عبدالجلیل قزوینی رازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالجلیل بن ابیالحسین بن ابیالفضل قزوینی رازی (متولد اواخر سده ۵ق)
فقیه و متکلم سدۀ ششم قمری،
و از سخنوران بهنام
و بانفوذ در
ری بود. مهمترین اثر وی،
النقض است که هم از نظر محتوا (به عنوان
اعتقادات شیعه)
و هم از جهت متن (نثر فارسی) پر اهمیت قلمداد شده است.
عبدالجلیل قزوینی،
فرزند ابیالحسین محمّد بن ابیالفضل قزوینی ساوی است.
خاندانش به روزگار خود، از خاندان مهم
و تاثیرگذار در
ری و قزوین بود.
از اشارهها
و گاه تصریحات عبدالجلیل رازی در لابهلای کتاب
نقض میتوان به جایگاه
و موقعیت این خاندان در آن روزگار پی بُرد. خود وی از سخنوران بهنام
و بانفوذ ری بود
و چنانکه میگوید برای سخنرانی به مجالس بزرگان دعوت میشد
و در پای سخنانش افراد زیادی از فِرَق مختلف حضور مییافتند. شرکت افراد مختلف از فِرَق گوناگون در پای سخنرانی فردی در دورانی که تبلیغات گسترده مذهبی وجود دارد
و علاقهمندان به مذاهب مختلف میکوشند که پیروان خود را حفظ کنند
و از گرایش آنان به مذاهب دیگر پیشگیری نمایند، گویای قدرت سخنوری
و نفوذ کلام وی است. از سوی دیگر، بیانگر جایگاه خاندانش در جامعه است.
برادر بزرگ وی به نام
اوحدالدین بن حسین در زمان تالیف کتاب نقض، در شهر ری،
مفتی و به تعبیر عبدالجلیل، پیر طایفه بود. وی از جمله افرادی بود که خیلی زود به وجود کتابی علیه
شیعه در شهر ری
و اطراف آن پی برده
و آن را مطالعه کرده است. آگاهی وی به تالیف چنین کتابی که به پنهانی بین خواص
اهل سنّت، دست به دست میشد به گونهای که فردی چون عبدالجلیل قزوینی با همه حضورش به عنوان سخنور
و منبری
و با همه تلاشش نمیتوانست به آن دسترس پیدا کند، بیانگر آن است که موقعیت وی در بین
شیعیان به گونهای بود که باید از این
قبیل امور، آگاهی پیدا کند
و به احتمال قوی، افرادی که دغدغه
مذهب داشتند، وی را از جمله افرادی میدانستند که باید از حوادث پنهان
و آشکار جامعه باخبر باشد
و اطلاعات لازم را به وی میرساندند. از بیان مرحوم عبدالجلیل چنین فهمیده میشود که وی فردی باهوش، دوراندیش
و با اراده بود؛ زیرا بعد از آن که به وجود این کتاب پی میبَرَد، آن را از برادرش پنهان میدارد
و بیم آن دارد که برادرش با تندی با موضوع برخورد کند
و مشکلاتی ایجاد کند.
این نوع تصمیمگیریها
و دوراندیشیها بیانگر پختگی
و درایت فرد است
و همین برای تبیین شخصیت وی کافی است. مفتی بودن
و پیر قوم بودن نیز نشانگر همین نکته است. سه تن از فرزندان اوحدالدین نیز از عالمان این خاندان بودند که نامهای آنان عبارت بودند از:
قطبالدین محمّد،
جلالالدین محمود و جمالالدین مسعود.
منتجبالدین درباره آنان مینویسد: «همه آنان از فقیهان
و صالحان هستند».
با آن که از دیگر افراد خاندان قزوینی آگاهی چندانی در دست نیست، امّا همین مقدار هم در تبیین موقعیت خاندان قزوینی در ری بسنده است.
