صدرالدین ابوالمجامع جوینی (شخصیت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از دلیلهای شیعیان برای اثبات شهادت
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، روایتی است که صدرالدین،
ابوالمجامع جوینی در کتاب معتبر
فرائد السمطین آورده است. روایت جوینی ثابت میکند که خانه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، مورد هجوم واقع شده، حرمت وی شکسته شده، حقش غصب شده، بازویش شکسته شده و.... برخی از وهابیها ادعا میکنند که جوینی
ثقه نیست (
حاطب اللیل است) و روایت وی ارزشی ندارد. در این مقاله صحت و سقم این مطلب بررسی میشود.
یکی از دلیلهای شیعیان برای اثبات مصیبتهای وارده بر
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و شهادت آن بانوی گرامی، روایتی است که، صدر الدین،
ابوالمجامع جوینی در کتاب معتبر
فرائد السمطین آورده است. وی در این کتاب مینویسد:
روزی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود،
حسن بن علی (علیهالسّلام) وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد، اشک آلود شد، سپس
حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پیامبر گریست. در پی آن دو،
فاطمه و
علی (علیهماالسّلام) بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، از پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند، فرمود:
«وَاِنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتِهَا وَانْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ اِرْثُهَا وَکُسِرَ جَنْبُهَا (وَکُسِرَتْ جَنْبَتُهَا) وَاُسْقِطَتْ جَنِینُهَا وَهِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثْ... فَتَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنی مِنْ اَهْلِ بَیْتِی فَتَقَدَّمَ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة. فَاَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ اَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی اَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین.»
زمانی که فاطمه را دیدم، به یاد صحنهای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا میبینم ذلت وارد خانه او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از
ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد سقط شده؛ در حالی که پیوسته فریاد میزند: وا محمداه!؛ ولی کسی به او پاسخ نمیدهد، کمک میخواهد؛ اما کسی به فریادش نمیرسد.
او اول کسی است از خاندانم که به من ملحق میشود؛ و در حالی بر من وارد میشود که محزون، نالان، غمگین، حقش غصب و شهید شده است.
در آن حال عرض میکنم: خدایا لعنت کن هر که به او ستم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا این که فرزندش را سقط کرد، و
ملائکه آمین گویند.
روایت جوینی ثابت میکند که خانه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، مورد هجوم واقع شده، حرمت وی شکسته شده، حقش غصب شده، بازویش شکسته شده و....
برخی از وهابیها ادعا میکنند که جوینی حاطب لیل بوده و روایت وی ارزشی ندارد. ما صحت و سقم این مطلب را بررسی میکنیم.
ابنحجر عسقلانی در
الدرر الکامنه مینویسد:
ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الجوینی... وله رحلة واسعة وعنی بهذا الشان وکتب وحصل وکان دینا وقورا ملیح الشکل جید
القراء
ة وعلی یده اسلم غازان... قال الذهبی کان حاطب لیل جمع احادیث ثنائیات وثلاثیات ورباعیات من الاباطیل المکذوبةوقال فی المعجم المختص شیخ خراسانوکان حسن الصحبة ذا اعتناء بهذا الشان وعلی یده اسلم غازان ومات سنة ۷۲۲ هـ بالعراق قلت اجاز لبعض شیوخنا منهم ابوهریرة ابنالذهبی.
ابراهیم بن
محمد بن
مؤید بن حمویه جوینی... سفرهای علمی زیادی داشت و به آن اهمیت میداد و آثاری هم نوشت، آدمی متدین، باوقار و خوش صورت بود، غازان پادشاه تاتارها به دست وی مسلمان شد.
ذهبی درباره وی میگوید: احادیثی را که دو، سه و چهار موضوع در آن آمده، جمع میکرد که همه از اباطیل و دروغ بودند. و در کتاب
معجم المختص میگوید: شیخ خراسان و خوش مجلس بود که به دست وی غازان مسلمان شد و در سال ۷۲۲ هـ ق در
عراق مرده است و به بعضی از بزرگان ما اجازه نقل حدیث داده است؛ از جمله به
ابوهریره پسر ذهبی.
