امام خمینی در این روش بر وجودی بودن علم تاکید میکند و علم را از سنخ وجود میداند.
ایشان علم را مفهومی عام میداند که بهتساوی، قابل صدق بر افراد است؛ ازاینرو مفهومی متواطی است. ایشان مفهوم علم را غیرماهوی و از مفاهیم فلسفی، میداند که تنها منشا انتزاع دارد. یعنی وجودی خاص و مابازاء ندارد که در برابر دیگر اشیاء باشد و شیء خاصی از اشیاء خارجی نیست؛ بلکه با وجود شیء دیگر موجود است. اما حقیقت علم را مانند حقیقت وجود یک حقیقت مشکک میداند که اختلاف میان مصادیق آن بهشدت و ضعف است.
[۱۷]خمینی، روحالله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۳۸۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.