رؤیتکنندگان حضرت مهدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ولادت امام عصر (علیهالسّلام) پنج سال قبل از
شهادت امام حسن عسکری (سلاماللهعلیه) بوده است و همه علمای شیعه قائل به این مطلب هستند. هنگام تولد و بعد تولد عدهای بودهاند که بر ولادت آن بزرگوار شهادت داده و آن حضرت را رؤیت کردهاند. از جمله تعدادی از ارادتمندان و اصحاب
امام عسکری (علیهالسّلام) بودهاند که در مدت پنج سال آخر حیات آن حضرت، فرزندش
حضرت مهدی (علیهالسّلام) را دیدهاند. در این مقاله به اسامی عدهای که در آن مقطع خاص تاریخی محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدهاند، اشاره میکنیم.
یکی از کسانی که به دیدار
حضرت مهدی (علیهالسّلام) راه یافته، نائب و سفیر او
عثمان بن سعید عمری است، او در جواب سؤال
عبدالله بن جعفر حمیری که از راویان موثق است تصریح میکند که امام زمان (علیهالسّلام) را دیده است. مرحوم
کلینی این
روایت را با سند صحیح اینگونه نقل کرده است:
«مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ اَنَا وَالشَّیْخُ اَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی اَحْمَدُ بْنُ اِسْحَاقَ اَنْ اَسْاَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا اَبَا عَمْرٍو اِنِّی اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَکَ عَنْ شَیْ ءٍ وَمَا اَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَکَ عَنْهُ فَاِنَّ اعْتِقَادِی وَدِینِی اَنَّ الْاَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ اِلَّا اِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِاَرْبَعِینَ یَوْماً فَاِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَاُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْراً فَاُولَئِکَ اَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَلَکِنِّی اَحْبَبْتُ اَنْ اَزْدَادَ یَقِیناً وَاِنَّ اِبْرَاهِیمَ (علیهالسّلام) سَاَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَنْ یُرِیَهُ «کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ اَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی». ...
ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ: اَنْتَ رَاَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ اَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام؟ فَقَالَ: اِی وَاللَّهِوَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَاَوْمَاَ بِیَدِهِ....»
عبدالله بن جعفر حمیری میگوید: من با عثمان بن سعید عمروی سفیر امام زمان (علیهالسّلام) در خانه
احمد بن اسحاق، وکیل امام بودیم.
احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از جانشین امام عسکری بپرسم، من به سفیر امام زمان عثمان بن سعید گفتم:
میخواهم سؤالی مطرح کنم. سؤال من در اثر
شک و تردید نیست، زیرا کیش و آئین من بر این است که زمین از حجت خالی نمیماند، مگر چهل روز قبل از
قیامت که در آن روز
حجت خدا به آسمان پر میکشد. در آن روز راه
توبه و بازگشت به
ایمان مسدود میشود آنسان که بعد از آن نه ایمان کسی پذیرفته شود که تا آن روز
کافر بوده است، و نه کردار شایسته مردمان مورد قبول میافتد که پاداشی بر آن مترتب گردد.
مردمی که در آن چهل روز بر روی زمین باشند بدکارههای خلق خدا هستند و عالم هستی بر سر همانان خراب میشود. با این اعتقاد و یقین، دوست دارم بر یقین خود بیفزایم. همانا
ابراهیم خلیل از
خدا مسالت کرد تا به او نشان دهد که چگونه
مردگان را زنده میکند. و خدا به او گفت: مگر این را باور نداری؟ ابراهیم گفت: «چرا باور دارم. اما میخواهم اطمینان و آرامش دل بیابم». من نیز به شما که سفیر امام زمانی وثوق کامل دارم....
عثمان بن سعید گفت: سؤال خود را مطرح کن و آنچه حاجت داری بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشین امام
حسن عسکری را دیدهای؟». گفت: آری به خدا. موقعی که او را دیدم گردن او تا این حد رشد کرده بود و به دست خود اشاره کرد...
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:
نجاشی دربار او مینویسد:
محمد بن عبدالله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری ابو جعفر القمی، کان ثقة، وجها، کاتب صاحب الامر علیه السلام.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی العطار:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ:
عبدالله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع الحمیری ابو العباس القمی. شیخ القمیین و وجههم.
احمد بن اسحاق القمی:
احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد بن مالک بن الاحوص الاشعری، ابو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروی عن ابی جعفر الثانی وابی
الحسن علیهما السلام، وکان خاصة ابی محمد علیه السلام.
