سید عبدالحسین شرفالدین عاملی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سید عبدالحسین شرفالدین عاملی (۱۲۹۰-۱۳۷۷ق)، مجتهد مجاهد شیعه، اصولی،
فقیه،
ادیب،
محدث و از مدافعان تقریب مذاهب اسلامی در
قرن چهاردهم هجری قمری در
لبنان بود. وی از رهبران مبارزان لبنانی در مقابل استعمار فرانسه بهشمار میرفت
و تلاشهایی برای از بین بردن اختلافات میان
شیعه و اهلسنت و تقریب بین مذاهب صرف کرد
و این جمله در این رابطه، از وی نقل شده است: شیعه
و سنی را روز نخست، سیاست از هم جدا کرده است
و اکنون نیز باید سیاست، آن دو را در کنار هم بنشاند
و متحدشان کند.
علامه شرفالدین در مقابل جنبشهای آزادیخواهی که در جهان غرب
و اسلام اتفاق میافتاد، موضع مثبتی اتخاذ میکرد
و در این راستا جنبش مصر
و ملّی کردن کانال سوئز
و جنبش
ملی شدن صنعت نفت ایران را تایید مینمود.
کتابهای
الفصول المهمه،
المراجعات و النص و الاجتهاد از مهمترین تالیفات علامه در اثبات حقانیت شیعه
و وحدت امت اسلامی است.
سید عبدالحسین، فرزند سید یوسف شرفالدین موسوی عاملی است. مادرش بانوی بزرگوار، زهرا صدر دختر
آیتاللّه سید هادی صدر، فرزند سید محمّدعلی
و خواهر مرجع تقلید نامی،
سید حسن صدر بوده است. نسب پاک
و درخشان او با ۳۱ واسطه به
ابراهیم المرتضی بن
موسی بن جعفر (علیهالسّلام) میپیوندد.
علاّمه شرفالدین در سال
۱۲۹۰ق در شهر مذهبی
کاظمین متولّد شد.
وی در دامان مادر
و تحت نظارت پدری عالم
و روحانی، پرورش یافت. یک ساله بود که پدرش سید یوسف تصمیم گرفت برای گذراندن مراحل عالی تحصیل، به
نجف اشرف مهاجرت کند؛ بنابراین، تنها فرزندش عبدالحسین را برداشته، با اهل
و عیالش همراه کاروانی راهی نجف اشرف شدند. در آن شهر، عبدالحسین، رشد
و نمو کرد.
در شش سالگی به مکتبخانه رفت
و در هفت سالگی میتوانست
قرآن را
قرائت کند
و این امر موجب امیدواری پدر
و مادرش نسبت به آینده او شد.
سید شرفالدین در هشت سالگی
و پس از بازگشت خانواده به
جبل عامل، در محضر پدر عامل
و روحانی خود، به خواندن
ادبیات عرب پرداخت
و سالها به فراگیری
صرف،
نحو،
لغت،
معانی،
بیان،
بدیع، شعر، انشا، تاریخ
و خط مشغول شد
و با تمرین
و ممارست، معلوماتش را به کمال رسانید. پس از آن که در ادبیات،
منطق و اصول فقه معلومات لازم
و ضروری را کسب کرد در محضر پدر به تحصیل
فقه پرداخت، کتابهای فقهی
نجاة العباد،
المختصر النافع فی فقه الامامیه و شرایع الاسلام را نیز فرا گرفت.
سید علاوه بر این کتابها در زمینههای ادبیات، تاریخ،
تفسیر، فقه، اصول، منطق، اخلاق، اعتقادات
و ... به مطالعه دست زد، استعداد درخشان خویش را پروراند
و به دانستنیهای سرشاری نائل آمد. در همین سالها بود که وی به پیشنهاد پدر
و مادر، با دختر عموی خویش پیمان زناشویی بست.
سید شرفالدین در سال
۱۳۱۰ق به همراه مادر، همسر
و برادرش رخت سفر به
عراق بر بست
و در پی توصیه پدر بزرگش آیت
الله سید هادی صدر
و دیگر آشنایانش، بههمراه خانوادهاش به
سامرا رفت. شرفالدین پس از گفتگو
و تبادلنظر با دایی عالم خود
آیت الله سید حسن صدر، تحصیلات فقهی
و اصولی خویش را در نزد دو استاد معروف
حوزه علمیه سامرا،
شیخ حسن کربلایی (متوفی
۱۳۲۲ق)
و شیخ باقر حیدر (متوفی
۱۳۳۳ق) آغاز کرد.
همچنین هر صبح
جمعه، پای درس اخلاق آیت
الله شیخ
فتحعلی سلطان آبادی حضور مییافت.
پس از گذشت یک سال
و در هنگامی که مرجع تقلید شیعیان جهان
آیت الله میرزای شیرازی بنا به عللی سامرا را به قصد نجف ترک کرد، شرفالدین نیز با دیگر عالمان
و مدرسان حوزه علمیه سامرا، راهی نجف شد.
شرفالدین پس از دوازده سال تحصیل، تحقیق
و مناظرات علمی
و اعتقادی، به مرتبه بلند
فقاهت و اجتهاد دست یافت
و از سوی فقهای طراز اول نجف، صاحب اجازات
و تاییدات اجتهادی شد
و در سی
و دو سالگی، اجتهاد مطلق او مورد قبول
و تایید همه مجتهدان بزرگ حوزه علمیه نجف،
کاظمین،
کربلا و سامرا قرار گرفت. او در این مدت، در کنار تحصیلات علمی
و فقهی، با جدیت تمام به فعالیتهای ادبی
و تلاش در جهت تسلط کامل بر رموز بلاغت، صنایع ادبی
و شیوههای سخنوری، نویسندگی
و بحث دست زد
و در این فنون نیز ممتاز گشت.