لغوییون برای معنای
حاطب لیل توضیحات مختلفی دادهاند که در ادامه برخی از آنها ذکر میشود.
شمسالدین سخاوی در
فتح المغیث، معنای حاطب لیل را به نقل از
شافعی اینگونه مینویسد:
وعن الشافعی قال مثل الذی یطلب الحدیث بلا اسناد کمثل حاطب لیل.
کسی که حدیث و سخنی را بدون سند نقل میکند، میگویند: او مانند حاطب لیل است.
شعیب الارنؤوط، محقق کتاب
سیر اعلام النبلاء، «حاطب لیل» را این گونه معنا کرده است:
یقال: فلان حاطب لیل، ای: یتکلم بالغث والسمین کمن یحطب لیلا، فیحطب الجید والردئ، وهو فی المحدثین من لا یمیز صحیح الحدیث من ضعیفه.
حاطب لیل، یعنی کسی که خوب و بد را درمی آمیزد؛ همانند کسی که شب هیزم جمع میکند که در نتیجه خوب و بد را با هم میچیند، شخص مزبور در میان راویان
حدیث کسی است که
حدیث صحیح را از ضعیف تشخیص نمیدهد.
الازهری در
تهذیب اللغة و
اندلسی در
المخصص، درباره معنای حاطب لیل میگویند:
ویقال للمُخَلِّط فی کلامه او اَمْرِه حاطِب لیل، معناه انه لا یَتَفَقَّد کلامَه کالحاطب باللیل الذی یحطِبُ کُلَّ رَدیء وجَیّد لانه لا یُبْصِر ما یَجْمَع فی حَبْله.
به کسی که در کلام و یا کارش خوب و بد را درهم آمیخته باشد حاطب لیل میگویند؛ یعنی همانند کسی که در شب هیزم جمع میکند و نمیتواند بفهمد که چه چیزی جمع میکند، خوب و بد را در هم میآمیزد.
ابنمنظور در
لسان العرب و
الزبیدی در
تاج العروس مانند الازهری و اندلسی درباره معنای حاطب لیل میگویند:
ویقال للمُخَلِّط فی کلامه او اَمْرِه حاطِب لیل، معناه انه لا یَتَفَقَّد کلامَه کالحاطب باللیل الذی یحطِبُ کُلَّ رَدیء وجَیّد لانه لا یُبْصِر ما یَجْمَع فی حَبْله.
به کسی که در کلام و یا کارش خوب و بد را درهم آمیخته باشد حاطب لیل میگویند؛ یعنی همانند کسی که در شب هیزم جمع میکند و نمیتواند بفهمد که چه چیزی جمع میکند، خوب و بد را در هم میآمیزد.
ذهبی درباره معنای حاطب لیل مینویسد:
قال لی عبد الکریم الجوزی: یا ابا محمد، تدری ما حاطب لیل؟ قلت: لا، قال: هو الرجل یخرج فی اللیل فیحتطب، فیضع یده علی افعی فتقتله، هذا مثل ضربته لک لطالب العلم، انه اذا حمل من العلم ما لا یطیقه، قتله علمه، کما قتلت الافعی حاطب لیل.
عبدالکریم جوزی از من پرسید: میدانی معنای حاطب لیل چیست؟ گفتم: نه، گفت: او کسی است که شب برای درو کردن و جمع نمودن علف و غیر آن از خانه خارج میشود و دست روی مار میگذارد و با نیش ماری میمیرد، و این در حقیقت ضرب المثلی است برای امثل تو که در طلب
علم و دانش هستی، که اگر آن که در طلب علم و دانش است و به درستی آن را فرانگیرد و به آن عمل نکند، همان باعث مرگ و نابودی وی خواهد شد.
محمد خلف سلامه در تعریف حاطب لیل میگوید:
حاطب لیل: هذه الکلمة تقال فی عُرف المحدثین فی حق الراوی الذی یروی عن کل احد ولا ینتقی مرویاته، وفی حق المصنف الذی لا ینتقد ما یرویه او ما یُدخله فی مصنفاته فی الفقه او التفسیر او الوعظ او غیر ذلک.
