صله رحم (سیره نبوی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صله رحم از جملۀ مواردی است که در فرمایشات و توصیههای
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جایگاه ویژهای دارد. اهتمام و توجه به این فریضۀ مهّم عبادی نه تنها در گفتار رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از اهمیت فراوانی برخوردار است که در سیره و عمل ایشان نیز جایگاه ویژهای دارد. با گذری کوتاه در روایات وارد شده از جانب رسولخدا در مورد ضرورت انجام صله رحم و انواع آن، که تعداد قابل توجهی از روایات نقل شده از جانب ایشان در این مقاله شامل میشود، میتوان صحت این مطلب را دریافت.
کلمۀ «صله» از «وَصَلَ» گرفته شده و در لغت به معنای ضد فراق و عدم جدایی استعمال شده است.
«رحم» نیز از مادۀ «الرَّحِم» و به معنای جایگاه پرورش جنین اطلاق میشود و در اینجا «رحم» کنایه از قرابت و خویشاوندی است.
بنابراین
صله رحم در اصطلاح عبارت است از: به دیدار خویشاوندان رفتن و از آنان احوالپرسی کردن.
صله رحم از جملۀ مواردی است که در فرمایشات و توصیههای
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جایگاه ویژهای دارد. با گذری کوتاه در روایات وارد شده از جانب رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد ضرورت انجام صله رحم، که تعداد قابل توجهی از روایات نقل شده از جانب ایشان را شامل میشود، میتوان صحت این مطلب را دریافت. از جمله در روایتی که از رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده آمده است که ایشان فرمودهاند:
«اُوصِی الشَّاهِدَ مِنْ اُمَّتِی وَ الْغَائِبَ مِنْهُمْ وَ مَنْ فِی اَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ اَرْحَامِ النِّسَاءِ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ اَنْ یَصِلَ الرَّحِمَ وَ اِنْ کَانَتْ مِنْهُ عَلَی مَسِیرَةِ سَنَةٍ فَاِنَّ ذَلِکَ مِنَ الدِّین؛
حاضر و غائب امتم و کسانی که در اصلاب مردان و ارحام زنان هستند را تا
روز قیامت سفارش میکنم به انجام صله رحم، هر چند به فاصلۀ پیمودن یک سال راه باشد، چرا که صله رحم جزء
دین است.»
از جمله،
ابوذر غفاری که از یاران نزدیک رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) و
صحابی بزرگوار ایشان بوده و در بسیاری از زمینهها شاهد رفتار و گفتار رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است و
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بسیاری از موارد مشاهده نموده است، با ذکر روایتی از ایشان در مورد ضرورت انجام صله رحم میگوید: «اَوْصَانِی رَسُولُ
اللَّهِ (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) اَنْ اَصِلَ رَحِمِی وَ اِنْ اَدْبَرَت؛
رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به من سفارش کرد که صلۀرحم نمایم، حتی اگر خویشاوندم به من پشت کند!»
توصیۀ به انجام صله رحم از جانب رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به حدی مورد تاکید بود که وقتی
نجاشی پادشاه
حبشه از
جعفر بن ابیطالب که سرپرستی مسلمانان برای
هجرت به حبشه را به عهده داشت، خواست تا دین ارائه شده از جانب پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) را معرفی کند، جعفر یکی از دستورات مهم رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به مسلمانان را انجام صله رحم و رابطه داشتن با خویشاوندان عنوان کرد.
با مروری بر فرمایشات و توصیههای پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد صله رحم میتوان به اهمیت و ضرورت این فریضۀ مهّم عبادی پی برد. اهتمام و توجه به مسالۀ صله رحم نه تنها در گفتار رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از اهمیت فراوانی برخوردار است که در سیره و عمل ایشان نیز جایگاه ویژهای دارد.
امام صادق (علیهالسّلام) در مورد اهمیت دادنِ رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به انجام صله رحم میفرماید: روزی خواهر رضاعی پیامبر به دیدار ایشان آمد. هنگامی که دیدگان مبارک رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به خواهرش افتاد، خوشحال شد و زیراندازی برای او گستراند و خواهر را بر روی آن نشانید. سپس پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) با خواهرشان نشستند و با او مشغول سخن گفتن شدند و به هنگام صحبت کردن به روی او میخندیدند.
پس از آنکه گفتگوی رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) با خواهرشان به اتمام رسید و خواهر از آن مکان رفت، برادر رضاعی پیامبر به دیدار ایشان آمد. برخلاف رفتار رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) با خواهر رضاعیشان، ایشان با برادرشان مانند خواهر رفتار نکردند و بهاندازۀ خواهر به او
محبت و احترام نکردند. اصحاب رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) که از این رفتار ایشان متعجّب شده بودند، خطاب به ایشان عرض کردند: یا رسول
الله؛ چرا
محبت و احترامی که به خواهر کردید به برادر نکردید در حالی که او مرد بود؟ پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: به این دلیل که خواهرش از او نسبت به پدر و مادرش مهربانتر و نیکوکارتر بود.