در تاریخ نهم
ربیع الاول سال ۱۳۲۲ق. همراه با خانوادهاش نجف اشرف را ترک کرد
و از راه
دمشق رهسپاره جبل عامل شد
و با استقبال پرشور علما
و بزرگان آن سامان مواجه شد.
ابتدا در «شحور» اقامت کرد
و در کنار پدر به ارشاد مردم
و تدریس، تعلیم
و تربیت نسل جوان همت گماشت.
پس از سه سال، به دعوت مردم صور، راهی آنجا شد. وی با تاسیس حسینیه صور
آنجا را به مرکزی برای برگزاری برنامههای گوناگون دینی
و اجتماعی تبدیل کرد.وی به اتّفاق پدر
و برادر دانشمندش، حوزه علمیهای در آنجا تشکیل داد؛ ولی مدتی نگذشت که پدر
و اندکی بعد برادر خود را از دست داد. زمان زیادی نگذشت که مردم جبل عامل با سید عیدالحسین در اقدامات اصلاحیاش اعلام همکاری نمودند.
وی برای تحصیل دورههای عالی فقه، اصول، حدیث،
کلام و ... سالها پای درس عالمان
و فقیهان بزرگ
حوزه علمیه نجف از جمله:
آقا رضا اصفهانی (متوفی ۱۳۲۲ق)
شیخ محمد طه نجف (متوفی
۱۳۲۳ق)
آخوند خراسانی (متوفی
۱۳۲۹ق)
شیخ الشریعه اصفهانی (متوفی
۱۳۰۳ق)
شیخ عبدالله مازندرانی (متوفی
۱۳۳۰ق)
سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (متوفی
۱۳۳۷ق)
میرزا حسین نوری (متوفی
۱۳۲۰ق)
سید اسماعیل صدر (متوفی
۱۳۳۸ق)
شیخ فتحاللّه شریعت اصفهانی (متوفی
۱۳۳۹ق)
سید حسن صدر (متوفی
۱۳۵۴ق) نشست.
زندگی او بر اساس
قرآن کریم، روایات اخلاقی
و سیره عملی
ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) و علمای صالح سلف طرحریزی شده بود. در ادامه، اشارهای اجمالی به ویژگیهای اخلاقی وی خواهیم داشت:
اخلاص علاّمه شرفالدین زبانزد خاص
و عام بود، تا آنجا که نواده ایشان، استاد سید حسین شرفالدین در اینباره مینویسد:
«مدرسهای بود در صور که مخالفان سیاسی پدر بزرگ آن را اداره میکردند. هنگامی که بچه بودم، یک روز عصر به نزدیک آن مدرسه رفتم
و چند سنگ پرتاب کردم که موجب شد زیانهایی اندک به مدرسه وارد آید
و این بدان علّت بود که من تحت تاثیر درگیریهای سیاسی قرار گرفته بودم که میان پدر بزرگ
و مخالفانش در رابطه با مدرسه پیش آمده بود. همان شب پس از نماز عشاء به خانه ما آمد. من با خوشحالی پیش دویدم. او مرا از آنکار شدیدا بازخواست کرد
و گفت: مشکلات سیاسی من در ارتباط با
دین است. من با مخالفان سیاسی خود برای خدا درگیر میشوم؛ اما آنان برای منافع شخصی خود مشکل آفرینی میکنند. من مدرسه جعفریّه را تاسیس کردم تا فرزندان خود
و مردم را از مدارس تبشیری مسیحی نجات دهم، بهویژه فرزندان بینوایان
و ناتوانان را،
و بههمین دلیل مدرسه را مجّانی قرار دادم. مخالفان من نیز همینکار را کردهاند؛ اگرچه برای رقابت من، یعنی آنان نیز مدرسهای درست کردهاند برای طبقات پایین
شیعه، حالا اگر من بتوانم آنان را به راه صواب بکشانم
و برنامه مدرسه جعفریه را در آنجا هم پیاده کنم، چه بهتر!
و اگر اینکار را نتوانم، چون آنان میخواهند با من رقابت کنند، ناچارند راه مرا در پیش گیرند
و مدرسه خود را مانند جعفریّه اداره کنند
و در این صورت کاری که مورد رضای الهی است، انجام گرفته. چه به دست من انجام یابد یا به دست مخالفان من.»
هرگاه میهمانی بر او وارد میشد، خصوصا اگر از دانشمندان بود، بسیار به آنان احترام میگذاشت
و گاهی که آب لوله کشی در قسمت بیرونی منزل
[
محل سکونت مهمانان
]
قطع میشد، او شخصا آفتابه را آب میکرد
و در دسترس مهمان قرار میداد.
در مورد بلند طبعی علامه شرفالدین، از فرزند وی، حجتالاسلام حاج سید عبداللّه شرفالدین داستانی نقل شده که در کتاب ادیب مشهور محمّدعلی الحومانی به نام «من یسمع» آمده است:
«
ملک فیصل توسّط رییس دربارش احسان البکر الجابری مبلغ ۵ هزار لیره مصری برای سید شرفالدین فرستاد؛ اما ایشان ضمن رد آن فرمود: من برای پول
جهاد نکردم. فیصل هم گفته بود: من تا به حال آدمی به این بلند طبعی ندیدهام».
