روضه شب پنجم محرم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روضه شب پنجم محرم، به ذکر مصائب کودک خردسال
امام مجتبی (علیهالسّلام) و شهادت او در آغوش حضرت اباعبدالله، و همچنین ذکر پایمردی و رشادتهای برخی از صحابه با وفای حضرت، همچون
زهیر بن قین و
حبیب بن مظاهر اختصاص دارد. لازم به ذکر است که هر یک از شبهای
ماه محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیتها یا وقایعی مرتبط با
حادثه کربلا نامگذاری شده و این نامگذاری به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه ذاکران
اهل بیت (علیهمالسّلام) به تقلید از شبهای خاصی مانند:
عاشورا و
تاسوعا انجام شده است. از همین رو، شب پنجم محرم منسوب به حضرت
عبدالله بن حسن (علیهالسّلام) و برخی از اصحاب باوفای حضرت بوده و ذاکران و مداحان در این شب به نقل مصائب ایشان میپردازند.
عبدالله بن الحسن (علیهالسّلام) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت
امام حسین (علیهالسّلام) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. عبدالله بن حسن بن علی (علیه
السّلام)، نوجوان ۱۱ ساله، فرزند
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) که
روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جام شهادت نوشید.
در مقاتل چنین نقل شده است که در واپسین لحظات حیات شریف
سید الشهداء (علیهالسّلام)، سپاه
کوفه امام (علیه
السّلام) را محاصره کرد، در حالیکه امام (علیه
السّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود. در این هنگام ندای امام حسین (علیه
السّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب
آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را میکشند.... آن تبهکاران سنگدل اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیه
السّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیه
السّلام) که هنوز به
حد بلوغ نرسیده بود خیمهگاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیه
السّلام) دوید، حضرت امام حسین (علیه
السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش
زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (
سلاماللهعلیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمهها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که:
«لا اُفارِقُ عَمّي!»؛ «به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت!»
و خود را از دستان عمهاش رها کرد و نزد امام حسین (علیه
السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «
بحر بن کعب» به سوی حسین (علیه
السّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: هان ای پلیدزاده! آیا میخواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالیکه دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیه
السّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت. و آنگاه «
حرمله» گلوی آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین (علیه
السّلام) پس از شهادت جانسوز نور پسر برادرش، «عبداللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناهپیشهات را تاکنون از نعمتهایت بهرهور ساختهای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.
زهیر، الگوی دلدادگی و عاشقی نسبت به امام زمانش در کربلاست.
زهیر بن قین، از بزرگان
قبیله بَجیله بود که در
کوفه میزیست.
زهیر نخست طرفدار «
عثمان» بود،
تا اینکه در سال شصتم هجری، هنگام بازگشت از سفر
مکه، در بین راه،
همزمان با کاروان امام حسین (علیه
السلام) در منزل «زَرود» فرود آمد.
امام (علیه
السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. زهیر نخست از این دیدار اکراه داشت. اما به توصیه همسرش، «دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو»
به محضر امام حسین (علیه
السلام) شرفیاب شد. این دیدار بسیار مبارک بود و مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پس از این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و فرمان داد تا خیمه و بار و بُنه او را به کنار خیمه امام (علیه
السلام) منتقل کنند.
با همسرش نیز وداع کرد و گفت: «من عازم
شهادت همراه امام حسین (علیه
السلام) هستم. تو با برادر خود نزد خانوادهات برگرد، زیرا نمیخواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد.»
شب عاشورا، وقتی امام حسین (علیه
السلام) به همراهانش اجازه بازگشت به شهر و دیارشان را داد، هر کدام از آنان به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند و زهیر بن قین گفت: به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده شوم و دوباره کشته شوم، تا هزار مرتبه اینگونه کشته شوم و
خداوند بدینوسیله جان شما و این جوانان خاندان شما را
سلامت دارد.
امام حسین (علیه
السلام)، پس از اقامه
نماز صبح عاشورا، یاران خویش را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را به فرماندهی جناح راست سپاه برگزید که نشان لیاقت و شایستگیهای اخلاقی و نظامی «زهیر» است.
روز عاشورا وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، نخست امام حسین (علیه
السلام) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت، آنگاه زهیر آنان را
نصیحت کرد تا اینکه کسی زهیر را صدا زد و گفت: ابا عبدالله (علیه
السلام) میفرماید: برگرد. به جانم سوگند، چنانکه
مؤمن آل فرعون، مردمش را نصیحت کرد، تو نیز اینها را نصیحت کردی، اگر نصیحت فایدهای داشته باشد.
از صحنههای یادکردنی پیکار زهیر در روز عاشورا، یکی آنجاست که وقتی
شمر و شماری دیگر از دشمنان به خیمههای امام حسین (علیه
السلام) هجوم آورده قصد آتش زدن خیمهها را داشتند، وی به کمک ده نفر دیگر از اصحاب امام (علیه
السلام) به مقابله آنها شتافته، پس از کشتن یکی از مهاجمان، آنان را از خیمهها دور کردند.
زُهَیر و
حُرّ، ساعتی از روز عاشورا، به کمک هم جنگ نمایانی کردند و هرگاه یکی از آن دو، بر دشمن میتاخت، اگر به محاصره میافتاد، دیگری او را نجات میداد. تا این که حر به شهادت رسید.
ظهر عاشورا، زهیر و
سعید بن عبدالله حنفی جان خویش را سپر کردند، تا امام حسین (علیه
السلام) همراه جمعی از یارانش،
نماز خوف به جای آوردند.
زهیر پس از نبردهای دلیرانه و کمنظیر و کشتن تعدادی از دشمن، سرانجام به وسیله «
کثیر بن عبدالله شعبی» و «
مهاجر بن اوس» به شهادت رسید.
خوارزمی مینویسد: هنگامی که زهیر بر زمین افتاد، امام حسین (علیه
السّلام) به وی گفت: «خداوند تو را از
رحمت خود دور نگرداند و قاتل تو را لعنت کند، به مانند کسانی که ملعون گشتند و به صورت بوزینه و خوک
مسخ شدند.»
در
زیارت ناحیه مقدسه، از وفاداری و ایثار زهیر اینگونه تجلیل شده است:
«السَّلامُ عَلی زُهَیْرِ بْنِ الْقَیْنِ الْبَجَلِیِّ، الْقائِلِ لِلْحُسَیْنِ وَقَدْ اذِنَ لَهُ فِی الانْصِرافِ: لا وَاللَّهِ لا یَکُونُ ذلِکَ ابَداً، اتْرُکُ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اسیراً فِی یَدِ الَاعْداءِ وَانْجُو! لا ارانِیَ اللَّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ»؛ «
سلام بر زهیر بن قین بَجَلیّ، کسی که وقتی امام حسین (علیه
السلام) به او اجازه بازگشت داد، به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند، نه، هرگز چنین نخواهد شد. آیا فرزند
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را اسیر در دست دشمنان رها کرده، خود را نجات دهم؟ خدا آن روز را به من ننماید.»
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «شبهای دهه محرم»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.