عطاءالله اشرفی اصفهانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عطاءالله اشرفی اصفهانی (۱۲۸۱-۱۳۶۱ش)، از علمای مجاهد
شیعه و نماینده
آیتالله بروجردی و
امام خمینی در
استان کرمانشاه و
امام جمعه آن شهر بود.
وی در
اصفهان و
قم تحصیل کرده و از اساتیدی همچون
شیخ عبدالکریم حائری،
سید محمدمهدی درچهای،
سید محمد نجفآبادی،
سید محمدتقی خوانساری،
سید صدرالدین صدر،
سید محمد حجت، آیتالله بروجردی،
امام خمینی و دیگران بهره برد.
ایشان از مدرسان
حوزه علمیه قم و
کرمانشاه بود.
او به حکم امام خمینی امامت جمعه کرمانشاه را عهدهدار بود و سرانجام هم در محراب نماز جمعه به دست
منافقین به
شهادت رسید و به یکی از
شهدای محراب در
ایران مشهور است. از فعالیتهای ایشان در کرمانشاه ایجاد وحدت بین شیعیان و
اهل سنت بود.
عطاءالله اشرفی اصفهانی در سال ۱۲۸۱ شمسی، در
خمینی شهر متولد شد.
پدر عطاءالله مرحوم میرزا اسدالله از علمای دین و مردی زاهد و زندگی سادهای داشت. مادرش بانو «نجمه» فرزند مرحوم
سید محمدتقی میردامادی، زنی با ایمان و موقر، پاکدامن و صبور و فداکار بود.
نیاکان او اغلب از عالمان دین بودهاند.
عطاءالله از نوجوانی و پس از گذراندن دوره مکتبخانه، در دوازده سالگی به توصیه پدر عالمش، از خمینی شهر عازم اصفهان میشود و دروس حوزه را آغاز میکند
و طی ده سال سکونت در
حوزه علمیه اصفهان، دورههای مقدمات و سطح
فقه و
اصول را در محضر اساتیدی همچون آیتالله
سید محمدمهدی درچهای و
سید محمد نجفآبادی به پایان میبرد. سپس به قم هجرت کرده، دوره عالی و اجتهادی فقه و اصول را در محضر بزرگانی مانند
شیخ عبدالکریم حائری، حاج
سید محمدتقی خوانساری،
سید صدرالدین صدر،
سید محمد حجت کوه کمری و آیتالله بروجردی و
فلسفه را از امام خمینی فرا میگیرد.
فعالیتهای فوقالعاده او در تنظیم و تقریر دروس آیتالله بروجردی، استاد را بر آن داشته تا به حجرهاش رفته و ایشان را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد و همین گام اولیه موجب دوستی و ایجاد علاقه فوقالعادهای بین شاگرد و استاد گردید.
شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی از اوایل طلبگی در اصفهان شروع به تدریس کرد و در قم نیز در مدت هفده سال اقامت، در کنار تحصیل، به تدریس و تعلیم و تربیت طلاب جوان اشتغال داشت
و آیتالله حاج شیخ
احمد جنتی، از شاگردان او در دوره تدریس
کفایه و
مکاسب در حوزه علمیه قم بود. ایشان بعد از انتقال از قم به کرمانشاه و اقامت در آن دیار، به تدریس و تعلیم فقه، اصول و دیگر معارف دینی پرداخت.
آثار قلمی و علمی آیتالله اشرفی اصفهانی بدین قرار است:
۱. البیان، در موضوع
علوم قرآن، به
زبان فارسی؛
۲. تفسیر قرآن، خلاصهای از تفاسیر شیعه و سنی؛
۳.
مجمع الشتات، در
اصول دین و
عقاید و
کلام، به
زبان عربی در چهار جلد؛
۴. مجموعهای پیرامون
حروف مقطعه قرآن، به زبان فارسی؛
۵. کتابی در موضوع «غیبت امام عصر» (عجّلاللهفرجهالشریف).
