سید محمد طباطبایی فشارکی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید محمد طباطبایی فشارکی (۱۲۵۳-۱۳۱۶ق)، با القابی چون استاد اکبر و سید استاد، از علما و فقهای
شیعه در
قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری بود.
وی در
کربلا،
نجف و
سامرا علوم دینی را نزد بزرگانی چون
حسن بن سید محمد مجاهد،
فاضل ادرکانی و
میرزای شیرازی فرا گرفت و به
درجه اجتهاد رسید. او بعد از رحلت میرزای شیرازی کرسی تدریس را به نجف منتقل کرده و به تربیت شاگردان پرداخت و افردی همچون
شیخ عبدالکریم حائری و
سید حسن مدرس از شاگردان او بودند. این فقیه با وجود اعلمیت، از
مرجعیت و ریاست امور شرعی اجتناب داشته و فقط به تدریس و تربیت عالمان پرداخت. ایشان از نگارش تقریرات فقهی، کتاب، رساله و حاشیهنویسی به علت احتیاط و دوری از شبهه
ریا، پرهیز داشت ولی با اینحال مقداری یادداشت و رسالههایی مختصر از وی به یادگار مانده است.
گروههایی از سادات طباطبایی در قرون گذشته به
ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «
ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران میباشد. معاصر نامبرده در
اصفهان،
احمد بن
محمد بن رستم مطیار قرشی است که در اوایل
قرن چهارم سمت امارت و حکمرانی اصفهان و توابع آنرا عهدهدار بود. فاطمه دختر احمد رستمی به
عقد ازدواج علی ملقب به «شهابالدین» در میآید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.
ابوعلی احمد رستمی رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقفنامهای در تاریخ
۳۱۶ هجری بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلا بعد از نسل
وقف نمود. چون بخشی از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبههای دیگری برای سادات داشت، کثیری از نسل طباطبایی شاعر به آنجا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدی رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذاری شد. این گروه از سادات که در شر زواره توطن اختیار کردهاند به شاخههای مهمی تقسیم میشوند که برخی در این شهر اقامت نموده و عدهای در سنوات بعد به شهرهای دیگر مهاجرت کردهاند.
امیر شرف طباطبایی در زمره ساداتی است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نامهای امیر شریف و امیر مشرف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند؛ امیر شرف در آبادی فشارک
سکونت اختیار کرد.
البته در برخی منابع نام وی را که جد اعلای سید محمد طباطبایی فشارکی میباشد، میر شرف طباطبایی هم ذکر کردهاند.
«امیر مشرف» صاحب فرزندی به نام «ابوالقاسم» گردید. وی در آبادی «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکی از روزهای سال
۱۲۵۳ صاحب فرزندی شد.
حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ
قرآن و
عترت آشنایی داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونهای رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد.
سید محمد شش ساله بود که می
توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینی شرکت کند. حاج میرزا ابوالقاسم پدر سید محمد، به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و درگذشت؛ این ضایعه برای محمد بسیار ناگوار بود. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویدادها درس مقاومت، صلابت و استواری آموخت و از همان اوان زندگی با سختیها و ناملایمتها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و
ادبیات فارسی و
عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانشاندوزی او نظارت جدی داشت.
مادرش علاقه داشت که به زیارت
بارگاه امام حسین (علیهالسلام) برود و با
توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طی نمودن مراحل کمال را برای نوجوان خود هموار سازد. وی همراه گروهی از زائران حسینی، «فشارک» را به قصد اقامت در
کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینههای ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش یعنی
سید ابراهیم کبیر را موظف ساخت که متکفل امور وی گردد. سید محمد در کربلا تحصیلات عربی، منطق و برخی مقدمات دیگر را طی کرد و از محضر حاج آقا
حسن بن سید محمد مجاهد (متوفای
۱۲۴۲ق) بهرهمند شد.
در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به
فاضل ادرکانی (متوفای
۱۳۰۲ق) که سالها از محضر
صاحب ضوابط،
صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و
اجازه روایت نائل آمده بود، در
حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکی به همراه مجتهدینی چون
میرزا محمدتقی شیرازی،
سید محمد کشمیری و
میرزا مهدی شیرازی به حوزه درسی او رفت و ضمن فراگیری
فقه و
اصول، وارستگی، بیاعتنایی به دنیا و سایر مکارم اخلاقی را از وی آموخت.
