شهر بخارا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شهر بخارا، مرکز ولایت (جمعیت در ۱۳۴۹ ش/ ۱۹۷۰ حدود ۰۰۰، ۱۱۲ تن)، در مشرق قسمت سفلای حوضه آبریز
رود زرافشان و در قسمت بالای آبراه شاهرود واقع است.
میانگین بیشترین دمای آن ۱/۱۵ درجه سانتیگراد است. گرمترین دمای آن (در خرداد و مرداد) به ۵/۲۵ درجه سانتیگراد و سردترین دمای آن (در دی و بهمن) به ۶- میرسد. شهر
سمرقند در حدود ۳۱۰ کیلومتری مشرق آن و شهر
تاشکند در ۶۰۰ کیلومتری شمال شرقی آن واقع است. از سمت جنوب شرقی با خط فرعی راه آهن از طریق آبادی کاگان به برخی از شهرهای جمهوریهای
آسیای میانه متصل است.
در کتابخانه
ابن سینا و کتابخانه عمومی شهر، نسخ خطی نایاب از ابن سینا،
نوایی،
فردوسی و دیگران یافت میشود. در ۱۳۰۶ ش، موزه مردم شناسی آن تأسیس شده است. چند دانشکده دارد. در
ایران یکی از محلات قدیم بخارا، به نام جوی مولیان، که در شعر
رودکی آمده معروف شده است.
مردم آن مسلماناند و مذهب
حنفی دارند و به زبان فارسی با گویش بخارایی، و ازبکی گفتگو میکنند و لباس آنان شبیه پوشاک مردم
خراسان است.
آثار باستانی و تاریخی شهر بخارا فراوان است، از جمله:
ارگ (یا قُهَندِز) که بنابر افسانهای سیاوش آن را بنا کرده است. وی پس از کشته شدن به دست افراسیاب در ارگ (حصار) بخارا، در قسمت شرقی در اندرون درِ کاه فروشان (دروازه غوریان)، دفن شد.
به نوشته نَرشَخی
«مغان بخارا بدین سبب آنجای (محل دفن سیاوش) را عزیز دارند و هر سالی هر مردی آنجا یکی خروس برد و بکشد و روز
نوروز مردمان بخارا را در کشتن سیاوش نوحههاست» و گور افراسیاب نیز که به دست کیخسرو (پسر سیاوش) کشته شده بود در دروازه معبد، در تل خواجه
امام در شهر بخاراست.
ظاهراً ارگ پس از ویرانی در دوره «بیدون بخارا خُدات»، پادشاه بخارا، دوباره آباد شده بود
مقبره اسماعیل سامانی (قرنهای سوم ـ چهارم)، مجموعه کلان مشتمل بر مناره کلان (۵۲۰) و
مسجد کلان (۹۴۸)، مسجد نمازگاه (قرن دهم)، مسجد مغاک عطاری (قرن ششم)، مدرسه الغ بک (۸۲۰)، مسجد جامع (۹۲۰)، مسجد خواجه زین الدین (قرن دهم)، مدرسه میرعرب (۹۴۱-۹۴۲) که مزار میرعرب در آن است، مقبره چشمه ایوب (قرنهای هشتم ـ دهم)، مسجدِ بلند (قرن نهم و دهم)، مجموعه قوش ـ مدرسه (قرن دهم)، مدرسه مادرخان (۹۷۴ـ۹۷۵)، مدرسه عبدالعزیزخان (۱۰۶۲)، مدرسه چارمنار (۱۲۲۲)، مجموعه بهاءالدین نقشبندی (خانقاه، قرن نهم)، مدرسه عبدالعزیزخان (قرن دهم)، سرانجام مهمانخانه بخارا (قرن چهاردهم)، ویرانههای قصر وَرَخْشا در ۳۰ کیلومتری شمال غربی شهر بخارا در صحرای قزل قوم غربی با قلعهای به ارتفاع ۱۹ متر میباشد
. از مقابر قدیمی در بخارا مزار خواجه
ابوحفص بخاری (۱۵۰-۲۱۷) است
که در زمان بارتولد به نام
صومعه امام ابوحفص نزدیک دروازه «حق ره» برپا و مورد احترام اهل بخارا بوده است.