در ابتدای ورود علامه به
لبنان که مصادف با
جنگ جهانی اوّل بود،
حکومت عثمانی بخشنامهای صادر کرد که هرکس توانایی حمل
اسلحه دارد، باید وارد نظام شود
و از این حکم، فقط آن دسته از علمای دینی معاف بودند که نامشان در دفاتر دولتی ثبت بود
و این استثنا فقط شامل علمای
سنّی و مسیحی میشد؛ زیرا علما
و طلاّب شیعی دفتری نداشتند
و کسی هم نبود که نام آنان را در جایی به ثبت رسانیده باشد. علامه شرفالدین در اینباره اقدام کرد
و کوشید تا اینکه از طرف باب عالی عثمانی در استانبول فرمانی برای معاف بودن علما
و طلاّب شیعه صادر شد.
از دیگر خصوصیات اخلاقی آن مجاهد که اسوه اخلاق آن زمان بود، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱. احترام به تمام طبقات اجتماعی
و سلوک مناسب با آنان؛
۲. دستگیری از افراد بیبضاعت
و کوشش برای رفع دردها
و مشکلاتشان؛
۳. عفو
و چشمپوشی از کسانی که به وی بدی میکردند؛
۴. تشویق نوجوانان به تحصیل
و خودسازی و کوشش برای متدیّن بار آوردن آنان؛
۵. در بزرگداشت اهل علم، اهل قلم
و شاعران، زبانزد خاص
و عام بود؛
۶. به
ایرانیان سخت علاقمند بود؛ چون آنان را پشتیبان واقعی تشیع میدانست؛
۷.
تواضع فوق العادهای داشت
و خود را همیشه اقلّ خَدَمَةِ الدین الاسلامی
و سدنة المذهب الامامی معرّفی میکرد؛ (از جمله، در پایان تعلیقاتش بر کتاب
المراجعات، خود را کمترین خدمتگزاران اسلامی
و خدمتکاران
مذهب تشیع معرفی میکند.)
و از نشانههای فروتنیاش این بود که به حرفهای عوام الناس نیز دقیقا گوش میداد
و احساس خستگی نمیکرد؛
۸. در
امر به معروف و نهی از منکر جدیّت داشت
و با متخلّفان
و اهانت کنندگان به مقدّسات عملاً
و بهسختی برخورد میکرد؛
۹. حقگو
و حقطلب بود؛
۱۰. دوراندیش
و تیزهوش بود
و مردم را بهکار خیر ترغیب میکرد؛
۱۱. هرگز به هم بحثهای خود
فخر نمیفروخت.
عظمت روحی
و اخلاقی
و موقعیت علمی این فقیه، به حدّی بود که دوست
و دشمن را یارای انکار آن نبوده
و نیست. در این مقال، ما به سخنان بزرگان
و سرودههای شعری برخی شاعران در وصف او میپردازیم:
آیتاللّه بروجردی (رحمة
اللهعلیه)، ایشان را فخر عالم
اسلام دانسته، فرمودهاند: «قدرت بیان
و نثر شیوای مرحوم سید شرفالدین
و متانت
و قوه استدلال او کمنظیر بود».
آیتاللّه امام خمینی (رحمة
اللهعلیه) بعد از شنیدن خبر ارتحال او، ضمن تعطیل کردن درس فرموده بودند: «
هشام بن حکم زمان ما از دنیا رفت.»
آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی، علاّمه شرفالدین را دارای شرایط
مرجعیت مطلق شیعه میدانست
و خطاب به او گفت: «
حوزه علمیه نجف محتاج شما است. به آنجا بیایید
و اموری را که به من مربوط است
[
امور مرجعیت کلّ جهان تشیّع
]
متصدی شوید.»
آیت اللّه سید محسن حکیم، ایشان را منبع رحمت
و احسان معرّفی مینمود
و میفرمود: «سید شرفالدین منبع رحمت
و احسان بود
و همگان از رحمت
و احسان او بهرهمند میشدند.»
علامه امینی (رحمة
اللهعلیه) میفرمود: «شرفالدین یکی از قلّههای رفیع تشیّع است
و یکی از درفشهای افراشته اسلام. او در این روزگار نماینده عظمت
سادات و بنیهاشم است. شیعه را میسزد که به شرفالدین افتخار کند
و به دانش سرشار
و شرف تابان
و پارسایی عمیق
و منطق فصیح
و تبلیغات سودمند او.»
همچنین ایشان، آن دانشمند آگاه را مصلح کبیر لقب داد
و فرمود: «مصلح کبیر، آیت
اللّه سید عبدالحسین شرفالدین عاملی ... شخصیتی که مورد توجّه
و ستایش امّت اسلامی است، پیوسته جهت اصلاح امّت
و تبلیغ اسلام، راهگشای مسلمانان بوده
و فداکاری شایسته نموده است. خدا او را جزای خیر دهد.»
محدّث قمی (رحمة
اللهعلیه) مینویسد: «سید جلیل، عامل فاضل، محدّث کامل، آقا سید عبدالحسین بن شریف یوسف بن جواد بن اسماعیل بن محمّد شرفالدین که صاحب مصنّفات فائقه
و مؤلفات نافعه جلیله است ...