آیت الله اراکی خاطر نشان نموده است:
ایشان (سید محمد فشارکی) با مرحوم محمدتقی شیرازی همبحث بودند؛ از اصفهان به کربلا میآیند و در درس فاضل اردکانی شرکت میکنند، فاضل اردکانی آن وقت خیلی معنون بود
میرزا حسن شیرازی آن زمان، در
نجف و فاضل اردکانی در کربلا بوده، یک روزی در اوقات زیارتی، زوار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین (علیهالسلام) مشرف میشوند، آمد و رفت اینها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکی در زمان مراجعت آنها خودش را داخل این جمع مینماید با اینکه لباس متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوار عرب میرفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پای آقا میرزا حسن شیرازی برخورد میکند. میرزا حسن شیرازی از داخل جمعیت دستش را دراز میکند و میگوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکی به آقای میرزای شیرازی ملحق گردید و از خواص ایشان گشت. از او میپرسند: شما مدتی در کربلا و در درس فاضل اردکانی بودید، چه تفاوتی دیدی بین او و بین میرزای شیرازی جواب داده بود: میرزای شیرازی در هوش و تواناییهای فکری بر فاضل اردکانی برتری دارد.
همانگونه که آیت الله مصلحی از پدر خود آیت الله اراکی و ایشان از آیت الله حاج
شیخ عبدالکریم حائری نقل کرده است، سید محمد فشارکی برای اینکه در یادگیری دروس توفیق افزونتری به دست آورد و درجات علمی را بهتر طی کند، تصمیم گرفت
روز عاشورا همراه طایفه طویرجیها
عزاداری کند.
و چون با اخلاص و نیتی عالی و به منظور والایی به سوگواری پرداخت،
حضرت امام حسین (علیهالسلام) به او توفیق بزرگی داد. و چه اجری بهتر از اینکه سید محمد فشارکی با میرزای شیرازی آشنا شود، آشنایی مهمی که تحول بزرگی در مسیر زندگی علمی و اجتماعی آن فقیه ایجاد کرد و زمینههایی را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیری از معاریف و مشاهیر، حوزه درسی او را غنیمت شمردند.
میرزای شیرازی (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسی مینگریست او را به لحاظ تواناییها و لیاقتها میشناخت و با فراست و تیزبینی خاصی، افراد را شناسایی میکرد و سید محمد را با این ویژگی شناخت و اینگونه نبود که در برخوردی تصادفی او را به شاگردی خویش بپذیرد.
سید محمد فشارکی در سال
۱۲۸۶ق به نجف هجرت کرد و در محفل علمی میرزای شیرازی حضور یافت.
و چون میرزا درس خود را به
سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.
میرزای شیرازی برای شاگردانی که شایستگی و استعداد عالی داشتند همچون پدری مهربان و با عاطفه بود؛ شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده میساخت و بر حسب استعدادش به وی تمرین میداد. وی هنگامیکه آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکی واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر
قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهی این مهم را انجام داد، چنانچه تحسین مشاهیر علمای شیعه را برانگیخت
و این روند بیست سال ادامه یافت. ارتباط این استاد و شاگرد به نحوی از نظر علمی، عاطفی و آموزشی ارتقا یافت که میرزای شیرازی در مصالح اجتماعی و حل مشکلات جامعه با وی مشورت میکرد.
سید حسین حائری فشارکی نقل کرده است که در ماجرای تنباکو و فتوای میرزای شیرازی که منجر به قطع استعمار
انگلیس در
ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شبها نزد خود فرا میخواند و با آنان در خصوص
فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعی و سیاسی، بحث میکرد. سپس گفتوگوها به صورت مکتوبی در میآمد، مرحوم میرزا آنها را مورد مطالعه قرار میداد و گاهی حاشیهای بر آن مکتوب مینوشت. زمانی سخن به اینجا رسید که: بیم آن میرود که میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد، در این صورت چه جوابی در پیشگاه
خداوند خواهیم داشت؟
آیت الله سید محمد فشارکی بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینی در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به
شهادت رسید، ضرر نکرده است. از اینرو، روزی با اجازه استادش به حیاط اندرونی او وارد شد و خطاب به میرزا گفت:
شما حق استادی، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید، ولی خواهش میکنم بهاندازه چند دقیق اجازه دهید تا من آزادانه نظر خود را بیان کنم.
