طریقت نعمتاللهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سلسله نعمتاللهی یا
نعمت اللهیه از معروفترین سلسلههای
تصوف در
ایران است که به واسطه
شاه سیدنورالدین نعمتاللّه ولی به این نام خوانده شده است.
نعمتاللّه ولی از بزرگترین مشایخ
صوفیه ایران است و شاید کمتر کسی از حیث نفوذ معنوی و تربیتی و کثرت
مریدان به پایه او رسیده باشد.
اگرچه در
تشیع شاه نعمتاللّه ولی
تردید وجود دارد اما این
سلسله از
قرن هشتم به عنوان یک سلسله شیعی شناخته شد و وجود همین سلسله در قرن نهم از علل و اسباب مثر نشر تشیع بود.
دستورهای خاص وی در سلوک اِلی اللّه که مبتنی بر جمع صورت و
معنی، یا
دست را به
کار و
دل را با یار داشتن، بود مقبول خاطر عموم طالبان راه قرار گرفت.
پس از
وفات شاه نعمتاللّه ولی بنا بر فرمان او یگانه فرزندش،
شاه برهانالدین خلیلاللّه،
جانشین او شد.
سپس هشت تن از فرزندزادگان و
اعقاب وی به جانشینی و مقام ارشاد نایل شدند.
آنها همگی بنا به دعوت
سلطان احمدشاه و دیگر سلاطین بهمنی به دکن رفتند و در آنجا
سکونت گزیدند.
این تغییر محل سکونت شاید هم به سبب ناخرسندی حکام تیموری، خصوصاً شاهرخ، و
فقهای حنفی خراسان از افزایش
صوفیان شیعی بوده است؛ مثلاً برای
شاه قاسم انوار،
صوفی شیعی که در آن ایام می زیست و از ارادتمندان شاه نعمت اللّه ولی بود، مشکلاتی پیش آوردند.
در هر حال، سیطره معنوی سلسله نعمتاللهی در
هند موجب رواج
تصوف و
تشیع در هند، خصوصاً در منطقه دکن، شد و از این راه
زبان فارسی و
مذهب تشیع نیز در آنجا گسترش یافت.
از زمان
شاه نعمتاللّه استعمال لفظ «
شاه » در عناوین طریقتی این سلسله مرسوم گشت و مراد از آن شاهیای بود که حاصل
بندگی و
گدایی درگاه الاهی است.
پس از آنکه
مذهب شیعه در
ایران رسمی شد، مشایخ صوفی شیعی برای اظهار
ارادت علنی به
حضرت علی علیهالسلام، القابی را که سابقاً به «
اللّه » یا «
دین » ختم میشد، به لفظ
علی نیز مختوم کردند.
چنانکه گفته شد، این سلسله در ایران
احیا شد.
به دستور
شاه علیرضا دکنی،
قطب سلسله نعمتاللهی که در دکن ساکن بود، در اواخر
حکومت کریمخان زند در ۱۱۹۰،
سیدمیرعبدالحمید معصوم علیشاه و
سیدطاهر دکنی برای تجدید حیات این سلسله به ایران آمدند.
شاه طاهر دکنی در همان سالهای اول درگذشت و عملاً
معصوم علیشاه سلسله را ترویج کرد.
آمدن وی به ایران با
استقبال فراوان
مردم روبرو شد و از مهمترین کسانی که در همان ابتدا به دعوت وی وارد
سلوک شدند،
میرزامحمدعلی اصفهانی (ملقب به
نورعلیشاه) و
پدر وی
میرزاعبدالحسین (ملقب به
فیض علیشاه) بودند.
معصوم
علیشاه قبل از اینکه به دست
فقیه متنفذ زمان،
آقامحمدعلی بهبهانی (مؤلف کتاب معروف خیراتیه در
رد تصوف)، در ۱۲۱۲ به
قتل برسد، با اختیاراتی که از جانب
شاه علیرضا دکنی داشت، نورعلیشاه را به جانشینی منصوب کرد.