و من در
بیروت به خدمت این سید شریف رسیدم. ادام الباری برکات وجوده الشریف
و اعانة نصرة الدین الحنیف.»
آیت اللّه سید ابوالقاسم خویی درباره علامه شرفالدین (که دو بار او را ملاقات کرده بود (یک بار در بازگشت از سفر
حج در
لبنان و یک بار در سفر شرفالدین به
نجف)) چنین میفرمود: «در اخلاق نیکوی او، عظمتی بینظیر دیدم. حضور ذهنی شگفت انگیز در مسائل علمی داشت .... هیچکس از
جهاد او در راه عزّت
و عظمت اسلام بیخبر نیست. شرفالدین به بهترین روش از شریعت اسلام دفاع کرد
و مذهب جعفری را یاری نمود
و امّت اسلامی را به اصلاح
و سازندگی فراخواند. خدایش جزای خیر دهد».
شرفالدین، به مثابه عالمی آگاه به زمان، روشن بین
و آشنا به حقایق اصیل مکتب آسمانی اسلام، از روزگار جوانی، از اوضاع نابسامان
و آشفته آن روز جوامع اسلامی
و اختلافات بیهوده
و تاسفبار مسلمانان رنج میبرد. او نهتنها به اصلاح
و سازندگی جوامع شیعی میاندیشید، بلکه از آغاز اقدامهای اجتماعی
و دینی خود، در اندیشه اصلاح
و عزتبخشی به همه ممالک اسلامی
و ایجاد اتحاد
و برادری در بین فرقههای مختلف مسلمانان بود. وی نیم
قرن تمام با همه توان علمی
و معنویاش
و با قلم، بیان
و عمل صادقانهاش، در متحد ساختن امت محمد (صلی
اللهعلیه
وآلهوسلّم) کوشید
و از هیچ سعی
و تلاش دریغ نورزید.
نخستین گام بلند
و سنگین وی در راه
وحدت امت اسلامی، تالیف کتاب گرانقدر «
الفصول المهمه فی تالیف الامة» بود که در سال ۱۳۲۷ ق. در شهر صور به زیور طبع در آمد.
از این تاریخ تا پایان عمر (
۱۳۷۷ق) همواره به دنبال تحقق این آرمان الهی خویش حرکت کرد
و به نتایج درخشان
و ثمربخشی دست یافت.
در اواخر سال ۱۳۲۹ق برای دیدار از
مصر و آشنایی با علمای دینی، دانشمندان، متفکران
و نویسندگان آن دیار
و مساعد کردن زمینه ایجاد اتحاد ملت اسلام، راهی آن دیار شد. وی دریافته بود که بهترین نقطه حرکتش
دانشگاه الازهر، بزرگترین مرکز علمی
و دینی مسلمانان
اهلسنت است.
دست تقدیر شرفالدین را با مفتی بزرگ
و استاد معروف دانشگاه الازهر، شیخ سلیم بِشری مالکی، آشنا کرد. ثمره این آشنایی علمی
و مذهبی، مباحثات
و مکاتبات شورانگیز
و شگفتیزایی بود که در تاریخ اسلام میتواند در راه اتحاد ملل مسلمان
و دست یافتن به حقایق
و وقایع تاریخ، سرمشق عالمان
و متفکران مسلمان باشد.
بیست
و پنج سال بعد از آن واقعه، در سال
۱۳۵۵ق شرفالدین مجموعه مکاتبات خود با شیخ سلیم را که ۱۱۲ نامه بود، به همراه مقدمهای روشنگر، بهصورت کتابی با نام
المراجعات، در شهر صیدا به چاپ رساند. (برای اطلاع بیشتر به المراجعات
و یا ترجمههای آن، به قلم آقای محمد جعفر امامی تحت عنوان «رهبری امام علی»
و دیگری به قلم مصطفی زمانی به نام «مذهب
و رهبر ما» مراجعه شود)
از ویژگیهای این کتاب، کاربرد واژههای نو
و پرمعنا، جملات کوتاه
و آهنگین، تعبیرات بدیع
و دلنشین
و پربار کردن مطالب از اشعار
و امثال عرب، افزون بر جنبههای علمی
و استدلالی کتاب بود که این اثر را در نوع خود بینظیر ساخته است.
در مصر، شرفالدین ضمن مکاتبه با شیخ سلیم بشری، با دیگر عالمان
و دانشوران اهلسنت نیز ملاقات
و مباحثات علمی، دینی
و فلسفی داشت
و بزرگان آنان مانند شیخ محمد نجیب، شیخ محمد سلموطی،
شیخ محمد عبده و شیخ عبدالکریم الکتانی ادریسی، با نوشتن اجازات
و تاییدات علمی، مقام علمی
و فکری شرفالدین را گرامی داشتند
و از او تجلیل کردند.
علامه شرفالدین در حوالی سال ۱۳۲۸ق به
مدینه منوّره سفر کرد
و مرقد پیامبر (صلی
اللهعلیه
وآلهوسلّم)
و ائمه بقیع (علیهمالسّلام) را
زیارت نمود.
در سال
۱۳۴۰ق از طریق
دریا به
زیارت حج بیتاللّه نائل آمد. به تقاضای ملک حسین،
نماز جماعت در
مسجد الحرام به امامت شرفالدین برپا شد. به احتمال زیاد این اولین نماز جماعتی بود که به امامت یک عالم شیعه در مسجد الحرام برگزار میشد.