میرزا از پیشنهاد او استقبال میکند و میفرماید: بگویید؛ سید محمد فشارکی میگوید:
سید! چرا معطلی؟ فکر نکنم از اینکه جانت به خطر میافتد هراسی به دل راه دهی، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمی عدهای، به سعادت شهادت برسی که موجب رستگاری شما و افتخار ماست.
میرزای شیرازی جواب میدهد:
«من نیز چنین عقیدهای دارم ولی میخواستم به دست دیگری نوشته شود و امروز به سرداب مطهر (که
امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) در آنجا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. ولله المستعان و له الشکر علی وضوح الحجه»
سید محمد طباطبایی فشارکی که از بزگران علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمی در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر میشد
اما با رحلت آیت الله میرزای شیرازی در سال
۱۳۱۲ق همراه خانوادهاش به نجف مهاجرت کرد و کرسی درس خود را به این شهر مقدس انتقال داد.
وی نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزای شیرازی و بعد از چندی در جامع هندی به تدریس پرداخت هم زمان مجلس درسی نیز در منزل برای برخی از خواص بنا نهاد.
تلاشهای علمی وی برای تربیت طلاب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید. (البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود اینکه صاحب
گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکی به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.) تعداد علما و فضلایی که در درس او شرکت مینمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخی از آنان شاگردان میرزای شیرازی بودند.
تحقیقات فقهی و اصولی او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمی و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.
آیت الله فشارکی به درس و بحث و ملا شدن اهمیت فراوان میداد، روش او به گونهای بود که طلبهها ضمن تهذیب اخلاق و
تزکیه، به تحصیل و ترقی علمی هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائری ـ برادرزاده آیت الله فشارکی نقل میکند:
خدمت آخوند
ملا فتحعلی سلطانآبادی که اهل
سیر و سلوک و مقامات عرفانی بود، رفتم، ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بود؟ ماجرا را برای ایشان بازگفتم: فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقی نخواهد رفت! آنگاه خطاب به من فرمود:
... پسر جان! هنگامیکه میخواهی به بستر خواب روی یک
تسبیح به دست بگیر و گناهانی که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شدهای، شمارش کن، پس از آن اگر خلافی کردهای از اعماق دل
توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردی و مشاهده نمودی، چیزی در مورد خلافهایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خدای را سپاس گوی و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط برای خدا انجام دهی، میرزای بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.
آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری سالها در سامرا و نجف با تحمل مشقات و رنجهای زیاد به تحصیل علم پرداخت، در این مدت، استادان پرمایهای در شکلگیری شخصیت علمی و معنوی او نقش اساسی را ایفا میکردند. برجستهترین این دانشوران که بر آیت الله حائری تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهی وارسته، اهل خلاقیت و صاحبنظر تربیت کرد، آیت الله سید محمد فشارکی میباشد. این انسان والا که در
حوزه سامرا و نجف شهرت علمی و آوازه بلندی داشت و
زهد و
اخلاص و عظمت روحیاش زبانزد همگان بود، هیچگاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبدالکریم حائری دریغ نمیکرد و بدینخاطر، آیت الله حائری از ارادتمندان قلبی مرحوم فشارکی به شمار میرفت و بسیاری از موفقیتهای خود را مرهون توجه ویژه آیت الله فشارکی به او میدانست.
هنگامیکه میرزای مجدد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائری در معیشت استادش آیت الله فشارکی به نجف آمد و در آنجا ضمن یک ارتباط عاطفی، از نظرات فقهی و اندیشههای اصولی آیت الله فشارکی استفاده میکرد.