وفیها اشارة الی الاکثار الذی هو مظنة عدم الاتقان.
حاطب لیل در عرف راویان به کسی گفته میشود که هر زمان روایت و سخنی را بدون دقت در سلامت و بیماری آن سخن آن را نقل نماید و همچنین مؤلف و نویسنده و مفسیر و واعظی که هر مطلبی را بدون وارسی و تحقیق در آن، نوشته و یا بازگو کند.
اگر چه ابنحجر این مطلب را از ذهبی نقل میکند؛ اما با بررسی کتابهای ذهبی؛ از جمله،
سیر اعلام النبلاء،
تاریخ الاسلام،
میزان الاعتدال،
تذکرة الحفاظ،
تنقیح التحقیق،
الکاشف فی معرفة من له الروایة فی کتب السته،
المختصر من تاریخ ابنالدبیثی،
معجم الشیوخ،
المعجم المختص،
المغنی فی الضعفاء و... این جمله را نیافتیم؛ بنابراین اصل وجود چنین جملهای از ذهبی در باره جوینی جای تردید دارد. افزون براین، گفتن چنین مطلبی با تعریف و تمجیدات فراوانی که ذهبی از جوینی در کتابهای گوناگونش کرده سازگاری ندارد.
ذهبی در
تذکرة الحفاظ مینویسد:
وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی... وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء حسن
القراء
ة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا.
از امام، روایت کننده، حدیث گوی یگانه کامل، فخر اسلام، صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی روایت شنیدم (درس گرفتم). .. او بسیار به روایات و به دست آوردن کتب حدیثی اهمیت میداد، خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین دار و صالحی بود.
ذهبی در
معجم الشیوخ در باره جوینی مینویسد:
۱۵۶ ـ ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبدالله بن علی بن محمد بن حمویه الشیخ القدوة، صدر الدین، ابوالمجامع، الجوینی الخراسانی الصوفی المحدث.
مولده سنة اربع واربعین وستمائة.
وسمع فی سنة اربع و ستین من عثمان بن موفق و غیره. و کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما اسلم علی یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من ابی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و حدث فذکر لی الحافظ الصلاح الدین انه سمع منه فذکر له انه قد یصل له الی الآن روایة مائتی جزءٍ واربعین جزءاً کلها اربعینات.
وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه. وبلغنا موته بخراسان فی سنة اثنتین و عشرین و سبعمائة. فتوفی فی خامس المحرم.
ابراهیم بن مؤید محمد بن حمویه جوینی خراسانی،
صوفی و راوی حدیث بود. تولدش در سال ۶۴۴هـ است و در سال ۶۶۴هـ نزد
عثمان بن موفق و دیگران حدیث شنید و شاگردی کرد، سپس خودش ناقل و راوی حدیث شده و به آن اهمیت میداد، پس از آن که غازان پادشاه
تاتار به وسیله وی و به واسطه نوروز جانشینش مسلمان شد، نزد ما آمد و از درس
ابوحفص بن قواس و گروهی دیگر استفاده کردیم، سپس درسال ۷۲۰ هـ به حج رفت و آغاز به نقل حدیث نمود که در حدود ۲۴۰ جزء در موضوعات چهل گانه از وی باقی مانده است.
صدر الدین، هیکلی زیبا و صورتی نمکین و با هیبت، خطی زیبا و درکی خوب داشت و در بین صوفیان از جایگاه خوبی برخوردار بود که البته این همه را از برکت موقعیت و جایگاه پدرش سعدالدین بن حمویه به دست آ ورده بود. و سرانجام وی در روز پنجم
محرم سال ۷۲۲ هـ در خراسان از دنیا رفت.
ذهبی در
معجم المختص مینویسد:
ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبدالله بن علی بن محمد بن حمویه الامام الکبیر المحدث شیخ المشائخ صدر الدین ابوالمجامع الخراسانی الجوینی الصوفی. ولد سنة اربع واربعین وستمائة (۶۴۴ ه ۱۲۴۶۶ م). وسمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشان وعلی یده اسلم الملک غازان. توفی بخراسان فی سنة اثنتین وعشرین وسبعمائة (۷۲۲ ه ۱۳۲۲۲ م).