از گورستانهای مهم بخارا مزار شریف است. شیعیان در بخارا مسجد (و حسینیه) خاص خود را دارند و گروههای ایرانی به نام افشار، که ظاهراً باقیمانده سپاهیان نادرشاه افشارند، در آنجا به سر میبرند. در بخارا عید نوروز با شکوه جشن گرفته میشود.
پیشینه. از تاریخ بخارا در منطقه سُغد در دورههای قدیم منابع فراوانی سراغ نداریم، ظاهراً محل آن در روزگاران کهن نخست آبگیر بوده است.
به گفته جوینی
نام آن از زبان بت پرستان ایغور و ختای که معابد خود را «بخار» میگفتند، آمده است، و نیز بنابر حدیثی نام آن فاخره ذکر شده است.
مقدسی
نام آن را از کوه خوران، که سپس کُخاران و بخارا شده، میداند. در دورههای متأخر آن را بخارای شریف هم گفتهاند . اشتقاق آن را باید از واژه سغدی بُخارک دانست. به نوشته دینوری
در دوره
هخامنشیان، اسکندر در لشکرکشی به ماوراءالنهر (ماوراء جیحون) پس از تسخیر سمرقند به بخارا نیز دست یافت. در دوره
ساسانیان، خسرو اول انوشیروان به سوی بلاد هیاطله لشکر کشید و تُخارستان و زابلستان و کابلستان و صغانیان (چغانیان) را دوباره به دست آورد. پادشاه خاقان، سِنْجَبُو، نیز چاچ و فرغانه و سمرقند و کَش و نخشب را تا بخارا به دست آورد.
در دوره
حکومت معاویه، سپاهیان عرب به فرماندهی
عبیدالله بن زیاد نخستین بار با اهل بخارا ـ که پادشاه آن خاتون، زن بیدون (بخارا خدات)، به عنوان نایب السلطنه پسرش طُغشادِه در آنجا حکومت میکرد ـ روبرو شدند اما جنگ آنان به مصالحه انجامید و عبیدالله با گرفتن هزار بار هزار درهم و چهار هزار برده عقب نشست
در ۵۳، به نوشته بلاذری، عبیدالله بن زیاد (۲۵ ساله)، با۰۰۰، ۲۴ تن از
نهر جیحون گذشت و به
بیکند آمد. در آن هنگام خاتون در شهر بخارا بود و با وی صلح کرد به هزار هزار (درهم). زیاد وارد شهر شد. پس از او سعید بن عثمان بن عفان از سوی معاویه والی خراسان شد، وی از جیحون گذشت و به جنگ با بخاراییان شتافت، اما بار دیگر کار به مصالحه کشید.
در ۸۷ قتیبة بن مسلم (باهلی)، فرمانده سپاهیان عرب و نماینده حَجّاج در خراسان، شهر بازرگانی بیکند را در نزدیکی بخارا، که بیش از هزار رباط داشت، به قهر گشود و اهالی را قتل عام و شهر را ویران کرد.
سال بعد، به جنگ بخارا رفت و آنجا را نیز گشود. قتیبه با نیرنگ از اهالی بخارا برای دو رکعت
نماز گزاردن اجازه گرفت و وارد شهر شد و به خیانت، شهر را گرفت و غنایم بسیار به دست آورد. در این سال، بیشتر شهرهای (ولایت) بخارا گشوده شد.
به نوشته طبری
در ۸۹ بخارا به تصرف سپاهیان
مسلمان درآمد. به نوشته نرشخی
قتیبه، فرمانده قشون معاویه، پس از تصرف بخارا دستور داد تا اهل بخارا نیمی از خانههای خویش را به مسلمانان واگذارند. در ۹۴ قتیبه مسجد جامع را اندر حصار بخارا در محل بتخانه بنا کرد و فرمود هر جمعه مردم در آنجا گرد آیند و نماز آدینه بخوانند و هر کس که حاضر میشد دو درهم میگرفت و اهل بخارا در اوایل
اسلام نماز به پارسی میخواندند.
