دیدگاههای فقهی سیدعبدالاعلی سبزواری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نقبى به ديدگاههاى
فقهى سيدعبدالاعلى سبزوارى
دانشگاه علمى دينيِ
نجف اشرف، يکى از چهار
دانشگاه علمى اسلاميِ معروف
در وطن بزرگ اسلامى شمرده مىشود: دانشگاه قرويين
در مغرب،
دانشگاه زیتونه در تونس،
دانشگاه الأزهر در قاهره و
دانشگاه نجف در عراق. و اين دانشگاه علمى دينى، برتريهايى بر ديگر دانشگاهها دارد و آن اين است که
در جوارِ مرقدِ
امام علی بن
ابی طالب (علیه السلام) واقع شده است(باب مدينة علم النبى) به
شهادت و گواهى
رسول اعظم (صلی الله علیه و اله و سلم) که مىفرمود: (انا مدينة العلم و عليُّ بابها).
و اين دانشگاه از آغاز بنيان گذارى
در قرن پنجم هجرى، به رهبرى بنيان گذار آن،
شیخ طوسی، تا به امروز، بزرگان علماى اماميه و مراجع عاليقدر
شیعه را
در خود پرورش داده است.
و شايد خلاف واقع نگفته باشم اگر ادعا کنم: بيش تر رهبران و مراجع دينى شيعه تربيت يافته و بزرگ شده دانشگاه علمى دينى نجف اشرف هستند که از آن جا به جاى جاى کشورهاى اسلامى رهسپار شدند؛ امامان جماعت، و مدرّسان حوزه، دوستداران علم و فضيلت و طلاّب علوم دينى نسلى بعد از
نسل ديگر و دورهای بعد از دوره ديگر. تا اين که عصر طلايى اين دانشگاه فرا رسيد و آکنده از دوستداران شناخت و معرفت و
طلاّب علوم دينى شد، به گونهای که از ديگر کشورهاى اسلامى، کسانى برآن بودند علم و معرفت را از سرچشمه پاک و صاف خود بچشند،
در آن جا گرد آمدند. اين بزرگان سپسها به ديگر
شهرها و سرزمينها کوچيدند و محيطهاى علمى پديد آوردند و مسلمانان را
در جاى جاى دنياى اسلام رهبرى کردند.
از برجسته ترين پرورش يافتگان اين دانشگاه علمى دينى
در عصر طلايى خود، مرجع عاليقدر اسلامى حضرت آيت اللّه العظمى
فقيه معروف و مجاهد پرهيزکار
سید عبدالاعلی سبزواری است. وى
در اوائل
سال ۱۴۱۴ هجرى قمرى
در نجف اشرف از
دنیا رحلت کرد، کسى که نزديک به سه ربع قرن متعلّم
در حوزههاى علمى و استاد و مرجع دينى بود و طلاّب علوم دينى از ايشان بهرههاى بسيار بردند.
او اين رسالت علمى را دوست مىداشت و با شور و رغبت، خود را وارد چنين کارى بس بزرگ کرد. وى از
خاندان علم و دانش بود.
بیت اصيل و ريشه دار او
در شهر سبزوار که معروف به مرکز علمى بود،
در اين
دریای علمى غوطه ور بودند. وى
در آن
شهر تلمّذ کرد و بعد از آن هم به
حوزه علمیه مشهد امام رضا (علیه السلام) که
در آن هنگام آکنده از علماى اعلام و مجتهدان بود رهسپار شد و سپس به حوزه نجف اشرف منتقل شد که از علما و استادان بزرگ آن مرز وبوم استفاده و بهره ببرد.
در آن هنگام که رهسپار نجف اشرف، مرکز علوم
اهل بیت (علیهم السلام) شد،
در دروس بعضى از بزرگان و ناموران علم، مانند:
میرزا حسین نائینی،
سید ابوالحسن اصفهانی،
شیخ آقا ضیاء عراقی،
شیخ میرزا محمد حسین کمپانی و
شیخ محمد جواد بلاغی شرکت جست که تمام اين بزرگواران، از درجات عالى و مقامات علمى و
شهرت در فقه و
اصول و
حدیث و
تفسیر و
فلسفه اسلامى برخوردار بودهاند.