پس از پایان مراسم حج، شرفالدین با هموطنانش
و در میان مشایعت، احترام
و اکرام دولتمردان عربستان، به
جبل عامل عزیمت کرد.
در اواخر سال ۱۳۵۵ق به
عراق رفت. ابتدا وارد
بغداد شد
و سپس برای
زیارت امامان معصوم (علیهمالسّلام) عازم
نجف،
کاظمین،
سامرا و کربلا شد.
در واپسین روزهای سال ۱۳۵۵ق مقارن ۱۳۱۵ش شرفالدین از عراق راهی
ایران شد تا مرقد هشتمین پیشوای شیعیان
حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) را زیارت کند. ۲۵ روز در ایران بود
و در
تهران عده زیادی از علما، روحانیون
و شخصیتهای علمی
و دینی از او استقبال کردند. همچنین مردم دیندار، عالمان شهر به دیدار
و زیارت او شتافتند
و به اکرام
و احترام همت گماشتند. شرفالدین از تهران به
قم عزیمت کرد، تا
مرقد حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسّلام)، را زیارت کند
و از نزدیک با
حوزه علمیه قم و علما
و فقهای قم که به سختی تحت فشار اختناق
و استبداد
رضاخان بودند، آشنا شود. در قم بر
آیت اللّه سید صدرالدین صدر خالهزاده خود وارد گردید
و ۴ روز در این شهر ماند.
پس از این زیارت
و دیدار در قم عازم مشهد شد
و در مشهد ۵ روز در منزل
آیت اللّه سید حسین قمی اقامت گزید. معظّمله در مسیر حرکت خود در همه شهرها مورد استقبال قرار گرفت
و مذاکرات علمی میان ایشان
و سایر دانشمندان موجب اذعان آنان به مراتب علمی سید شرفالدین گردید. سفر شرفالدین به ایران، نزدیک به یک ماه طول کشید
و در اوایل سال
۱۳۵۶ق به وطن خود بازگشت.
آن عالم ربّانی، مواعظ
و پندهای بسیاری را در قالب سخنرانیهای گوناگون برای مردم به یادگار گذاشت که به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم:
۱. ایشان درباره جدایی شیعه
و سنی فرموده است: «فَرَّقَتْهُما السِّیاسَةُ فَلْتَجمَعْهُما السِّیاسَة؛ یعنی شیعه
و سنّی را از روز نخست، سیاست
و مطامع سیاسی از هم دور کرد،
و اکنون باید سیاست
و مصالح سیاسی اسلام
و مسلمین آنها را کنار هم گرد آورد.»
۲. «لا یَنْتَشِرُ الْهُدی الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال؛
یعنی از همان جا که گمراهی انتشار یافته است، باید هدایت انتشار یابد.»
سید شرفالدین، هم با مستکبران محلّی
و مخالفان اسلام در منطقه مبارزه کرد
و هم با
استعمار مقابله نمود. مبارزات او با استعمار فرانسه
و در راه استقلال لبنان مشهور است. ترور نافرجام سیّد بهوسیله ابن حلاّج به دستور فرانسه نیز در همین راستا بود.
در اواخر سال ۱۳۳۰ق وی پس از انجام رسالت خویش
و فتح دلهای مخالفان، از مصر عازم لبنان شد. در آن زمان مردم لبنان نیز بسان دیگر مردم سرزمینهای اسلامی خواستار استقلال کشورشان
و رهایی از زیر سلطه عثمانیها بودند.
برای اولین بار
و با تایید حرکت گروههای استقلالطلب، شرفالدین وارد میدان مبارزات سیاسی
و درگیریهای اجتماعی شد. در دوران جنگهای استقلال لبنان، وی در کنار مردم ماند
و رهبری دینی
و سیاسی
و پناه دادن به مردم بیپناه
جبل عامل را تقبل کرد. او برای شکل دادن به قیام همگانی
و هماهنگ کردن حرکتهای ضد فرانسوی در سرتاسر کشور، علما
و رهبران جبل عامل را برای تشکیل یک کنگره عمومی در شهر وادی الحجیر (در مرز لبنان
و سوریه) فرا خواند
و در ضمن سخنرانی در این کنگره، علیه فرانسویان فتوای جهاد داد.
در پی جستجوی فرانسویان برای دستگیری شرفالدین، وی ابتدا به جبل عامل
و سپس به
دمشق هجرت کرد.
و در اجتماعات سیاسی، علمی
و دینی دمشق حضور یافت. چون آوازه علمی
و سیاسیاش آفاق کشورهای اسلامی را پر کرده بود، هرجا میرفت قدر میدید
و بر صدر مینشست. او علما، دانشمندان، سیاستمداران، روشنفکران
و مبارزان را راهنمایی میکرد
و راه درست مبارزه سیاسی را به آنان نشان میداد. فرانسویان که به شرفالدین دست نیافتند، خانه
و کتابخانهاش را آتش زدند
و بسیاری از آثار خطی او را سوزاندند!
سید شرفالدین با تحمّل همه مشکلات خود را به دمشق رساند
و در آنجا مبارزان
و دانشمندان دور او جمع شدند
و وی با خطابههای آتشین خود آنان را به وظایف خطیرشان آگاه ساخته، لزوم برخورد جدّی با استعمارگران فرانسه را پیشنهاد کرد
و به دنبال اقدامات آنان، فرانسه سران نهضت را به
فلسطین تبعید نمود.