در ۱۵۱ به نوشته گردیزی
در قیام مقنع، بخارا نیز از آن برکنار نماند و گروههایی از مردم به سپید جامگان پیوستند اما سرانجام شکست خوردند و هفتصد مرد از ایشان کشته شد. در ۱۵۴، بخارا دوباره رو به آبادانی گذاشت. به نوشته نرشخی
در زمان
هارون الرشید میان حصار و شارستان، مسجد جامع بنا شد. در ۱۶۶ فضل بن سلیمان، والی خراسان، ساختن دیواری را آغاز کرد تا بخارا از هجوم ترکان مصون ماند
اوج پیشرفت بخارا به دوره
سامانیان (سالهای ۲۰۴ تا ۳۹۰) برمیگردد. در زمان سامانیان، که پس از اسلام آوردن ایرانیان نخستین سلسله ایرانی مستقل و
حاکم در مشرق بودند، شهر بخارا از لحاظ اجتماعی و علمی گسترش یافت. به نوشته نرشخی
شهر بخارا از جمله شهرهای خراسان شمرده میشد، هرچند آب جیحون در میان شهرهای آن جریان داشت. به نوشته جوینی
بخارا از بلاد شرقی قبه اسلام و در آن نواحی مدینة السلام نامیده میشد. در ۲۵۰، در دوره سامانیان، به نوشته ابن خرداذبه
به شاه بخارا، احتمالاً از دوره ساسانیان، «بخارا خدات» میگفتند. بخارا دارای کهندزی بود و رود بخارا (همان زرافشان یا رود سغد) در آن جریان داشت، و خراج آن به ۲۰۰، ۱۸۹، ۱ درهم غَطْریفی میرسید.
در ۲۶۰ اسماعیل، جد سامانیان، به حکومت بخارا منصوب شد و پس از اندکی بخارا پایتخت سامانیان گردید. در ۲۹۰ به نوشته ابن رسته
بخارا در کوره (خوره) های خراسان بزرگ از قسمتهای ایرانشهر شمرده میشد. در ۳۴۰ به نوشته اصطخری
بخارا دارالملک ماوراءالنهر بود و همه وقت سرای امارت در کوره بخارا (در شهر بخارا) قرار داشت و مرکز آن بومَجْکَث خوانده میشد
به نوشته اصطخری
پیش از آن وُلات ماوراءالنهر در فَرغانه و چاچ و سمرقند بودند، و مردم بخارا قومی بودند که در قدیم از اصطخر به آنجاانتقال یافتند. در دوره سامانیان، شهر بخارا توسعه بسیار یافت.
علت اساسی آن مبادلات بازرگانی میان شرق و غرب و گذشتن
جاده ابریشم از آنجا بود. بخارا در آن دوره مشتمل بر کهندز و شارستان و رَبَض (ناحیه بیرون از شارستان با دیواری گرد بر گرد آن) بود و دیههای آن نزدیک یکدیگر، و باغهای آن نیز پیوسته به هم بود. مساحت آن دوازده فرسنگ در دوازده فرسنگ بود و گرداگرد آن دیواری کشیده بودند و درون آن نیز دیواری، نیم فرسنگ در نیم فرسنگ، قرار داشت. بقایای این حصار در زمان بارتولد (وفات ۱۹۳۰) به صورت خاکریز محفوظ بود
که در میان اهل بخارا به کَمْپیر ـ دیوال (دیوار پیرزَنَک) شهرت داشت. کهندز بیرون شهر و مسجد آدینه در آن و بازار در ربضِ کهندز بود، زیرا کهندز ربض دیگری داشت و درون کهندز قلعه دیگری بود. رود زرافشان، در میان شهر بخارا جریان داشت که پس آب آن تا بیکند میرسید.