قرانا علی ابی المجامع ابراهیم بن حمویه سنة خمس وتسعین وستمائة (۶۹۵ ه ۱۲۹۶ م). .. عن ابی هریرة ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال العمرة الی العمرة کفارة لما بینهما والحج المبرور لیس له جزاء الا الجنة. متفق علیه واخرجه ابنماجه عن ابی مصعب الزهری فوافقناه بعلو.
ابراهیم بن محمد المؤید... پیشوای بزرگ، راوی حدیث و استاد استادان، صدرالدین ابوالمجامع خراسانی الاصل و اهل جوین و صوفی است. در سال ۶۴۴ هـ به دنیا آمد و در
خراسان،
بغداد،
شام و
حجاز روایت شنید و به آن اهمیت زیادی میداد، غازان پادشاه تاتار به دست او مسلمان شد و در سال ۷۲۲ هـ از دنیا رفت. او در سال ۶۹۵ هـ این روایت را برای من خواند که ابوهریره از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که آن حضرت فرمود: خطاها و لغزشهای بین دو
عمره بخشیده میشود و
حج قبول شده پاداشی جز
بهشت ندارد.
این روایت مورد اتفاق علما است و
ابنماجه نیز آن را از
ابومعصب زهری نقل کرده و من به خاطر این که سندش صحیح اعلائی است آن را قبول دارم.
با این تفاصیل چگونه میتوان باور داشت که ذهبی، استاد خودش را که این همه از او تعریف و تمجید میکند، حاطب لیل معرفی کرده باشد؟
آیا کلماتی همچون: الامام المحدث، الامام الکبیر، الامام الزاهد، الاوحد، الاکمل، فخر الاسلام، شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء، الشیخ القدوة، صاحب حدیث واعتنی بالروایة، المحدث، شیخ المشایخ، و... با کلمه «حاطب الیل» قابل جمع است؟ آیا امکان دارد که ذهبی تا این حد متناقض سخن گفته باشد؟
افزون بر ذهبی، برخی دیگر از بزرگان
اهلسنت نیز تعریف و تمجید فروانی از جوینی کردهاند؛ از جمله
عبدالرحیم الاسنوی (جمالالدین) متوفای ۷۷۲ هـ، در کتاب
طبقات الشافعیه می نویسد:
الصدر الحموی: ابراهیم بن سعد الدین محمد بن المؤید المعروف " الحموی " نسبة الی مدینة حماة، لان جده کان من ابناء ملوکها. کان المذکور اماما فی علوم الحدیث والفقه، کثیر الاسفار فی طلب العلم، طویل المراجعة، مشهورا بالولایة هو وابوه، سکن بقریة من قری نیسابور، وتوفی بها حوالی السبعمائة.
حموی، نسبت این شخص است به حماة به این دلیل است که جدش از فرزندان پادشاهان این منطقه بوده. ابراهیم پیشوا در
علوم حدیث و ثقه بود، برای تحصیل دانش سفرهای فراوانی کرد که بازگشتش طولانی میشد، او و پدرش در ولایت مشهور بودند، در یکی از روستاهای
نیشابور ساکن شد و در حدود سال ۷۰۰هـ از دنیا رفت.
و صفدی در
الوافی بالوفیات نیز با اندکی اختلاف چنین مینویسد:
(صدر الدین الجوینی الشافعی) ابراهیم بن محمد الامام الزاهد المحدث شیخ خراسان صدر الدین ابوالمجامع... وسمع من ابنالموفق الاذکانی صاحب المؤید الطوسی ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعنی بهذا الشان جدا وکتب وحصل وکان ملیح الشکل جید
القراء
ة دینا وقورا وعلی یدیه اسلم قازان....
صدر الدین جوینی از ابنموفق و گروهی از مردم شام، عراق و حجاز حدیث شنید و عنایت ویژهای به کسب و نوشتن آن داشت، وی صورتی نمکین و قرائتی زیبا داشت، متدین و بزرگوار بود، و قازان به دست او مسلمان شد.