شرفالدین علاوه بر فعالیتهای سیاسی
و اجتماعی در دمشق، به اوضاع تبعیدیان مسلمان لبنانی
و غیرلبنانی رسیدگی میکرد. او
و دیگر مبارزان لبنانی، مدتی را در دمشق گذراندند، تا این که فرانسویان توطئه طلب
و تجاوزکار، دامنه تجاوزات خود را گسترش دادند
و خاک سوریه را نیز اشغال کردند. شرفالدین به همراه خانوادهاش به
فلسطین رفت
و در شهر «حیفا» سکنی گزید. چندی بعد در سال
۱۳۳۸ق با لباس مبدل
و برای دومین بار عازم
مصر شد. وی علاوه بر حضور در مساجد
و محافل علمی، سیاسی
و ادبی بر حضور در مساجد
و محافل علمی، سیاسی
و ادبی هر روز با افراد
و گروههای مختلفی دیدار
و گفتگو میکرد
و اکثر سخنانش در نشریات آن روز مصر به چاپ میرسید.
در یکی از سخنرانیهای پرشور خود جمله پرمحتوا
و عمیقی گفت که حقیقت
وحدت اسلامی را بیان میکرد.
سید رشید رضا، عالم
و نویسنده مشهور مصری که در آن محفل حضور داشت، آن جمله را با خط درشتی در مجله خود «المنار» چاپ کرد
و آن جمله این بود:
شیعه و سنی را روز نخست، سیاست (
و مطالع سیاسی) از هم جدا کرده است
و اکنون نیز باید سیاست (
و مصالح سیاسی
اسلام و مسلمانان) آن دو را در کنار هم بنشاند
و متحدشان کند.
در اواخر سال ۱۳۳۸ق به یک آبادی در فلسطین به نام عَلْما که در نزدیکی جبل عامل قرار داشت، مهاجرت نمود
و خانهاش محل رفت
و آمد مردم شد. سپس بر آن شد تا در نزدیکترین نقطه لبنان حضور یابد،
و از نزدیک برای آزادی کشور
و ملتش تلاشی شایسته را به انجام رساند.
وقتی وارد بیروت شد، فرانسویان خواستند مقدمات عزیمت او را به شهر صور زودتر فراهم کنند، ولی شرفالدین در بیروت توقف کرد تا برای آزادی دیگر مبارزان
و آزادیخواهان مهاجر، تبعیدی
و متواری، با حاکمان مذاکره
و گفتگو کند. به هر تقدیر، با آزادی
و بازگشت دیگر مبارزان
و آزادیخواهان موافقت
و عمل آمد
و شرفالدین با خیالی آسوده، آهنگ صور کرد.
روز بازگشت شرفالدین به وطن، از ایام بهیادماندنی تاریخ لبنان است. مردم مبارز
و مسلمانی که حدود یک سال از نعمت حضور عینی رهبر دینی
و انقلابی خود محروم بودند، به هنگام بازگشت شکوهمند او، تمام احساسات درونی خویش را با شور
و هیجان
و تظاهرات
و شعر
و خطابه اظهار میکردند.
علامه شرفالدین، یکی از مرزبانان حماسه آفرین میدان
عدالت و سنگر مبارزه با
ظلم بود. وقتی از
نجف اشرف به جبل عامل بازگشت
و زعامت دینی خود را آغاز کرد، با اوّلین نمودهای ریشهدار ظلم در جبل عامل، یعنی نظام بهرهکشی «فئودالیسم» به مبارزه برخاست. در برابر مالکان
و زمینداران استثمارگر که خون دهقانان مسلمان
و محروم را به شیشه میکردند
و در مقابل مزد ناچیزی، کارهای طاقتفرسایی از آنان میکشیدند
و روز به روز بر بدبختی
و فقر آن بیچارگان دامن میزدند
و خود در بهترین شهرها
و روستاها، با برخورداری از امکانات رفاهی فراوان، به عیش
و نوش پرداخته
و با خوشگذرانی روزگار میگذراندند، مردانه قد علم کرد
و سالها با این نظام درگیر شد.
علامه
مرتضی آل یاسین نجفی که از عالمان آگاه شیعه در این عصر بهشمار میرود، درباره درگیری شرفالدین با فئودالها مینویسد: «شرفالدین، در جبل عامل، زندگی جدیدی را آغاز کرد. درباره امور دینی
و شعائر اسلامی سختگیری میکرد؛ اما در اخلاق
و رفتار، ملایم بود. در دفاع از حق، قدرت نشان میداد؛ اما در برابر مردم ضعیف
و ناتوان، با رفق
و مدارا رفتار مینمود. در آن روزگار در لبنان زمینداری ناهنجاری وجود داشت. تودههای مردم، در برابر مالکان، اختیاری از خود نداشتند
و برای زندگی، معنایی جز بردگی نمیدانستند.
مالکان
و توانگران نمیگذاشتند که آنان مفهوم والاتری از زندگی درک کنند. زندگی تودههای مردم محروم، زیر پای جبّاران
و طاغوتیان پایمال شده بود. چون شرفالدین در آنجا استقرار یافت، نتوانست آن نظام خردکننده
و آن استبداد استثمارگر را قبول کند
و در برابر بر باد رفتن حقوق محرومین ساکت بماند ....