شهر دارای هفت دروازه بود. در ۳۷۵ به نوشته مقدسی کوره بخارا پنج شهر داشت و دارای دیههایی بزرگتر از شهر بود و چیزی از شهر بودن کم نداشت جز منبر،
و در آنجا پارچههای زَم و جانماز و رختخوابِ مسافرخانه بافته و صادر میشد.
خراج بخارا به ۸۹۷، ۱۶۶، ۱ درهم غَطْریفی میرسید.
مهمترین شهرهای پیرامون بخارا عبارت بودند از:
طواویس، در درون حصار بخارا که هر سال در تیرماه یک روز بازار داشت و دارای مسجد جامع و بزرگترین منبر بود
بیکند، در بیرون دیوار با هزار رباط ، کرمینیه که در بیرون دیوار قرار داشت و بزرگتر از طواویس بود
نور (یانور بخارا)، با مسجد جامع و رباطهای بسیار (در دوره متأخر نام آن به نورآتا تغییر یافته بود.
مردم بخارا و اهالی نواحی دیگر هر سال برای زیارت به نور میآمدند، زیرا مدفن شهدای مسلمان در آنجا قرار داشت
اِسْکَجْکَث که کهندزی بزرگ داشت و مردم آن توانگر و بازرگان بودند، اما سبب توانگری ایشان کشاورزی نبود، زیرا اندازه مزرعه آبادان آنجا به هزار جفت نمیرسید. در آنجا هر پنجشنبه بازاری برپا میشد
شَرْغ که با کهندزی بزرگ بود و در قدیم در زمستان بازاری به مدت ده روز در آن برپا میشد.
به نوشته ابن حوقل
لباس مردم بخارا اغلب قبا و کلاه، همچون لباس مردم پشت جیحون، است.
پیش از حمله مغول، کتابخانه های بخارا در جهان اسلام مشهور بود، از جمله کتابخانه بلعمی (متوفی ۳۶۲)، و کتابخانه نوح بن منصور سامانی (۳۶۵-۳۸۷) که خانههای بسیار داشت و در هر خانه صندوقهای کتاب روی هم انباشته بودند. ظاهراً این کتابخانه پس از استفاده ابن سینا از آن، طعمه حریق شد.
به نوشته عوفی
در شهر بخارا کتابخانهای سرپل بازارچه بخارا قرار داشت که دیوان مدون اشعار بهرام گور در آن بود.
در دوره سامانیان بخارا مرکز علم و ادب شمرده میشد و شاعرانی مانند رودکی، شهید بلخی، دقیقی، کسایی مروزی در دربار سامانیان نشو و نما یافتند. وزیران سامانی که اهل فضل و ادب و مفاخر پارسی بودند، مانند ابوالفضل بلعمی، ابوعلی بلعمی و خانواده جیهانی، در بخارا میزیستند و ابن سینا نیز مدتی در بخارا به سر برده است. در سدههای بعد از سامانیان نیز از بخارا دانشمندان بزرگی چون ملامحمد شریف بخاری و گروهی دیگر از علما و نام آوران زبان فارسی برخاستهاند.
نظام اجتماعی و سیاسی در ماوراءالنهر پیش از یورش چنگیزخان، براثر جنگهای متعدد با قبایل ترک، در معرض فروپاشی قرار گرفته بود، به طوری که به نوشته ابن اثیر
بغراخان، شهاب الدوله (متوفی ۳۸۳) نخستین پادشاه سلسله ایلکخانیان ترکستان بارها در سالهای ۳۸۲-۳۸۳ با سامانیان به جنگ پرداخت. در ۳۸۹ ایلکخان بر بخارا مستولی شد و همه فرماندهان سپاه را به بند کشید و اسیر کرد.
در اوایل قرن پنجم در سراسر ماوراءالنهر مردم از روی نارضایی، به اسماعیلیه، که از فرق شیعه بود و با خلفا مخالفت میکرد، گرایش پیدا کردند، تا جایی که در ۴۳۶ بغراخان هارون، صاحب ماوراءالنهر، گروه بسیاری از آنان را کشت.
