رعد و برق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَرْق، از مهمترین پدیدههای جوی. دیدگاههای دانشمندان دوره اسلامی در این باره، همچون نظرات آنان درباره دیگر آثار علوی (ه م، ذیل) بیشتر تحت تأثیر اندیشههای
ارسطو و نیز دیدگاههای تئوفراستوس بوده است. در این مقاله، به پیروی از شیوه دانشمندان کهن، به علل پدید آمدن رعد و صاعقه نیز توجه شده است. چنانکه خواهد آمد، بیشتر دانشمندان دوره اسلامی در نقل آراء ارسطو به ترجمه مغلوط
ابن بطریق اعتماد کردهاند؛ اما برخی نیز به تفاسیر، شرحها یا تلخیصهای این اثر، همچون جوامع حنین، و تفسیر المپیدروس توجه داشتهاند.
رعد و برق: به نظر
ارسطو، بخارات خشکی (درباره بخار و دود، نک: ه د، بخار) که در زمان تشکیل
ابر در آن به دام میافتد، هنگام بیرون جستن از آن به ابرهای گِرد خود میخورد و رعد را (که به صدای برخاسته از هیزمِ تر هنگام سوختن در
آتش میماند) پدید میآورد. علت گوناگونی این صدا، یک نواخت نبودن ابرها و نیز سوراخهای ناشی از کاهش غلظت آنهاست. این باد (بخار خشک) همیشه با آتشی ناب و لطیف (برق) میسوزد. برق پس از برخورد، و در نتیجه پس از رعد پدید میآید؛ اما بسیار زودتر حس میشود. ارسطو سپس آراء آناکساگوراس و امپدوکلس (و نیز شخصی به نام کلایدموس) را رد کرده است
(که خلاصه نظرات ارسطو و
بقراط را آورده است)
(که تنها سخنان ارسطو را پیچیدهتر بیان کرده است).
تئوفراستوس برخلاف دیگر طبیعیدانان کهن، پدید آمدن رعد یا برق بدون دیگری را ممکن شمرده است، اما به همزمانی این دو پدیده نیز اشاره کرده، و علل پدید آمدن رعد و برق، رعد بدون برق، برق بدون رعد، و پیش افتادن برق از رعد را برشمرده است.
هنگام تلخیص آراء ارسطو، شدت رعد و برق را با کیفیت ابر و مقدار بخار خشک داخل آن مربوط دانسته، و درست برخلاف وی به همزمانیِ پدید آمدن رعد و برق (و نیز علت زودتر حس شدن برق و بستگی این فاصله زمانی به فاصله ابر از
زمین) اشاره کرده است.
مقدسی سخن ارسطو را از روی جوامع حنین، یاد کرده، و آن را بهتر از آراء دیگران دانسته است.
حسن بن بهلول نظر ارسطو را از جوامع حنین، و آراء تئوفراستوس را از روایت سریانی رساله او، یاد کرده است.
نویسنده اخوان الصفا بر آن بودند که رعد و برق همزمان پدید میآید، اما برق زودتر به
چشم میرسد تا رعد به
گوش؛ زیرا برق (از جنس)
نور و روحانی پیکر است، اما رعد صوت است و جسمانی پیکر. آنان درباره پدید آمدن رعد و برق دو علت برشمردهاند که نخستین آنها کم و بیش همان نظر ارسطو (با تکرار مثال او) است.
نیز بنابر نظر آنان ممکن است بخار (خشک) ذوب گردد و باد شود و درون ابر بچرخد و خواهد که بیرون آید و از اینرو، آوازی بلند و بانگی شنیده شود، همانگونه که اگر
باد در چیزی دمیده شود، صدایی از میان آن شنیده خواهد شد.
(دلیل دوم برای رعد و تکرار مثال او در تین آدرس است.