شرفالدین، آن نظام نحس را محکوم کرد
و با آنان وارد سختترین مبارزات شد. قدرتمندان
و بهره کشان جبّار در برابر او ایستادند
و همه امکانات خویش را برای شکستن او بهکار گرفتند
و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکردند؛ اما سرانجام مرد حق پیروز شد
و کوششهای آنان همه تباه گشت.»
شرفالدین مردانه با استیلای بیگانگان غربی به مخالفت برخاست
و تا خروج آخرین عمال آنان از لبنان
و به رسمیت شناختن استقلال این کشور در سال ۱۹۴۵ م مبارزه کرد. در دورانی که او با سلطه فرانسه در لبنان مبارزه میکرد فلسطین تحت سیطره انگلستان قرار داشت
و هنوز مساله فلسطین بهصورتی که بعد از سال ۱۹۴۸ م. مطرح شد، در نیامده بود، ولی زمینه آن آماده میشد. در این دوران، شرفالدین مهاجرت
یهودیان جهان به خاک فلسطین را برای آینده آن کشور خطرناک میدانست
و به همینجهت، همواره خطر یهودیان صهیونیست را برای فلسطین تذکر میداد.
آیت
اللّه شرفالدین، جنبشهایی را که در جهان اسلام
و عرب به وقوع میپیوست، پیگیری مینمود
و موضعی مناسب در مقابل هر کدام اتخاذ میکرد. رهبران این جنبشها را نیز به خوبی میشناخت
و با آنان تماس داشت
و از آنان حمایت مینمود
و با روشنفکران
و مطّلعان درباره مسائل سیاسی در این جنبشها
و نهضتها به بحث
و گفتگو میپرداخت. از جمله این جنبشها، ملّی شدن کانال سوئز در مصر
و ملّی شدن صنعت نفت در ایران بود.
شرفالدین هر دو جنبش را به دلیل آنکه به نفع مسلمانان
و به ضرر استعمارگران بود، تایید کرد
و به طرفداری از آنها برخاست. جنبش عربی مصر
و ملّی شدن کانال سوئز که در سال ۱۹۵۶ م. اتفاق افتاد
و از حرکتهای امیدآفرین در جهان اسلام بود، مورد قبول
و دفاع همه آزادیخواهان
و بیدار دلان با وجدان، از جمله علامه شرفالدین بود. ملّی شدن صنعت نفت در
ایران نیز که در سال ۱۳۲۹ ه. ش اتفاق افتاد، به دلیل اطلاع شرفالدین از ماهیت آن
و اهداف
و رهبران آن، از جمله
آیت اللّه سید ابوالقاسم کاشانی و آرمانهای او، مورد تایید
و پشتیبانی وی قرار گرفت.
شرفالدین برای مقابله با وضع آشفته
و نابسامان فرهنگی
و آموزشی در
لبنان که در اثر گسترش
و تحکیم سلطه خیانتآمیز استعمارگران غربی در ایندیار به وجود آمده بود، تصمیم به اصلاح دستگاههای آموزش
و پرورش جامعه خود گرفت. وی تصمیم گرفت مدرسهای در صور بسازد. در اینکار از تمام کسانی که امکان کمک مادی داشتند، دعوت بههمکاری کرد.
ابتدا در سال
۱۳۵۷ق مدرسهای ابتدایی برای آموزش
و پرورش دانش آموزان مسلمان با نام المدرسه الجعفریه بنا نهاد. این مدرسه بهطور رایگان اداره میشد
و علاوه بر تعلیم درسهای جدید، از درسهای معارف
و اخلاق اسلامی نیز بهره میجست.
شرفالدین در مقام یک مصلح دلسوز
و آگاه، باشگاه مجلل
و زیبای نادی الامام الصادق (علیهالسّلام) را تاسیس کرد تا بدین طریق از شرکت جوانان در محافل دشمنان
و بدخواهان جلوگیری کند. علاوه بر آن، مسجدی در نزدیکی مدرسه جعفریه
و باشگاه امام صادق (علیهالسّلام) ساخت تا دانش آموزان
و کسانی که به باشگاه میآیند، فرائض دینی خود را در مسجد انجام دهند.
شرفالدین خوب میدانست که دختران امروز، مادران فردایند
و در تربیت فرزندان مسلمان نقشی اساسی دارند. با احساس ایننیاز
و پس از تهیه مقدمات، در سال
۱۳۶۱ق مدرسه دختران «الزهرا» را تاسیس کرد. پس از مدتی، مخالفان سیاسی او که از دست نشاندگان فرانسه بودند، با توسل به زور
و کمک دولت وابسته لبنان
و سربازان دولتی، مدرسه الزهرا را بستند! اما شرفالدین بدون هیچ ترس
و یأسی، کلاسهای آن سال را در خانه خود برپا کرد
و تا آخر ادامه داد
و سال بعد، مجدداً مدرسه بازگشایی شد
و در کنار مدرسه جعفریه، کار خود را آغاز کرد.
بعدها دانشکده جعفریه را نیز تاسیس کرد.
شرفالدین بهاندازه توان مادی خویش همواره در جهت رفع نیاز فقرا
و مستمندان میکوشید. خانهاش در صور پناهگاه تهیدستان
و حاجتمندان بود. وی در ادامه راه اصلاح
و سازندگی اجتماعی خویش، مؤسسه خیریهای را به نام «انجمن نیکوکاری
و احسان» بههمین منظور در سال
۱۳۶۵ق تاسیس کرد.