عثمان بن سعید العمری:
۲۲ - عثمان بن سعید العمری الزیات، ویقال له: السمان، یکنی ابا عمرو، جلیل القدر ثقة، وکیله علیه السلام.
سند این روایت صحیح اعلائی است و تمام روات آن از برترین راویان تاریخ شیعه هستند.
از جمله کسانی که بعد از تولد حضرت مهدی، آن حضرت را دیدهاند، چهل نفر از محبان و شیعیان امام
حسن عسکری است که در منزل آن حضرت بودند و امام عسکری فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش کرد. این روایت موثق را شیخ صدوق در
کمالالدین با سندی که همه راویانش موثق هستند، نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ حُکَیْمٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ اَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا اَبُو مُحَمَّدٍ
الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَنَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَکُنَّا اَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا اِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ اَطِیعُوهُوَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی اَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا اَمَا اِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ اِلَّا اَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّی مَضَی اَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام.»
معاویة بن حکیم و
محمد بن
ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمری میگویند: ابومحمد
حسن بن علی (علیهالسّلام) پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: این امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما است، او را اطاعت کنید و بعد از من در دین خود اختلاف نکنید تا هلاک نشوید. آگاه باشید که بعد از امروز او را نخواهید دید. آنها میگویند: ما از حضورش بیرون آمدیم چند روزی نگذشت که ابومحمد درگذشت.
در روایت دیگر آمده است که محمد بن عثمان عمری میگوید: من امام زمان را دیدهام:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: اِنِّی اَسْاَلُکَ سُؤَالَ اِبْرَاهِیمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِینَ قَالَ لَهُ «رَبِّ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ اَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» فَاَخْبِرْنِی عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْاَمْرِهَلْ رَاَیْتَهُ قَالَ: نَعَمْوَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِی وَاَشَارَ بِیَدِهِ اِلَی عُنُقِه؛
عبد اللَّه بن جعفر حمیری میگوید: به محمد بن عثمان عمری گفتم من از تو همان سؤالی را میکنم که ابراهیم (علیهالسّلام) از پروردگارش پرسد وقتی گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مردهها را زنده میکنی گفت: مگر ایمان نداری؟ عرض کرد: چرا ولی میخواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحبالامر که او را دیدی؟ فرمود: آری، گردنی دارد مانند این و با دست خود اشاره بگردن خود نمود.»
در سند روایت نخست، افرادی: ۱.
محمد بن
علی بن ماجیلویه؛ ۲. محمد بن یحی العطار؛ ۳.
جعفر بن محمد مالک فزاری؛ ۴.
معاویة بن حکیم؛ ۵. محمد بن ایوب بن نوح؛ ۶. محمد بن عثمان عمری قرار دارند که اینک همه آنها را از نظر رجالشناسان شیعه بررسی میکنیم:
«محمد بن علی بن ماجیلویه: ثقة علی الاقوی. هو واخوه احمد ممن یکثر الصدوق من الروایة عنهما مترضیا علیهما. وتقدم جدهما محمد بن ابی القاسم الملقب بما جیلویه. وعد من تلامذة الکلینی؛
محمد بن علی بن ماجیلوی، بنا قول قوی
ثقه است، او برادرش احمد از جمله کسانی است که
شیخ صدوق فراوان از آنها روایت نقل کرده و از آنها راضی است و جد آنها محمد بن ابیالقاسم ملقب به ماجیلویه بوده و از شاگردان کلینی است.»
«ومحمد بن علی ماجیلویه الذی یروی الصدوق عنه ممنعد العلامة خبره صحیحا؛
محمد بن علی ماجیلویه کسی است که شیخ صدوق از او روایت کرده و علامه روایت او را صحیح دانسته است.»
دومین شخص در این سند، محمد بن یحیی ابوجعفر عطار است.
نجاشی ایشان را موثق دانسته است:
«محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث؛
محمد بن یحیی ابوجعفر عطار از اهل
قم، بزرگ اصحاب امامیه در زمان خود، موثق و مورد اطمینان و روایات فراوان نقل کرده است.»
شیخ طوسی نیز ایشان را از مشایخ مرحوم کلینی ذکر کرده است:
محمد بن یحیی العطار، روی عنه الکلینی، قمی، کثیر الروایة.
اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالک باید گفت که درباره او بین علمای رجال اختلاف وجود دارد، نجاشی و
ابن غضائری وی را تضعیف کردهاند؛ اما شیخ طوسی درباره او مینویسد:
جعفر بن محمد بن مالک، کوفی، ثقة.
