• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سقوط طاهریان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



طاهریان اولین حکومت مستقل ایران بعد از حملهٔ اعراب بودند. آنان از تبار دهقانان خراسان بودند.



یعقوب لیث صفاری که ابتدا با خوارج می‌جنگید چون به تدریج نیرومند گشته و شهرهایی را تحت نفود خود درآورده بود، تصمیم گرفت تا محمد بن طاهر را نیز تحت تسلط خویش در آورد به همین دلیل پناهنده شدن عبدالله سجزی را که گریخته بود و به محمد بن عبدالله روی آورده بود، بهانه کرد.


یعقوب از محمد بن عبدالله خواست تا او را تحویل دهد، چون محمد از تحویل وی ممانعت ورزید یعقوب راهی نیشابور گشت. البته ضعف و ناتوانی محمد بن عبدالله که در آن زمان به شدت ضعیف گشته بود، شاید انگیزه اصلی یعقوب و یارانش برای مقابله با محمد بن عبدالله بوده است. یعقوب با تسلط بر محمد بن طاهر او را با طناب بست
[۱] بلعمی، محمد بن محمد، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۱۲۸۸.
و به همراه یک صد و شصت تن دیگر از یارانش به سیستان منتقل کرده و آن‌ها را در مسجد جامع زندانی نمود.
[۲] مؤلف مجهول (۵م)، تاریخ سیستان، تحقیق ملک الشعرای بهار، ص۲۲۰.
محمد همچنان در سیستان زندانی بود تا این که یعقوب لیث آهنگ فارس نموده و محمد بن طاهر را نیز با خود دست بسته برد تا با خلیفه بجنگد و ظاهرا قصد وی از همراه بردن محمد بن طاهر این بوده است تا مردم با دیدن او از سرنوشت وی عبرت گیرند.


سبب حمله یعقوب به نیشابور آن بود که، عبدالله سجزی در سجستان با یعقوب درگیری داشت. چون یعقوب نیرومند شد، او گریخت و به نیشابور رفته و به محمد بن طاهر پناه برد. به همین دلیل یعقوب، محمد بن طاهر را در نیشابور محاصره کرد. محمد بن طاهر فقها را شفیع قرار داد تا میان آن دو صلح اتفاق افتاد. حتی محمد بن طاهر امارت طبسین و قهستان را به یعقوب داد. اما بار دیگر یعقوب، عبدالله سجزی را از او طلب کرد، ولی محمد بن طاهر که او را پناه داده بود به یعقوب پاسخ مثبتی نداد و یعقوب به نیشابور لشکر کشید. محمد بن طاهر را نیروی رویارویی با یعقوب نبود. یعقوب بیرون شهر فرود آمده محمد بن طاهر بزرگان ملک و خاندان خود را نزد او فرستاد، تا با او دیدار کند. چون دیدار انجام شد، یعقوب او را سخت توبیخ و سرزنش نمود، که چرا در کار امارت تفریط کرده است. آن گاه او و همه افراد خاندانش را اسیر نموده و به زندان افکند، و به نیشابور داخل شد، و از جانب خود کسی را در آن جا به امارت گماشته و کسی را نزد خلیفه فرستاد که محمد بن طاهر کار ملک را مهمل گذاشته بود، مردم خراسان او را (یعقوب را) فرا خواندند تا زمام کار آن دیار را بر دست گیرد. یعقوب به هرات و پوشنج و بادغیس، حکامی گمارد و خود به سجستان بازگشت.


به هر روی با ورود عمرو لیث به نیشابور، نیروهای تحت فرمان وی از عمرو شکست خورده و رافع نیز به خوارزم گریخت. خوارزمیان نیز به تلافی رفتار وحشیانه‌ای که وی در جریان لشکرکشی خوارزم از خود نشان داده بود، وی را کشتند و سرش را برای عمرو لیث فرستادند.
[۵] ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، ص۲۵۵.
عمرو لیث نیز سر وی را به بغداد فرستاد. با کشته شدن رافع تمام نیروهای که به صورت ظاهری و یا در حقیقت به طرفداری از طاهریان حرکت می‌کردند از بین رفته و منهزم گشتند و وضعیت به صورتی درآمد که بازماندگان طاهری فقط وارث اموال شخصی پدران خود بودند. به این ترتیب طومار حکومت چندین ساله خاندان طاهری در خراسان کاملا در هم پیچیده می‌شود.