تاسیس این مؤسسه از کارهای بسیار درخشان، کارساز
و اساسی شرفالدین در سالهای آخر عمرش بود.
با وجود اشتغالات بسیار اجتماعی
و سیاسی که بیشتر وقت شرفالدین را اشغال کرده بود، ایشان از نوشتن کتب ارزنده
و روشنگر غفلت نمیکرد. کار علمی
و تحقیقی مهمی که شرفالدین در واپسین سالهای عمرش به انجام آن موفق شد نوشتن کتاب مشهور
و شگفت انگیز
النص و الاجتهاد بود. این کتاب یکی دیگر از آثار
وحدت آفرین شرفالدین است.
در این کتاب، وی حدود صد مورد اجتهاد در مقابل نص (اعمال نظر شخصی در مقابل کلام صریح پیامبر) را که خلفا، حاکمان
و برخی از بستگان آنان، در زمان رسول خدا یا بعد از رحلت آن حضرت مرتکب شدند، براساس کتابهای معتبر اهلسنت برمیشمارد
و در مورد هر یک، نظرات علمی، تحقیقی
و منتقدانه خود را بیان میکند.
نوشتن چنین کتاب ارزشمندی، در ادامه راه اصلاح
و سازندگی فرهنگی امت، آخرین کار جاودان
و حسن ختام یک عمر تلاش او برای خوشبختی
و سعادت
و وحدت مسلمانان جهان محسوب میشود.
بسیاری از آثار خطی شرفالدین، در کشاکش مبارزه
و هجرت، بهدست فرانسویان به آتش کشیده شد
و از بین رفت. با اینحال، آثار قلمی کمنظیر
و جاودانی از او مانده است که از شاهکارهای علمی
و دینی
و ادبی
و تاریخی
و پر افتخار تشیع بلکه جهان اسلام بهشمار میرود.
ما در اینجا به معرفی اجمالی آنها میپردازیم:
۱.
الفصول المهمه؛ به
فارسی هم ترجمه
و تحت عنوان «در راه تفاهم» چاپ شده است.
۲.
الکلمه الغراء فی تفضیل الزهراء، درباره بانوی بانوان عالم
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) است.
۳.
المراجعات. شایان ذکر است که این کتاب در سال ۱۳۶۵ق در حالی که سید خود حیات داشت به قلم علامه «
حیدرقلی سردار کابلی» به فارسی ترجمه
و در
تهران چاپ شد.
۴.
النص و الاجتهاد. به قلم
علی دوانی به فارسی هم ترجمه
و تحت عنوان «اجتهاد در مقابل نص» چاپ شده است.
۵. ابوهریره، در زمینه معرفی صحیح بازرگان حدیث،
ابوهریره و نشان دادن مقدار اعتبار احادیثی که از او نوشته شده است، میباشد.
۶.
المجالس الفاخره فی ماتم العتره الطاهره، مقدمهای بوده است بر کتابی به همین نام در چهار جلد، که در آتش افروزی فرانسویان، سوخته
و فقط همین مقدمه مانده است.
۷.
فلسفة المیثاق و الولایه، بحثی پیرامون میثاق الهی ازلی.
۸.
اجوبه مسائل جارالله، پاسخی است علمی
و مستند به ۲۰ سؤال که «موسی جار
الله» از علمای شیعه کرده بود.
۹.
مسائل فقهیة، مسائلی است براساس فقه مذاهب اسلامی.
۱۰.
کلمة حول الرؤیه، در مسائل اعتقادی.
۱۱.
الی المجمع العلمی العربی بدمشق، پاسخهایی است علمی به تهمتهایی که مجمع علمی دمشق در آن ایام نسبت به
شیعه روا داشته بود.
۱۲.
ثبتُ الاَثبات فی سلسله الرواه، رسالهای است در ذکر استادان
و مشایخِ مؤلف از علمای مذاهب اسلامی.
۱۳.
مؤلفوا الشیعه فی صدر الاسلام، درباره مولفان
و کتابنویسان شیعه از عصر نبوت تا عصر امام هادی (علیهالسّلام).
۱۴. زینب الکبری.
۱۵.
بُغیه الراغبین فی احوال آل شرفالدین، کتابی است ادبی، تاریخی
و رجالی در شرح حال عالمان
خاندان شرفالدین و صدر.
شرفالدین هیچگاه ناتوانیهای جسمی
و بیماریهای مربوط به دوران سالخوردگی را بهانه قرار نداد
و شانه از زیر بار مسؤولیتهای شرعی
و اجتماعی خالی نکرد. هنگامی که در بیمارستان بیروت بستری بود، هر روز مردم بسیاری از اقشار مختلف
و از همه شهرهای
لبنان، برای عیادتش میآمدند. روزها در بیم
و امید
و اضطراب میگذشت تا اینکه در صبح روز دوشنبه ۸
جمادی الثانی سال
۱۳۷۷ق، پس از ۸۷ سال از دنیا رفت.
سرانجام دو روز پس از وفات
و تشییع چشمگیر در بیروت،
بغداد،
کاظمین و نجف، پیکر پاک شرفالدین در سمت جنوبی
صحن امام علی (علیهالسّلام) و مجاور آرامگاه استادش، فقیه بزرگ
سید محمدکاظم طباطبایی یزدی بهخاک سپرده شد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «آیت الله سید شرفالدین عاملی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۱۹. •
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «مصلح بیدار(علامه سید عبد الحسین شرف الدین عاملی) »، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۱۹.