و نیز ابوالقاسم کوفی متوفای ۳۵۲ هـ در کتاب
الاستغاثه، وی را اینگونه توثیق میکند:
حدثنا جماعة من مشایخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالک الکوفی...
البته تضعیف نجاشی و
ابنغضائری در مقابل توثیق شیخ طوسی ارزشی ندارد؛ زیرا تضعیفات این دو بزرگوار به خاطر نقل روایاتی بوده است که در آن زمان از دیدگاه آنها غلو محسوب میشده؛ در حالی که امروزه همه آنها از ضروریات مذهب شیعه به حساب میآید.
مرحوم علامه جلیلالقدر، حاج شیخ
عبدالله مامقانی در
تنقیحالمقال بعد از نقل تضعیفات نجاشی و
ابنغضائری مینویسد:
«واقول قد نبهنا فی المقدمة فوائد عشر علی انّ جملة ممّا هو من ضروریات مذهبنا الیوم قد کان یعد فی السلف الزّمان غلوّا و علیه فرّعوا تضعیف جمع من الثقات و ظنّی انّ ما صدر فی المقام فی حقّه من الغمز و التضعیف ناش من روایته جملة من معجزات الائمة سیما معجزات ولادة القائم... و تحقیق المقال انّ الاقوی کون الرجل ثقة اعتماداً علی توثیق الشیخ....»
در فوائد دهگانه در مقدمه کتابمان گفتیم که برخی از مسائل که امروز از ضروریات مذهب شمرده میشود در گذشته آن را
غلو میدانستهاند که بر همین اساس هم جمعی از راویان مورد ثقه را تضعیف میکردهاند و من فکر میکنم آنچه که در مورد جعفر بن محمد مالک از ضعف و غیر آن گفته شده است ناشی از نقل او از معجزات
ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدی (علیهالسّلام) باشد.... . نتیجه این تحقیق آن است که وی بنابر سخن شیخ طوسی ثقه است.
علامه محقق
نمازی شاهرودی مینویسد:
«والتحقیق ان الاقوی کون الرجل من الثقات المعتمدین اعتمادا علی توثیق الشیخ، وابی القاسم الکوفی فی کتاب الاستغاثة، والعلامة المامقانی فی رجاله؛
رای محکمتر درباره
جعفر بن محمد مالک کوفی این است که بگوئیم: بنابر توثیق شیخ و
ابوالقاسم کوفی در کتاب
استغاثه و مامقانی در کتاب
رجالش، ثقه و مورد اعتماد است.»
نخستین فرد از آن سه تن که این روایت را نقل کرده و در یک طبقه هستند، معاویة بن حکیم است که رجالشناسان شیعه او را موثق دانستهاند:
نجاشی در رجالش درباره او مینویسد:
«معاویة بن حکیم بن معاویة بن عمار الدهنی ثقة، جلیل، فی اصحاب الرضا علیه السلام. قال ابو عبدالله الحسین بن عبید الله: سمعت شیوخنا یقولون: روی معاویة بن حکیم اربعة وعشرین اصلا لم یرو غیرها؛
معاویة بن حکیم بن معاویة بن عمار دهنی، ثقه و شخص جلیلالقدر از اصحاب
امام هشتم (علیهالسّلام) است. ابوعبدالله
حسین بن عبید الله میگوید: از بزرگان شنیدم که میگفتند: معاویه بن حکیم بیست و چهار اصل را که دیگران روایت نکرده او روایت کرده است.»
این دو بزرگوار از
نواب خاص امام زمان (علیهالسّلام) بودند که نیاز به بررسی شرح حال آنها نیست و در نزد شیعه موثق هستند، ضمن اینکه با معاویة بن حکیم در یک طبقه هستند و وقتی وثاقت یک نفر از آنها ثابت شود، راویان هم طبقه آنها نیازی به بررسی ندارند.
ابوغانم یکی از خدمتگزاران خانه امام
حسن عسکری (علیهالسّلام) بود، طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدی (علیهالسلام)، امام
حسن عسکری فرزندش را برای اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کرد.
شیخ صدوق مینویسد:
«ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ اَبِی غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِاَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداًفَعَرَضَهُ عَلَی اَصْحَابِهِ یَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْوَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِی تَمْتَدُّ اِلَیْهِ الْاَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَاِذَا امْتَلَاَتِ الْاَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَاَهَا قِسْطاً وَعَدْلا.»