«اِنَّ رَسُولَ
اللَّه (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) اَتَتْهُ اُخْتٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَلَمَّا نَظَرَ اِلَیْهَا سُرَّ بِهَا وَ بَسَطَ مِلْحَفَتَهُ لَهَا فَاَجْلَسَهَا عَلَیْهَا ثُمَّ اَقْبَلَ یُحَدِّثُهَا وَ یَضْحَکُ فِی وَجْهِهَا ثُمَّ قَامَتْ وَ ذَهَبَتْ وَ جَاءَ اَخُوهَا فَلَمْ یَصْنَعْ بِهِ مَا صَنَعَ بِهَا فَقِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ
اللَّهِ صَنَعْتَ بِاُخْتِهِ مَا لَمْ تَصْنَعْ بِهِ وَ هُوَ رَجُلٌ! فَقَالَ: لِاَنَّهَا کَانَتْ اَبَرَّ بِوَالِدَیْهَا مِنْه»
محبت و احترام رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) همواره شامل خانواده و نزدیکانشان میشد و ایشان هیچگاه
محبت خویش را از خانوادۀ خود دریغ نمیکردند. روزی رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در مکانی نشسته بودند که
حارث، پدر رضاعی پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) برای دیدار ایشان وارد آن مکان شد. پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) با دیدن پدر از جای برخواستند و قسمتی از جامۀشان را برای پدر قرار دادند تا روی آن بنشیند. لحظاتی بعد
حلیمه، مادر رضاعی پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) هم وارد شد و رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) باز هم برخواستند و قسمتی دیگر از جامۀ خود را پهن کردند تا مادرشان بر روی آن بنشیند. پس از گذشت لحظاتی، برادر رضاعی رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) هم به جمع سه نفرۀ آنان وارد شد و رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) برخاستند و او را در پیش روی خود نشاندند.
«ان عمر بن السایب حدثه انه بلغه ان رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) کان جالسا یوما فاقبل ابوه من الرضاعة فوضع له بعض ثوبه فقعد علیه ثم اقبلت امه فوضع لها شق ثوبه من جانبه الآخر فجلست علیه، ثم اقبل اخوه من الرضاعة فقام رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فاجلسه بین یدیه.»
پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به دوستان همسر گرامیشان هم مهربان بودند و احوال آنان را حتی پس از مرگ
حضرت خدیجه جویا بودند.
عایشه همسر رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد
محبت و دوستی پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به همسرشان خدیجه میگوید: هیچگاه آنگونه که بر خدیجه
حسادت میکردم، بر زنان دیگر پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) حسادت نمینمودم. چرا که رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از خدیجه فراوان یاد مینمود و اگر گاهی گوسفندی ذبح میکرد، بخشهایی از اعضاء گوسفند را برای دوستان خدیجه
هدیه میفرستاد.
«قالت عائشه: ما غرت علی احد من نساء النبی (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) ما غرت علی خدیجة (و ما رایتها) و لکن کان یکثر ذکرها و ربما ذبح الشاة فیقطعها اعضاء ثم یبعثها فی صدائق خدیجة.»
مهربانی و
عطوفت و صلۀرحمِ رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در همه حال، شامل حال نزدیکان رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) بود و ایشان هیچگاه، چه در حال حیات و چه پس از مرگشان، نزدیکان و اقوام را فراموش نمیکردند. هنگامی که رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در سال ششم هجرت به قصد انجام
عمره عازم
مکه بودند، در مسیر حرکت به سوی مکه، به منطقۀ
ابواء رسیدند. پس از ورود به منطقۀ ابواء، رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به زیارت قبر مادرشان
آمنه رفتند و با دست مبارکشان قبر مادر را اصلاح کردند و گریستند. به خاطر گریۀ رسول خدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم)
مسلمانان هم به گریه افتادند و از پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) علت گریهشان را جویا شدند. رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: به یاد مهربانی مادرم افتادم و گریه کردم.
«فلما مر رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فی عمرة الحدیبیة بالابواء قال: ان
الله قد اذن لمحمد فی زیارة قبر امه فاتاه رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فاصلحه و بکی عنده. و بکی المسلمون لبکاء رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فقیل له فقال: ادرکتنی رحمتها فبکیت.»
رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) علاوه بر آنکه نسبت به حلیمه و شوهر و فرزندانش مهربان بود، به
ثُوَیبه نیز
محبت داشت. ثُوَیبه کنیز
ابولهب بود و قبل از آنکه حلیمه پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) را شیر دهد، به ایشان شیر داده بود، برای همین ثُوَیبه مادر رضاعی پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به حساب میآمد. رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) تا زمانی که در مکه بودند، به ثُوَیبه
محبت میکردند و خدیجه نیز به او احترام میگذاشت و او را اکرام میکرد و این در حالی بود که ثُوَیبه هنوز کنیز ابولهب بود. یک بار خدیجه قصد داشت، ثُوَیبه را از ابولهب بخرد و آزاد کند؛ اما ابولهب نپذیرفت؛ ولی پس از آنکه پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به
مدینه هجرت کردند ابولهب ثُوَیبه را آزاد کرد.