هنگامى که ايشان مراحل علمى را کامل کرد و
ستاره فقهى وى درخشيد، عهده دار کرسى تدريس و
رسالت حوزوى خويش شد، به گونهای که معروف به
فقاهت و وسعت علم شد و ديرى نگذشت که مرجعّيت عامّه شيعه به سراغ وى آمد و ايشان هم مانند ديگر مراجع دينى، عهده دار اين امر خطير شد. محيط علمى اين موهبت را براى ايشان مهيّا کرد و طلّاب علوم دينى دوستداران معرفت، پيرامون وى گرد آمدند و از علم و فکر وى بهرهها بردند. فکر نافذ ايشان
در جملهای از علوم بروز و ظهور کرد که
در طليعه آن علوم، علم
فقه بود. و چون هدف و مطلوب، سخن از انديشههاى
فقهى ايشان است زواياى فکرى ديگر ايشان را پس از زاويه
فقهى به عنوان مقدمّه مرور خواهيم کرد.
اشاره کرديم که استاد بزرگوار، سبزوارى، از دانشهاى گوناگون برخوردار بود. گرچه ايشان
مشهور به
فقاهت بود، امّا محدّث ومفسّر و اصولى نيز بود.
در دانش
حدیث سرآمد بود. حتى گفته شده که ايشان توانايى و مهارت ويژهای
در بازشناسى روايات
امام محمد باقر از
امام صادق (علیه السلام) داشته است، از آن جا که بيش تر روايات از اين دو امام رسيده، اين گونه آشنايى و بازشناسى روايات امام باقر از امام صادق(علیه السلام)، خود کرامتى است که ايشان داشته و بيانگر گستره دانش و باريک انديشى و ژرف کارى ايشان
در دانش حديث است.
ايشان، حاشيهها و تعليقههايى بر کتابهاى حديثى چون:
وافى،
وسائل الشيعه و
بحار الانوار دارد که ژرفاى دانش حديث شناسى وى را به خوبى مىنماياند. اين حاشيهها و تعليقهها تاکنون به زيور چاپ آراسته نگرديده است. از جمله نوشتههاى ايشان، کتابى است
در علم اصول، به نام
تهذيب الاصول. اين اثر، يک دوره کامل اصول را
در بر دارد.
در اين اثر، قاعدهها و بحثهاى اصولى، به بوته بررسى نهاده مىشود و مناقشههاى اصولى با روش و اسلوبى که ذهنهاى گوناگون، آن را بپذيرند، بيان مىگردد.
از ويژگيهاى کتاب اين که: ايشان،
در مباحث اصولى درازگويى نمىکند و کلام به درازا نمىکشاند؛ چرا که اين کار سبب اتلاف عمر مىشود.
ديگر اين که
در مباحث
فقهى، کوشش عقلى را نيز به کار مىبرد. کتاب ياد شده برخلاف مختصر بودنش، ويژگيها و زوايايى دارد که قابل تقدير است، از جمله:
۱.
در بحثِ (تصويب جزئى) گفته است:
در دین اسلام احکام کلّى وجود دارد که از آنها تعبير به قوانين عامّ مىشود و شکى نيست که اين قانونهاى عام وجود واقعى دارند و داراى ملاکهاى خود از مصالح و مفاسدند؛ مانند: احکام کلّى عبادات و معاملات.
در بحث تخطئه مىنويسد: (امّا
در احکام جزئى، مانند احکام
شک و
سهو دليلى نداريم که افزون بر اين احکام،
در عالم تشريع هم وجود واقعى داشته باشند؛ زيرا دليلى نداريم که اين احکام، منبعث از مصالح و مفاسد واقعى باشند، پس هيچ مانعى ندارد که گفته شود: اين احکام(مانند شک و سهو)
در خلال روايات و
نصوص به افهام واگذار شده و وابسته به فهم و
استنباط مجتهد است. )
۲.
در بحث اصولى ايشان، به پارهای از قواعد و مسائل فلسفى و ردّ آنها مىپردازد. از جمله مىنويسد: وجود رابط هيچ واقعيتى ندارد، جز اين که تنها يک عمليّات ذهن است، نه بيش تر.