از آموزشهای ابتدایی عبدالجلیل قزوینی، آگاهیِ چندانی در دست نیست. وی در لابهلای کتاب نقض، در مناسبتهایی به اساتید خود اشاره میکند. یکی از مهمترین اساتید وی، برادر بزرگش اوحدالدین یاد شده بود. وی در این خصوص مینویسد: حدّثنا الاخ الامام اوحد الدین ابوعبداللَّه الحسین بن ابی الحسین بن ابی الفضل القزوینی سماعاً
و قراءتاً.
این احتمال وجود دارد که استاد دیگر وی فردی به نام
ابو منصور مظفّر عبادی بوده باشد که در این مورد نیز مینویسد: «اخبرنا الامیر ابومنصور المظفّر العبادی».
از این تعبیر فهمیده میشود که وی از مقامات سیاسی وقت
و از خاندانهای حاکم نیز به شمار میرفت
و در عین حال، شیخ حدیثیِ مرحوم قزوینی بود. مرحوم
محدّث اُرموی، این احتمال را
رد کرده
و بر این باور است که عبارت، از باب نقل قول است.
از جمله شاگردان وی شرفالدین
منتجب بن حسین سروی بود.
نیز سیّد واثق باللَّه
احمد بن حسین حسینی که زیدی مذهب بود
و با تحصیل در نزد شیخ عبدالجلیل قزوینی،
مذهب شیعه دوازده امامی را پذیرا میشود.
از تغییر مذهب سیّد واثق میتوان به قدرت علمی
و بیان مرحوم عبدالجلیل پی برد.
عبدالجلیل قزوینی، افزون بر فعالیتهای کلامی
و برگزاری مجالس
و نشستهای علمی، به نگارش کتابهایی نیز دست یازیده است که با کمال تاسّف، همچون آثار بسیاری از دانشمندان مسلمان پیش از یورش مغولان، بخش عمدهای از آنها از بین رفتهاند. اکنون تنها کتابی که از وی در دسترس است، همین کتاب نقض است. البته امید اندکی وجود دارد که در گوشه کنار کتابخانههای
جهان، شماری از نوشتههای وی به دست آید. در هر صورت، بنا بر گزارش خود وی در کتاب نقض
و دیگرانی که به شرح حالش پرداختهاند، آثاری بدین شرح از خود به جا گذاشته بود.
وی این کتاب را در روزگار
حاکمیت امیر عبّاس غازی و به هنگام قاضی القضاتی
سعید حسن استرآبادی، به دستور سیّد شمس الدین حسینی به سال ۵۳۳ ق، نوشته است. عبدالجلیل قزوینی درباره این نوشته خود، در کتاب نقض سخن گفته است.
وی مینویسد: من در شهور سنه ثلاث
و ثلاثین
و خمسمئة، کتابی مفرد ساختهام در تنزیه عایشه در دولت امیر غازی عبّاس - رحمة اللَّه علیه - به اشارت رئیس
و مقتدای سادات
و شیعه، سید سعید فخرالدین بن شمسالدین الحسینی - قدس اللَّه روحهما -
و قاضی القضاة سعید عمادالدین الحسن استرآبادی - نور اللَّه قبره - به استقصا برخوانده
و بر پشت آن، فصلی غرّا نوشته به استحسان تمام،
و نسخه اصل به خزانه امیر عبّاس بردند
و دیگر نسختها دارند.