با همت و تلاش آیتالله اشرافی اصفهانی اماکن ذیل تأسیس گردید:
۱. ساختمان مکتب الزهراء؛
۲. مسجد ولی عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) در خمینی شهر؛
۳. مسجد امام حسین (علیهالسلام) در خمینی شهر؛
۴. حوزه علمیه امام خمینی در
کرمانشاه؛
۵. ساختمان مسجدالنبی در کرمانشاه
۶. توسعه مسجد آیتالله بروجردی در کرمانشاه.
ویژگیها و روحیات معنوی آیتالله اشرافی به گونهای بود که هر انسان حقبینی را به خود جلب میکرد.
در مدت اقامتش در قم معمولا یک ساعت قبل از اذان صبح به
حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) میرفت و به
راز و نیاز میپرداخت.
حضرت
آیتالله مرعشی نجفی (ره) میفرمود: همیشه قبل از اذان صبح که به حرم حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) مشرف میشدم یا اولین نفر من بودم یا حاجی آقای اشرفی.
انس و الفت به
قرآن مجید و حفظ
آیات قرآن و نیز تشکیل جلسات تفسیر قرآن و ادامه آنها تا آخرین لحظات عمر، از وی سیمایی ملکوتی ساخته بود.
خواندن
زیارت عاشورا و دلدادگی وی به
امام حسین (علیهالسلام) به گونهای بود که فرزندشان میگوید: هیچگاه زیارت عاشورای او قطع نمیشد. او از
تربت امام حسین (علیهالسلام)
شفا میگرفت و دیگران را نیز به این عمل سفارش میکرد.
از هنگام تکلیف تا پایان عمر شریف خویش، در شبهای جمعه، هیچگاه زمزمه
دعای کمیل ایشان ترک نمیشد.
آیتالله اشرفی در برخوردهای اجتماعی خویش، آدابی نیکو داشت. در برخوردهای او همواره
تواضع و فروتنی نمایان بود و از
تکبر پرهیز داشت. هیچگاه در برابر دیگران پایش را دراز نمیکرد. چون آن را بیادبی میدانست. توقع نداشت که کارهای شخصیاش را دیگران انجام دهند. در طول اقامتشان در قم و کرمانشاه، هیچکس از خانوادهاش به یاد ندارد که حتی برای یک بار از کسی خواسته باشد مثلا یک لیوان آب به او بدهند.
آیتالله اشرفی در زندگی خانوادگیاش کوچکترین اختلافی با همسرش نداشت و بارها بیان میکرد که من زن را برای کار کردن نیاوردهام بلکه او هم در اسلام وظیفهای برایش مشخص شده است.
هنگامی که بر سر سفرهای وارد میشد هر چند غذای مختلفی تهیه شده بود، اما او تنها از یک نوع غذا استفاده میکرد.
به فرزندان خویش توصیه میکرد که به کسی حسادت نورزند و خود نیز اینگونه بود. اعتقاد داشت که
خدا به کسی که بخواند عزت میدهد و اگر لایقش نداند عزت را از او خواهد گرفت.
پذیرفتن دعوت ثروتمندان برای او بسیار مشکل بود اما با اقشار ضعیف، کشاورزان و کارگران ساده رفت و آمد داشت و خیلی زود دعوت آنان را میپذیرفت.
ایشان از ابتدای زندگی تا قبل از موضوع ترور شخصیتها، خرید لوازم مورد نیاز خانه را خودشان انجام میدادند و در مسیر بازگشت از نماز جماعت از مغازههای قصابی، نانوایی و میوه فروشی، اقلام مورد نیاز را تهیه و به خانه میآورد.
شیخ عطاءالله، سرگذشتی همانند سرگذشت اکثر عالمان دینی داشت. او از اوان طلبگی، با فقر و تنگدستی زندگی می کرد. وقتی در
اصفهان بود، شهریهای برای کمک هزینه زندگی طلاب در کار نبود و تنها به برخی از آنان که در دوره عالی مشغول به تحصیل بودند. ماهانه هشت ریال پرداخت میشد. او حتی قدرت خرید کتابهای درسی را هم نداشت به طوری که کتاب مکاسب را از روی یکی از کتب وقفی خواند و تمام کرد.