۳. با اين که ايشان علم اصول را از استاد محقق
شیخ محمد حسین اصفهانی فراگرفته که
در حق او گفته شده: (
فقه او اصول است و اصولش معقول)، ولى طبع عقلى فلسفى اُستادش
در مباحث اصولى وى، بازتاب نيافته است، بلکه آن بزرگوار، بيش تر بر اعتبارات عقلايى استوار است.
امّا
در قسمت
تفسیر بر روش استاد خويش،
شیخ محمد جواد بلاغی چيرگى کامل پيدا کرد و به آن شيوه و روش، اهتمام زيادى ورزيد و تفسيرى به نام (
مواهب الرّحمن فى تفسير القرآن) نگاشت. اين کتاب تفسير، ده مجلّد آن به چاپ رسيده و باقى نيز
در دست چاپ است.
در تعريف اين کتاب گفتهاند: از دقيق ترين تفاسير علمى است و به زواياى زيادى از مباحث
فقهى، روايى، عرفانى، فلسفه اسلامى،
اخلاقی و …پرداخته، به گونهای که قارى
قرآن از روحيهای برخوردار مىگردد که از رفتار علمى با آيات قرآن جدا نمىشود.
ايشان به نصِّ مفسِّر و جمع و ترجيح بين روايات مختلف
در تفسير پرداخته است و اين جهت، يعنى درنگ
در نصِّ مفسّر ماده قرآنى،
انسان را به مقصود از آيات نزديک مىکند.
اسلوب جديد و روش تفسيرى ايشان، سبب شده که طالبان علم تفسير، به فراخور حال و جايگاه علمى خود به اين کتاب توجه فراوانى دارد. استاد سبزوارى به
فقاهت معروف و شناخته شده و
در اين زمينه نگارشهايى را از خود به جاى گذاشته که بارزترين و مهم ترين آنها موسوعه
فقهيّه است به نام: (
مهذّب الاحکام)،
در سى
جلد.
در اين موسوعه مانند علماى پسين به شرح کتاب
عروةالوثقى، نوشته
سید محمد کاظم یزدی (م: ۱۳۲۷هـ. ق) پرداخته است. و اين اثر، پس از
سید طباطبایی یزدی، محور درسهاى
فقهى در حوزه علمیه نجف قرار گرفت و حوزههاى علوم دينى
در کشو رهاى اسلامى، به پيروى از حوزه
نجف اين اثر ارزش مند را محور درسها و بحثهاى خود قرار دادند.
از اين روى، شرحها و تعليقههاى بسيار زيادى بر کتاب
عروةالوثقى نوشته شده است.
سيد سبزوارى
در کتاب
مهذّب الاحکام،
عروةالوثقى را دقيق شرح داده است و چون
عروةالوثقى تمام بابهاى
فقه را
در بر ندارد آن قسمتهايى که سيد طباطبايى يزدى يادآور شده سيد سبزوارى، هم
در متن و هم
در حاشيه آورده است و بابهايى را که نياورده، سيدسبزوارى به اثر خود ا فزوده است. از اين روى، اين موسوعه
فقهى، يک دوره کامل
فقهى است.
در مورد موسوعه
فقهى گفته شده: وجه امتيازى که اين موسوعه دارد، آن است که دليلهاى آن محکم و قواعد
فقهى با بيانى خالى از پيچيدگى و زياده گويى و اجمال است. هرکس به اين موسوعه مراجعه کند، بار علمى و استوارى
در دليلهاى علميه را به روشنى مىيابد، به گونهای که
راه مناقشه از همه جهتها، بسته خواهد شد.
و چون بحث ما درباره
فقاهت سيّد سبزوارى بود، تنها منبعى که ممکن است به دقت بررسى شود و خواننده به نتيجه منطقى برسد، همين موسوعه
فقهى؛ يعنى کتاب (
مهذّب الاحکام) است. و سزاوار بود که مجال مطالعه و درنگ دقيق
در اين موسوعه فراهم مىشد و آن گاه، نکتههايى درباره اين موسوعه يادآور مىشديم که ارزش علمى کتاب و جايگاه علمى سيّد سبزوارى را
در ميدان
فقه مىنماياند و بازتاب مىداد. اگر
در حال حاضر چنين کارى دشوار باشد، مىتوان به پارهای از نکتههاى برجسته اين موسوعه اشاره کرد.