تقریظ قاضی القضاة حنفی مذهب وقت بر این کتاب، نشان از اهمیتی بود که دانشوران شیعی
و اهل سنّت آن روز به مقوله همدلی شیعه
و سنّی و ایجاد
دوستی بین
مسلمانان داشتند
و از سوی دیگر، نشانی از موقعیت عبدالجلیل قزوینی در جامعه آن روز دارد. چنانکه مؤلّف محترم یادآور شده، نسخه اصلی این کتاب در کتابخانه امیر عبّاس بود؛ امّا از سرنوشت این کتابخانه، خبری نیست. آیا میتوان روزی به نسخههای دیگری که از این کتاب نوشته شده است
و در اختیار دیگران بود، دست یافت؟ وی در جای دیگری از کتابش پیجویان دیدگاه شیعه درباره
عایشه را به خواندن این کتاب توصیه میکند
و مینویسد:
هرکس از فریقین که خواهد که اعتقاد شیعه درباره عایشه
و اُمّ سلمه و همه زنان مصطفی بداند، باید که کتاب فی تنزیه عایشه که ما در دولت امیر عبّاس غازی
و عهد قاضی القضات سعید حسن استرآبادی، به اشارت امیر سیّد شمس الدین الحسینی - رحمة اللَّه علیه - ساختیم، برگیرد
و بخواند.
از این عبارت عبدالجلیل چنین به دست میآید که این نوشته در زمان خود، اشتهار لازم را داشت
و نسخههای آن به مقداری بوده که برای بسیاری
قابل دسترس باشد
و همین امر با تصریح وی بر این که از آن «نسختها دارند» این امید را ایجاد میکند که شاید نسخهای از آن در جایی پیدا شود. از گزارش مرحوم
مجلسی به دست میآید که این کتاب در زمان وی وجود داشت
و از یورش مغولان به سلامت گذشته بود
و همین امر، آرزوی یافته شدن آن را بیشتر در دل انسان ایجاد میکند.
وی این کتاب را به سال ۵۳۷ق، در اثبات
امامت علیبنابیطالب (علیهالسّلام) نوشته است
و در آن، شمار
خلفا، نام
و القاب آنان را تحریر کرده است. این کتاب به نام
البرهان فی امامة امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هم یاد شده است.
مرحوم قزوینی در مطاوی کتاب نقض به این نوشته خود
و محتوای آن اشاره کرده
و در جایی از آن مینویسد: ...
و عدد اسامی همه خلفا
و القاب ایشان ما در کتاب البراهین فی امامة امیرالمؤمنین بیان کردهایم در تاریخ سنه سبع
و ثلاثین
و خمسمئة.
وی در ادامه بحث از
آیات و روایاتی که بر امامت علیبنابیطالب (علیهالسّلام) دلالت میکند، مینویسد:
و ما در کتاب البراهین فی امامة امیرالمؤمنین بیان آیت
و وجه خبر
و دلالت بر امامت، به سمع گفتیم.
ظاهراً مقصود قزوینی از عدد
و اسامی
و القاب خلفا، خلفایی هستند که حاکمیت را در دست گرفتند
و شامل خلفای راشدین، خلفای اُمَوی
و عبّاسی میگردد
و مقصود، خلفای بر حق بر اساس دیدگاه شیعه نیست. در آن زمان، اطلاق واژه خلیفه به دوازده امام (علیهمالسّلام) متداول نبود. به احتمال بسیار زیاد در این کتاب، ضمن بحث از اثبات امامت
علی (علیهالسّلام) از خلفای صدر
اسلام و نیز از اُمَویان
و عبّاسیان هم سخن به میان آمده است.
این مجموعه، هفت جلد بوده
و به شکل پرسش
و پاسخ نگاشته شده است.
همدوره وی شیخ منتجبالدین ابیالحسن
علی بن
عبیداللَّه بن رازی در کتاب فهرست خود، در یادکرد آثار عبدالجلیل، به این کتاب اشاره میکند
و تصریح میکند که در هفت جلد، تدوین شده است.
این کتاب نیز در زمان مجلسی وجود داشت
و وی از آن یاد میکند. تدوین هفت جلد کتاب مشتمل بر پرسش
و پاسخ، گویای آن است که مرحوم قزوینی در روزگار خودش به عنوان عالمی که میتواند به پرسشهای دینی مردم پاسخ دهد، شناخته میشد
و مراجعه کننده بسیاری داشت.