ابوغانم خادم روایت نموده که چون امام زمان (علیهالسّلام) متولد گردید، پدر بزرگوارش نام او را «محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من این کودک امام شما و جانشین من خواهد بود. این همان قائم است که مردم برای ظهور او انتظارها میکشند و هنگامی که دنیا پر از
ظلم و بیعدالتی شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد کند.
شیخ صدوق در
کمالالدین، قضیه رؤیت امام زمان (علیهالسّلام) را در زمان امام
حسن عسکری (علیهالسّلام) از زبان احمد بن اسحاق قمی نقل میکند:
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْاَشْعَرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی مُحَمَّدٍ
الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَاَنَا اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً: یَا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لَمْ یُخَلِّ الْاَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ (علیهالسّلام) وَلَا یُخَلِّیهَا اِلَی اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بِهِ یَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ اَهْلِ الْاَرْضِ وَبِهِ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِهِ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْاَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْاِمَامُ وَالْخَلِیفَةُ بَعْدَکَ فَنَهَضَ (علیهالسّلام) مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَیْتَثُمَّ خَرَجَ وَعَلَی عَاتِقِهِ غُلَامٌ کَاَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ اَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِینَفَقَالَ:
یَا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَی حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ ابْنِی هَذَا اِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَکَنِیُّهُ الَّذِی یَمْلَاُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً یَا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِی هَذِهِ الْاُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ (علیهالسّلام) وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَیْنِ وَاللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ اِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَی الْقَوْلِ بِاِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ.
فَقَالَ اَحْمَدُ بْنُ اِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا مَوْلَایَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ یَطْمَئِنُّ اِلَیْهَا قَلْبِی؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ (علیهالسّلام) بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ فَصِیحٍ فَقَالَ: اَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یَا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ....»
احمد بن اسحاق بن سعد اشعری میگوید به محضر امام یازدهم ابومحمد
حسن بن علی (علیهالسّلام) وارد شدم و میخواستم راجع به جانشین پس از او پرسش کنم، آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق به درستی که خدای تبارک و تعالی از هنگامی که
آدم را آفریده تا هنگامه قیامت زمین را از حجت خودش که به واسطه وجود او بلاء را از زمین دفع میکند و باران رحمتش را میفرستد و به برکات زمین را استخراج میکند، خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم یا ابن رسولاللَّه امام و خلیفه پس از شما کیست؟
آن حضرت شتابان برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسری بود که رویش چون ماه شب چهارده بود، کودک، سه سالی مینمود و فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر نزد خدای (عزّوجلّ) و نزد حجج او گرامی نبودی من این پسر خود را به تو نشان نمیدادم. به درستی او هم نام رسول خدا و هم کنیه او است، او آن کسی است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که از جور و ستم پر شده است. ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امت، مثل
خضر (علیهالسّلام) و مثل
ذوالقرنین است. به خدا یک غیبتی دارد که در آن کسی از هلاکت نجات نیابد جز آنکه خدای (عزّوجلّ) او را بر قول به امامت وی ثابت دارد و او را موفق سازد که برای تعجیل فرجش دعا کند. گفتم: ای مولای من آیا نشانهای دارد که دل من بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان فصیح فرمود: منم ذخیره خدا در زمین و انتقامگیرنده از دشمنان او، ای احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد....
ابراهیم بن محمد فارس نیشابوری از اصحاب امام عسکری (علیهالسّلام) خود وجود مقدس امام زمان (علیهالسّلام) را در خانهاش دیده است.
میرزای نوری به نقل از کتاب
اثباة الهداة به نقل از کتاب
اثبات الرجعة فضل بن شاذان مینویسد:
«حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِی عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِی وَهُوَ رَجُلٌ شَدِیدٌ وَکَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّیعَةِ فَاُخْبِرْتُ بِذَلِکَ وَغَلَبَ عَلَیَّ خَوْفٌ عَظِیمٌ فَوَدَّعْتُ اَهْلِی وَاَحِبَّائِی وَتَوَجَّهْتُ اِلَی دَارِ اَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) لِاُوَدِّعَهُ وَکُنْتُ اَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِرَاَیْتُ غُلَاماً جَالِساً فِی جَنْبِهِ کَانَ وَجْهُهُ مُضِیئاً کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِفَتَحَیَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِیَائِهِ وَکَادَ اَنْ اَنْسَی مَا کُنْتُ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ.