نورعلیشاه که علاوه بر جذابیت معنوی، به
علوم دینی تسلط داشت و از ذوق شاعری برخوردار بود، از همان آغاز عده بسیاری را از همه طبقات مجذوب خود کرد.
گفته شده که از میان علمای بزرگ،
شیخ عبدالصمد همدانی (مؤلف کتاب
بحر المعارف در «حکمت اربعه عملیه»، که در
حمله وهابیان به
کربلا در ۱۲۱۶ به
شهادت رسید) از ارادتمندان وی بوده است.
به طور کلی به سبب اوضاعی که از اواخر
صفویه بر ضد
تصوف وجود داشت، روشن نیست که از میان
علما چه کسانی واقعاً از طرفداران سلاسل صوفیه بودهاند.
از سوی دیگر، درباره صحت و سقم انتساب برخی از آثار به علما، که با
آثار صوفیه مشابهت دارد،
تردید هست؛ مثلاً، برخی رساله سیر و سلوک را که شامل دستورهایی برای
سیر الی اللّه است و مشابه دستورهای طریقتی سلسله نعمتاللهی است، به
سید بحرالعلوم نسبت میدهند و در برابر، عدهای
منکر آن هستند.
نورعلیشاه قبل از
وفات به تنی چند اجازه ارشاد و تربیت داد و در
عتبات عالیات،
شیخ زینالدین حسین علیشاه اصفهانی (متوفی ۱۲۳۴) را به جانشینی خود تعیین کرد.
پس از درگذشت شاه
علیرضا دکنی در ۱۲۱۴ در دکن،
حسین علیشاه رسماً
قطب سلسله نعمتاللهی شد.
در تمام این ایام مخالفت
فقها با تصوف ادامه یافت و گاه حکام را به
اخراج و
اذیت و
آزارشان وا میداشتند.
البته در میان شاهان
قاجار کسانی مانند
محمدشاه (حک: ۱۲۵۰ـ۱۲۶۴) نیز بودند که به بزرگان تصوف
ارادت داشتند.
در همین دوران
مشتاق علیشاه، به تحریک واعظی کرمانی، در ۱۲۰۶ در
کرمان کشته شد
و
مرید وی،
میرزامحمدتقی کرمانی ملقب به
مظفرعلیشاه، که
دیوان مشتاقیه را نیز به نام مرشد خود سروده، به اصرار
آقامحمدعلی بهبهانی از طرف
فتحعلی شاه احضار و سرانجام در ۱۲۱۵
مسموم شد و در
کرمانشاه مدفون گردید.
این
ایذا و طرد بلد به همین طریق در مورد حسین
علیشاه نیز اعمال شد.
جانشین وی
حاج محمدجعفر کبودرآهنگی، ملقب به
مجذوبعلیشاه (متوفی ۱۲۳۸ یا ۱۲۳۹)، نیز از این حیث در
امان نبود.
او که خود از علما و صاحب تألیفاتی در تصوف است، بر اثر برخی اتهامات مجبور شد که در رساله
العقایدالمجذوبیة صراحتاً
اعتقادات دینی و
عرفانی خود را شرح دهد.
پس از وی
حاج زینالعابدین شیروانی، ملقب به
مست علیشاه (متوفی ۱۲۵۳)، نیز دچار همین مضیقهها بود.
در این دوره انشعابی نیز در طریق نعمتاللهیه، به سبب اختلاف در جانشینی مجذوب
علیشاه، پیدا شد که حاصل آن پدیدآمدن دو شاخه در این
سلسله بود؛ قطب شاخه اصلی مست
علیشاه و قطب شاخه دیگر
حاج ملامحمدرضا همدانی (متوفی ۱۲۴۷) ملقب به
کوثرعلیشاه بود.
شاخه اخیر که به
فرزند کوثرعلیشاه
رسید، بعداً به نام
سلسله نعمتاللهیه کوثریه مشهور شد.
در شاخه اصلی، پس از مست
علیشاه،
حاج زینالعابدین رحمت علیشاه (متوفی ۱۲۷۸) قطب سلسله نعمتاللهی شد.