اما هرگز مشکلات ناشی از فقر، نتوانست مانعی بر سر راه علمی و معنوی او ایجاد نماید. در
قم نیز قبل از آمدن آیتالله بروجردی وضع زندگی طلاب خوب نبود به گونهای که آیتالله اشرفی با داشتن همسر و سه فرزند تنها هر دو ماه یکبار مبلغ بیست و پنج ریال شهریه میگرفت. اما بعد از آمدن ایشان، آقای اشرفی اصفهانی، چهل و پنج تومان شهریه میگرفت و نصف آن را برای همسر و دخترش که در خمینی شهر بودند، میفرستاد و نصف دیگرش را برای خود و دو فرزندش - حاج شیخ حسین و محمد - نگه میداشت. بدینگونه شانزده - هفده سال با دو فرزندش در یک حجره به سر برد و وضع نامساعد مالیاش اجازه نداد که خانوادهاش را به قم بیاورد و خانهای اجاره کند.
وقتی از طرف آیتالله بروجردی، به کرمانشاه رفت، نزدیک به یک سال در مدرسه آیتالله بروجردی تنها بود، تا اینکه پس از مدتی، ایشان سفارش میکنند که او برای خود خانهای اجاره کند. وی خانهای اجاره کرد و خانوادهاش را به آنجا برد و پس از گذشت سالها، خانهای را که بیش از دو اتاق نداشت، خرید.
او تا قبل از پیروزی
انقلاب اسلامی ایران، همچنان ساده زندگی کرد با اینکه وجوه شرعی فراوانی به دستش میرسید و از سوی فقهای بزرگ عصر اجازه داشت که از آن استفاده شخصی کند، تا آخر عمر در همان خانه کوچک و ساده و تنگ زندگی کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، که ایشان نماینده امام و امام جمعه باختران شد و امکانات فراوانی در اختیارش بود، باز هم به همان زندگی ساده بسنده کرد و هیچ تغییری در وضع و حال زندگیاش نداد. یکی از دو اتاق خانهاش را برای استراحت خود و خانوادهاش اختصاص داده بود و دیگری را برای مطالعه پذیرایی مسؤلان شهر، این وضع را به اطلاع امام راحل رسانده و گفته بودند که این خانه از نظر امنیتی و نیز آسایش زندگی، مناسب نیست.
و امام فرمود بود: به آقای اشرفی بگویید یک خانه بزرگ و امن و مناسب با شان خودشان، تهیه کنند. ولی آیتالله اشرفی در جواب گفته بود:
«من بیش از چند روز دیگر، زنده نیستم! و همین منزل خوب و مناسب است، از جهت امنیتی هم - ان شاء الله - خطری ندارد»
هر وقت پیشنهاد میشد که خانهاش را تعمیر کنند، میگفت:
«اگر راست میگویید، بروید خانه فقرا را تعمیر کنید، و همین برای من بس است. بسیاری از مردم در زیر چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران، روی موکت زندگی میکند، من چگونه اجازه بدهم که خانهام را تعمیر و بازسازی کنید؟!»
او جسمی ضعیف داشت و کم غذا میخورد، وقتی به او گفته شد که با این وضع جسمی که شما دارید، کم خوردن غذا برای شما ضرر دارد، گفت:
«همینقدر هم برای ما زیاد است. در حالی که رزمندگان ما در خط مقدم جبهههای حق علیه باطل خیلی از اوقات نان خشک میخورند.»
بعد از انتصاب به امامت جمعه کرمانشاه، هرچه به او گفته میشد که خدمتکاری برای خانهاش بیاورند، قبول نمیکرد و میگفت:
«من کی هستم که کسی بیاید و من به او
امر و نهی بکنم! او هم بنده خداست. من تا وقتی که قدرت روی پا ایستادن داشته باشم، خودم کارهایم را انجام میدهم. آن وقت هم که از پا افتادم، آن دیگر وظیفه دیگری است.»