فَقَالَ: یَا اِبْرَاهِیمُ لَا تَهْرُبْ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی سَیَکْفِیکَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَیُّرِی فَقُلْتُ لِاَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: یَا سَیِّدِی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ مَنْ هُوَ وَقَدْ اَخْبَرَنِی بِمَا کَانَ فِی ضَمِیرِی؟
فَقَالَ: هُوَ ابْنِی وَخَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الَّذِی یَغِیبُ غَیْبَةً طَوِیلَةً وَیَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْاَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَیَمْلَاُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَاَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَکَنِیُّهُ وَلَا یَحِلُّ لِاَحَدٍ اَنْ یُسَمِّیَهُ اَوْ یُکَنِّیَهُ بِکُنْیَتِهِ اِلَی اَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاکْتُمْ یَا اِبْرَاهِیمُ مَا رَاَیْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْیَوْمَ اِلَّا عَنْ اَهْلِهِ فَصَلَّیْتُ عَلَیْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ علیه السلام.»
ابراهیم بن محمد فارسی نیشابوری میگوید: هنگامی والی حکومت عباسی،
عمرو بن عوف که مرد سختدل و بر کشتن شیعیان
حریص بود، میخواست مرا بکشد. از این تصمیم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهلبیت و دوستانم خداحافظی کردم به خانه امام عسکری آمدم تا با آن حضرت هم خداحافظی کنم و اراده فرار کردم. هنگامی که بر آن حضرت وارد شدم، در کنارش پسر بچهای که رویش همانند ماه شب چهارده نورانی بود، دیدم و از این نور و روشنائی متحیر شدم و نزدیک بود که آن خوف و فراری را که در دل داشتم فراموش کنم.
آن بچه به من فرمود: ای ابراهیم فرار نکن، زیرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را کفایت میکند. در این هنگام تحیر من زیادتر شد، به امام عسکری (علیهالسّلام) عرض کردم ای آقای من خداوند مرا فدایت گرداند این بچه کسیت که از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشین من بعد از من است او آن کسی است که به مدت طولانی غایب میشود و بعد از اینکه زمین از جور و ظلم پر شود، او زمین را از
قسط و
عدالت آکنده میسازد.
از نام او پرسیدم حضرت فرمود: او همنام و همکنیه
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است برای هیچ کسی جایز نیست که به نام و کنیه او اسم ببرد تا اینکه خداوند دولت و حکومت او را ظاهر سازد. پس ای ابراهیم! آنچه را امروز دیدی و شنیدی جز از اهلش، مخفی نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تکیه به فضل خدا و اطمینان به گفتههای حضرت مهدی (علیهالسّلام) خارج شدم.
شیخ صدوق در کتاب کمالالدین مینویسد:
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ
الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
الْحَسَنِ الْکَرْخِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ اَصْحَابِنَا یَقُولُ: رَاَیْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ (علیهالسّلام) وَوَجْهُهُ یُضِی ءُ کَاَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِوَرَاَیْتُ عَلَی سُرَّتِهِ شَعْراً یَجْرِی کَالْخَطِّ وَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَاَلْتُ اَبَا مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: هَکَذَا وُلِدَ وَهَکَذَا وُلِدْنَا وَلَکِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَی عَلَیْهِ لِاِصَابَةِ السُّن.»
محمد بن حسن کرخی میگوید: از
ابوهارون که یکی از اصحاب ما بود شنیدم میگفت: من صاحبالزمان را دیدم رویش مانند ماه شب چهارده میدرخشید و بر نافش موئی چون خط روئیده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود درباره آن از امام یازدهم پرسیدم فرمود: چنین متولد شده است و ما هم چنین متولد شدیم ولی تیغ بر آن میکشیم برای مراعات سنة اسلام.
شیخ صدوق روایت
یعقوب بن منقوش (از اصحاب امام
حسن عسکری) را که امام زمان (علیهالسّلام) را دیده اینگونه نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا اَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ اَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ
الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ
الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ اِبْرَاهِیمَ بْنِ الْاَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی مُحَمَّدٍ
الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَهُوَ جَالِسٌ عَلَی دُکَّانٍ فِی الدَّارِ وَعَنْ یَمِینِهِ بَیْتٌ وَعَلَیْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ.
فَقُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِیمَنْ صَاحِبُ هَذَا الْاَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ اِلَیْنَا غُلَامٌ خُمَاسِیٌّ لَهُ عَشْرٌ اَوْ ثَمَانٌ اَوْ نَحْوُ ذَلِکَ وَاضِحُ الْجَبِینِ اَبْیَضُ الْوَجْهِ دُرِّیُّ الْمُقْلَتَیْنِ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ مَعْطُوفُ الرُّکْبَتَیْنِ فِی خَدِّهِ الْاَیْمَنِ خَالٌ وَفِی رَاْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَی فَخِذِ اَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) ثُمَّ قَالَ لِی: هَذَا هُوَ صَاحِبُکُمْثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: یَا بُنَیَّ ادْخُلْ اِلَی الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَیْتَ وَاَنَا اَنْظُرُ اِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِی: یَا یَعْقُوبُ انْظُرْ اِلَی مَنْ فِی الْبَیْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَاَیْتُ اَحَدا.»
یعقوب بن منقوش میگوید: بر امام
حسن عسکریّ (علیهالسّلام) وارد شدم و او بر سکّویی در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقی بود که پردههای آن آویخته بود، گفتم: ای آقای من صاحبالامر کیست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچهای به قامت پنج وجب که حدود هشت یا ده سال داشت بیرون آمد با پیشانی درخشان و رویی سفید و چشمانی در افشان و دو کف ستبر و دو زانوی برگشته و خالی بر گونه راستش و گیسوانی بر سرش بود، آمد و بر زانوی پدرش ابومحمّد (علیهالسّلام) نشست، آنگاه به من فرمود: این صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مینگریستم، سپس به من فرمود: ای یعقوب! به داخل بیت برو و ببین آنجا کیست؟ و من داخل شدم امّا کسی را ندیدم.
یکی از افرادی که امام زمان (علیهالسّلام) را دیده،
عمرو اهوازی است. مرحوم کلینی و
شیخ مفید روایت او را نقل کردهاند:
«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْاَهْوَازِیِّ قَالَ: اَرَانِیهِ اَبُو مُحَمَّدٍعلیه السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُم؛
عمرو اهوازی گوید: امام
حسن عسکری (علیهالسّلام) آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: این صاحب شما است.»
محمد بن اسماعیل که از فرزندان
موسی بن جعفر (علیهالسّلام) است امام زمان را دیده است:
«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَکَانَ اَسَنَّ شَیْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَاَیْتُهُ بَیْنَ الْمَسْجِدَیْنِ وَهُوَ غُلَامٌعلیه السلام؛
محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر که پیرمردترین اولاد پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) در
عراق بود، گفت آن حضرت را میان دو مسجد (
مکه و
مدینه یا
مسجد کوفه و
سهله یا مسجد سهله و
صعصعه) دیدم و او هنوز کودکی نابالغ بود.»
ابونصر طریف، از خادمان امام
حسن عسکری است، او میگوید: من حضرت مهدی را دیدم و به من فرمود: من خاتم جانشینان رسول خدا هستم:
«عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ قَالَ: حَدَّثَنِی طَرِیفٌ اَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلامفَقَالَ: عَلَیَّ بِالصَّنْدَلِ الْاَحْمَرِ فَاَتَیْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: اَ تَعْرِفُنِی قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ اَنَا فَقُلْتُ: اَنْتَ سَیِّدِی وَابْنُ سَیِّدِی فَقَالَ: لَیْسَ عَنْ هَذَا سَاَلْتُکَ قَالَ: طَرِیفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فَبَیِّنْ لِی قَالَ: اَنَا خَاتَمُ الْاَوْصِیَاءِ وَبِی یَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ اَهْلِی وَشِیعَتِی.»
طریف ابونصر میگوید خدمت صاحبالزمان (علیهالسّلام) رسیدم فرمود: صندل سرخ برایم بیاور، برایش آوردم سپس فرمود: مرا میشناسی گفتم: آری فرمود: من کیستم؟ گفتم آقای من و زاده آقایم، فرمود: از این نپرسیدم، طریف گوید عرض کردم خدا مرا فدایت کند پس شما بیان کنید برایم فرمود: من خاتم اوصایم و خدای (عزّوجلّ) به وسیله من از خاندانم و شیعیانم دفع بلا کند.
ابوعلی بن مطهر نیز از جمله کسانی است که حضرت را دیده و کلینی روایت او را در این مورد نقل کرده است:
«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَی الزُّرَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَلِیِّ بْنَ مُطَهَّرٍ یَذْکُرُ اَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه؛
فتح گوید: از اباعلی بن مطهر شنیدم نقل میکرد که خود او آن حضرت را دیده و قامتش را برای او وصف کرده است.»
نسیم از خادمان امام
حسن عسکری، حضرت مهدی را در شب تولدش دیده است.