از جمله ويژگيهاى فکر اسلامى
شیعه در زمينه تشريع، مسأله اجتهاد برابر دليلهاى شرعى و
در حدود منابع تشريع (
کتاب ـ
سنت ـ
اجماع ـ
عقل ) براى
استنباط حکم شرعی از روى ادّله تفصيلى آن است.
و مسائل سياسى
در زمان حکومت گران ستم، نتوانست
درِ باب
اجتهاد را ببندد و حدّ باب اجتهاد را از طبيعت خود محدود کند.
زيبايى عمل استنباط حکم شرعى و گشوده بودن باب اجتهاد به اين حرکت علمى، هميشه يارى رساند و مسائل جديد و نوپيدا که
در لابه لاى دگرگونيهاى زبان به مرور ايّام به وجود آمد، سبب شد که باب اجتهاد همچنان گشوده ماند. و اين
در حالى است که ديگر فرقهها و مذهبهاى اسل امى باب اجتهاد را بستند آن هم به علّت مسائل سياسى که خُلفاى عبّاسى
در حکومت خود به کار گرفتند و تا اين تاريخ همچنان نزد ديگر مذهبهاى اسلامى باب اجتهاد بسته است و اين سبب محدود شدن فکر اسلامى، آن هم
در پيوند با مسائل جديد و دگرگونيها و پيشرفتها مىگردد. از سوى ديگر، فکر و انديشه شيعه به قدرى گسترش يافته که
در چهارچوب و ساحت انديشه و رأى يک
فقيه نمانده است. بر خلاف ديگر مذهبها و فرقهها که
در بند رأى و انديشه يک
فقيه ماندهاند.
انديشه شيعى، با مصلحت زمان براى امّت همچنان به پيش مىرود، بلکه مىتوان گفت: براى هر نسلى و
در هر عصرى
فقيه يا
فقهايى هستند که با نيازهاى زمان و مصالح امّت فتوا مىدهند و دگرگونى
در نوع فتوا، بسته به نيازهايى است که مصلحت زمان خواستار آنهاست. به همين سبب مىبينيم که
فقهاى امامیه از رجوع به فتواى مرجع
میت بازداشتهاند، مگر
در صورتى که هماهنگ با فتواى مرجع زنده باشد و نيز
تقلید ابتدایی از مرجع ميّت، يا ماندن بر فتواى مرجع ميّت با وجود مرجع زنده
اعلم ممنوع است.
به طور کلّى استنباط
فقيه، برفهم او از
نصوص و روايات و مقتضاى اخبار استوار است؛ چه اين که فهم و استنباط موافق با
مشهور باشد، يا نباشد.
با توجه به اين گونه نگرش و انديشه که
در فقه شیعه وجود دارد، سيّد سبزوارى افکار
فقهى خود را پايه گذارى کرد و چيز تازه و جديدى آورد که
در اين ميدان ممکن است آن را به عنوان سنگ بناى
فقه شيعه با توجه به پيشرفت زمان به حساب آورد. من ادّعا نمىکنم که سيد سبزوا رى
در اين نوآورى يکه تاز ميدان بوده، بلکه منظورم اين است که او هم يکى از نوآوران و انديشه ورانى است که به
فقه شيعه لباس جديد پوشاند که سازوار با زمان خود بود، بعد از آن که چنين نيازى به دگرگونى را
در مسائل جديد و نو پيدا و سازوار با زمان دريافت.
اين نظريه دگرگونى
در نزد سيّد سبزوارى بر پيروان او و انديشه گسترده آن بزرگوار، پوشيده نبود.
مواردى که
در زمينه تحول فکرى ايشان مىتوان يادآور شد، از اين قرار است:
۱. او
فقيه عرفى است، نه
فقيه عقلى؛ زيرا او با روايات و
نصوص، برابر با ذوق و سليقه عام برخورد مىکرد، بدون اصرار بر ژرف کاوى و باريک انديشى
در مفاهيم الفاظ و بدون اين که از اندازه شناخته شده خارج گردد. همه اينها بدين جهت بود که ايشان اعلم را کسى مىدانست که خوب بتواند استنباط کند و بفهمد؛ يعنى أجود استنباطاً نه أقدر استنباطاً.