حتی اگر فرض را بر این بگیریم که ذهبی چنین نسبتی را به استادش داده باشد، بازهم نمیتوانیم روایت او را به این بهانه کنار بگذاریم؛ چرا که بسیاری از بزرگان اهلسنت که در وثاقت و اعتبار آنها تردیدی وجود ندارد، نیز «حاطب الیل» لقب گرفتهاند. به نام چند تن از آنها اشاره میکنیم:
عبد الملک بن جریج از بزرگان راویان و از فقیهان اهلسنت است که تمام ائمه جرح و تعدیل در وثاقت وی
اجماع دارند. ذهبی به نقل از
یحیی بن معین مینویسد:
احد الاعلام الثقات یدلس وهو فی نفسه مجمع علی ثقته.
عبد الملک بن جریج، یکی از بزرگان مورد اعتماد بود که اشتباهات سند احادیث را مخفی میکرد؛ در عین حال، همگان بر وثاقت او اجماع دارند.
و در سیراعلام النبلاء مینویسد:
قال احمد بن سعد بن ابی مریم عن یحیی بن معین ابنجریج ثقة فی کل ما روی عنه من الکتاب.
احمد بن سعد از یحیی بن معین نقل کرده که: ابنجریج در تمام آن چه نقل کرده است، مورد اعتماد است.
اما در عین حال، میبینیم که همین شخص متصف به «حاطب لیل» شده است؛ چنانچه ذهبی تصریح میکند:
عن مالک بن انس قال کان ابنجریج حاطب لیل.
وی از حفاظ معروف و از رجال صحیح بخاری است؛ چنانچه
مزی در
تهذیب الکمال و ابنحجر عسقلانی در ابتدای ترجمه وی در
تهذیب التهذیب، به این مطلب تصریح کرده و در توثیق او مینویسد:
عن یحیی بن معین ثقة وقال ابوزرعة قتادة من اعلم اصحاب الحسن... وقال ابنسعد کان ثقة مامونا حجة فی الحدیث...
یحیی بن معین او را ثقه دانسته و ابوزرعه او را از دانشمندترین شاگردان حسن معرفی کرده است... و ابنسعد او را ثقه و مورد اعتماد در حدیث میداند.
با این حال، ذهبی و ابنحجر به نقل از شعبی او را حاطب لیل مینامند:
عن الشعبی قتادة حاطب لیل.
حافظ
جلالالدین سیوطی، ادیب، محدث، مورخ و مفسر مشهور اهلسنت، صاحب کتابهای
الدر المثنور،
الجامع الصغیر،
تاریخ الخلفاء،
الدیباج علی مسلم،
الاتقان فی علوم القرآن،
تنویر الحوالک و... کسی است که نمیتوان در اعتبار او شک کرد؛ ولی با این حال در باره او نیز گفتهاند که حاطب لیل بوده است.
محمد ابوریه، از بزرگان معاصر اهلسنت در باره او مینویسد:
ورحم الله من قال فی السیوطی: انه حاطب لیل.
خدا رحمت کند کسی را که در باره سیوطی گفت او حاطب لیل است.
ابواسحاق ثعلبی، از بزرگان اهلسنت و صاحب تفسیر معروف
الکشف و البیان، یکی از کسانی است که حاطب لیل لقب گرفته است.
ابنتیمیه حرانی در
منهاج السنه درباره او میگوید:
ثم علماء الجمهور متفقون علی ان الثعلبی و امثاله یروون الصحیح و الضعیف و متفقون علی ان مجرد روایته لا توجب اتباع ذلک و لهذا یقولون فی الثعلبی و امثاله انه حاطب لیل یروی ما وجد سواء کان صحیحا او سقیما فتفسیره و ان کان غالب الاحادیث التی فیه صحیحة ففیه ما هو کذب موضوع باتفاق اهل العلم.