در این کتاب، دیدگاه شیعیان را درباره زاهدان، عابدان
و مفسّرانْ توضیح داده است. این کتاب به نام
مفتاح التذکیر هم شناخته میشود.
قزوینی خود در باره این کتاب مینویسد:
و اعتقاد شیعه در حقّ زهّاد، عبّاد
و مفسّران چنین به غایتْ نیکو باشد
و چون مفصّل خواهد که بداند کتاب
مفتاح الراحات که ما جمع کردهایم در فنون حکایات، سیپاره کاغذ است، مطالعه باید کردن تا فایدت حاصل شود
و شبهت زایل گردد.
وی در جای دیگر مینویسد: من در کتاب مفتاح الراحات فی فنون الحکایات، شرح
ایمان عُمَر، به نوعی بیان کردهام لطیف،
و بسی از معروفان فریقین، آن را نسخه کردهاند
و دیده
و برخواندهاند.
مرحوم محدّث اُرموی در تعلیقاتی که برای فهرست منتجبالدین نوشته
و به تبع وی، دیگر نویسندگان درباره چراییِ شهرت این کتاب به مفتاح التذکیر چنین گمانهزنی کردهاند که کتاب، به خاطر گوناگونی مطالب برای بهرهگیری در امر تذکار، سودمند بود
و مورد استفاده فضلای آن دوره قرار میگرفت
و کم کم به خاطر اختصار، این نام را گرفته
و به آن شهرت یافته است.
به نظر میرسد که این کتاب در حقیقت، تلاشی برای زدودن اتّهام دشمنی شیعه با
صحابه پیامبر خدا (صلیاللَّهعلیهوآله) است. از این که وی در این کتاب از ایمان
خلیفه دوم سخن گفته
و به تعبیر خودش آن را به نوع لطیف بیان کرده است
و معروفان، آن را دیده
و نسخه کردهاند، میتوان حدس زد که مقصود از زاهدان
و مفسّران باید صحابه
و نیز
تابعیان باشد. افسوس که نسخهای از این نوشته، به جای نمانده است تا دیدگاه وی را در اینباره روشنتر نشان دهد!
این کتاب در پاسخ نوشتهای از سوی مردم قزوین درباره
خلیفه فاطمی وقت، نوشته شده است. وی در این کتاب، به
ردّ شبهات ملحدان پرداخته
و باورهای آنان را پاسخ گفته است. خود در این مورد مینویسد:
و ما در مختصری که پارسال در جواب ملاحده
و ردّ شبهات ایشان کردهایم که از قزوین به ما فرستادند، شرح اسامی
و القاب
و انساب این مطعونان
و مدّعیان دادهایم، چون بخوانند، بدانند.
با توجّه به اینکه در آن زمان، خلفای فاطمی
مصر به عنوان ملاحده شناخته میشدند، این کتاب درباره آنان است. از اتّهامی که نویسنده
بعض فضائح الروافض در مورد شهادت به رسالت معد به فاطمیان نسبت میدهد
و از این که کتاب بعض فضائح الروافض، نخست در بین مردم قزوین مطرح
و دست به دست میشد
و در مجالسشان خوانده میشد
و از طرف دیگر، نزدیکی این
شهر به
الموت، پایگاه متّحدان اصلی
فاطمیان در
ایران، این احتمال وجود دارد که پرسشهای مردم قزوین درباره خلافت معد بوده است
و از آن جایی که عبدالجلیل قزوینی، به
الحاد فاطمیون هم باور داشت، میتوان به اجمال، محتوای کتاب یاد شده را گمانهزنی کرد.
(بعض مثالب النواصب فی نقض «بعض فضائح الروافض») کتاب مورد بحث این نوشته - که وی آن را در
ردّ کتابچهای که علیه شیعه نوشته شده بود، تدوین کرده -، مهمترین
و مشهورترین اثر وی است. این کتاب، تنها کتابی است که از عبدالجلیل باقی مانده است
و یکی از مهمترین کتابها در زمینه کلام شیعه است که همواره مورد توجّه علما
و متکلّمان شیعه بود.