آیت الله
شیخ مرتضی حائری مینویسد:
مرحوم والد در
درس خارج بیشتر از محضر آیت الله فشارکی استفاده کردهاند و همراه استادش مرحوم فشارکی در درس میرزای شیرازی شرکت مینمودند. مرحوم والد میفرمودند: در آن زمان مرحوم میرزای شیرازی در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمیگفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکری، مرحوم فشارکی اداره میکردند. بدینترتیب میتوان گفت بزرگترین استاد درس خارج آیت الله حائری، آیت الله فشارکی بوده و نامبرده نزد وی حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه در نجف ـ درس خارج فقه و اصول خواندهاند.
بین آیت الله حائری و استادش علاقه خاص متقابلی وجود داشت. آیت الله اراکی به نقل از استادش آیت الله حائری گفته است:
با عدهای در اطراف آقا سید محمد فشارکی بودیم و شاید از من هم فاضلتر در میان آنان بود ولی یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من میگفت، از جمله فرمود: من سعی میکنم این درسی که میگویم از اول تا آخر برای خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتی که یکی از شاگردان ایرادی میگیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.
آری اگر آیت الله حائری دارای آن همه توفیق شده و
حوزه علمیه قم را تأسیس میکند و شاگردان برجستهای ـ که عدهای از آنان در زمره مراجع تقلید به شمار میآیند ـ تحویل جامع میدهد، یک جهتش این است که استاد، مربی و مرشد او، شخصی به نام «آیت الله فشارکی است که در اوج معنویت و اخلاص زندگی میکرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان
تقوا و عرصه تزکیه بود.
آیت الله فشارکی با بصیرتی معنوی و ملکوتی، آیت الله حائری را شناسایی کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلتهای او پی برد و از این جهت وی را بر همه مقدم دانست و آیت الله حائری نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژهای قائل گردید و همواره ملازم او بود.
هرگاه افرادی به آیت الله حائری مبلغی میدادند، ایشان در زندگی خود قناعت میکرد و تا آنجا که برایش مقدور بود، آن پولها را به آیت الله فشارکی میرساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیت الله حائری است، با توجه به اینکه وضع استادش به گونهای بود که چنین اعانتهایی در زندگی توأم با تنگناهای اقتصادی او مؤثر بوده است.
در برخی منابع آمده است که آیت الله حائری چندین سال متوالی، تکفل مرحوم فشارکی را عهدهدار شد و پس از رحلت استادش با اینکه خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه قطع ننمود.
مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری مینویسد:
مرحوم والد میفرمود: من در کسالت سید استاد برای پرستاری ایشان شبها نزدش میخوابیدم، چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعی که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهدهدار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم برای اهل منزل میخریدم و میآوردم. در همان موقع، سید فشارکی را در رؤیای راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در
تزکیه نفس و توجه به بچههای من.
ارتباط علمی این دو عالم شیعی در اوج بود، یک بار آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی رسالهای نگاشت و آنرا به استادش مرحوم فشارکی تحویل داد، ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت: «مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارساییهای آنرا مشخص میکردی»
و جالب است که این موضوع را حضرت
امام خمینی برای شاگردانش نقل کرده است.
آیت الله اراکی خاطر نشان نموده است یک روز آیت الله حائری فرمود:
در
نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکی اقتدا کرده بودم، عبایی به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیهاش زردوزی شده بود، رفتم، گفتم: آقا! این عبایم اینگونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلم را نمیدانی که بهاندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه
طلا، نماز را باطل میکند ولی این مقدار زردوزی مستثنی است.
همین انتقاد توأم با دلسوزی و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوه» را به نگارش درآورم. کتابی که
آیت الله بروجردی بسیار از آن تعریف میکرد و میگفت: «من کتابی به این پرمغزی و کم لفظی ندیدم!» آیت الله اراکی میافزاید: خود آیت الله حائری برای بنده نقل فرمود:
یک روز آن وقتهایی که در نجف بودم، مرحوم آیت الله
آخوند خراسانی به منزل بنده تشریف آورد، دید نوشتههایی در طاقچه است، پرسید: اینها چیست؟ گفتم: یادداشتهایی درباره نماز است. یک قدری آنها را ملاحظه کرد و هی تعریف کرد و گفت: به به! عجب حرف خوشی است! خیلی خوشش آمد، این رساله صلوه با آن محتوای علمی، اثر آن تغیر آیت الله فشارکی است. و اینگونه بر ذهن آیت الله حائری اثری ماندگار میگذارد.
