• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شبیبیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



فرق خوارج در طول دوران حضور و استمرارشان در جامعه اسلامی بزرگترین خسارت‌های عملی و اعتقادی را بر مسلمانان تحمیل کردند که از جمله این فرق، فرقه شبیبیه است که به معرفی آن می‌پردازیم. گرچه این فرق به دلیل عملکرد افراطی خود از جامعه اسلامی محو شدند؛ اما فرقی که امروزه چون وهابیت همان اعمال ننگین را انجام می‌دهند نیز در معرض محو شدن هستند و این مهمترین عبرت و سرنوشتی است که از فرق منقرض شده برای فرق افراطی امروزی بجا مانده است.



رهبر عده‌ای از خوارج که در دوران بنی امیه زندگی می‌کردند، فردی به نام شبیب بن یزید شیبانی است. کنیه وی ابوضحاک استو در ابتدا از هم‌پیمانان صالح بن مسرح یکی از رهبران فرقه خوارج بوده و با او در موصل به جنگ برعلیه بنی امیه برخواست.
[۳] یحیی الامین، شریف، معجم الفرق الاسلامیة، ص۱۴۳، لبنان، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الاولی، ۱۴۰۶ هـ ق/۱۹۸۶م.
وی به همراه همسرش غزاله شیبانیه و مادرش جهیزه فرماندهی عده‌ای از خوارج را به عهده داشت و آسیب‌های فراوانی را به جامعه اسلامی وارد نمود و در سال ۷۷هـ ق، غرق شد. در کتاب‌های تاریخ از او به عنوان یکی از خروج کنندگان بر حکومت بنی امیه یاد شده است.


صالح بن مسرح از جمله رهبران خوارج بود که بر علیه حکومت بنی امیه شمشیر کشید. شبیب به همراه او و دیگر هم‌فکرانش در حج سال ۷۵ هـ ق نقشه ترور عبدالملک بن مروان را کشیدند؛ اما عبدالملک متوجه شد و نامه‌ای از او به حجاج بن یوسف ثقفی رسید تا این افراد را کنترل کند. حجاج نیز توانست ایشان را متفرق کند و صالح از کوفه به موصل گریخت و به جمع آوری یارانش پرداخت و در سال ۷۶هـ ق در طی نامه‌هایی از یارانش چون شبیب بن یزید و محلل بن وائل یشکری و.... می‌خواهد که برای جنگ آماده شوند.
[۹] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۴، قم، اهل بیت علیه‌السّلام .
شبیب بن یزید در این جنگ از فرماندهان اصلی سپاه صالح بود. در ابتدا لشکری که محمد بن مروان به فرماندهی عدی بن عدی حارثی برای سرکوب آنها فرستاده بود را شکست داد. سپس دو لشکر دیگر برای سرکوب آنان فرستاده شد که شبیب بن یزید با یکی از آنها جنگید و صالح بن مسرح با لشگر دیگر به جنگ پرداخت. اما با آمدن لشگرهای دیگر از سوی حجاج، صالح بن مسرح در محلی به نام مبدج از نواحی موصل کشته می‌شود و شبیب جانشین او شده و فرماندهی خوارج را به عهده می‌گیرد.


شبیب لشگر شکست خورده صالح را سامان داد و ایشان با او بیعت کردند و به لشگر حارث بن عمیره حمله کردند و ایشان را شکست دادند. پس از این پیروزی وی به موصل می‌رود و برای فراهم آوردن لشگر تلاش می‌کند و با جنگ و گریز به شهرهای مختلف تجاوز کرد و سپاهیان اموی را شکست می‌داد. تا اینکه به او خبر رسید که سپاه سورة بن ابجر به مقابله تو می‌آید. او نیز با یاران خویش به نهروان رفت و در آنجا وضو گرفته و نماز خواندند. آنگاه به قتلگاه خوارج نهروان که امیرالمومنین علی(علیه‌السّلام) آنها را کشته بود رفتند و برای یاران خویش آمرزش خواستند! و گریستند و از امیرالمومنین علی(علیه‌السّلام) و یاران آن حضرت بیزاری جستند! در این جنگ نیز لشگر شبیب پیروز شد و بعد به تکریت رفت. حجاج بن یوسف، عثمان بن سعید معروف به جزل را برای سرکوبی شبیب فرستاد اما او نیز نتوانست ایشان را سرکوب کند. پس از آن سعید بن مجالد و سوید بن عبدالرحمن سعدی از شبیب شکست خورند. رفته رفته وجود شبیب و یارانش برای حکومت اموی و جامعه اسلامی به یک فتنه تبدیل شد، بطوریکه حتی حکومت قادر به نابودی او نبود و از جانب او هزینه زیادی متحمل شدند؛ زیرا شبیب با گروه خود بیش از بیست لشگر از حکومت را شکست داده بود و توانسته بود برای خود حکومتی محلی تشکیل دهد و خود را به نام امیرالمومنین صاحب خلافت و حکومت اسلامی می‌پنداشت.


شبیب از جمله کسانی است که لقب امیرالمومنین را برای خود نهاد و پیروانش او را به این لقب می‌خواندند. در حالی که در فرهنگ دینی شیعه این لقب مخصوص امام علی (علیه‌السّلام) است و کسی حق ندارد خود را به این نام بخواند و تمام کسانی که چنین لقبی را بر خود گذاشتند چون یزید و معاویه و... تماما حاکمان ظالم و ناحق بودند. وقتی شبیب برای حمله به کوفه به منطقه عقرقوفا قرار گرفت، سوید بن سلیم به او می‌گوید: ‌ای امیر مؤمنان! بهتر بود ما را از این دهکده که نامی شوم دارد می‌بردی. گفت: «من نیز فال زده‌ام، به خدا از آن نمی‌روم تا وقتی که به سوی دشمن حرکت کنم، ان شاء الله شومی آن به دشمن شما می‌رسد که در آنجا به آنها حمله می‌کنید و عقر (هلاکت) از آن دشمن خواهد بود.
در قتل عام کوفه وی و سپاهش به نضر بن قعقاع ذهلی برخورد کرد و چون وی شبیب را دید، از ترس گفت: «ای امیر سلام و رحمت خدا بر تو». سوید میان سخن وی گفت: «وای بر تو بگو‌ای امیرمؤمنان» و او گفت: ‌ای امیر مؤمنان!.
وقتی شبیب، زائدة بن قدامه را کشت برخی از سپاهیان شکست خورده به فرماندهی ابوالضریس به قصری بزرگ عقب نشینی کردند. شبیب به یاران خود گفت: « شمشیر را کنار بگذارید و آنها را به بیعت بخوانید. هنگام سپیده دم بود که آنها را به بیعت خواندند. عبدالرحمان بن جندب گوید: من جزو کسانی بودم که پیش وی رفتیم و بیعت کردیم در حالی که شبیب بر اسبی سوار بود و سوارانش در اطراف او توقف کرده بود. هر کس می‌آمد با او بیعت کند شمشیرش را از دوشش بر می‌داشتند و سلاحش را می‌گرفتند، آنگاه به شبیب نزدیک می‌شد و به عنوان امیرالمومنین به او سلام می‌گفت آنگاه رها می‌شد. همچنین یاران او وی را امیرالمومنین می‌خواندند.


بعد از شکست‌های متوالی لشگریان حجاج از شبیب، حجاج با هزار نفر وارد کوفه شد و لشگریان شبیب را متواری نمود که با این شکست به شهر انبار گریختند. سپس حجاج، سفیان بن ابرد کلبی را با لشگری به تعقیب شبیب فرستاد. در کنار رود جیل دو لشگر با هم برخورد نمود و در حالی که شبیب از پل عبور می‌کرد، به دستور سفیان، ریسمان‌های پل بریده شد تا شبیب در آب غرق شود. بعد از مرگ شبیب گفته شده که یارانش با مادر او بیعت کردند، اما سفیان به آنان نیز حمله کرد و عده‌ای چون مادر و زن شبیب را کشت
[۲۰] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۵.
و اسیران را به همراه سر شبیب به نزد حجاج فرستاد و به این ترتیب شبیبیه نیز نابود شد. البته در نقل دیگر کشته شدن او به دست یارانش بیان شده که به دلیل انتقام از خون قبیله خود چنین کردند. عده‌ای دیگر غرق شدن او را یک حادثه دانسته‌اند که از رم کردن اسب او پدید آمده است. به هر حال او در حال غرق شدن گفته بود : ذلک تقدیر العزیز العلیم.


اعتقاد او در راستای تفکر خوارج بوده و عقاید اصلی خوارج را قبول داشته، اعتقاد به امامت ابوبکر و عمر و بیزاری جستن از امیرالمومنین علی علیه‌السّلام و شیعیان و نیز از عثمان از جمله عقاید مشترک خوارج است که او نیز بر آن باور بوده است. اما در مساله امامت به یک نظر جدید معتقد بود و آن این بود که امامت زنان را جایز می‌شمرد و از همین رو زنان در لشگر او جایگاه داشته بطوریکه بعد از او با مادر و یا همسرش بیعت شد.
[۲۵] مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۵۳، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ششم- ۱۳۸۷.
همچنین او زنان را به جنگ فرامی‌خواند و از این عملکرد او احتمال داده می‌شود که جهاد را برای زنان نیز جایز می‌دانسته.



۱. جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۷، ص۴۶۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، دوم، ۱۴۲۴ه ق.    
۲. جاحظ، عمرو بن بحر، الحیوان، ج۷، ص۴۷۳.    
۳. یحیی الامین، شریف، معجم الفرق الاسلامیة، ص۱۴۳، لبنان، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الاولی، ۱۴۰۶ هـ ق/۱۹۸۶م.
۴. دمیری، کمال الدین، حیاه الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۵۱، بیروت، دارالکتب العلمیه، دوم، ۱۴۲۴ه ق.    
۵. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۱۹۰، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیة، اول، ۱۴۲۳ ه ق.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۱۵، بیروت، دارالتراث، دوم، ۱۳۸۷ه ق.    
۷. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۱۶۲.    
۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۸، ص۸، بیروت، دارالفکر، اول، ۱۴۱۷ه ق.    
۹. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۴، قم، اهل بیت علیه‌السّلام .
۱۰. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۱۶۴.    
۱۱. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۱۶۴.    
۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۲۹.    
۱۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۳۰.    
۱۴. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۱۶۲ ص۱۹۰.    
۱۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۸.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۴۰.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۴۰.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۴۳.    
۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۴۶.    
۲۰. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۵.
۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۸، ص۲۸.    
۲۲. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۱۶۲ ص۱۹۰، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، اول، ۱۴۲۳ ه ق.    
۲۳. دینوری، ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج۱، ص۲۰۲، بیروت، دارالکتب العلمیه.    
۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۲۸۰.    
۲۵. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۵۳، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ششم- ۱۳۸۷.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«شبیبیه».    




جعبه ابزار