تمام دانشمندان اتفاق نظر دارند که ثعلبی و امثال او، هم روایات صحیح نقل کردهاند و هم ضعیف، و نیز پذیرش هر روایتی را که ثعلبی نقل کرده، لازم نمیدانند؛ از این رو به ثعلبی و افرادی همانند او، حاطب لیل گفتهاند؛ چون هرچه یافته و دیدهاند؛ چه صحیح و یا غیر صحیح نقل و روایت کردهاند؛ اگرچه بیشتر روایاتشان صحیح است؛ ولی در بین آن به اتفاق علما اخبار دروغ هم وجود دارد.
و در
مجموع الفتاوی مینویسد:
و (الثعلبی) هو فی نفسه کان فیه خیر و دین و کان حاطب لیل ینقل ما وجد فی کتب التفسیر من صحیح وضعیف وموضوع.
شخص ثعلبی انسانی خوب و دیندار است؛ ولی در نقل اخبار حاطب لیل بود؛ یعنی آنچه مییافت؛ چه صحیح و یا غیر صحیح و چه دروغ و ساختگی، همه را در تفسیر میآورد و جمع آوری میکرد.
در حالی که ذهبی از او تجلیل فراوان کرده و مینویسد:
(احمد بن محمد بن ابراهیم) ابواسحاق النیسابوری الثعلبی، صاحب التفسیر. کان اوحد زمانه فی علم القرآن... کان واعظا حافظا عالما، بارعا فی العربی، موثقا. اخذ عنه: ابوالحسن الواحدی.
وقد جاء عن ابی القاسم القشیری قال: رایت رب العزة فی المنام وهو یخاطبنی واخاطبه، فکان فی اثناء ذلک ان قال الرب جل اسمه: اقبل الرجل الصالح. فالتفت فاذا احمد الثعلبی مقبل.
ثعلبی صاحب تفسیر، یگانه دورانش در علوم و دانشهای قرآن... واعظ، دانشمند و حافظ وسرآمد دردانش عربی و مورد اعتماد بود که ابوالحسن واحدی از وی حدیث نقل میکرده است.
از
ابوالقاسم قشیری نقل است که گفت:
خداوند بزرگ مرتبه را درخواب دیدم که با من سخن میگفت و من با او سخن میگفتم، در این بین خداوند فرمود: این مرد صالح را دریاب، نگاه کردم دیدم احمد ثعلبی است.
در
تذکرة الحفاظ به او لقب «علامه» داده و مینویسد:
ومات فی سنة سبع (وعشرین واربع مائة) العلامة ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم النیسابوری الثعلبی المفسر فی المحرم.
علامه ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم نیسابوری ثعلبی، مفسر
قرآن، در محرم سال ۴۲۷هـ از دنیا رفت.
ابنخلکان مینویسد:
الثعلبی ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبی النیسابوری المفسر المشهور کان اوحد زمانه فی علم التفسیر وصنف التفسیر الکبیر الذی فاق غیره من التفاسیر.
ثعلبی صاحب تفسیر مشهور، در دانش تفسیر یگانه زمانش بود، او تفسیر کبیرش را نوشت که بر تمام تفاسیر برتری یافت.
شبیه همین سخن را صفدی در الوافی بالوفیات گفته است.
جلالالدین سیوطی در
طبقات المفسرین مینویسد:
احمد ابنمحمد بن ابراهیم ابواسحاق النیسابوری الثعلبی صاحب التفسیر المشهور والعرائس فی قصص الانبیاء کان اوحد زمانه فی علم القرآن عالما بارعا فی العربیة حافظا موثقا.
ثعلبی صاحب تفسیر مشهور و کتاب عرائس پیرامون قصص پیامبران، در دانش قرآن یگانه زمان، دانشمندی عمیق در علوم عربی و حافظ و مورد اعتماد بود.
