صالح بن بشیر مری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوبشر صالح بن بشیر بصری ناجی مرّی قاص (م ۱۷۶ هـ)، از محدثان
اهلسنت بصره و و از عابدان، زاهدان، قاریان و واعظان دوره
عباسیان (
قرن دوم هجری قمری) بود.
ابوبشر صالح بن بشیر بصری ناجی مرّی قاص، او را اهل بصره
و از واعظان و قاریان
و از بزرگان طایفه
بنی ناجیه به شمار آوردهاند.
وی نخست برده زنی از بنی مرّة بن حارث بن عبدالقیس بود، از اینرو به مرّی ملقب گردید.
اولین کسی بود که
قرآن را با لحن حزین، در بصره خواند
و مردم را
موعظه و
انذار میکرد. در مجلس وعظش
سفیان ثوری و دیگر علمای بزرگ حاضر میشدند. جمعیت زیادی گرد او جمع میشدند و به شدت، از سخنان او متاثر میشدند. در سخنان خود غالباً داستان گذشتگان را بیان میکرد و مردم را به عبرتگیری از آنها فرا میخواند،
از اینرو سفیان
ثوری میگفت که صالح قصهگو نیست، بلکه انذاردهنده است.
او چنان مردم را به گریه وا میداشت که مستمعانش مانند زن فرزند مرده گریه میکردند و خود نیز از عذاب قیامت، بسیار گریه میکرد و گاهی به حالت غش میافتاد.
مهدی عباسی (خلافت ۱۵۸-۱۶۹ هـ) وی را جهت اقامه نماز به
بغداد فرا خواند. در همین سفر بود که اهل بغداد هم از وی حدیث شنیدند. مهدی عباسی او را دعوت کرد تا نزد او برود، وی سوار بر الاغ نزد خلیفه رفت و به حریم مفروش بارگاه او نزدیک شد، در حالی که خلیفه به پسرانش،
موسی الهادی و
هارون الرشید دستور داد که او را از مرکب پایین آورند. آن دو به سوی او شتافتند و وی را پایین آوردند، آنگاه صالح در مقابل مهدی نشست و چنان موعظهای مناسب ایراد کرد که مهدی را گریاند و سپس از نزد او رفت.
علمای اهلسنت او را در حدیث، ضعیف شمردهاند.
ابنحبّان هم وی را جزو مجروحین نقل کرده است.
ابوبشر که یکی از محدثان بصره بود، از حسن و
محمد بن سیرین و
سلیمان تیمی روایت کرده است و محدثانی چون
شجاع بن ابینصر بلخی و
سریج بن نعمان جوهری از او روایت کردهاند.
دو اثر به نامهای کتاب التوحید و کتاب الرد علی المخالفین از ابوبشر مرّی باقی مانده است.
صالح مری سرانجام در سال ۱۷۶ هـ درگذشت.
برخی از ترجمهنویسان وفاتش را به سال ۱۷۲ هـ نقل کردهاند.
برای مطالعه بیشتر به منابع زیر مراجعه شود.
• پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، دائرة المعارف مؤلفان اسلامی، ج۱، ص۴۰۲، برگرفته از مقاله «ابوبشر صالح بن بشیر بصری».
• عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۴۰۶.