مرحوم آیت الله حائری فرموده بود:
میخواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روی همه میبندم و فارغ الباب آنرا دنبال میکنم اما دیدم اگر بتوانم شبهههای دینی مردم را بر طرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونی دارد و چنین امری مرا از آن کار علمی بازداشت.
یکی از موارد تأثیرپذیری ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکی و مجدد شیرازی، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، دارای قلت تألیف بودهاند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رسالهها ضمن آنکه موجز و مختصر تألیف شدهاند، پربار و حاوی نکتهها و دقتهای علمی و موشکافیهای ارزشمند میباشند.
آیت الله حائری علاوه بر جنبه علمی، از نظر معنوی و اخلاقی بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را برای خود الگو قرار داد، رابطه این دو بسیار معنوی، عمیق و عاطفی بود.
حضرت آیت الله العظمی اراکی نقل کرده است که:
مرحوم شیخ
محمدرضا مسجد شاهی صاحب
وقایة الاذهان، عالمی بسیار خوشبیان و علاوه بر مقامات علمی، مهارتی تام در جملهسازی و عبارتپردازی داشت و با مرحوم آیت الله حائری رفاقت و یگانگی داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقهمند بودند. آقای حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «
درر الاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامهای به آقای حاج شیخ محمدرضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمهای بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمی که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکی است.»
البته این موضوع انجام نشد و عملی نگردید.
در این کتاب، آیت الله حائری از سید فشارکی تعبیر به «سیدنا الاستاد» میفرماید.
۱. آیت الله
سید حسن مدرس؛
۲. آیت الله شیخ محمدرضا مسجد شاهی (
۱۳۶۲ ـ
۱۲۸۷ق)؛
۳. آیت الله
میرزا محمدحسین نائینی (
۱۳۵۵ ـ
۱۲۷۷ق)؛
۴. آیت الله
آقا ضیاءالدین عراقی (
۱۳۶۱ ـ ۱۲۸۷ق)؛
۵. آیت الله حاج
شیخ حسنعلی اصفهانی؛
۶. علامه شیخ
محمدجواد بلاغی (
۱۳۵۲ ـ
۱۲۸۲ق)؛
۷. شیخ
حسن بن علی شوشتری معروف به شیخ حسن کربلایی؛
۸. علامه حاج
سید محمدرضا یثربی (متوفای ۱۳۰۷ش)؛
۹. آیت الله
سید علی نجفآبادی (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ق)؛
۱۰. آیت الله حاج میرزا
محمد تهرانی عسکری؛
۱۱. آیت الله حاج میرزا
سید علی مدرس کوچک (
۱۳۶۴ ـ
۱۲۸۴ق)؛
۱۲. آیت الله آقای حاج میرزا فخرالدین (فرزند
سید ابوالقاسم شیخ الاسلام).
آیت الله سید محمد فشارکی با لقبهایی چون استاد اکبر و سید استاد معرفی شده است.
مدرس تبریزی او را چنین معرفی میکند:
سید محمد بن میر قاسم طباطبایی فشارکی اصفهانی، از اکابر علمای
امامیه اوایل
قرن حاضر (چهاردهم هجری) و از تلامذه حاج میرزا محمدحسن شیرازی میباشد. در حال حیات استاد مذکورش در
سامرا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدد شیرازی حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. در کلمات بعضی از بزرگان به استاد کبیر موصوف میباشد، با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعی اعتنایی نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.
آیت الله فشارکی انسان وارستهای بود که با داشتن معرفت و دانش، عزت و اقتدار معنوی بسیار فروتن بود، از نشانههای
تواضع او این بود که با تمام افرادی که با وی در تمام بودند برخوردی عاطفی داشت. در هنگام بحث و گفتگوهای علمی با وسعتنظر و سعه صدر و ظرفیت روحی، قدرت پذیرش نظرات دیگران و توانایی تحمل انتقادها را داشت. و از
جدال و بیهودهگویی پرهیز میکرد.