محمدشاه قاجار او را نائب الصدر
فارس کرده بود، ازینرو کمتر مورد ایذا قرار گرفت.
بعد از رحمت
علیشاه، سلسله نعمتاللهی دو شاخه شد: گروهی از
حاج آقا
محمدکاظم اصفهانی ملقب به
سعادت علیشاه (متوفی ۱۲۹۳) و گروه دیگر از
عموی رحمت
علیشاه (
حاج آقامحمد ملقب به
منورعلیشاه، متوفی ۱۳۰۱)
تبعیت کردند.
در شاخه اول بعد از
سعادت علیشاه،
حاج ملاسلطان محمد اهل بیدخت
گناباد جانشین او شد و در زمان وی سلسله نعمتاللهی
شهرت بسیار یافت.
سلطان
علیشاه، که در
حکمت شاگرد
حاج ملاهادی سبزواری بود، از مشاهیر علما و
عرفای اوایل
قرن چهاردهم و صاحب آثار عرفانی شیعی است، از جمله این آثار است:
سعادتنامه، توضیح،
تنبیه النائمین،
مجمع السعادات و
ولایتنامه به فارسی و
تفسیر مشهور کامل
قرآن به سبک عرفانی
شیعه به نام
بیان السعادة فی مقامات العبادة به
زبان عربی.
وی در ۱۳۲۷ در بیدخت به
قتل رسید و در همانجا مدفون شد.
پس از او این شاخه به سلسله نعمتاللهی گنابادی یا سلطان
علیشاهی شهرت یافت.
شاخه دوم پس از منورعلیشاه، به اعتبار جانشین و فرزندش (
حاج علی آقا ذوالریاستین ملقب به
وفاعلیشاه ) و همچنین فرزند وفاعلیشاه،
به نام
سلسله نعمتاللهی ذوالریاستین مشهور گردید.
یکی از مریدان منور
علیشاه،
حاج میرزاحسن صفی ملقب به
صفی علیشاه (متوفی ۱۳۱۶) بود، که پیروانش شاخه دیگر سلسله نعمتاللهی را پدید آوردند.
وی در
تهران ساکن شد و
خانقاهی تأسیس کرد و به
تصنیف و
تألیف آثاری همچون تفسیر منظوم قرآن پرداخت و شهرت یافت.
پس از فوت
حاج میرزاحسن صفی در تهران، میان پیروانش اختلافاتی پیدا شد و جانشین او،
ظهیرالدوله ملقب به
صفاعلیشاه (متوفی ۱۳۴۲)، که
داماد ناصرالدین شاه بود، با تأسیس انجمن اخوت در ۱۳۱۷ این سلسله را از صورت سلسلههای
فقر بیرون آورد
ازینرو، بعضی از رجال حکومتی به عضویت آن در آمدند.
خود وی نیز در اواخر
عمر دیگر از کسی دستگیری نکرد و جانشینی نیز تعیین ننمود.
در حال حاضر از میان این سه شاخه از سلسلههای نعمت اللهی، شاخه گنابادی بیشترین طرفداران و فعالیتها را در
ایران دارد.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة.
(۲) حیدر بن
علی آملی، تفسیرالمحیط الاعظم و البحرالخضم فی تأویل کتاب اللّه العزیزالمحکم، چاپ محسن
موسوی تبریزی، تهرانی ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
(۳) حیدر بن
علی آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۴) ابن بزاز، صفوة الصفا، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش.
(۵) ابن کربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ ش.
(۶) عبیداللّه بن
محمود احرار، احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار، مشتمل بر ملفوظات احرار به تحریر میرعبدالاول نیشابوری، ملفوظات احرار (مجموعه دیگر)، مرقعات احرار، خوارق عادات احرار تألیف مولانا شیخ، چاپ عارف نوشاهی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۷) احسان اللّه
علی استخری، اصول تصوف، تهران (۱۳۳۸ ش).