شیخ صدوق و
حر عاملی روایت او را نقل کردهاند:
«حدَّثَنَا اَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ
الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِی اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی نَسِیمُ خَادِمَةُ اَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَی صَاحِبِ هَذَا الْاَمْرِ (علیهالسّلام) بَعْدَ مَوْلِدِهِبِلَیْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِی: یَرْحَمُکِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِیمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِکَ فَقَالَ لِی علیه السلام: اَ لَا اُبَشِّرُکِ فِی الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَی قَالَ: هُوَ اَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ اَیَّام.»
نسیم خادمه امام
حسن (علیهالسّلام) میگوید: بر صاحبالامر (علیهالسّلام) یک شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او
عطسه زدم، فرمود: یرحمکاللَّه، نسیم گوید: بدان خوشحال شدم، فرمود: آیا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آری، فرمود: کسی که عطسه میزند تا سه روز از مرگ در امان است.»
مردی از اهل
فارس که از ارادتمندان امام
حسن عسکری است هنگامی که خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدی (علیهالسّلام) را دیده و حضرت امام عسکری فرزندش را به او معرفی کرده است.
مرحوم کلینی روایت او را در کافی نقل کرده است:
«عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِیٍّ الْعِجْلِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: اَتَیْتُ سُرَّ مَنْ رَاَی فَلَزِمْتُ بَابَ اَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) فَدَعَانِی مِنْ غَیْرِ اَنْ اَسْتَاْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ قَالَ لِی: یَا اَبَا فُلَانٍ کَیْفَ حَالُکَ؟ ثُمَّ قَالَ لِی: اقْعُدْ یَا فُلَانُ ثُمَّ سَاَلَنِی عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ اَهْلِی ثُمَّ قَالَ لِی: مَا الَّذِی اَقْدَمَکَ عَلَیَّ؟
قُلْتُ: رَغْبَةً فِی خِدْمَتِکَ قَالَ لِی فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَکُنْتُ فِی الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ اَشْتَرِی لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَکُنْتُ اَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ اِذْنٍ اِذَا کَانَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَهُوَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَکَةً فِی الْبَیْتِ فَنَادَانِی مَکَانَکَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ اَجْسُرْ اَخْرُجُ وَلَا اَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَیَّ جَارِیَةٌ وَمَعَهَا شَیْ ءٌ مُغَطًّی، ثُمَّ نَادَانِی ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَی الْجَارِیَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اکْشِفِی عَمَّا مَعَکِفَکَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ اَبْیَضَ
حَسَنِ الْوَجْهِوَکَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَاِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ اِلَی سُرَّتِهِ اَخْضَرُ لَیْسَ بِاَسْوَدَ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْثُمَّ اَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَاَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ حَتَّی مَضَی اَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام.»
ضوء بن علی عجلی از مرد فارسی که نام او را برد روایت کرده است که گفت رفتم سر من- رای و ملازم آستان خانه امام یازدهم شدم بیآنکه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و سلام کردم و احوال مرا پرسید، سپس فرمود: بنشین، از حال مردان و زنانی از خاندانم پرسید و فرمود: برای چه آمدی؟ عرض کردم: برای اشتیاق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گوید با خادمان در خانه او بودم و به بازار میرفتم و ما یحتاج آنها را میخریدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت میرفتم.
یک روز که آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حرکتی از درون اطاق شنیدم. حضرت به من فرمود: در جای خود باش و قدم بر مدار. من جرات نکردم نه بیرون آیم و نه درون اطاق بروم. دیدم کنیزی از نزد آن حضرت بیرون آمد و با او چیز سرپوشیدهای بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن کنیز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از یک بچه سفید زیباروئی کنار زد و شکمش را گشود و بر آن موئی روئیده بود از زیر گلو تا ناف سبز رنگ بود و سیاه نبود حضرت فرمود: این صاحبالامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من دیگر تا وفات ابومحمد او را ندیدم.
کامل بن ابراهیم در خانه امام عسکری برای گرفتن پاسخ سؤالی آمده بود که جوابش را از محضر حضرت مهدی (علیهالسّلام) دریافت کرده است.
«جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ کَامِلَ بْنَ اِبْرَاهِیمَ الْمَدَنِیَّ اِلَی اَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) قَالَ کَامِلٌ: فَقُلْتُ فِی نَفْسِی اَسْاَلُهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِی وَقَالَ بِمَقَالَتِی قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی اَبِی مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) نَظَرْتُ فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ اِلَی بَابٍ عَلَیْهِ سِتْرٌ مُرْخًی فَجَاءَتِ الرِّیحُ فَکَشَفَتْ طَرَفَهُفَاِذَا اَنَا بِفَتًی کَاَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ اَبْنَاءِ اَرْبَعِ سِنِینَ اَوْ مِثْلِهَافَقَالَ لِی: یَا کَامِلَ بْنَ اِبْرَاهِیمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِکَ وَاُلْهِمْتُ اَنْ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا سَیِّدِی فَقَالَ: جِئْتَ اِلَی وَلِیِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْاَلُهُ هَلْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَکَ وَقَالَ بِمَقَالَتِکَ فَقُلْتُ اِی وَاللَّهِ قَالَ اِذَنْ وَاللَّهِ یَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ اِنَّهُ لَیَدْخُلُهَا قَوْمٌ یُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّیَّةُ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَمَنْ هُمْ؟
قَال: َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِیٍّ یَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا یَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَکَتَ (علیهالسّلام) عَنِّی سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْاَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ کَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا اَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَاِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ یَقُولُ وَما تَشاؤُنَ اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ اِلَی حَالَتِهِ فَلَمْ اَسْتَطِعْ کَشْفَهُ فَنَظَرَ اِلَیَّ اَبُو مُحَمَّدٍ (علیهالسّلام) مُتَبَسِّماً فَقَالَ: یَا کَامِلُ مَا جُلُوسُکَ وَقَدْ اَنْبَاَکَ بِحَاجَتِکَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِی؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ اُعَایِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ.»
جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر از
محمد بن احمد انصاری روایت میکند که گفت: گروهی از
مفوضه و
مقصره، کامل بن ابراهیم مدنی را نزد امام
حسن عسکری (علیهالسّلام) فرستادند. کامل میگوید: من پیش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هیچ کس داخل
بهشت نمیشود، مگر اینکه آنچه را من شناختهام او بشناسد و اعتقاد به چیزی داشته باشد که من معتقدم.
وقتی به خدمتش رسیدم دیدم لباس سفید و نرمی پوشیده است پیش خود گفتم: ولیاللَّه و حجت خدا لباسهای نرم و لطیف میپوشد ولی به ما امر میکند که در فکر برادران دینی خود باشیم و ما را از پوشیدن اینگونه لباسها منع میکند در آن موقع که در این اندیشه بودم، حضرت تبسمی نمود و آستینهای مبارک را بالا زد، و لباس سیاه زبری که در زیر لباس سفید به تن کرده بود، نشان داد و فرمود: ای کامل! این لباس را برای خدا پوشیدهام و آن را برای شما! من سلام کردم و کنار دری که پردهای از آن آویزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پارهای که تقریبا چهار ساله بنظر میآمد، دیدم که فرمود: ای کامل بن ابراهیم! از این حرف چنان تعجب نمودم که مو بر بدنم راست گردید، و مثل اینکه به من الهام شد که بگویم: بله آقای من! فرمود: آمدهای از ولیاللَّه و حجت خدا سؤال کنی، کسی داخل بهشت میشود که آنچه را تو شناختهای او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدی او هم معتقد باشد.
گفتم: آری به خدا قسم برای پرسیدن این مطلب آمدهام. فرمود: به خدا قسم آنها که داخل بهشت میشوند تقلیل مییابند: به خدا قسم مردمی داخل بهشت میشوند که آنها را «
حقیه» میگویند. گفتم: آقا آنها کیستند؟ فرمود: آنها کسانی هستند که از بس
علی (علیهالسّلام) را دوست دارند؛ به حق او قسم میخورند ولی حق او و فضل او را نمیدانند. آنگاه لحظهای ساکت شد و سپس فرمود: آمدهای که از عقائد مفوضه سؤال کنی؟ مفوضه در عقیده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفویض نکرده) بلکه دلهای ما ظرفهائی برای تعلق مشیت خداوند است. پس هر وقت خدا چیزی را بخواهد ما نیز میخواهیم چنانکه خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنی: نمیخواهند چیزی مگر اینکه خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائین آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم.
در این هنگام امام
حسن عسکری (علیهالسّلام) نظری به من نمود و تبسمی فرمود و گفت: ای کامل! دیگر برای چه نشستهای؟ شنیدی که امام بعد از من آنچه را میخواستی به تو گفت؟ من برخاستم و بیرون آمدم و دیگر آن حضرت (امام زمان) را ندیدم.
موسسه ولی عصر برگرفته از مقاله «آیا ولادت حضرت مهدی (ع) فقط از طریق حکیمه، نقل شده است؟»