آیتالله اشرفی اصفهانی، عالمی ژرفاندیش، واقعبین بود و بخوبی میدانست که اختلافات و گرفتاری مسلمانان، ناشی از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است. در مناطق غربی
کشور ایران بویژه منطقه کرمانشاه و اطراف آن، شیعه و سنی در کنار هم زندگی میکنند. دشمنان اسلام در این منطقه بیشتر سرمایهگذاری میکنند تا بتوانند بین این دو برادر اختلاف و جدایی بیندازند. آیتالله اشرفی اصفهانی که در سال ۱۳۳۵ شمسی از سوی آیتالله بروجردی، به آن استان اعزام شد میدانست که مهمترین وظیفهاش، حفظ
وحدت و ایجاد برادری و صمیمیت در بین مردم آن سامان است. تا آخر هم به این موضوع بسیار توجه میکرد، بهطوری که بعد از انقلاب اسلامی و آغاز فتنههای دشمنان ضد انقلاب، که سعی کردند به اختلاف شیعه و سنی چنگ بزنند و آشوب به پا کنند، ایشان با تدبیر و درایت خاص خود و با چنگ زدن به آیات وحدت بخش قرآن کریم «انما المؤ منون اخوه
» ، «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا
» شیعه و سنی را برادروار در یک صف نشایند و توطئههای بدخواهان و دشمنان شیطان سیرت و تفرقهافکن پست را خنثی و ناکام گردانید. او میگفت:
«یکی از توطئههای بزرگ دشمن این است که میخواهد بین اقشار مختلف، اختلاف بیندازد، بین شیعه و اهل سنت و دیگر فرق مسلمین تفرقه بیندازد ... ما بدون وحدت نمیتوانیم جامعه و انقلاب اسلامی را به پیش ببریم
... امروز مساله مهم، مساله اتحاد و اتفاق بین برادران شیعه و برادران اهل سنت است»
آیتالله اشرفی اصفهانی، از شاگردان مریدان و یاران
امام خمینی (ره) بود. او نسبت به امام شناختی عمیق و ارادتی عاشقانه داشت. وی بعد از رحلت مرجع بزرگ تشیع آیتالله بروجردی، مردم را در
امر تقلید به امام راهنمایی می کرد. خود در این موضوع می گوید:
«اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحصی هم که از شخصیتهای بزرگ علمی
نجف اشرف و
حوزه علمیه قم کردم، حضرت امام خمینی را شایسته برای مقام مقدس مرجعیت معرفی نمودم و عامه مردم را در
امر تقلید، به ایشان سوق دادم، که این موضوع با مخالفت بعضی و کارشکنی آنها مواجه شد، و از سوی
ساواک هم تهدید به
تبعید گردیدم، ولی به لطف خداوند بزرگ، در انجام این
امر الهی و وظیفه شرعی موفق شدم.»
در قضیه دستگیری امام در اوایل نهضت نیز او از حامیان ایشان
و تا آخر عمر هم وفادار امام بود. امام نیز از اوایل آشنایی به او عنایت و توجه داشت و در سال
۱۳۸۴ق. اجازهنامهای مبنی بر تصرف آیتالله اشرفی در
امور حسبیه و
وجوه شرعی برای وی نوشته است و همیشه در مکاتبات خویش، با احترام و عظمت از او نام میبرد.
در دوران انقلاب اسلامی، آیتالله اشرفی اصفهانی، به عنوان یار و یاور امام، محور مبارزات مردم کرمانشاه بود و رهبری امام را همواره تبلیغ و تایید میکرد و صمیمانه به ایشان عشق میورزید.
نقش نماز جمعه و امام جمعه در حفظ اسلام و اتحاد مسلمین، انکار شدنی نیست. با پیروزی انقلاب اسلامی،
نماز جمعه اهمیت بیشتری پیدا کرد و با انتصاب ائمه جمعه شهرهای بزرگ از سوی امام نماز جمعه سنگر انقلاب و مبارزه شد و دیدیم که چگونه دشمنان اسلام منافقان و عافیتطلبان، از نماز جمعه میترسیدند و تیغ کین به روی ائمه جمعه کشیدند. چرا که ائمه جمعه که خون پاکشان در راه حراست از اسلام و ارزشهای انقلاب، ریخته شد و
شهدای محراب انقلاب شدند، نقش رهبری را در هر منطقه داشتند و دارند.