(۸)
محمد مهدی بن مرتضی بحرالعلوم، رساله سیروسلوک، در هفده رساله فارسی، چاپ رضا استادی، مشهد: آستان قدس رضوی، بن یاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۵ ش.
(۹) یوسف بن
احمد بحرانی، للة البحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی تا).
(۱۰) شیرین بیانی، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران ۱۳۶۷ـ۱۳۷۵ ش.
(۱۱)
محمد بن
محمد پارسا، قدسیّه: کلمات بهاءالدین نقشبند، چاپ
احمد طاهری عراقی، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۱۲) سلطانحسین تابنده، نابغه علم و عرفان در قرن چهاردهم، شرح حال مرحوم
حاج ملا سلطانمحمد گنابادی: سلطانعلیشاه، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۱۳)
احمد تمیم داری، عرفان و ادب در عصر صفوی، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۳ ش.
(۱۴)
محمد رئوف توکلی، تاریخ تصوف در کردستان، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۵) عبدالرحمان بن
احمد جامی، نفحات الانس، چاپ
محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۶) هبة اللّه جذبی، رساله باب ولایت و راه هدایت، (بی جا) ۱۳۷۲ ش.
(۱۷) رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم ۱۳۷۰ ش.
(۱۸) محسن جهانگیری، محیی الدین ابن عربی: چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۱۹) عبدالرحمان حسینی نقشبندی، سادات نقشبندی و جنبش های ملی کرد درگذر تاریخ، ترجمه
محمد بانه ای، ارومیه ۱۳۸۱ ش.
(۲۰) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده.
(۲۱) اسداللّه خاوری، ذهبیه: تصوف علمی ـ آثار ادبی، ج ۱، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۲) محمدعلی خواجه الدین، سرسپردگان: تاریخ و شرح عقائد دینی اهل حق، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۳) محمدعلی خواجه الدین، کشکول خاکساری: تاریخ و شرح عقاید دینی و آداب و رسوم خاکساریه، تبریز ۱۳۶۰ ش.
(۲۴) خوانساری.
(۲۵) روشن خیاوی، حروفیه: تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۲۶) یوهانس توماس پیتر دوبروین، شعر صوفیانه فارسی: درآمدی بر کاربرد عرفانی شعر فارسی کلاسیک، ترجمه مجددالدین کیوانی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۷) احمدعلی دیوان بیگی، حدیقه الشعراء، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش.
(۲۸) رشیدالدین فضل اللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان، چاپ کارل یان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.
(۲۹) رشیدالدین فضل اللّه، کتاب مکاتبات رشیدی، چاپ
محمد شفیع، لاهور ۱۳۶۴/۱۹۴۵.
(۳۰) عبدالحسین
زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۲ ش،.
(۳۱) شمیم
محمود زیدی، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریا ملتانی، راولپندی ۱۳۵۳ ش.
(۳۲)
محمد بن مید سعدالدین حمویه، المصباح فی التصوف، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۳) محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج ۹: تاریخ تصوف در کرمانشاه، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۳۴)
محمد بن
محمود شمس الدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج ۲، چاپ ابراهیم میانجی، تهران ۱۳۷۹.
(۳۵) نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، مجالس الممنین، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۳۶) کامل مصطفی شیبی، الفکرالشیعی و النزعات الصوفیة حتی مطلع القرن الثانی عشرالهجری، بغداد ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۳۷) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیاحه، یا، سیاحت نامه، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵، چاپ افست (بی تا).
(۳۸) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، حدائق السیاحة، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۳۹) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، کشف المعارف، چاپ جواد نوربخش، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۴۰)
محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، رساله سه اصل، چاپ
محمد خواجوی، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۴۱) منوچهر صدوقی سها، تاریخ حکماء و عرفاء متأخر بر صدرالمتألهین، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۴۲) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، تهران، ج ۴، ج ۵، بخش ۱، ۱۳۷۸ ش.