محبت رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به ثویبه و احوالپرسی از او تنها منحصر در مکه نبود و ایشان پس از هجرت به مدینه هم جویای احوال ثُوَیبه بودند و برای او پول و البسه میفرستادند. این جریان تا سال هفتم هجرت ادامه داشت تا آنکه پس از بازگشت پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از
غزوه خیبر، خبر وفات ثُوَیبه را به اطلاع ایشان رساندند. رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) جویای احوال فرزند ثُوَیبه؛ یعنی مسروح شدند؛ اما به اطلاع ایشان رساندند که او پیش از مادرش از دنیا رفته است و برای ثُوَیبه خویشاوندی باقی نمانده است.
«کان رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) یصلها (ثُوَیبه) و هو بمکة و کانت خدیجة تکرمها و هی یومئذ مملوکة. و طلبت الی ابی لهب ان تبتاعها منه لتعتقها فابی ابولهب. فلماهاجر رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) الی المدینة اعتقها ابولهب. و کان رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) یبعث الیها بصلة و کسوة، حتی جاءه خبرها انها قد توفیت سنة سبع، مرجعة من خیبر. فقال: ما فعل ابنها مسروح؟ فقیل: مات قبلها و لم یبق من قرابتها احد.»
رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در میان اقوام و خویشان، به دختر گرامیشان
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) عنایتی ویژه داشتند و بیش از دیگران به ایشان
محبت و احترام میکردند.
محبت، توجه و احوالپرسی رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از حضرت زهرا (سلام
اللهعلیها) به گونهای بود که پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) هرگاه از مسافرت باز میگشتند، اولین کسی را که ملاقات میکردند، حضرت زهرا (سلام
اللهعلیها) بودند.
پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) پس از ورود به شهر، ابتدا به درِ خانۀ حضرت فاطمه (سلام
اللهعلیها) میرفتند و مدّتی طولانی نزد ایشان توقف میکردند و حال حضرت زهرا (سلام
اللهعلیها) را جویا میشدند. «کَانَ النَّبِیُّ (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) اِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ بَدَاَ بِفَاطِمَةَ (سلام
اللهعلیها) فَدَخَلَ عَلَیْهَا فَاَطَالَ عِنْدَهَا الْمَکْثَ.»
واقعۀ دیگری که به خوبی بیانگر
محبت و صلۀرحم رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به خویشانشان میباشد، ماجرای برخورد ایشان با خواهر رضاعیشان است. پس از وقوع
جنگ حنین و به هنگامی که مسلمانان اسرای دشمن را به نزد رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) میآوردند، غافل از این مطلب بودند که «
شیماء» خواهر رضاعی پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) در میان اسیران است. وقتی اسراء به محضر رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند، شیماء به پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد: یا رسول
الله، من خواهر رضاعی شما، شیماء دختر حارث هستم!
رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: اگر در ادعای خود صادق هستی، نشانهای بده تا ما بهوسیلۀ آن تو را بشناسیم. پس از دادن نشانه توسط شیماء و بعد از آنکه رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) او را شناختند، برخواستند و عبای مبارکشان را برای خواهر پهن کردند و او را بر عبا نشانیدند و در حالی که اشک در چشمان شیماء حلقه زده بود، پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) از حال پدر و مادر رضاعیشان پرسیدند و شیماء به ایشان خبر وفات آن دو را دادند. پس از این گفتگو، رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) به خواهرشان فرمودند: دوست دارم با احترام و اکرام نزد من بمانی و اگر هم میخواهی بگو تا به تو چیزی عطا کنم و به سوی قبیله ات بازگرد.
«ثم ان رسول
الله (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) دعا اخته من الرضاعة «الشیماء» و بسط لها رداءه ثم قال: اجلسی علیه، و رحّب بها، و دمعت عیناه، و سالها عن امّه و ابیه من الرضاعة، فاخبرته بموتهما فی الزمان، ثم قال صلّی
اللّهعلیهوآلهلها: «ان احببت فاقیمی عندنا محبّبة مکرّمة و ان احببت ان امتّعک و ترجعی الی قومک فعلت.»
امّا؛ صلۀرحم و دوستی و
محبت رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) منحصر به خویشاوندان و فامیل نبود و این مساله شامل اقرباء و دوستان و اصحاب نیز میشد.
انس بن مالک که از اصحاب پیامبر (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) است در این باره میگوید: سیره و روش رسولخدا (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) بر آن بود که اگر یکی از برادران دینی خود را سه روز نمیدید، احوال او را میپرسید. اگر آن شخص حضور نداشت برای او دعا میکردند و اگر آن شخص حضور داشت به دیدار او میرفتند. اگر هم متوجه میشدند که آن شخص بیمار است، به عیادت آن شخص میرفتند.
«عَنْ اَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ
اللَّهِ (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) اِذَا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اِخْوَانِهِ ثَلَاثَةَ اَیَّامٍ سَاَلَ عَنْهُ فَاِنْ کَانَ غَائِباً دَعَا لَهُ وَ اِنْ کَانَ شَاهِداً زَارَهُ وَ اِنْ کَانَ مَرِیضاً عَادَه»
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «صلۀ رحم در سیرۀ نبوی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۸/۲۳.