سیمای او گشاده و غالبا توأم با تبسم بود، و تنها موقعی غم بر چهرهاش مینشست که به او خبر میدادند خانوادهای در تأمین معاش خود مشکل دارد و فقیری زندگی خویش را به سختی اداره میکند. البه زندگی خانوادگی او به اوضاع انسانهای مستضعف شباهت بیشتری داشت و به همین دلیل برخی شاگردانش که با وی رابطهای نزدیکتر داشتند، از طریق صرفهجویی در زندگی شخصی و مانند آن، مبالغی را فراهم مینمودند و به استاد خویش تحویل میدادند. وضع زندگی سید محمد فشارکی به نحوی بوده که اینگونه اعانتها در زندگی آن استاد پرهیزگار بسیار مؤثر بود.
کثرت
زهد و پارسایی و اعراض از مقام مرجعیت و اکتفا به زندگی عادی موجب شد که سید محمد فشارکی اینگونه زندگی نماید و خود در جهت تدارک لوازم منزل و امرار معاش شخصا اقدام کند و روزگار خویش را در نهایت وارستگی به پایان برد.
از خصوصیات دیگر آیت الله فشارکی این بود که شاگردان جوری تربیت شوند که علاوه بر تهذیب درون و اعراض از معاصی باطن، به ترقی علمی و ژرفنگری روی آوردند و به معارف و کمالات اهمیت دهند و بیسواد نمانند. به اعتقاد وی، طلبهای که مدام در فکر تحصیل و یاد گرفتن مطالب و دانشاندوزی است، از
ذکر،
دعا،
نماز شب و حالات معنوی ناشی از این برنامهها غافل میماند و اگر چه ذهنی روشن و مزین به دانش و اندیشه دارد اما قلبش غبار آلوده است و باید مراتب اعتدال را مراعات کند. همچنین شاگردی که در پی آن است تا دستورات سیر و سلوک صوفیان و آداب ریاضتهای پرمشقت را به اجرا درآورد، از تحصیل دانش غافل میماند. در صورتی که توأم با تحصیل میتوان اهل تزکیه بود و درون را به نور حق آراست و از رذائل و سیئات دوری کرد.
آیت الله فشارکی عقیده داشت باید به موازات حکمت و معرفت، مهربانی، عطوفت و نشاط نیز باید باشد که صفای آن طالبان را برای دانشاندوزی راغبتر مینماید و خستگی روحی ناشی از بحثهای علمی را بر طرف میکند. به همین دلیل برخورد صمیمی با شاگردان داشته و سعی میکرد با شوخ طبعی و بذلهگویی، محفل خویش را با نشاط نماید. آیت الله شیخ مرتضی حائری فرزند آیت الله حائری نقل کرده است: آقای
سید جعفر مرعشی که از دوستان صمیمی و مرد درستی است، میگفت:
مرحوم آیت الله شیخ
محمد حسن مامقانی که یکی از مراجع بعد از میرزای شیرازی و معروف به تقوا، صلاح و سداد بود، در هر ماه مبلغی توسط شخصی ناشناس ... به سید بزرگوار مرحوم فشارکی میرسانده است. مرحوم سید در عین تقوا و توجه کامل به عالم دیگر، خیلی بذلهگو بوده است موقعی که پی میبرد وجه مذکور از طرف آیت الله مامقانی بوده است، میگوید:
خداوند که روزی ما را به این ترک حواله کرده است، خودش بدهد!
وی میافزاید: مرحوم والد (آیت الله حائری) میفرمود: در سامرا یکی از طلاب یزدی که ایشان اسم بردند، از شاگردان مرحوم سید فشارکی بود که میخواست به کربلا مشرف شود، ما عدهای از طلاب و رفقا و حضرت استاد از ایشان تا لب دجله ظاهرا بدرقه کردیم. همه به او متوسل شدیم که در روضه مطهر حضرت سید الشهداء برایمان دعا کند، مرحوم فشارکی هم تقاضایی از او کرد. او میگفت: وقتی بالای سر مطهر میرفتم فقط آقا سید محمد، استادم، یادم میآمد چون التماس دعای ایشان جالب بود.