طاهر بن عبدالله که خود قبل از رسیدن به حکومت خراسان والی طبرستان بود، بعد از خود بردارش محمد بن عبدالله را به طبرستان فرستاد و بعد از آن که به سبب مرگ اسحاق بن ابراهیم مصعبی در بغداد مجبور شد محمد را به بغداد بفرستد، برادر دیگرش سلیمان بن عبدالله را به حکومت طبرستان گماشت. در زمان سلیمان، نایب او محمد بن اوس بنای ظلم و ستم در ناحیه را گذاشته و اسباب تنفر مردم طبرستان از طاهریان را فراهم آورد.
[۶] اکبری، امیر، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ص۲۱۸.

در احوالات وی آورده‌اند که بسیار فرمانبردار و مطیع دربار عباسی بوده است و در همین باره نقل کرده‌اند که متوکل از طاهر خواست که درخت مقدسی را که در کاشمر بود از ریشه در آورد و به بغداد بفرستد، طاهر نیز به اطاعت از خلیفه و بدون توجه به گریه و زاری مردم که نمی‌خواستند آن درخت بریده شود، این سرو کهنسال را در آورده و با سیصد شتر به دربار خلیفه فرستاد. بار دیگر متوکل خلیفه عباسی به طاهر بن عبدالله نوشت که چون علی بن جهم شاعر به نزد تو آمد وی را به دار بیاویز، لذا چون ابن جهم به شادیاخ رسید، او را زندانی کرده و سپس به دار آویخت و همچنان بر دار بود تا پس از یک روز وی را پائین آوردند.


نقل شده که چون طلحه بن طاهر از فتح کابل بازگشت، لشکریانش در منازل مردم بلخ ساکن شدند. مردم بلخ از این کار ناراحت شدند و هر چه به طلحه شکایت کردند سودی نبخشید. سرانجام به خداوند متوسل شدند تا این که طلحه از دنیا رفت و مردم از دست او آسوده شدند.
[۸] یادگاری یزدی، عبدالمهدی، یشابور طاهری، مرکز ثقل خراسان، ص۴۴۶.



در کتب تاریخی آورده شده است که روزی طلحه بن طاهر با یارانش به شکار رفته بود و در راه به زنی برخوردند که کودک چاق خود را در آب شستشو می‌داد و از او گذشتند. باز شکاری را برای یافتن شکار به پرواز در آوردند. باز به پرواز در آمد و کودک را شکار پنداشت و به او حمله ور شده و کودک بیچاره را از دست مادرش شکار کرد و با منقار و چنگال به هوا برد. طلحه و یارانش کودک را دیدند و طبل‌ها را به صدا در آوردند. باز شکاری کودک را رها کرد و کودک به زمین خورده و مرد.


در نیشابور شخصی به نام محمود وراق، کنیزی بسیار زیبا داشت که علاوه بر شعر و خط، به ربط و نرد و شطرنج می‌باخت. محمد بن طاهر اوصاف این کنیز را شنید و شیفته و واله او شد و با بهای گزافی خریدار این کنیز آوازه خوان شد. محمود وراق نیز که سخت محتاج این مبلغ بود حاضر به پذیرش معامله شد.