۲. او
فقاهت را
در بسيارى دانستنيها و دانشها و قدرت عقلى
در باطل کردن و استوار ساختن و به کار گرفتن زواياى عقلى
در مقام استنباط نمىدانست؛ بلکه
فقاهت در نزد ايشان حُسن سليقه و خوش ذوقى
در فهم و درک
نصوص و روايات و روش جمع عرفى بين اخبار ناسازگار است.
۳. روش وى
در استدلال، اعتماد زياد بر بناى عقلاء و دريافتها و فهمهاى عرفى است. نظر ايشان اين است که بسيارى از دليلهاى عامّه که به
عبادتها و دادو ستدها پرداختهاند، به نوعى ارشاد خردمندان
در امور معاش و
معاد است.
در مثل
حدیث سلطنت (الناس مسلّطون على اموالهم)، (کون الاولاد يتبعون فى الاحکام لآبائهم)، و
قاعده میسور (لا يسقط الميسور بالمعسور) و مانند آن که بعضى از علماء خود را به زحمت انداخته و
در آن قواعد مناقشه کردهاند، همه اين قواعد به نظر ايشان،
تقریر و امضاء
سیره عرف عقلاء است؛ پس اين خود عقلاء هستند که بنا را بر سلطنت و پيروى و ساقط نشدن ميسور به معسور گذاشتهاند.
و با توجه به همين ذوق سليم عرفى است که مىنويسد: زيادى
احتیاط در فتوا، دليل بر ضعف
ملکه فقاهت و اجتهاد است، بيش از آن که دليل بر توانايى باطل کردن و استوار ساختن، يا شدت
ورع و
تقوای مجتهد باشد.
با توجه به اين مبناى فکرى، نظريه
فقهى ايشان با اُستادان وى و علماى اعلام، اختلاف دارد.
در اين جا چند مورد را براى درستى اين ادّعا يادآور مىشويم:
سيد طباطبايى يزدى و گروهى از
فقها گفتهاند: تقليد، همان التزام عملى است. وچون تقليد
در احکام شرعى عبارت است از پيروى
در عمل بدون اين که مشروط به التزام باشد، سيّد سبزوارى گفته است: تقليد عبارت است از برابرى عمل با
رأی و نظر مجتهد.
در عروةالوثقى سيّد طباطبايى و بيش تر کسانى که بر آن تعليقه نوشتهاند، بر اين نظرند که کافر:
حربی،
ذمی،
کتابی، و غير کتابى، و حتّى
مرتد ملی و
فطری،
یهود و
نصاری و
مجوس، همه،
نجس هستند؛
در صورتى که سيد سبزوارى به پاک بودن اهل کتاب عقيده دارد. و به نظر ايشان،
احتیاط مستحب آن است که از اهل کتاب پرهيز و دورى شود. اهل کتاب کسانى هستند که خود را پيرو
ادیان آسمانی مىدانند، مانند يهود و نصارا.
اهميت و ارزش اجتماعى پاک دانستن اهل کتاب، آن وقتى روشن مىشود که انسان
در خارج از کشورهاى اسلامى زندگى کند؛ بويژه امروزه که بسيارى از مسلمانان ناچار مىشوند مهاجرت کنند و
در کشورهاى
اروپایی،
آمریکایی و… اقامت گزينند و به ناگزير با
اهل کتاب رفت و آمد داشته باشند.
باور داشتن به پاکى اهل کتاب، دليل بر گستردگى نظر
فقيه است که با مردم زندگى مىکند و نيازهاى ضرورى آنها را به خوبى درمى يابد و به همين جهت فتواى خود را برابر نيازهاى مردم و اجتماع پيشرفته بنا مىگذارد.
در اسلام، زمين از جمله پاک کنندهها شمرده مىشود. بيش تر
فقها، از جمله سيد يزدى
در پاک کنندگى زمينى که قيراندود شده باشد، اشکال کرده است.