(۴۳) ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۴) حسن طارمی، علامه مجلسی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۴۵) غلامرضا طباطبائی مجد، دردِ طلب: زندگانی شیخ صفی الدین اردبیلی، تبریز ۱۳۷۶ ش.
(۴۶) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج ۱، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۴۷)
احمد بن
محمد علاءالدولة سمنانی، چهل مجلس، یا، رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبالشاه بن سابق سجستانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۴۸)
احمد بن
محمد علاءالدولة سمنانی، مناظرالمحاضر للمناظرالحاضر، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۴۹)
علی بن
علی عنقا، انوار قلوب سالکین.
(۵۰)
علی بن
علی عنقا، حقایق المناقب، (تهران) ۱۳۶۰ ش.
(۵۱) قاسم غنی، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، ج ۲، قسمت ۱، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۵۲)
علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، چاپ
علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۵۳)
حمید فرزام، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمت اللّه ولی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۵۴)
محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، ده رساله محقق بزرگ فیض کاشانی، چاپ رسول جعفریان: شرح صدر، اصفهان ۱۳۷۱ ش.
(۵۵)
محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، کتاب الاصول الاصیلة.
(۵۶)
محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، رسالة الحق المبین فی تحقیق کیفیة التفقه فی الدین، چاپ جلال الدین محدث ارموی، (تهران) ۱۳۴۹ ش.
(۵۷)
محمد سعید بن
محمد مفید قاضی سعید قمی، اسرارالعبادات و حقیقة الصّلوة، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۵۸) اسماعیل قبادی، «تحقیقی پیرامون فرقه اهل حق»، مجله تخصصی کلام اسلامی، سال ۴، ش ۱۴ (تابستان ۱۳۷۴).
(۵۹) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم: مکتبه بصیرتی، (بی تا).
(۶۰) عبدالرزاق بن
علی لاهیجی، گزیده گوهرمراد، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۶۱) رجبعلی لباف خانیکی، «کبرویه جوین»، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بین المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری، (عشق آباد) : رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری.
اسلامی ایران در ترکمنستان، ۱۳۸۰ ش؛
(۶۲) فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ترجمه مهرآفاق بایبوردی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶۳) نجیب مایل هروی، جامی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۶۴) محمدجعفر بن صفر مجذوبعلی شاه، رسالة العقاید المجذوبیّه: بیانات حضرت مجذوبعلیشاه کبودر آهنگی، (تهران) ۱۳۶۲ ش.
(۶۵) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، اجوبه، در محمدتقی بن مقصود
علی مجلسی، رساله تشویق السالکین، (تهران) ۱۳۷۵ ش.
(۶۶) محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، عین الحیات، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۳۷۶ ش.
(۶۷) محمدتقی بن مقصود
علی مجلسی، رساله تشویق السالکین، (تهران) ۱۳۷۵ ش.
(۶۸)
محمد فضل اللّه، عمدة المقامات، چاپ بهادرخان زکریاجان، کابل (۱۳۵۵ ش).
(۶۹) محسن مدیر شانه چی، «حضور و نفوذ کبرویه در خراسان»، در مجموع مقالات همایش علمی ـ بین المللی بزرگداشت شیخ نجم الدین کبری، همان.
(۷۰) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم
علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران (۱۳۱۸).
(۷۱) حسین منجمی، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۷۲) عبداللّه بن
محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۷۳) عزیزالدین بن
محمد نسفی، مجموعة رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، چاپ ماریژان موله، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۷۴) عبدالواسع بن جمال الدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۷۵) جواد نوربخش، گلستان جاوید، (تهران) ۱۳۷۳ ش.
(۷۶) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکرة ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
(۷۷) مسعود همایونی، تاریخ سلسله های طریقة نعمة اللهیه در ایران از سال ۱۱۹۰ هجری قمری تا سال ۱۳۹۹ هجری قمری، (تهران) ۱۳۵۸ ش.
(۷۸) جلال الدین همائی، مولوی نامه: مولوی چه میگوید؟، تهران ۱۳۶۹ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف»، شماره۳۵۸۶.