)
ابن سینا در فن معادن و آثار علوی طبیعیات شفا، بر آن است که وزش باد در ابرهای انبوه و برخورد دود لطیف با آنها رعد و برق را (که همواره همراه یکدیگرند) پدید میآورد. به نظر ابن سینا چون بُرد چشم بیش از برد گوش است و شنیدن برخلاف دیدن نیازمند
زمان است، رعد حتی اگر همزمان با برق پدید آید، دیرتر شنیده میشود.
وی میافزاید که گاه خاموش شدن «بادِ افروخته» در ابر (یعنی برق)، رعد را پدید میآورد. پیداست که این سخنان برگرفته از روایت عربی
ابن بطریق است، زیرا هر دو افزون بر تصریح نکردن به «پدید آمدن برق پس از رعد»، دیدگاه اخیر را که تلفیقی از دیدگاههای آناکساگوراس، امپدوکلس و تئوفراستوس است، بیان کردهاند، در حالی که به فرض درستی این دیدگاه، برق باید پیش از رعد پدید آید.
به نظر ابن سینا ممکن است که گاهی اوقات برق دیده شود، ولی رعد شنیده نشود (نه اینکه پدید نیاید). وی میافزاید: «سخن آن کس که پدید آمدن رعد را از بر هم کشیده شدن ابرها میداند
(دلیل هفتم برای پدید آمدن رعد
) بعید است؛ مگر آنکه ابرها حرکاتی داشته باشند، چنانکه در احکام بادها آمده است». صدای رعدها بر حسب بادِ شکافنده و ابرهای شکافته شده، وضعیت ابرها نسبت به هم، شدت و ضعف برخورد، چگونگی خاموش شدن (آتش)... متفاوت است.
ابن سینا سپس همچون ارسطو، آراء آناکساگوراس و امپدوکلس را (بدون یادکرد نامشان) رد کرده ست.
او در نجات اگرچه همین سخنان را با تلخیص بسیار آورده، اما به دو نوع رعد اشاره کرده،
و در
دانشنامه علایی نیز به اختصار در این باره سخن گفته است
اما آنچه در رساله ذکر اسباب الرعد منسوب به ابن سینا آمده (سراسر رساله)، در واقع بخش نخست رساله «الاثار العلویه» تئوفراستوس
است.
اسفزاری در این باره دیدگاهی کم و بیش متفاوت از آراء دانشمندان پیش از خود داشته است. به نظر وی هرگاه بخار خشک یا تر به مرکز زمهریر برسد، بر اثر سرمای این ناحیه به سوی
زمین بازمیگردد و با بخارات گرمی که از پایین به بالا میآیند، برخورد میکند «و از رفتن ایشان بر یکدیگر صوتی پدید آید که آن را رعد خوانند؛ و آن هوا که اندر میان این دو حرکت گرفتار آید، از
افراط آن حرکت به غایت گرم گردد و مانند آتش بشود و آن را برق خوانند». وی سپس درباره احتمال شنیده نشدن رعد و نیز همزمانی این دو پدیده و نیز روحانی پیکر بودن برق و جسمانی پیکر بودن رعد به ترتیب از ابن سینا و اخوان الصفا پیروی میکند.
نظر
ابن سهلان کم و بیش همان نظر ارسطوست، جز آنکه برخلاف او به شکافته شدن ابر از بالا نیز اشاره کرده است. وی سپس ضمن تأکید بر همزمانی پدید آمدن رعد و برق، درباره زودتر حس شدن برق ترجمه کلمه به کلمه بخشی از
شفا و نیز مثال «جامه بر سنگ زدن گازر» را از دانشنامه علایی آورده است.
مسعودی مروزی با تکرار آراء
ابن سینا (در شفا، نجات و دانشنامه علایی) و اسفزاری، سببهای پدید آمدن رعد و برق را یاد کرده است.