امّا سيد سبزوارى براى حکم ياد شده عموميت قائل است و حکم را شامل
آجر،
گچ،
سیمان و
قیر مىداند و حکم را گسترش مىدهد تا با زندگى امروز نيز سازگارى داشته باشد؛ زيرا
در غير اين صورت چه فايدهای دارد که ما زمين را از جمله پاک کنندهها بدانيم و
در عين حال زمين خاکى وجود نداشته باشد؟ زيرا بيش تر
خیابانها و
کوچهها،
فرودگاهها، ايستگاههاى
راه آهن،
مترو، ايستگاههاى
ماشین و جلوى منازل و خانهها و… يا از
آسفالت و قير است يا
سیمان و يا
موزاییک و اگر هيچ کدام از اينها پاک کننده نباشند، پس مشکلاتى که
در زندگى امروزه به وجود مىآيد، بسيار خواهد بود!
بيش تر
فقهاء گفتهاند: خريد و فروش
اعیان نجسه جايز نيست آن اعيان نجسى که امکان کسب کردن به وسيله آنها امکان دارد، مانند
خمر و
مشروبات الکلی،
آبجو،
مردار،
خون و هر مايعى که نجس باشد، غير از مواردى که براى روشن کردن
چراغها به عنوان
روغن در فضاى باز به کار مىبرند. بنابراين خريد و فروش مُردار و اعضاى جُدا شده از
انسان جايز نيست؛ زيرا آن اعضاء گرچه هنگام حرکت و ضربان
قلب در زمانى خاص زنده هستند، لکن از نظر
فقهى مردار به حساب مىآيند و خريد و فروش آنها جايز نيست.
در حالى که اعضاى
بدن انسان و خون او
در پزشکى جديد از نيازهاى اساسى و مهم به شمار مىرود، بويژه
در جراحيها و پيوندزدن عضوى به عضو ديگر مانند:
کلیه،
کبد، قلب و
قرنیه چشم و ديگر اعضاى انسان که مىتوان از آنها استفاده کرد. اين پيوندها سبب مىشود که انسان نااميد از زندگى و
در حال مرگ، حيات دوباره بيابد،
در حالى که اين اعضاء به کار شخص مرده نمىخورد. و نيز امروزه نياز زيادى به خون
در جراحيها وجود دارد، پس اگر بخواهيم راههاى استفاده از اين کارها را ببنديم، معنايش اين است که بسيارى از پيشرفتهاى علمى
در جراحى که باعث
حیات انسان مىشود، ناديده بگيريم و از خدمت
دانش پزشکی به
بشر جلوگيرى کنيم.
از اين رهگذر سيّد سبزوارى خريد و فروش اعيان نجس را جايز مىداند و بر اين باور است که اگر
در اعيان نجس، مانند خون و … هدفهاى صحيح شرعى وجود داشته باشد، همه گونه دادوستد،
در آنها صحيح است.
اين دگرگونى
فقهى است. عالمى که به مصلحت انسان و اجتماع نظر مىکند، فتوايش هم بر اين اساس، يعنى بر پايه مصلحت استوار است.
در حالى که قواعد
فقهى هم اقتضاى چنين فتوايى را دارد، گرچه
شهرت فتوايى هم برخلاف آن باشد. به هر حال نيازهاى زمان و نيازهاى زندگى اين رأى و نظريه
فقهى جديد را به دنبال دارد. افزون بر اين،
دین اسلام، دين سهل و آسانى است، نه سخت و مشکل.
برابر
رأی و نظريه
مشهور فقهاء،
پدر و
جد بر
دختر باکره و عاقله
رشیده ولایت دارند. اين نظر، گرچه داراى جنبه اخلاقى است، لکن اشکال دقيقى بر آن وارد است، هرچند عموميت ندارد و آن اين است که: دخترى که عاقل و فهميده است و مصلحت خود را بيش تر از پدرش تشخيص مىدهد، نمىتوان وادار به چنين کارى کرد. بر همين اساس سيد سبزوارى، بر اين باور است که: پدر و جدّ بر
فرزند بالغ و رشيد و نيز بر دختر بالغ و رشيد، چه
باکره يا غير باکره ولايتى ندارد.