ابنحجر عسقلانی در ترجمه ثمامة بن اشرس، پس از ذکر داستانی که
ابنجوزی در باره ثمامه نقل کرده است میگوید:
وذکر بن الجوزی فی حوادث سنة ست وثمانین ومائة ان الرشید حبسه لوقوفه علی کذبه وکان مع المامون بخراسان وشهد فی کتاب العهد... واورد بن الجوزی هذه القصة فی حوادث سنة ثلاث عشرة وترجم لثمامة فیمن مات فیها وفیها تناقض لان قتل احمد بن نصر تاخر بعد ذلک بدهر طویل فانه قتل فی خلافة الواثق سنة بضع وعشرین وکیف یقتل قاتله سنة ثلاث عشرة والصواب انه مات فی سنة ثلاث عشرة ودلت هذه القصة علی ان بن الجوزی حاطب لیللا ینقد ما یحدث به.
ابن جوزی در حوادث سال ۱۸۶هـ مینویسد:
هارون الرشید ثمامة بن اشرس را به علت دروغگویهایش زندانی کرد. سپس مینویسد: وی در داستنان ولایتعهدی
حضرت رضا (علیهالسّلام) در خراسان همراه
مامون بود، این قصه را ابنجوزی در حوادیث سال ۱۱۳ هجری نقل میکند، سپس ثمامه را از ک سانی که در همان سال مرده است، نام میبرد. و این تناقضی است آشکار؛ زیرا چگونه میشود که مقتول در سال بیست و بلکه پس از آن کشته شده باشد؛ ولی قاتل او در سال ۱۳ از بین رفته باشد. این قصه ثابت میکند که ابنجوزی «حاطب لیل» بوده است؛ یعنی در آن چه مینوشته و یا نقل میکرده، دقت لازم را نمیکرده است.
ابن جوزی این مطلب را در کتاب المنتظم به این صورت نقل میکند:
ثم دخلت سنة ست وثمانین ومائة. فمن الحوادث فیها... وفیها حبس الرشید ثمامة بن اشرس لوقوفه علی کذبه فی امر احمدبن عیسی بن زید وکانت ببغداد رجفة شدیدة بین المغرب والعشاء فی رمضان....
سپس سال ۱۸۶ فرا رسید، از حوادث این سال زندانی شدن ثمامه بن اشرس به وسیله هارون الرشید و به علت دروغگوییهای او درباره
احمد بن
عیسی بن زید بوده.... .
در حالی که ذهبی در سیر اعلام النبلاء از ابنجوزی اینگونه تجلیل میکند:
ابو الفرج ابنالجوزی. الشیخ الامام العلامة الحافظ المفسر شیخ الاسلام مفخر العراق جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن....
وکان راسا فی التذکیر بلا مدافعة یقول النظم الرائق والنثر الفائق بدیها ویسهب ویعجب ویطرب ویطنب لم یات قبله ولا بعده مثله فهو حامل لواء الوعظ والقیم بفنونه مع الشکل الحسن والصوت الطیب والوقع فی النفوس وحسن السیرة وکان بحرا فی التفسیر علامة فی السیر والتاریخ موصوفا بحسن الحدیث ومعرفة فنونه فقیها علیما بالاجماع والاختلاف جید المشارکة فی الطب ذا تفنن وفهم وذکاء وحفظ واستحضار واکباب علی الجمع والتصنیف مع التصون والتجمیل وحسن الشارة ورشاقة العبارة ولطف الشمائل والاوصاف الحمیدة والحرمة الوافرة عند الخاص والعام ما عرفت احدا صنف ما صنف.
ابوالفرج؛ استاد، پیشوا، علامه، حافظ، مفسر، شیخ الاسلام، افتخار مردم عراق... کسی که بدون رقیب بود، شاعری توانا و نویسندهای هنرمند بود، پرچم وعظ را به دوش میکشید، صورتی زیبا و صوتی دلنشین و نافذ داشت و خوش مشرب بود، در
تفسیر همانند دریا بود، و در
دانش تاریخ و سیره علامه زمان بود، به اجماع دانشمندان حدیثش نیکو و فقیهی دانشمند بود، در دانش طب و دیگر فنون و اخلاق پسندیده نزد عام و خاص شناخته شده بود، و ندیدم کسی مانند او بنویسد.
ابن تیمیه حرانی، مؤسس و تئوریسین فکری وهابیت نیز از کسانی است که «حاطب لیل» لقب گرفته است و این افتخار نصیب ایشان نیز شده است.