سپس درباره همزمانی این دو و زودتر حس شدن برق، مطالب شفا و دانشنامه و سخن اسفزاری را با یکدیگر تلفیق، و آنها را دقیقتر ارائه کرده است. وی درباره علت دیرتر حس شدن رعد، مطالبی جالب توجه درباره چیستی صدا، ساختمان گوش
انسان، اعصاب شنوایی و چگونگی شنیدن آواها افزوده است.
او نیز همچون ابن سینا به احتمال شنیدن نشدن رعد به سبب دوری ابر اشاره کرده است.
محمد بن
محمود طوسی (سده ۶ق/۱۲م) نخست به شرح صاعقه پرداخته و سپس افزوده است: «اما برق همین معنی است که
ابر و هوا در هم افتد چون سنگ و آهن، آوازی از آن پدید آید، آن را رعد خوانند و مردم اول برق بینند پس رعد شنوند، زیرا که حاسه بصر تیزتر است از حاسه سمع...».
ابن رشد در هر دو شرح خود بر آثار علوی ارسطو (عنی تلخیص الاثار العلویه (شرح متوسط) و الاثار العلویه (جوامع یا شرح صغیر)) علاوه بر شرح آراء ارسطو نکاتی را با استناد به دیگر دانشمندان به ویژه اسکندر افردویسی و ابن سینا بدانها افزوده است. به نظر ابن رشد شاید علت رعد این باشد که دود پس از گرد آمدن و فشرده شدن در ابر با شدت و گرمی به این سو و آن سو رانده میشود. برق نیز
آتش ملتهب درون ابر است.
قزوینی کم و بیش همان سخنان
ابن سهلان را، بدون اشاره به نام او تکرار کرده است. گویا قزوینی در شرح علت زودتر حس شدن برق بیشتر به رساله
مسعودی مروزی نظر داشته است. وی همچنین بر آن است که در
زمستان و در جایهای سرد رعد و برق نخواهد بود، زیرا سرما از گرد آمدن آتش در ابر جلوگیری میکند یا آنکه در سرما آتش کمتر یافت میشود.
در آثار فلسفی - کلامی پس از
فخرالدین رازی معمولاً بخشی به طبیعیات اختصاص داده شده، و به رعد و برق نیز توجه شده است، اما هیچ نکته جدید و قابل ذکری در اینگونه آثار دیده نمیشود.
اغلب طبیعیدانان قدیم صاعقه را همان برق دانستهاند که البته شدت و قدرتی بسیار افزونتر، ناشی از تضادی شدیدتر، دارد. بیشتر آنان تنها به این موضوع و بیان برخی مشاهدات بسنده کرده، و معمولاً صاعقه را جسمی لطیف با ستبریِ بس اندک شمردهاند
(که از او پیروی کرده است).
اشکالات ترجمه ابن بطریق موجب شد که طبیعیدانان دوره اسلامی، تقریباً از نظر ارسطو در این باره بیخبر بمانند.
تئوفراستوس نیز به تفصیل درباره چیستی، علت پیدایش و پایین آمدن صاعقه (به جای بالا رفتن) و اینکه چرا بیشتر در
بهار و نیز در مناطق کوهستانی پدید میآید، سخن گفتهاست.
مقدسی بر آن بود که صاعقهها، به مَثَل، همانند پریدن شرارههای آتشزنهاند و هنگامی پدید میآیند که حرارت خورشید و خشکی نیز بر برخوردِ منتهی به رعد و برق افزوده شود
حسن بن بهلول پس از نقل برخی از مشاهدات خود درباره صاعقه، به یکی از نظریات تئوفراستوس در این باره اعتراض کرده است.
اخوان الصفا بر آن بودند که هرگاه ابر ناگهان و با شدتی بسیار (بیش از حالت پیدایش برق) بشکافد، صدایی ترسناک پدید میآید که بدان صاعقه گویند
(
دلیل دوم برای صاعقه و مثالی که اندکی بعد آورده است).