بيش تر
فقهاء مىگويند: صحبت کردن با
زن بيگانه جايز نيست، مگر جايى که ضرورت اقتضاء کند. شمارى از
فقهاء احتیاط مىکنند و مىگويند:
در حال ضرورت هم جايز نيست با
دختر جوان سخن گفت.
در حالى که سيد سبزوارى بر اين باور است: سخن گفتن با زن بيگانه و شنيدن صداى او جايز است
در صورتى که
لذت و عنوان
حرام ديگرى
در کار نباشد.
اين نظريه اجتماعى
در عصر کنونى بسيارى از گرهها را مىگشايد و دشواريها را
در روابط و مناسبات حل مىکند، بويژه
در اجتماعها و جاهايى که زن و مرد با هم کار مىکنند و نيز
در بيش تر عرصههاى زندگى، مانند:
بیمارستانها، دانشگاهها، دبستانها و
دبیرستانها، ادارات دولتى، شرکتهاى خصوصى و دولتى و ديگر جاهايى که
انسان در عصر حاضر ناچار به مراجعه مىشود و با توجه به اين که
در عصر حاضر زن هم جزئى از حرکت اجتماعى و پيوندش با کارهاى روزانه،
در تمام شؤون و زواياى زندگى است.
در واقع سيد سبزوارى همراه با زمان و پيشرفت و دگرگونيهاى زندگى گام برمى دارد و پارهای از قيد و بندهاى موجود
در نظريه
فقهاى پيشين را که پاى بند به عمل
نصوص بودهاند، برداشته و از آنها کاسته است. علماى پيشين، پاى بند به
نصوص بودهاند بدون اين که بسيارى از قواعد
فقهى را که دلالت بر گستردگى
در اجتهاد دارند، به کار بندد،
در حالى که قاعده فقط اشاره به اين مطلب دارد که
اجتهاد و استنباط
در مقابل نصّ، جايز نيست امّا
در غير چنين موردى، هيچ مانعى نيست که هم زمان با پيشرفت و دگرگونيهاى حيات زندگى، حرکت کنيم.
جلوه گرى
فقهى سيد سبزوارى، تنها
در عرصه علم و دانش نبوده، بلکه به جنبه سياسى هم سريان يافته است و شايد موضع سياسى ايشان
در سال ۱۴۱۲ عليه نظام حاکم
در بغداد، و
در نتيجه فتواى ايشان راجع به انتفاضه و رويارويى با نظام حاکم ستمگر و از بين بردن آن نظام به هر روش ممکن، خود دليلى روشن بر جايگاه سياسى آن بزرگوار است. و اين،
در حالى است که ايشان
در مسأله ريختن
خون،
فتوا به رعايت احتياط کامل داده است.
تمام مطالبى که بيان داشتيم، اشارهای گذرا بود به بخشى از انديشههاى
فقهى آن بزرگوار. انديشههايى که بر مصلحت عامّه استوار است و جمود ندارد بر نظريه ناسازگار با حيات معاصر. آنچه از انديشه ايشان بيان کرديم، مىنماياند ضرورت
فقه جديدى را که با نيازها و خواستههاى زمان حرکت کند، به گونهای که نمادى زيبا و جالب از
شریعت و
دین اسلامى را جلوه گر سازد و جايگاه شريعت را بالا ببرد و براى دنيا حضورِ اسلام را ثابت کند و بنماياند که مرجعيّت همچنان دنباله رو خط امامت است. پس
در هر دورهای نيازهايى است و
در هر حالتى حکم خاصّ خود را دارد. از اين رو بايد ارتحال حضرت آيت اللّه العظمى
سید عبدالاعلی سبزواری را خسارتى بس بزرگ براى امّت اسلامى دانست.
خداوند وى را مشمول
رحمت و رضوان خويش قرار دهد و جاى خالى وى را براى مسلمانان پرکند! و حقاً همان طور که
در حدیث شريف آمده:
(اذا مات العالم ثلم فى الاسلام ثلمة. )
هنگامى که شخص
عالم از دنيا برود، رخنهای
در اسلام ايجاد مىشود.
وانّا للّه وانا اليه راجعون.
برگرفته از مقاله دیدگاههای فقهی سیدعبدالاعلی سبزواری - مجله فقه -دفتر تبلیغات اسلامی-شماره۲۳