خلیفه مستعین به پاس خدمات فراوان محمد بن عبدالله بن طاهر برای حکومت مخصوصا پیروزی بر یحیی بن عمرو، املاک وسیعی در طبرستان را به وی بخشید
[۱۱] ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، تاریخ امم و الملوک، ج۱۴، ص۶۱۳۲.
و این سرزمین را که شامل کلار و چالوس بود به او اقطاع داد. عامل طبرستان از سوی محمد بن عبدالله بن طاهر امیر خراسان، سلیمان بن عبدالله بن طاهر بن عبدالله بود. سلیمان از جانب محمد بن عبدالله بن طاهر، برادر دبیر خود، جابر بن هارون را برای محافظت از آن سرزمین به طبرستان فرستاد. عامل طبرستان در این ایام، سلیمان بن عبدالله بن طاهر بن عبدالله بن طاهر خلیفه محمد بن طاهر بن عبدالله بن طاهر بود. محمد بن اوس بلخی، زمام کارهای سلیمان را بر دست گرفته بود، و فرزندان خود را به شهرهای طبرستان و دیلم فرستاده بود و آنان به مردم ستم روا داشتند، و رفتاری ناپسند داشتند. چون مردم علیه محمد بن اوس و پسرانش ابراز ناخشنودی نمودند، محمد ابن اوس وارد دیلم شد و با آن که با آنان پیمان صلح بسته بود جمعی از مردم را به اسارت گرفت و این امر مردم آن دیار را بیشتر برانگیخت. چون نایب محمد بن عبدالله بن طاهر، برای ضبط آن اقطاع‌ها آمد، و خواست که آن مراتع و نیزارها و بیشه‌ها را نیز، که راه کسب معیشت مردم بود به تصرف در آورد محمد و جعفر پسران رستم او را از آن کار بازداشتند و مردم را به قیام فرا خواندند. مردم آن ناحیه نیز به یاریشان برخاستند.

۹.۱ - عصیان مردم بر علیه دولت

شورش و عصیان مردم بر علیه دولت طاهریان، در حقیقت مخالفت با خلیفه بغداد نیز به حساب می‌آمد، به همین علت مردم منطقه رو به سوی علویان که از یک طرف مهم‌ترین مخالفین حکومت بودند و از سویی دیگر در زهد و پارسایی مشهور و صاحب آوازه بودند، آوردند. به گونه‌ای که مردم حسن بن زید علوی را که بعدها به نام «داعی کبیر» شهره گشت، آوردند. وی که در ری مستقر بود، به زعامت و رهبری خود انتخاب نمودند. ورود حسن بن زید در رمضان سال ۲۵۰ (ه. ق) صورت گرفت که با استقبال زیاد و گسترده مردم منطقه همراه شد.
[۱۳] ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، ص۲۲۹.
وی که از یک سو با حمایت اسپهبدان جبال مواجه شده بود از سوی دیگر مردم منطقه به شدت از عمال طاهری خشمگین و متنفر گشته بودند وی را یاری نمودند با این اوصاف به سرعت کارگزاران طاهریان و از جمله سلیمان به سرعت از تمام شهرها و لایات طبرستان بیرون رانده شدند.
[۱۴] ابن الفقیه همذانی، احمد، البلدان، ص۱۵۷.

به توجه به مجموعه مطالب گفته شده چنین برداشت می‌گردد که علاوه بر این که حکومت طاهریان در اواخر از درون به وسیله حکام نا لایق و ضعیف و فاسد تهدید می‌گردید. هم چنین به وسیله مردمی که در گوشه و کنار منطقه تحت سلطه طاهریان و به جهت عمل کرد نادرست کارگزاران طاهری به ستوه آمده بودند به همراه عوامل دیگری مانند فساد، لهو و لعب و... موجب گردید تا یعقوب لیث صفاری آخرین ضربه را به این دولت وارد نموده و به کار اولین حکومت نیمه مستقل ایران پس از اسلام خاتمه دهد.


۱. بلعمی، محمد بن محمد، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۱۲۸۸.
۲. مؤلف مجهول (۵م)، تاریخ سیستان، تحقیق ملک الشعرای بهار، ص۲۲۰.
۳. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۸۶.    
۴. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۸۶.    
۵. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، ص۲۵۵.
۶. اکبری، امیر، تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، ص۲۱۸.
۷. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، تاریخ امم و الملوک، ج۱۴، ص۶۰-۴۹.    
۸. یادگاری یزدی، عبدالمهدی، یشابور طاهری، مرکز ثقل خراسان، ص۴۴۶.
۹. ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، کتاب بغداد، ص۹۳.    
۱۰. ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، کتاب بغداد، ص۹۳.    
۱۱. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، تاریخ امم و الملوک، ج۱۴، ص۶۱۳۲.
۱۲. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۴۲۵.    
۱۳. ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، ص۲۲۹.
۱۴. ابن الفقیه همذانی، احمد، البلدان، ص۱۵۷.



سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «سقوط طاهریان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۷.    






جعبه ابزار