تقیالدین حصنی دمشقی در
دفع شبه من شبه مینویسد:
کلام ابنتیمیة فی الاستواء ووثوب الناس علیه:
فمن ذلک ما اخبر به ابوالحسن علی الدمشقی فی صحن الجامع الاموی عن ابیه قال کنا جلوسا فی مجلس ابنتیمیة فذکر ووعظ وتعرض لآیات الاستواء ثم قال واستوی الله علی عرشه کاستوائی هذا قال فوثب الناس علیه وثبة واحدة وانزلوه من الکرسی وبادروا الیه ضربا للکم والنعال وغیر ذلک حتی اوصلوه الی بعض الحکام واجتمع فی ذلک المجلس العلماء فشرع یناظرهم فقالوا ما الدلیل علی ما صدر منک فقال قوله تعالی «الرحمن علی العرش استوی» فضحکوا منه وعرفوا انه جاهل... وکان بعضهم یسمیه حاطب لیلوبعضهم یسمیه الهدار المهدار.
ابوالحسن علی دمشقی، در صحن
مسجد جامع اموی از پدرش نقل کرد که گفت: ما در مجلس ابنتیمیه بودیم که سخن از نشستن خدا بر عرش به میان آمد، گفت: خداوند همانگونه که من این جا نشستهام، نشسته است، مردم به وی حمله ور شدند و او را از منبر به زیر آوردند و با مشت و لگد به جانش افتادند و نزد قاضی بردند. دانشمندان گردآمدند و از وی پرسیدند که به چه دلیل این سخن را گفتهای؟ گفت: به دلیل سخن خداوند «الرحمن علی العرش استوی» همه خندیدند و فهمیدند که فردی نادان است، بعضی گفتند که او «حاطب لیل» است.
مقبل الوادعی، از عالمان معاصر اهلسنت و شاگرد
محمدناصر البانی، به نقل از ابنحجر عسقلانی مینویسد که حتی
زمخشری و
غزالی را نیز «حاطب لیل» لقب داده است. وی در کتاب
المقترح مینویسد:
یقول الحافظ العراقی فی "تخریج الاحیاء" وکما یقول الحافظ الهیثمی فی کتابه "مجمع الزوائد" یقول: فی سنده فلان ابنفلان ولم اجده او لم اجد له ترجمة، والحافظ ایضًا فی "تخریج الکشاف" ربما یقول: الحدیث لم اجده، لان الزمخشری یعتبر حاطب لیل، وکذا الغزالی یعتبر حاطب لیل.
حافظ عراقی در کتابش
تخریج الاحیاء و
هیثمی در
الزوائد گفتهاند: در سند فلان روایت افرادی هستند که شرح حال آنان را ندیده و نشنیدهام و درتخریج الکشاف گاهی گفته شده است: حدیث را نیافتم؛ زیرا زمخشری و همچنین عزالی «حاطب لیل» بودهاند.
البته اطلاق «حاطب لیل» فقط به این افراد منحصر نمیشود؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهلسنت را حاطب لیل گفتهاند که ما به جهت اختصار فقط به برجستهترین آنها اشاره کردیم.
حال پرسش ما این است که آیا میتوان باور داشت که ابنجریج، قتادة، سیوطی، ثعلبی، ابنجوزی، ابنتیمیه، زمخشری و غزالی با آن همه جلالت و عظمتی که در نزد اهلسنت دارند، فقط به خاطر این که گفته شده که آنها «حاطب لیل» بودهاند، در وثاقتشان شک و روایات شان را رد کرد؟
اولاً: آن چه درباره جوینی از زبان ذهبی نقل شده است، صحت ندارد؛ ثانیاً: بر فرض این که قبول کنیم ذهبی چنین جملهای را در باره استادش گفته باشد، بازهم به وثاقت جوینی ضرری نمیزند؛ چرا که بسیاری از بزرگان اهلسنت نیز «حاطب لیل» بودهاند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا أبوالمجامع جوینی «حاطب لیل» بوده است؟»