عبدالجلیل قزوینی، با توجّه به همین اثر برجای مانده از وی، در بین دانشوران رشتههای مختلف علمی، از جایگاه والایی برخوردار بود.
دانشوران کلام، همواره از وی به نیکی یاد میکنند
و بسیار مورد تجلیل قرار میدهند
و درباره وی مینویسند: وی عالمی فصیح
و بسیار متدیّن بود. از وی کتاب
بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، کتاب البراهین فی امامة امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، کتاب
السؤالات و الجوابات در هفت جلد، مفتاح التذکیر
و کتاب تنزیه عایشه باقی مانده است.
ادیبان، اثر وی را با توجّه به اینکه گویای زبان
و ادبیاتِ
قبل از یورش
مغول بود
و از سلاست
و روانیِ بالایی برخوردار است، بسیار ارج مینهند. کتاب نقض به خوبی نشان میدهد که عبدالجلیل قزوینی، به روزگار خود ادیبی سرآمد
و بسیاردان بود. به همین خاطر، کتاب وی از نگاه ادیبان، یکی از
غنائم ارزشمند است. مرحوم محدّث اُرموی در تعلیقات خود بر کتاب فهرست منتجبالدین، در ذیل نام عبدالجلیل، سخنان نویسندگان
و علمای پیشین
و تجلیلهای آنان را درباره وی آورده است که خواندنی است.
در کتاب عبدالجلیل قزوینی، نکات تاریخی - جغرافیایی بسیار مهمّی وجود دارند که کمتر میتوان در دیگر کتب تاریخی
و یا جغرافیایی، آنها را به دست آورد. نکات تاریخی، جغرافیایی،
و مردمشناختی کتاب نقض، موجب شده است تا دانشوران دانشهای یادشده، درباره آن چنین اظهار نظر کنند.
مرحوم
عبّاس اقبال درباره این کتاب نوشته: این کتاب شیخ عبدالجلیل قزوینی، اگر چه مذهبی
و در نقض کتاب یکی از علمای سنّت نوشت که بر شیعه تاخته بوده، لیکن از آن لحاظ که یکی از متون قدیم فارسی است که فقط چند سالی بعد از چهار مقاله نظامی عروضی
و مقامات حمیدی تالیف شده،
و مشتمل بر بسیاری از مطالب مهمّ تاریخی
و ادبی است، نسخهای بسیار نفیس
و گرانبهاست.
جلال ستّاری از نویسندگان نسل کنونی در مقالهای درباره کتاب نقض مینویسد: در معارضات
و مناقضات مذهبی نیز میتوان کتاب نقض
قرن ششم هجری را به عنوان مثال ذکر کرد که در
ردّ «دعوی بی حجّت
و حوالت بی برهان» خواجهای از مجبّره است که بر شیعه تشنیع میزند
و نویسنده معتقد است که: «به مذهب محقّقان شیعه، اخبار آحاد، ایجاب علم
و عمل نکند
و بی دلیل حجّت، هیچ خبری
مقبول نباشد» کوشیده است تا در
رد و قبول و نقض ابرام،
دلیل و برهان بیاورد
و دعوی بینیّت نکند،
و الحق کلامش در پارهای موارد، مستدل
و استوار است،
و جایجای آن نیز بسیار ظریف
و حاکی از نکتهجویی
و ژرفبینی است.
عبدالجليل در نيمه دوم
قرن پنجم
و نيمه اوّل قرن ششم هجرى مىزيست. درگذشت وى پنجاه سال پيش از يورش وحشيانه
مغولان به ايران
و نابودى
فرهنگ، تمدّن،
و آبادانى اين مرز
و بوم بود.
پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه، برگرفته از مقاله «شرح حال و زندگی عبدالجلیل رازی»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۵/۰۹/۰۷.