در اوایل پیروزی انقلاب، علمای کرمانشاه با نوشتن طوماری، از رهبر کبیر انقلاب امام خمینی خواستند که آیتالله اشرفی را به امامت جمعه آن شهر تعیین نمایند. امام نیز با شناختی که از دهها سال قبل از آیتالله اشرفی داشت. خواسته آنان را قبول کرد و در ۱۴
ذیقعده سال
۱۳۹۹ق. با صدور حکمی، ایشان را به امامت جمعه کرمانشاه منصوب کرد.
خطبههای ایشان در پیشبرد انقلاب و ادامه
جنگ تحمیلی و دفاعی مقدس، فوقالعاده مؤثر بود. ایشان علاوه بر تشویق جوانان به عزیمت به جبهههای دفاع، و دعوت مردم برای کمک به جبههها، خود نیز عملا مدافع و مجاهد بود. به رغم کهولت چند بار در جبهههای نبرد حاضر شد. وقتی میگفتند شما جلوتر نروید ممکن است دشمن ببیند و حادثهای رخ دهد، میگفت:
«خون من که از خون این بچهها بالاتر نیست، بگذارید شاید من هم در جبههها شهادت نصیبم گردد، شاید آن چیزی که سالهاست به دنبال آن (شهادت) هستم، در جبههها پیدا کنم.»
منافقان، وقتی خود را در مقابله با انقلاب اسلامی و امام امت عاجز و زبون یافتند، مصمم بر کشتن یاران امام شدند. شهدای هفتم تیر،
شهید رجائی و
شهید باهنر... و شهدای محراب ... از آن جملهاند، گرچه امام جمعهکشی در انقلاب اسلامی توسط دشمنان اسلام، از همان سال اول پیروزی انقلاب شروع شده بود و شهید محراب
آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی، نخستین شهید محراب انقلاب بود، ولی دو سال بعد از آن واقعه خونین، «
سازمان مجاهدین خلق» به تحریک
امپریالیسم آمریکا و دیگر دشمنان انقلاب اسلامی ایران، دست به کار شدند و با کشتن یاران امام و بمبگذاری در اتوبوسها و معابر عمومی و مساجد کشور کشتن مردم مسلمان و عادی ایران، به خیال خام خود، خواستند حمام خون به راه اندازند! ... و بدینوسیله انقلاب و امام را از بین ببرند و خودشان به حکومت برسند و ناکامی شیطانی خود را التیام بخشند! ... که البته برای همیشه ناکام ماندند! گرچه دستشان به خون هزاران بیگناه آلوده شد.
منافقان، در ظهر
جمعه ۲۳ مهرماه ۱۳۶۱، در سنگر نماز جمعه کرمانشاه با منفجر کردن نارنجکی، امام جمعه هشتاد ساله و مجاهد، آیتالله شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی را به شهادت رساندند. و بدینسان چهارمین شهید محراب به پیشگاه ابدیت تقدیم شد.
پیکر ایشان پس از تشییع با شکوه مردم کرمانشاه به اصفهان انتقال داده شد و پس از مراسم با شکوه دیگری در گلستان شهدای
تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
امام خمینی که یار وفادار و مجاهد راه اسلام را از دست داده و داغدار شده بود، در پیام مهمی به مناسبت شهادت این شهید محراب، نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم.
انا لله و انا الیه راجعون
چه سعادتمندند. آنان که عمری را در خدمت به
اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو میکنند، نایل آیند ... شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم. این وجوه پر برکت متعهد را قریب شصت سال است میشناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفی را در این مدت طولانی به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوی و مطیع
امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح میشناسم و در عینحال مجاهد و متعهد و قوی النفس بود ...
خداوند او را در زمره
شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و
نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید...»
حضرت
آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، در دوره ریاست جمهوری خود، به مناسبت شهادت آیتالله اشرفی اصفهانی فرمودند:
مرحوم آقای اشرفی (رضواناللهعلیه) یک انسان دوستداشتنی مطلوب بود ... بسیار متواضع، با اخلاص، باصفا و بیادعا بود. بهطوری که احترام و تجلیل همگان را بر میانگیخت.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شهید آیتالله اشرفی اصفهانی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۷/۱۸.