ابن سینا بر آن بود که صاعقه بادِ ابریِ فروزانی است که هم
نور و هم جرمش، به
زمین میرسد و چون لطافت برق را ندارد، پرتو آن زود خاموش میشود.
ابن سهلان
سخنان ابن سینا در
شفا و
دانشنامه علایی را با یکدیگر تلفیق کرده است؛ اما
مسعودی افزون بر ابن سینا به سخنان اسفزاری نیز توجه داشته، و برخی مشاهدات خود و اسفزاری در این باره را یاد کرده است.
از آنجا که برق، رعد و صاعقه از آشکارترین و رایجترین پدیدههای جوی بودهاند، در فرهنگ عامه باورهای بسیاری در این باره وجود دارد که گاه رنگ دینی نیز به خود گرفته است؛ این موارد از آن جملهاند:
۱. ریباس در اثر رعد و برق (صاعقه؟) بر سنگ
کوه میروید.
اما در روایتی بسیار کهن که امروزه نیز میان روستاییان
ایران رایج است، به شکافتن
خاک و رویش قارچ بر اثر رعد، یا روییدن آن در سالهای پر رعد و برق اشاره شده است. بیتردید یکی از نامهای عربی قارچ، یعنی بنات (یا نبات) الرعد اشاره به همین موضوع دارد.
۲.
فرشتگان به امر
خداوند ابرها را با تازیانه میرانند (برق)؛ و رعد نعره ابرهاست. در روایتی دیگر خداوند فرشتهها را شلاق میزند و در روایتی دیگر فرشتهها روی
ابر ارابه میگردانند.
۳. تمامی آبهای زمین به کوه قاف میرود و ابرها به آنجا میروند و چنان خود را از آب پر میکنند که دنباله آنها سنگین، و مانع پروازشان میشود. پس شمشیردارانی که بر دهانه نقبی در کوه قاف ایستادهاند، به دنبالههای ابرها ضربه میزنند تا آنها را قطع کنند. بر اثر این ضربات برق از ابرها میجهد. ابرها نیز خشمگین میشوند و میغرند (رعد). آنگاه فرشتهای ابرهای سیراب را با تازیانه میراند و باز هم از ابرها برق میجهد.
(از باورهای مردم
ایلام).
۴. آذرخش
خشم خداست که اگر بر کسی یا جایی فروآید، میسوزاند و خاکستر میکند.
۵. وقتی که غُرّه تِراق (رعد) میآید، اسب
حضرت علی (علیهالسلام) از میان ابرها به تاخت عبور میکند.
اینگونه باورها گاه در آثار علمی نیز راه یافته است؛ مثلاً
بیرونی به نقل از برخی مآخذ آورده است که هر رنگ الماس باید در زینت آلات عضوی خاص به کار رود (مثلاً آنکه به سیاهی میزند، باید در خلخال به کار رود) و اگر جز این باشد، صدای رعد این الماس را خواهد شکافت. البته بیرونی درستی این سخن را بسیار حیرتانگیز برشمرده، و در نادرستی آن دلیلهایی آورده است. او همچنین سخن کسانی را که پیدایش الماس را بر اثر اصابت برق و صاعقه میدانند، در شمار خراقات دانسته است.
مسعودی مروزی بر آن است که «اگر این ماده صاعقه غلیظ و قوی باشد، چون بر زمین زند، فرو شود و حرارت ازو مفارقت کند و آن ماده منعقد شود؛ و او آن جوهر باشد که او را درخش خوانند و بعضی مردمان پندارند که الماس این است».
البته خود واژه درخش (آذرخش) نیز به معنی برق (و گاه صاعقه) به کار رفته، و مثلاً در ابیاتی همچون: «اگر درخش بهاری زتیغ تو جهدی/زخاک گوهر الماس رویدی نه
گیاه» (منسوب به منوچهری) نیز احتمالاً به پدید آمدن الماس بر اثر آذرخش اشاره شده است.