سید محمد فشارکی بارها به شاگردانش میگفت: دوست ندارم که وقتی باد به بیرق کسی میخورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: انا رجل و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنی بعد از فوت استادش مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن شیرازی ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکی هم از خواص شاگردانش بود ـ بسیاری از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکی، مجتهد اعلم است و چندینبار تا در منزل ایشان برای طلب تصدی مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکی قبول نکرده و گفته بود: «و الله خود را از معاصرین اعلم میدانم ولی مرجعیت را قبول نمیکنم.» عذرش این بود که از عهدهام ساخته نیست و نمیتوانم فتوا دهم، با اینکه اعلمیت به معنای قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب میکند.
برخی منابع دیگر یادآور شدهاند وقتی به ایشان برای منظور فوق مراجعه میکردند، میگفت:
«شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه، امور دیگری لازم دارد ...»
در واقع او با بلند نظری و تقوایی که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت: شایسته چنین مقامی نمیباشم زیرا فردی محتاط میباشم و در مسایل و موضوعات خیلی احتیاط میکنم و چنین روحیهای با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمیسازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیت الله میرزا
محمدتقی شیرازی برای این امر لیاقت دارد، به سراغ او بروید.
آن عالم بصیر به خوبی میدانست که برای تصدی مقامات دینی غیر از فقه کتابی ذهنی، فقه خارجی عینی و عملی بسیاری از آگاهیهای دیگر لازم است، از اینرو، مردم را به میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع میدهد.
شهید آیت الله قدوسی میگوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکی برای شاگرد خود آیت الله حائری نقل کرده است که:
هنگام ارتحال میرزای شیرازی به منزل رفتم، دیدم مثل اینکه در دلم یک نشاطی هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانی نیست، استادم، مربیم و کسی که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، درگذشته است. پس این ضایعه، افسردگی و غم به دنبال میآورد نه نشاط! مدتی نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم ... مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند، دارم حس میکنم که تمایل به ریاست دارم.
آری تمام نتیجه یک عمرش را میدهد و پایمال میکند و از بین میبرد برای اینکه خطر لغزش را از بین ببرد، این گذشت است که ملکات اخلاقی آنرا درست میکند.
با وجود آنکه با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکی محرز بود و همه مردم در انتظار وی بودند که به پیکر میرزای شیرازی نماز بخواند اما پس از ساعتها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگری به جنازه مجدد شیرازی نماز خواند. و آنگاه که پیشنهاد زعامت به وی گردید آیه شریفه: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین
» را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روی خویش بست.
آقای محمد الرضی الرضوی به نقل از
سید عباس طباطبایی فشارکی ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتی از اهل علم گفته است که وقتی عدهای برای تصدی مقام مرجعیت از سید محمد فشارکی دعوت کردند، به آنان گفت:
«من به سرداب، محل غیبت امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف) رفتم و بعد از
غسل و زیارت و نماز و
توسل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید.»
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، آقا
میرزا علی آقا شیرازی (فرزند میرزای شیرازی) و
سید محمد سنگلجی در سامرا در پشت بام در محضر آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) درس میخواندند، و این زمان، مقارن با موقعی بود که بیماری «وبا» اهالی سامرا را مبتلا کرده و عدهای از
شیعیان بر اثر این بیماری فوت کرده بودند. در این میان، آیت الله سید محمد فشارکی در حالیکه ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیت الله میرزای شیرازی دوم صحبت از بیماری وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکی از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد میدانید؟ جواب دادند: بلی. افزود: آیا مرا عادل میدانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیت الله فشارکی گفت:
«من به تمامی شیعیان سامرا از زن و مرد، حکم میکنم از امروز تا مدت ده روز همه مشغول خواندن «
زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح
نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن (علیهاالسلام) هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه
خداوند شفاعت کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیماری مهلک وبا نجات دهد و من ضامن میشوم هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلی به عارضه وبا نگردد».
این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آنرا به تمام شیعیان ابلاغ کردند و مردمی که در شرایط آشفتهای به سر میبردند و تلفات ناشی از بیماری وبا، آنان را در هالهای از بیم و نگرانی فرو برده بود، زیارت عاشورا را خواندند از فردای آن روز هیچکس از شیعیان به دلیل بیماری وبا، تلف نگردید و همه روزه تنها عدهای از
اهل تسنن میمردند به طوریکه بر همه آشکار گردید و آنان از شدت شرم و خجالت، مردههای خود را شبانه دفن میکردند و میآمدند رو به روی
بارگاه امام هادی و
امام حسن عسگری (علیهماالسلام) میایستادند و میگفتند: «انا نسلم علیک مثل ما یسلم علیک الشیعه» و بنا به نقلی دیگر، برخی از سنیها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب اینکه دیگر کسی از شما بر اثر مرض وبا نمیمیرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا میخوانیم ... آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از سنیها هم بر طرف شد. ( البته این کرامت را به میرزای دوم هم نسبت دادهاند.)
البته شأن مرحوم فشارکی بالاتر از آن است که با آن مراقبت اخلاص و شدت احتباطش از پیش خود چیزی بگوید و احتمال میرود آن بزرگوار از طرق مکاشفه یا رؤیای صادقه و احیاناً مشاهده یکی از
ائمه (علیهمالسلام) چنین دستوری را دریافت کرده و به مطرح نمودن آن ملزوم گردیده و مؤثر هم واقع شده است. و این موضوع از دلایل محکم بر حقانیت مذهب شیعه و صحت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا میباشد و کرامت سید فشارکی را به وضوح نشان میدهد، چون ضمانت، دلیل بر اطلاع ایشان بر مسئلهای غیبی میباشد.
آیت الله سید محمد فشارکی از کثرت تقوا، مجتهدی بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهی میکردند، نمیپذیرفت. از شبهه
ریا خود را برحذر میداشت و میگفت:
نگارش کتاب و رساله و حاشیه نویسی بر آثار علما، منجر به اظهار وجود میشود. و از همین شهرت اجتماعی مشروع هم نفرت داشت.
با اینحال، مقداری یاد داشت و رسالههایی مختصر از وی به یادگار مانده است که مشخصات آنها به شرح ذیل است:
۱. رساله الخلل؛
۲. دماء الثلاثه؛
۳. رساله اصاله البرائه؛
۴. الاغسال؛
۵. شرح اوائل البرائه؛
۶. الفروع المحمدیه؛
۷. الخیارات.
آیت الله فشارکی در اواخر عمر زخمی در دستش پیدا شد که عوارض ناشی از عفونت آن، وی را بر بستر بیماری افکند به نحوی که از درس و بحث و تلاشهای علمی باز ماند و کاملا خانهنشین گردید و این روند چند ماهی استمرار داشت.
در این مدت عدهای از شاگردانش به پرستاری نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آنجا که برایشان امکان داشت، مراقبتهای لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارتبار، حضرت آیت الله حائری به مدت شش ماه برای آیت الله فشارکی پرستاری مینمود و چنانچه خودش گفته است بدین عمل افتخار مینمود و بنابر آنچه فرزندش حاج شیخ مرتضی حائری نقل کرده، توفیقاتی که در زندگی آیت الله حائری نصیب وی گردید و در پرتو آنها
توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتی است که به استادش مرحوم فشارکی ارائه نموده است.
همچنین با توجه به اینکه آیت الله فشارکی از نظر اقتصادی مشکلاتی داشت، عدهای از تربیتیافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونهای عمل کنند که خانوادهاش رنج و زجر ناشی از محرومیت اقتصادی و بیماری آیت الله فشارکی را کمتر حس کنند.
سرانجام آن مجتهد در سوم
ذی قعده ۱۳۱۶ق اسفند (۱۲۷۷ش) در
نجف به سوی سرای باقی شتافت. پیکرش پس از تشییعی باشکوه از سوی مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکی از حجرههای صحن مقدس علوی ـ در طرف چپ آن که داخل میشود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکی را سپری میکردند.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سید محمد طباطبایی فشارکی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۲/۲۱.