ظاهراً پیروان اسماعیلیه در شهر بخارا نیز از این کشتار برکنار نماندند. در ۵۳۴ آتسز (متوفی ۵۵۱) از پادشاهان سلسله خوارزمشاه، به بخارا حمله کرد و والی سلطان سنجر، میرزنگی علی خلیفه، را کشت و شهر را ویران ساخت. در ۵۳۶ البتکین از جانب گورخان والی بخارا شد و دستور داد تا حصار بخارا بازسازی شود.
در ۵۳۶ سلطان سنجر در ماوراءالنهر (در محلی به نام قَطوان) از قشون ترک و خطائیان (بعداً نام آنان به قراختایی تبدیل شد) شکست خورد و ماوراءالنهر را از دست داد.
در ۵۳۸ قشون غُز به بخارا رسید و غزان حصار بخارا را گرفتند و شهاب وزیر را کشتند و حصار بخارا را ویران کردند.
به نوشته سمعانی (متوفی ۵۶۲) در دوره وی بخارا هنوز از شهرهای معروف ماوراءالنهر به شمار میآمد و علمایی در همه رشتههای علمی از آنجا برخاسته بودند
. یاقوت حموی نیز در اوایل قرن هفتم بخارا را از اقلیم پنجم شمرده و مطالب سمعانی را تأیید کرده است
«در ۶۰۴ خوارزمشاه
محمد بن سلطان تکش بخارا را بگرفت».
در ۶۱۶ در حمله چنگیزخان به ایران، ترکان خاتون (ملکه خوارزمشاه) خطیب بخارا رئیس اصحاب ابوحنیفه برهان الدین
محمد بن
احمد بن عبدالعزیز بخاری را که شش هزار فقیه تابع او بودند، با تعدادی از علما و سادات، به قتل رسانید.
در ۶۱۶ چنگیزخان بخارا را تصرف کرد و ارگ بخارا پس از دوازده روز مقاومت سقوط کرد، چنگیزخان وارد شهر شد، اهالی شهر را بیرون راند و اموال مردم را غارت کرد، شهر را به آتش کشید، و مدافعان ارگ را قتل عام کرد.
مقاومت مردم در برابر استیلاگران مغول بعدها نیز ادامه یافت. به نوشته جوینی در ۶۳۶ در ده تاراب، سه فرسنگی شهر بخارا، بر ضد مغولان شورشی به رهبری
محمود صانع غربال (غربال ساز) درگرفت که عوام الناس (و حتی اهل علم بخارا) به او پیوستند، اما قشون مغول قیام را بشدت سرکوب و شورشیان را قتل عام کردند.
در اوایل قرن هفتم مادر منکوقاآن (متوفی ۶۴۹) هزار بالش نقره (هر بالش نقره معادلِ ۸ درم و دو دانگ نقره یا ۲۰۰ دینار) داد تا در بخارا مدرسه بزرگی ساختند و دیهها خریدند و وقف آن مدرسه کردند. تولیت مدرسه را باخرزی به عهده داشت. در ۶۵۸ سیف الدین باخرزی درگذشت و در (فتح آباد) بخارا به خاک سپرده شد.
ظاهراً از این هنگام است که بخارا به یکی از مراکز تصوف تبدیل میشود. در ۶۷۱ آباقاخان، فرمانده مغولان (۶۶۳-۶۸۰)، جوی خون در شهر بخارا روان ساخت و مدرسه مسعودبیک را که معظمترین و معمورترین مدارس آنجا بود به آتش کشید و کتابخانه آنجا را بسوخت و (مغولان) یک هفته به قتل و غارت مشغول بودند.
در ۷۶۳ در جنبش سربداران، بخاراییان نیز شرکت داشتند.
مولانازاده بخاری، یکی از بزرگزادگان بخارا، در سمرقند قیام سربداران را بر ضد مغولان رهبری میکرد
در زمان تیمور (۷۷۱-۸۰۷) و جانشینانش، بخارا در دست تاتارها بود.
در همین دوره است که بهاءالدین نقشبند (متوفی ۷۹۱) فرقه نقشبندی را در بخارا تأسیس کرد . در ۸۷۳ که سرانجام قلمرو تیمور به دو کشور مستقل تقسیم شد، نخستین جدایی سیاسی مشخص ماوراءالنهر از ایران به وقوع پیوست. ماوراءالنهر به دست جانشینان ابوسعید تیموری و خراسان به دست فرزندان عمرشیخ افتاد.
به نوشته روملو، در ۹۰۶
شیبک خان ازبک سه روز شهر بخارا را محاصره کرد و با مصالحه، امیرمحمدصالح بیات را برآنجا گماشت و خود به سمرقند رفت. پس از بازگشت شهر را به باد تاراج داد و «ازبکان شهر را با جاروب نهب و غارت پاک کردند».
با اینهمه بخارا پس از هفت سال (در ۹۱۳) شهری پر نعمت و آباد بود، و میتوانست از سپاهیان فراوان پذیرایی کند، آنچنانکه فضل الله بن روزبهان از آن با تعجب یاد میکند. به نوشته وی، در اواخر موسم زمستان و زمان گرانی، غلات ده سلطان نامدار و پادشاه کامکار صاحب اقتدار که هریک را ده هزار سوار و زیادت امرا و جوانان کار همراه بودند در بلده فاخره (بخارا) جمع شدند، و از کمبود غلات و علیق کسی شکایتی نکرد.
ظاهراً بخارا از همه این افراد، بدون مشکلی، پذیرایی کرده است. از همین دورههاست که بخارا بار دیگر به نام دارالسلطنه و دارالملک خوانده میشود.
بعدها نیز بخارا نام قدیم خود، بلده فاخره، را باز یافت.
در دوره
صفویه به نوشته رضا قلی هدایت «درگاه خلایق پناه سلاطین صفویه ملاذ و ملجأ سلاطین خوارزم و بلخ و بخارا و افاغنه و ازبکیه بود»،
آنچنانکه ولی محمدخان در ۱۰۲۰، پس از اینکه حاکم بخارا به وی اجازه وارد شدن به ارگ را نداد، ناچار از طریق
مشهد به
اصفهان آمد و
شاه عباس اول از وی استقبال کرد. ولی محمدخان دوباره ظاهراً به یاری شاه عباس، بخارا را به دست آورد.
در زمان شاه عباس اول بخارا پایتخت ازبکیه شمرده میشد و خان (پادشاه) ازبک در شهر بخارا مستقر بود.
در ۱۱۶۰ نادرشاه دستور داد تا کوچ بر کوچ قشون ایران به سوی بلده فاخره بخارا رهسپار شوند. آنان پس از ورود به شهر، ابوالفیض خان پادشاه بخارا را به بند کشیدند و شاهزاده عبدالمؤمن خان را که دوازده سال داشت به تخت نشاندند و به نام نادرشاه سکه زدند.
پس از درگذشت نادر، سپاهیان ایران از بخارا عقب نشستند. در اواخر دوره زندیه (۱۱۶۳ـ ۱۲۰۸)، به سبب اوضاع نابسامان ایران، امیر بخارا، بکجان، به مرو لشکر کشید و حاکم آنجا بیرام علی خان قاجار را کشت و بند مرو را ویران کرد و تا ۱۲۱۰ در آنجا به سر برد و سپس به بخارا بازگشت
در ۱۲۱۵، امیرحیدر از قبیله مَنْغیتْ، خاندان اَشْترخانی را که بر بخارا حکمرانی داشتند و از سادات بودند، برانداخت و خود به حکومت بخارا رسید.
در ۱۲۲۳،
در دوره
فتحعلیشاه، حکمران بخارا با یکهزار خانوار از اهالی مرو به سبب اختلافات داخلی به ایران پناهنده شد و برادرش امیرحیدر به دنبال وی به مرو آمد و بند مرو را ویران کرد.
در دوره
محمدشاه (۱۲۵۰ـ ۱۲۶۴) امیر بخارا با خان خوارزم و والی سیستان پیاپی تحفه و هدیه به دربار ایران میفرستادند.
در ۱۲۶۸، دوره ناصرالدین شاه (۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) نماینده وقت امیر بخارا، امیر نصرالله، در بازگشت از روم (عثمانی) در تهران به خدمت امیرکبیر رسید.
پس از امیر نصرالله، بخارا دستخوش اختلافات داخلی شد تااینکه در ۱۲۸۵/ ۱۸۶۸ روسها پس از قشون کشی و تسخیر قسمتی از ولایت بخارا، طبق معاهدهای با امیرمظفر، امارت بخارا را تحت الحمایه خود قرار دادند
و به دنبال آن در ۱۳۰۴ـ ۱۳۰۵/۱۸۸۷ راه آهن آسیای مرکزی احداث شد و در امتداد آن در سواحل رود جیحون مهاجرنشینهای روسی پدید آمدند . به نوشته میرزاخورف، در ۱۳۱۹/۱۹۰۲، از ایستگاه راه آهن کماکان نزدیک بخارا تا کراسنووُدْسْک ۱۵۰ فرسنگ فاصله بود. در ۱۳۱۳/۱۸۹۵، ولایت بخارا گسترش یافت، به طوری که پس از تقسیم ولایت بدخشان بین
روسیه و افغانستان، قسمتی از آن نیز به ولایت بخارا منضم شد.
پس از استقرار قوای روس در ماوراءالنهر، براثر رونق تجارت و برقراری امنیت، شهرهای آن رو به توسعه گذاشت به طوری که در دوره
ناصرالدین شاه شهر بخارا یازده دروازه، دویست مدرسه بزرگ و کوچک، و هفت مسجد جامع بزرگ و چهل گرمابه و یکصد و پنجاه سرای تجاری داشت، و دور ارگ آن به نیم فرسنگ میرسید و «دو صد هزار تومان یک مثقالی، از نفس شهر بخارا حاصل میگردید».
در ۱۲۹۹ ش /۱۹۲۰ به دنبال گسترش انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به ماوراءالنهر، امیرنشین بخارا در جنگ با ارتش سرخ شکست خورد و عالم خان که در ۱۳۲۹/۱۹۱۱ امیر بخارا شده بود
به افغانستان گریخت و خاننشین بخارا بهطور رسمی منحل و جمهوری شوروی مردمی بخارا تشکیل و شهر بخارا مرکز آن تعیین شد
. پس از فرار عالم خان (۱۳۰۱ ش /۱۹۲۳) سراسر ماوراءالنهر، و ولایت بخارا را شورش باسماچیان فراگرفت، آنچنانکه نیروی بزرگی از آنان در نزدیکی بخارا مستقر شد. در ۱۳۱۶ ش /۱۹۳۸ جمهوری شوروی ازبکستان تشکیل و به دنبال آن جمهوری شوروی مردمی بخارا منحل شد و شهرهای بخارا و سمرقند و قسمتهایی دیگر از آن جزو جمهوری شوروی سوسیالیستی
ازبکستان و بخشهای دیگری از آن در جمهوری شوروی سوسیالیستی
تاجیکستان قرار گرفت.
ظاهراً با همه تحولات، مردم بخارا به آداب و رسوم و سنن قدیمی اسلامی ـ ایرانی خود همچنان پایبند ماندهاند. به نوشته صدرالدین عینی، در اوایل قرن چهاردهم /بیستم، کاسبکاران و پیشهوران شهر بخارا سنتهای قدیمی خود را همچنان حفظ کرده بودند، به طوری که در بازار بخارا هریک از پیشهوران صنف مخصوصی داشتند و مراسمی اجرا میکردند، هر صنف دارای رئیسی به نام پیر یا ریش سفید (آقْسَقال) بود که از منافع صنف خود حمایت میکرد، از جمله صنف «مَشکآبانِ عباس» که معتقد بودند پیر آنان در واقعه
کربلا برای
امام حسین علیهالسلام از فرات با مشک آب آورده است، صنف آهنگران که پیر آنان داوود پیغمبر بود و پیرسیسان، قنبر بود که وی سیس (مهتراسب)
امام علی علیهالسلام شمرده میشد.
وجود اصناف متعلق به اهل تشیع نشانگر نیرومند بودن شیعیان در بازار بخاراست. وامبری، که در زمان ناصرالدین شاه به بخارا سفر کرده بود، مینویسد: «خون ایرانی در عروق مردم بخارا جریان دارد»
و شهر بخارا از همه شهرهای آسیای میانه برتر است
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۹۹-۱۴۰۲/ ۱۹۷۹-۱۹۸۲.
(۲) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) ابن رسته، کتاب الاعلاق النفیسة، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۵) اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۶) ابراهیم بن
محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۷) ابراهیم بن
محمد اصطخری، ترجمه فارسی قرن پنجم /ششم هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۸) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، گزیده مقالات تحقیقی، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۱۰)
احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه
محمد توکل، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۱۱) آبلینسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه)، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۲) داود بن
محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۳) عبدالرحمن بن
احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۶ ش).
(۱۴) عطاملک بن
محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، چاپ
محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
(۱۵) حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۱۶)
احمد بن داود دینوری، الاخبارالطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۷) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو۱۹۵۷.
(۱۸) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، ج ۱۲، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۹عبدالکریم بن
محمد سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمربارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۰
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲-۱۳۸۷/ ۱۹۶۲-۱۹۶۷)؛
(۲۱ عالم خان بن امیر عبدالاحد، خاطرههای امیر عالم خان، چاپ احرار مختاراف، تهران ۱۳۷۳ ش؛
(۲۲ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۵۳ ش؛
(۲۳)
محمد بن
محمد عوفی، تذکرة لباب الالباب، چاپ
محمد عباسی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۴) صدرالدین عینی، یادداشتها، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۵ ریچارد نلسون فرای، بخارا: دستاورد قرون وسطی، ترجمه
محمود محمودی، تهران ۱۳۶۵ ش؛
(۲۶) فضل الله بن روزبهان، مهمان نامه بخارا: تاریخ پادشاهی
محمد شیبانی، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۲۷) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۸) ژوزف مارکوارت، وِهْرُود و اَرَنْگ، ترجمه داود منشی زاده، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۹) محمدکاظم مروی، عالم آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۰
احمد بن
محمود معین الفقراء، تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، چاپ
احمد گلچین معانی، تهران ۱۳۳۹ ش؛
(۳۱)
محمد بن
احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳۲) جلال الدین محمدمنجم یزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳۳) میرزا سراج بن میرزا عبدالرؤف میرزاخورف، تحف اهل بخارا، چاپ
محمد اسدیان، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۳۴) محمدجعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر
احمد بن محمدنصر قباوی، تلخیص
محمد بن زفر بن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۳۵)
محمد بن
احمد نسوی، سیره جلال الدین، یا، تاریخ جلالی، ترجمه محمدعلی ناصح، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳۶) غلام فاروق نیلاب رحیمی، سیر تاریخی کتابخانهها در افغانستان، (بی جا)، ۱۳۶۱ ش.
(۳۷) آرمین وامبری، سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه، ترجمه فتحعلی خواجه نوریان، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۳۸) رضاقلی بن
محمد هادی هدایت، سفارت نامه خوارزم، چاپ علی حصوری، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۹) رضاقلی بن
محمد هادی هدایت، کتاب فرهنگ انجمن آرای ناصری، چاپ سنگی تهران ۱۲۸۸، چاپ افست تهران (بی تا).
(۴۰) رضاقلی بن
محمد هادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۴۱) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶-۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۴۲) Encyclopaedia Iranica , svv "Bukhara In pre-Islamic times" (by Richard NFrye) , "Bukhara After the Mongol invasion" (by Yuri Bregel) ;.
(۴۳) Uzbek Sovet Ensiklopediyasi , Tashkent ۱۹۷۱.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ولایت بخارا»، شماره۶۱۰.