جالب است که در برخی جواهرنامهها در خواص الماس چنین آمده است: «هر که الماس با خود دارد، از صاعقه ایمن باشد».
(عبارات نصیرالدین را تکرار کرده است.
)
حسن بن محمد قمی در
تاریخ قم (تألیف: ۳۷۸ق) از نیزه درازی با دو مهره آویخته از آن یاد کرده که برای «منع برق» (حفاظت از صاعقه) بر فراز مناره بلندی بر سر کوه خور در روستای صرم نصب شده بوده است.
گرچه وصف این ابزار (به ویژه دو مهره آویخته از آن) طلسمی را تداعی میکند، اما شکل و محل نصب آن، با برقگیرهای امروزی قابل مقایسه است.
عنوان یاد شده در باب
صلات به کار رفته است.
بسیاری از
فقها نماز آیات را هنگام بروز رخدادهایی همچون
باد و صاعقه شدید که موجب
ترس و وحشت عموم مردم شود،
واجب دانستهاند.
ذکر خداوند و
قرائت قرآن هنگام ترس از صاعقه
مستحب است و موجب ایمنی از آن میشود.
در روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) آمده است: «هر کس
سوره رعد را بسیار
تلاوت کند خداوند او را گرفتار صاعقه نمینماید».
امام خمینی در
تحریرالوسیله میفرماید: (از اسباب نماز آیات است)
زلزله و هر نشانه و حادثهای که موجب ترس بیشتر مردم باشد، خواه
آسمانی باشد - مانند باد سیاه یا سرخ یا زردی که عادی نباشد و تاریکی شدید و
صیحه و صدای فروریختن آوار و آتشی که گاهی در آسمان آشکار میشود و غیر اینها - یا بنابر
احتیاط (واجب)
زمینی باشد، مانند فرورفتگی زمین و مانند آن. و آنچه موجب ترس نباشد اثری ندارد و ترسیدن عده کمی از مردم نیز (در واجب شدن نماز آیات) تاثیری ندارد. البته در گرفتن ماه و خورشید و زلزله ترسیدن شرط نیست و در مورد آنها بههرحال نماز آیات واجب است.»
و «
وجوب نماز آیات فقط مخصوص کسانی است که در شهر (و محل وقوع) آیت باشند، بنابراین بر غیر آنها واجب نیست، ولی اگر محل آنها متّصل به محل وقوع حادثه است که هر دو محل مانند یک محل حساب میشود، الحاق آن به محل وقوع آن قوّت دارد.»
و «کسی که چند نماز آیات بر او واجب است، اگر همه آنها برای یک چیز بر او واجب شده باشد، مثلاً سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده است موقعی که قضای آنها را میخواند، لازم نیست معیّن کند که برای کدام دفعه آنها باشد و همچنین است اگرچند نماز برای رعدوبرق و بادهای سیاه و سرخ و مانند اینها بر او واجب شده باشد ولی اگر برای آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله، یا برای دو تای اینها نمازهایی بر او واجب شده باشد بنابر احتیاط واجب، باید موقع
نیت، معیّن کند نماز آیاتی را که میخواند برای کدام یک آنها است.»
(۱) الاراء الطبیعیه، منسوب به پلوتارک، ترجمه قسطا بن لوقا، همراه فی النفس ارسطو، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت/کویت، ۱۹۵۴م.
(۲) یحیی ابن بطریق، الاثار العلویه، ترجمه و تحریر متئورولوگیکای ارسطو، به کوشش کازیمیر پترایتس، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۳) علی ابن ربن، فردوس الحکمه، به کوشش
محمد زبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
(۴)
محمد ابن رشد، الاثار العلویه، رسائل، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۶ق/ ۱۹۴۷م.
(۵)
محمد ابن رشد، تلخیص الاثار العلویه، به کوشش جمالالدین علوی، بیروت، ۱۹۹۴م.
(۶) عمر ابن سهلان، «الرسالة السنجریه فی الکائنات العنصریه»، دو رساله درباره آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۷) ابن سینا، دانشنامه علایی، طبیعیات، به کوشش
محمد مشکوه، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۸) ابن سینا، الشفاء، طبیعیات، المعادن و الاثار العلویه، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
(۹) ابن سینا، النجاه، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۰)
محمد ابن عمید، «مکاتبات» (نک: مل، دایبر).
(۱۱) مظفر اسفزاری، آثار علوی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۲) المپیدروس، «تفسیر لکتاب ارسطاطالیس فی الاثار العلویه»، ترجمه حنین بن اسحاق، شروح علی ارسطو مفقوده فی الیونانیه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۱۳) تئوفراستوس، «الاثار العلویه»، ترجمه کهن عربی، چ تصویری، مجله تاریخ علوم العربیه و الاسلامیه، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م، ج ۱.
(۱۴) حسن بن بهلول، الدلائل، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۵) حنین بن اسحاق، جوامع لکتاب ارسطوطالیس فی الاثار العلویه، به کوشش هانس دایبر، آمستردام، آکسفرد، ۱۹۷۵م.
(۱۶) ذکر اسباب الرعد، منسوب به ابن سینا، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۳ق.
(۱۷) ابوسلیمان مقدسی، رسائل اخوان الصفاء، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۱۸) یحیی سهروردی، «بستان القلوب»، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، به کوشش حسین نصر، تهران، ۱۳۵۵ش، ج ۳.
(۱۹) شهمردان بن ابی الخیر، نزهت نامه علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۰)
محمد طوسی، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۲۱) زکریا قزوینی، عجائب المخلوقات، بیروت، دارالتحریر للطبع و النشر.
(۲۲) یونس کرامتی، هواشناخت، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۲۳) یعقوب کندی، «فی علة الثلج و البرد و البرق و الصواعق و الرعد و الزمهریر»، رسائل به کوشش
محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م، ج ۲.
(۲۴)
محمد مسعودی مروزی، «آثار علوی»، دو رساله درباره آثار علوی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۲۵) مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۰۱م؛
(۲۶) عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه، قاهره، ۱۲۹۱ق.
(۲۷)
حامد ابن سمجون، جامع الادویه المفرده، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۲۸) عبدالله ابوالقاسم کاشانی، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۲۹)
محمد اسدیان خرمآبادی و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۳۰) داوود انطاکی، تذکرة اولی الالباب، بیروت، دارالفکر.
(۳۱) ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف الهادی، تهران، ۱۴۱۶ق/۱۳۷۴ش.
(۳۲) ابوریحان بیرونی، الصیدنه، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۳۳)
احمد دینوری، البنات، به کوشش برنهارد لوین، ویسبادن، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۳۴)
محمد زاوش، کانیشناسی در ایران قدیم، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۳۵) محمدحسین عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویه، کلکته، ۱۲۵۹ق/۱۸۴۴م.
(۳۶) حسن بن
محمد قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، به کوشش جلالالدین تهرانی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۷) علیاکبر دهخدا، لغتنامه.
(۳۸) نصیرالدین طوسی، تنسوخنامه ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۳۹) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران، ۱۳۱۱ش.
(۴۰) صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، ۱۳۴۹ش.
(۴۱) Aristotle, Meteorologica, tr HDP Lee, London, ۱۹۵۲.
(۴۲) Deiber, H, Naturwissenschaft bei den Arabern im ۱۰ Jahrhundert n Chr: Briefe des Ab = l-Fa d l Ibn al- q Am/ d (Gest ۳۶۰/۹۷۰) an q A d udad- daula, Leiden, ۱۹۹۳.
•
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «برق»، شماره۴۷۶۳. •
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهمالسلام، ج۵، ص۴۱. •
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر) ،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی