دگرگونی ابزار لهو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احکام شرعی ، در جاهایی با ابزار، پیوستگی دارند و سپس این مسأله طرح میشود که آیا، با دگرگونی این ابزار، حکم شرعی دگرگون میشود یا خیر؟ بناست که از هر یک از این موارد و نمونهها، تحلیل فقهی بشود و در پایان نتیجه گیری کلی صورت پذیرد، شاید از این رهگذر بتوان، به یک قاعده فقهی دست یافت.
در این گفتار، به بررسی ابزار فقهی
لهو میپردازیم: در آغاز بحث، شایسته است موضوع پژوهش به درستی روشن شود و در این راستا، چند نکته را یادآور میشویم:
۱. فقیهان،
لهو را
حرام میدانند
و گرچه در معنی و حدّ و مرز آن، نظر روشنی ندارند، بلکه شماری از آنان ادعای
اجمال کردهاند و به اندازهای که یقین آور است، گرفتهاند.
۲.
لهو، بیشتر با ابزار پدید میآید؛ از این روی، بهره بردن از ابزار
لهو و سرگرمی بدانها و به کارگرفتن آنها، حرام خواهد بود.
۳. در کتابهای فقهی و حدیثی،
رسم چنین است که این بحث، با عنوان: (
آلات لهو) مطرح میشود.
۴. غنا، از گونه صوت و صداست و پیوندی با ابزار خارجی ندارد، گرچه در چیستی غنا، فقهاء آرای گوناگونی دارند.
بنابراین، در این نوشتار (ابزار
لهو)، در بوته بررسی قرار میگیرد. در کتابهای فقهی، ابزار
لهو، از زاویههای گوناگون، به بوته
نقد و بررسی نهاده شده است: به کار بردن، شنیدن، بهره گیری در غیر
لهو، بهره گیری از ابزار ناشناخته و مهیا نشده برای
لهو و… روشن است که بیشتر این بحثها، به روشن کردن
حکم شرعی ابزار
لهو میانجامد.
در این نوشتار، در پی آن نیستیم حکم مسأله را روشن کنیم، بلکه بر آنیم خود مسأله را روشن سازیم. در دستهای از روایات، از پارهای ابزار
لهو، نام برده شده است:
طنبور ،
دف ،
طبل . در دستهای دیگر، عنوانها کلی بیان شده است: ملاهی، معازف… حال، پرسش این است: آیا رابطه بین این دو دسته از خطابهای شرعی، رابطه قاعده و مثل است که دگرگونی میپذیرد، یا خطابهای مستقل و جدای از یکدیگرند و باید به هر دو عمل کرد. بدین معنی که به کار بردن ابزار یاد شده، بی قید و شرط حرام خواهند بود، گرچه اینک ابزار رایج،
لهو نباشند. و حکم دسته دیگر نیز مستقل است. البته کلی و شایسته هماهنگ شدن با هر محیطی و شرایطی، یعنی ابزارهای جدید و نو را نیز در بر میگیرد. به دیگر سخن، آیا عنوانهای یادشده در دسته نخست از روایات، موضوعیت دارند و در تمامِ دورهها، پایدار خواهند بود، گرچه شارع قاعده فراگیری صادرکرده باشد؟ یا اینکه آن نامها ویژگی ندارند، بلکه معیار، همان عنوان کلی و فراگیر است و رابطه اینها، بسان رابطه (من رباط الخیل) با (من قوّة)
در آیه شریفه ۶۰
سوره انفال است. این پرسش اصلی است که باید پاسخی روشن برای آن بجوییم:
فقیهان، به گونه جدا و مستقل، به این بحث نپرداختهاند و از لابه لای کلمات آنان نیز، نمیتوان رأی روشنی به آنان نسبت داد. بلکه پارهای از سخنان آنان با ویژگی ابزار سازگار است و پارهای با نبود ویژگی. اینک پارهای از سخنان آنان در این باب:
ملا احمد نراقی مینویسد: آنچه از اخبار استفاده میشود، دو چیز است:
الف. آنچه به روشنی حرام بودن آن بیان شده، مانند: طنبور (سه تار)،
عود (نی)،
مزمار (ساز)، طبل (دهل)،
بربط (نوعی ساز) و دف (دایره).
ب. آنچه داخل عنوان معازف و ملاهی (
آلات لهو) و هر چه بدان
لهو شود، یعنی هر چیزی که برای
لهو آماده شده باشد و
عرف آن را ابزار
لهو بداند.
همو مینویسد: معنای
لهو، اجمال دارد و اراده عموم از آن ممکن نیست، از این روی، باید به اندازه یقینی از آن، بسنده کرد و آن ابزار ویژهای است که در فارسی به آن ساز میگویند، خواه در روایات، یادی از آن شده باشد، یا ابزار جدیدی باشد.
همو میافزاید: آیا حرام بودن به کارگیری ابزار
لهو، در جهتی ویژه است، که اگر در جای و جهت دیگر به کارگرفته شود، مانند: آگاهاندن، راندن حیوانات آزار دهنده و… حرام نخواهد بود؟ یا اینکه
حرام بودن آن فراگیر است؟ احتمال دوّم برتر است و گویا در میان فقیهان مخالفی نباشد.
این عبارتها، نشانگر ویژگی ابزار وارد شده در روایاتند.
شیخ انصاری مینویسد:
حرام بودن بازی با ابزار
لهو، به جهت
لهو است و ابزار ویژگی ندارند… در روایت سماعه، معیار غفلت و خوش گذرانی، قرار داده شده است.
از سوی دیگر، همو مینویسد: قدر متیقن از ابزار
لهو، که استفاده از آن حرام است، ابزاری است که از جنس مزمار و طبل و ابزار غنا باشد.
این دو عبارت، چندان سازگاری با هم ندارند.
شیخ یوسف بحرانی مینویسد: اگر امکان بهره گیری در غیر جهت حرام داشته باشند، احتمال جایز بودنِ فروش این ابزار وجود دارد، لیکن، مورد این احتمال، بسیار نادر است؛ زیرا از این ابزار، جز
لهو بهره دیگری به دست نمیآید، پس خرید و فروش آنها، مطلقا حرام است.
از این سخن، ویژگی نداشتن ابزار یاد شده در روایات را میشود استفاده کرد؛ زیرا اگر بهره غیر نادری بر آنها مترتب گردد، استفاده از آنها، مانعی نخواهد داشت. همین مطلب را
شهید ثانی در مسالک،
نگاشته و
صاحب جواهر و
محقق سبزواری آن را پذیرفتهاند.
اینها، نمونههایی بود از سخنان به نسبت روشن فقیهان و دیگر سخنان آنان این روشنی را ندارند. خلاصه: دشوار است به این فقیهان، یکی از دو رأی را نسبت داد. به نگر ما، نامهای یاد شده در روایات، ویژگی ندارند، برای ثابت کردن این سخن، باید دلیلها را به بوته
نقد و بررسی نهیم و شواهد این دیدگاه را در لابه لای آن، بازگوییم.
برای
حرام بودن
لهو و استفاده از ابزار آن، به آیات قرآن و احادیث،
استدلال شده است:
شماری از آیات
قرآن ، مورد استشهاد امامان (ع) و فقیهان قرار گرفته است، مانند:
۱. ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل به عن سبیل اللّه.
گروهی از مردم، خریدار سخنان بیهودهاند، تا به نادانی، مردم را از راه خدا، گمراه کنند. در
تفسیر علی بن ابراهیم،
لهو الحدیث، به غنا و نوشیدن شراب و کارهای بیهوده تفسیر شده است.
گروهی از مفسران،
لهو الحدیث را به ساز تفسیر کردهاند.
گروهی از فقیهان، این آیه را در ضمن شواهد و دلیلهای حرام بودن
لهو، یاد کردهاند.
۲. لَو اردنا آن نتّخذ لهواً لاتخذناه من لدنّا ان کنّا فاعلین.
اگر خواستار بازیچهای میبودیم، خود آن را میآفریدیم، اگرخواسته بودیم. به این آیه شریفه، در ضمن روایت عبدالاعلی،
استشهاد شده و
شیخ انصاری ، آن را از دلیلهای حرام بودن
لهو قرارداده است.
۳. والذین هم عن اللغو معرضون.
و آنان که از لغو روی گردانند. در
تفسیر علی بن ابراهیم (اللغو) به غنا و کارهای
لهو،
تفسیر شده است.
این آیات، بر حرام بودن
لهو، گواه آورده شدهاند، حال، خواه دلالت اینها را برحرام بودن
لهو بپذیریم، یا نپذیریم، خواه آیات تنها همین شمار باشند، یا آیههای درخور استناد دیگری هم باشد، یک نکته روشن است که در
قرآن ، نامی از ابزار
لهو، به میان نیامده، از این روی، گیریم که استفاده حرام بودن ابزار
لهو از آنها بشود، ابزاری حرام خواهد بود که در راستای
لهو قرار گیرند، چه در روزگار ائمه (ع) وجود داشته، یا سپسها پدید آمده باشند و ابزاری که بهره برداری لهوی از آنها نشود، حرام نخواهند بود. این، میتواند گواهی باشد بر اینکه نامهای یاد شده در احادیث، ویژگی ندارند.
روایاتی که از
لهو، سخن به میان آوردهاند، سه دستهاند:
۱. آنها که برحرام بودنِ
لهو، دلالت دارند.
۲. آنها که بر
حرام بودنِ ابزارِ
لهو، دلالت دارند؛ امّا با عنوان کلی و وصفی.
۳. آنها که بر نامهای ویژهای تاکید دارند و تنها آنها را حرام میدانند.
۱. محمد بن یعقوب، عن
علی بن ابراهیم ، عن ابیه، عن ابنمحبوب، عن عنبسة عن ابی عبداللّه (ع) قال: (استماع
اللهو والغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزّرع.)
امام صادق (ع) فرمود: شنیدن
لهو و آواز، نفاق را
رشد میدهد، همان گونه که آب زراعت را.
۲. حدثنا ابی (رض) قال: حدثنا احمد بن ادریس، عن محمد بن احمد قال: روی الحسن بن علی بن ابی عثمان، عن موسی المروزی عن ابی الحسن الاول (ع) قال: و قال رسول اللّه (ص) : اربع یفسدن القلب و ینبتن النفاق فی القلب کما ینبت الماء الشجر: استماع
اللهو والنداء، واتیان باب السلطان، وطلب الصید.
رسول خدا فرمود: چهار چیز دل را تباه میسازد و نفاق را در دل رشد میدهد، همان گونه که آب، درخت را: شنیدن
لهو و آواز، رفتن به بارگاه
پادشاه و جست و جوی صید.
۳. حدثنا ابوالحسن محمد بن علی بن الشاه المروالروذی قال: حدثنا ابوحامد احمد بن محمد بن الحسین، قال حدثنا ابو یزید احمد بن خالد الخالدی، قال حدثنا محمد بن احمد بن صالح التمیمی، قال حدثنا ابی، قال حدثنا انس بن محمد ابومالک عن ابیه، عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده، عن علی بن ابی طالب, عن النبی (ص)، انه قال فی وصیته له: یاعلی، ثلاثة یقسین القلب، استماع
اللهو و طلب الصید و اتیان باب السلطان.
رسول خدا (ص) در سفارشی به
علی (ع) فرمود: سه چیز، قساوت میآورد: شنیدن
لهو، در پی صید رفتن و ورود به بارگاه پادشاه.
۴. عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: (مرّبی ابی (رض) و انا غلام صغیر و قد وقفت علی زمَّارین وطبَّالین و لعَّابین أستمع فاخذ بیدی وقال لی: مرّ لعلَّک ممن شَمِتَ بآدم.
فقلت و ماذاک یا ابت؟ فقال: هذا الذی تراه کله من
اللَّهو واللَّعب والغناء، انَّما صنعه ابلیس شماتةً بآدم حین أُخرج من الجنّة.
امام باقر (ع) میفرماید: در دوران خردسالی، روزی ایستاده بودم به تماشای گروهی که نی میزدند و بر طبل مینواختند و بازی میکردند، پدرم از کنارم میگذشت که روی کرد به من فرمود: بگذر. مگر از کسانی هستی که آدم (ع) را سرزنش میکند. گفتم: ای پدر! منظور شما چیست؟ فرمود: آنچه میبینی از
ساز و دهل ، ساخت شیطان است که پس از بیرون رانده شدن آدم از
بهشت ، ساخت. هیچ یک از این حدیثها، برابر معیارهای رجال شناسی رجال شناسان پسین، اعتبار ندارند؛ زیرا بسیاری از این راویان، درکتابهای رجالی توثیق نشدهاند. مثلاً در حدیث اول، عنبسه، در حدیث دوم حسن بن علی و موسی المروزی و درحدیث سوم احمد بن محمد، احمد بن خالد، محمد بن احمد بن صالح توثیق نشدهاند. حدیث چهارم هم، مرسل است.
از جهت دلالت، چند نکته را یادآور میشویم:
الف. استفاده حرام بودن
لهو و ابزار
لهو از این روایتها، دشوار مینماد، زیرا تعبیرهایی چون: قساوت
قلب ، یافساد قلب، رشد نفاق و
ابداع شیطان ، گرچه از نظر
شرع ناپسندند و شارع آنها را نمیپسندد، ولی ناپسند بودن آنها در شرع و روی خوش نشان ندادن شارع به آنها، به گونهای نیست که بشود حرام بودن را از آن فهمید. از این روی، گروهی از فقیهان، این دسته از روایات را مؤید روایات دیگر گرفتهاند و به روشنی بیان داشتهاند که اینها به گونه روشن حرام بودن ابزار
لهو را نمیرسانند.
ب. سه حدیث نخست، اگر بر حرام بودن دلالت داشته باشند، دلالت التزامی خواهد بود؛ زیرا آنچه از آن منع شده، شنیدن
لهو است و اگر شنیدن
لهو حرام شد، انجام آن نیز، حرام خواهد بود.
ج. اگر حرام یا
مکروه بودن
لهو، از این روایتها استفاده شود، ابزار
لهو نیز، همان حکم را خواهد داشت. البته در این جا، بر ابزار ویژهای تأکید نشده، بلکه هر وسیلهای، چه نو، چه کهنه، در جهت
لهو، به کار گرفته شود، را در بر میگیرد.
روایتهای گروه دوم، یعنی آنها که دلالت بر حرام بودن
لهو، به گونه کلی و وصفی دارند، بسیارند. در این دسته از روایتها، عنوانهای فراگیری چون: ملاهی، معازف و مزامیر، ناپسند دانسته شده است. در این جا، گزیدهای از روایتهای معتبر را نقل میکنیم، آن گاه به بررسی آنها میپردازیم:
۱. محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبداللّه (ع) قال: (قال رسول اللّه (ص) : انهاکم عن الزفن والمزمار و عن الکوبات و الکبرات.
رسول خدا (ص) شما را از
رقص ، ساز و
شطرنج باز داشت.
۲. الصدوق عن ابیه، عن سعد، عن النهدی، عن ابنمحبوب، عن ابی ایوب، عن محمد بن مسلم، عن ابی عبداللّه (ع) قال: (قال رسول اللّه (ص) : ان اللّه بعثنی رحمة للعالمین ولأمحق المعازف والمزامیر وامور الجاهلیة و اوثانها وازلامها.
رسول خدا (ص) فرمود:
خداوند مرا رحمت برای جهانیان و نابود کننده ابزار
لهو و شادی انگیز و امور جاهلی و تباهی و سهمها برانگیخت.
۳. فی عیون الاخبار باسانیده، عن فضل بن شاذان، عن الرضا (ع) فی کتابه الی مأمون، قال: الایمان هو اداء الامانة… واجتناب الکبائر وهی قتل النفس التی حرم اللّه تعالی والزنا… والاشتغال بالملاهی والاصرار علی الذنوب.
امام رضا (ع) به مأمون نوشت: ایمان، ادای امانت است… و پرهیز از گناهان کبیره؛ یعنی کشتن
انسان بی
گناه ،
زنا … و پرداختن به ابزار
لهو و اصرار بر گناهان.
۴. محمد بن یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سلیمان بن سماعة، عن عبداللّه بن القاسم، عن سماعة، قال: قال ابوعبداللّه (ع) : لمّا مات آدم شمت به ابلیس و قابیل، فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماتة بآدم (ع) فکل ماکان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذلک.
امام صادق (ع) فرمود: چون آدم (ع) وفات یافت، شیطان و قابیل در
زمین اجتماع کردند و برای سرزنش آدم و شادی خود، ابزار
لهو و شادی آفرین را ساختند، پس هر آنچه از این ابزار در روی زمین وجود دارد و مردمان از آنها لذت میبرند، از این گونه است. روایتهای دیگری نیز، که در بردارنده این سه واژه باشند، وجود دارند که از نقل آنها، به خاطر به درازا کشیدن بحث، خودداری میورزیم.
اینک، بررسی این دسته از روایتها، از نظر سند و دلالت:
سند:
حدیث اول و دوم، معتبرند. درباره حدیث سوّم،
شیخ انصاری مینگارد:
این روایت حسنهای است، بمانند صحیحه، بلکه صحیحه است. البته،
شیخ صدوق به
فضل بن شاذان ، دو طریق دارد که در هر دو طریق، راویان غیر موثق وجود دارند. حدیث چهارم، به جهت سهل بن زیاد، اعتباری ندارد. دلالت: این روایتها، بر معنایی فراگیر دلالت دارند و هر چه را که ابزار
لهو نامند، در بر میگیرند، زیرا واژگان: ملاهی، معازف، مزامیر، نام ابزار ویژه نیستند، بلکه به معنای ابزار
لهو هستند. در قاموس و لسان العرب، ملاهی از ابزار
لهو به شمار آمده است.
همچنین معازف، به ملاهی،
ابزار نوازندگی
و شادی انگیز،
معنی شده است و مزامیر و مزمار به ابزار
نواختن.
در این بخش، روایاتی که از ابزار ویژه نام میبرند، بررسی میشوند:
۱. الحسن بن علی بن شعبة، فی تحف العقول عن الصادق (ع) … و ذلک انّما حرم اللّه الصناعة التی هی حرام کلها، التی یجیء منها الفساد محضاً نظیر البرابط والمزامیر والشطرنج و کل ملهوبه والصلبان والاصنام وماأشبه من ذلک من صناعات الأشربة الحرام ومایکون منه وفیه الفساد محضاً ولایکون منه ولافیه شیء من وجوه الصلاح فحرام تعلیمه وتعلّمه والعمل به وأخذ الأجر علیه وجمیع التقلّب فیه من جمیع وجوه الحرکات کلّها…
امام صادق (ع) فرمود: … خداوند، ابزاری را که به جز فساد، بهرهای از آنها نمیشود برد،
حرام کرده است، مانند: ابزار
لهو و شطرنج و هر آنچه
لهو به آن انجام گیرد و صلیب و بت و مانند آن، از نوشیدنیهای حرام، که در آن فساد و تباهی است و هیچ گونه صلاحی در آنها نیست. پس فراگیری و آموزش و انجام دادن و مزدگرفتن بر آن و هر کار دیگر با آن، حرام خواهد بود.
۲. عنه (ع) … فامّا وجوه الحرام من وجوه الاجارة… أو یواجر نفسه فی صنعة ذلک الشیء او حفظه أو لبسه أو یواجر نفسه فی هدم المساجد ضراراً أو قتل نفس بغیر حلّ او حمل التصاویر والأصنام والمزامیر و البرابط والخمر والخنازیر و المیتة والدّم أو شیء من وجوه الفساد الذی کان محرّماً علیه من غیر جهة الاجارة فیه.
فرمود: گونههای حرام از
اجاره … این که انسان خود را اجاره دهد برای خراب کردن
مسجد ، یا کشتن
انسان بی گناه، یا حمل صورتها و بتها و ابزار
موسیقی و
شراب و
خوک و مردار و
خون ، یا چیزی که در آن فساد است.
۳. محمد بن علی بن الحسین باسناده عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق، عن آبائه (ع) فی حدیث المناهی قال: نهی رسول اللّه (ص) عن اللعب بالنرد والشطرنج والکوبة والعرطبه وهی الطنبور والعود و نهی عن بیع النّرد.
رسول خدا (ص) بازداشت از بازی با
نرد و
شطرنج و ورق و سه تار و نی و همچنین نهی فرمود از فروختن نرد.
۴. محمد بن یعقوب، عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن اسحاق بن جریر قال سمعت ابا عبداللّه (ع) یقول: ان شیطاناً یقال له: القفندر إذا ضرب فی منزل الرجل أربعین صباحاً بالبربط و دخل الرجال وضع ذلک الشیطان کلّ عضو منه علی مثله من صاحب البیت ثم نفخ فیه نفخة فلایغار بعدها حتی تؤتی نساؤه فلایغار.
اسحاق، پسرجریر میگوید:از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: شیطانی است به نام قفندر، هرگاه، در منزل کسی چهل روز، وسائل
لهو به کار رود، آن شیطان، هر عضو خود را برعضو همانند صاحب خانه قرار دهد و او از
غیرت بیفتد چنانکه نسبت به ناموس خود، احساس غیرت نکند.
۵. محمد بن یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمد بن عیسی او غیره، عن ابی داود المسترق قال: من ضرب فی بیته بربط أربعین یوماً سلط اللّه علیهم، شیطاناً یقاله له: القفندر فلایبقی عضو من اعضائه الاّ قعد علیه، فاذا کان کذلک نزع منه الحیاء ولم یبال ماقال ولاماقیل فیه.
ابو داود گوید: آن که چهل روز در خانهاش ساز بنوازد، خداوند شیطانی را به نام قفندر بر او چیره میکند، پس عضوی نمیماند مگر اینکه بر آن مینشیند. در این هنگام،
حیا از وجود او بیرون میرود و در گفتههایش بی باک میشود.
۶. محمد بن یعقوب، عن عدّة من اصحابنا، عن سهل، عن علی بن معبد، عن الحسن بن علی الجزار، عن علی بن عبدالرحمن، عن کلیب الصیداوی قال: سمعت ابا عبداللّه (ع) یقول: ضرب العیدان، ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء الخضرة.
نی زدن، نفاق را در
دل میرویاند، همان گونه که
آب ، سبزی را میرویاند.
۷. محمد یعقوب، عن عدة من اصحابنا، عن سهل، عن احمد بن یوسف بن عقیل، عن ابیه، عن موسی بن حبیب، عن علی بن الحسین (ع) قال: لایقدس اللّه اُمّة فیها بربط یقعقع ونایة (فایة) تفجع.)
امام سجاد (ع) فرمود: پاک و مبارک نمیگرداند خداوند امتی را که در بین آنها، ساز و نی
نواخته شود.
۸. محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبداللّه (ع) قال: قال رسول اللّه (ص) انهاکم عن الزفن والمزمار و عن الکوبات والکبرات.
رسول خدا (ص) فرمود: من شما را از ساز و رقص، باز میدارم.
۹. وفی عیون الاخبار، عن محمد بن عمر البصری، عن محمد بن عبداللّه الواعظ، عن عبداللّه بن احمد بن عامر الطائی، عن ابیه، عن الرضا (ع) عن فی حدیث الشامی، أنّه سأل امیرالمؤمنین (ع) معنی هدیر الحمام الراعیة (عبیة) قال: تدعو علی اهل المعازف والمزامیر والعیدان.
از امیر مؤمنان، درباره آواز کبوتر خانگی پرسیدند، حضرت فرمود: نفرین میکند بر
لهو و لعب بازان و ساز و نی نوازان.
۱۰. وفی الخصال، عن محمد بن علی ماجیلویه، عن محمد بن یحیی، عن محمد بن احمد، عن السیاری رفعه، عن ابی عبداللّه (ع) انّه سئل عن السفلة فقال من یشرب الخمر ویضرب بالطنبور.
از امام صادق (ع) پرسیده شد: فرومایگان، کیانند، حضرت پاسخ داد: میگساران و سه تارنوازان.
۱۱. وفی الخصال، عن ابیه، عن سعد، عن ایوب بن نوح، عن الربیع بن محمد المسلی، عن عبدالأعلی، عن نوف، عن امیرالمؤمنین (ع) فی حدیث قال: یانوف! ایّاک ان تکون عشّار، أو شاعراً، أو شرطیّا، او عرّیفا، أو صاحب عرطبه وهی الطنبور، أو صاحب کوبه و هو الطّبل، فانّ نبی اللّه خرج ذات لیلة فنظر الی السماء، فقال: أمّا انّها السّاعة التی لاتردّ فیها دعوة الاّ دعوة عرّیف، أو دعوة شاعر، أو دعوة عاشر، أو شرطی، أو صاحب عرطبة، او صاحب کوبة.
امیرمؤمنان (ع) درسخنی فرمود: ای نوف! دَهْ یک ستان، شاعر، پاسبان، ور دست خلیفه، سه تار نواز، دُهل چی مباش؛ زیرا رسول خدا (ص) شب هنگام از منزل بیرون رفت و به آسمان نگریست و فرمود: در این هنگام، خواستهها برآورده میشود، مگر خواستههای، دَه یک ستانها،
شاعر ، پاسبان، وردست خلیفه، دُهل چی و سه تارنواز.
۱۲. ورّام بن ابی فراس فی کتابه قال: قال (ع) : لاتدخل الملائکة بیتاً فیه خمر أو دفّ، أو طنبور، أو نرد ولاتستجاب دعاؤهم وترفع عنهم البرکة.
فرمود: فرشتگان درخانهای که در آن،
شراب ، دایره، دهل و نرد باشد، وارد نشوند و دعای اهل آن خانه اجابت نشود و برکت از آنان برداشته شود.
۱۳. علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبداللّه بن جریح الملکی، عن عطابن أبی ریاح، عن عبداللّه بن عباس، عن رسول اللّه (ص) فی حدیث قال: اِنّ من أشراط الساعة اضاعة الصّلوات واتباع الشهوات والمیل إلی
الأهواء (الی ان قال) : فعندها یکون أقوام یتعلّمون القرآن لغیر اللّه ویتخذونه مزامیر ویکون أقوام یتفقهون لغیر اللّه وتکثر اولاد الزّنا، ویتغنّون بالقرآن (الی أن قال) : ویستحسنون الکوبة والمعازف و ینکرون الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر (الی أن قال) : فاولئک یدعون فی ملکوت السماوات الأرجاس الأنجاس.
رسول خدا (ص) فرمود: از نشانههای قیامت است: تباه ساختن
نماز ، پیروی از شهوتها، در چنین روزگاری، مردمان، قرآن را به انگیزههای غیرالهی فرا میگیرند و در نزد آنان، دهل و ابزار
لهو، نیکو شمرده شود. اینان را در آسمانها، پلید و نجس میخوانند.
۱۴. حدّثنا ابی قال: حدّثنا سعد بن عبداللّه، عن احمدبن محمد بن عیسی، عن العباس بن معروف، عن ابی جمیله، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ نباته قال: سمعت علیاً (ع) یقول: ستة لاینبغی ان یسلم علیهم (الی أن قال) : فامّا الذین لاینبغی ان یسلم علیهم فالیهود والنصاری واصحاب النرد والشطرنج واصحاب الخمر و البربط والطنبور.
اصبغ بن نباته گوید از
علی (ع) شنیدم که میفرمود: سزاوار نیست بر شش گروه سلام داده شود: یهودیان، نصرانیان، نرد بازان و شطرنج بازان، شراب نوشان، سازنوازان و دهل چیان. روایات دیگری نیز وجود دارد که از ابزار
لهو، نام میبرند، امّا
سند آنها سستند و غیر درخور اعتماد؛ از این روی، از آوردن آنها، خودداری میورزیم.
بحث ما، بر محور این روایات خواهد بود، زیرا گوناگونی دیدگاهها، در نوع
نقد و بررسی و برداشت از این روایات، روشن میشود؛ از این روی، بحث در این روایات را، از دو زاویه، پی میگیریم: سند و
دلالت .
حدیث اوّل و دوّم که دو فراز از یک روایت هستند، از نظر سندی مرسل به شمار میروند؛ از این روی، فقیهان، آن را حجت ندانستهاند.
در حدیث سوم نیز، روایتگرانِ ناشناخته و غیر موثق وجود دارند: نامی از شعیب بن واقد در کتابهای رجال نیامده و حسین بن زید هم، توثیق نشده است. همچنین عبدالعزیز بن محمد بن عیسی و حمزه بن محمد بن احمد، که در سند صدوق واقع شدهاند، توثیق نشدهاند. در نتیجه، این
حدیث از نظر سندی اعتباری ندارد. حدیث چهارم، اعتبار دارد و روایتگران آن، توثیق شدهاند: عثمان بن عیسی از اصحاب اجماع و اسحاق بن جریر را نجاشی توثیق کرده است
و احمد بن محمد برقی را هم نجاشی و هم
شیخ طوسی توثیق کردهاند.
حدیث پنجم، مرسل است و سهل بن زیاد ضعیف. حدیث ششم، سهل بن زیاد ضعیف است و حسن بن علی جزار، ناشناخته و علی بن محمد را هم کسی توثیق نکرده است.
حدیث هفتم، افزون بر ضعیف بودن سهل بن زیاد، موسی بن حبیب، توثیق نشده
و احمد بن یوسف بن عقیل هم، ناشناخته است. حدیث هشتم معتبر است. حدیث نهم، محمد بن عمر البصری و محمد بن عبداللّه الواعظ، شناخته شده نیستند. حدیث دهم، مرفوعه است و سیّاری تضعیف شده است.
حدیث یازدهم، عبدالاعلی، توثیق نشده و نامی هم از نوف، در کتابهای رجالی برده نشده و تنها در تعلیقه بهبهانی آمده: آن گونه که ازاخبار استفاده میشود، وی از اصحاب خاص
حضرت امیر (ع) بوده است.
حدیث دوازدهم، مرسل است. حدیث سیزدهم، از سلیمان بن مسلم خشاب، نامی در کتابهای رجالی برده نشده است و عبداللّه بن جریح (گفتهاند: عامی است)
و عطا بن ابی ریاح
توثیق نشدهاند.
حدیث چهاردهم، ابی جمیله، توثیق نشده، بلکه شماری وی را تضعیف کردهاند.
نتیجه:برابر معیارهای شناخته شده و رایج درارزیابی سند احادیث، تنها حدیث چهارم و هشتم معتبرند.
با صرف نظر از مشکل
سند ، دلالت این روایات بر موضوع بودن ابزار
لهو، روشن نیست، زیرا نخست این که: در برخی از اینها، قرائنی وجود دارد که ویژگی را از بین میبرد. در حدیث نخست، واژه مزامیر، به گونه جمع آمده و با (ال)، یعنی ابزار
لهو، نه یک وسیله ویژه. افزون بر این، تعبیر (کل ملهوبه) نشانه روشن دیگری بر این مدعاست. از سوی دیگر، واژه (برابط) به گونه جمع و با (ال)، میتواند نشانهای باشد؛ زیرا اگر (بربط) نام ابزاری ویژه است، جمع آن، اشاره دارد به گونهها و نمونههای گوناگون، بدین معنی که اگر در روزگار امام صادق (ع) وسیلهای را با شکل و اندازه و رنگ خاص، (بربط) مینامیدند و در روزگار
امام حسن عسکری (ع) وسیلهای را با اندازه و شکل خاص، (بربط) مینامیدند، حکم هر دو، یکسان است؛ از این روی، ویژگی ابزار
لهو، مورد شک واقع میشود؛ چرا که اگر با این گونه گونیها، حکم یکسان بماند، اکنون اگر همین صدا، از ابزاری دیگر، که دگرگونی بیشتری پیدا کرده، پدید آید، باز، همان حکم را خواهد داشت. در حدیث دوّم، واژگان: (المزامیر) و (البرابط) نشانهاند، با همان شرحی که گذشت. در حدیث چهارم و پنجم، قید چهل روز، باز میدارد که روایت مورد استناد فقیه قرارگیرد؛ زیرا آنان که بهره بردن از (بربط) را
حرام دانستهاند، فرقی بین یک بار و چهل بار، یا یک روز و چهل روز نگذاشتهاند. پس از این روایت، نمیتوان استفاده حرام بودن کرد، بلکه این
حدیث ، برخی آثار وضعی و روحی این کار را مینمایاند. از تعبیرهای حدیث ششم و هفتم، استفاده حرام بودن، دشوار است، همان گونه که پیش از این اشاره شد. در حدیث هشتم، واژه (المزامیر)، که نامِ هرگونه ابزار لهوی است، بیان گر این است که یادآوری دیگر نامها، از باب نمونه است. البته، جمع بودن (کوبه) و (کبرات) نیز میتواند نشانه باشد. افزون بر این، (کوبه) در لغت، هم به معنای (نرد) آمده و هم به معنای (طبل).
امکان دارد که این تردید، سبب اجمالِ معنای آن بشود، همان گونه که واژه (کبر) فارسی معرب است و جمع آن، (کبار) گاهی (اکبار) و بر وزن (کبرات) یاد نشده است.
از سوی دیگر، ذکر واژه (زفن) که به معنای رقص است و (المزمار) که به ابزار نوازندگی اطلاق میشود، شاهد خواهد بود که (کبر) و (کوبه) هم به عنوان ابزاری که برای رقص ونواختن به کار میروند، یاد شدهاند، نه ابزار ویژه. تنها حدیث سوم بود که نشانهای به همراه نداشت، امّا همان گونه که گذشت، سند آن، تمام نیست. گواه بر این برداشت، سخنان گروهی از فقیهان، در باب خرید و فروش ابزار
لهو است. آنان، در پاسخ این پرسش: اگر سود حلالی در ابزار بود، آیا نگهداری وخرید و فروش آنان حرام است؟ حکمِ به حرام نبودن دادهاند، ولی شماری از آنان گفتهاند: چنین فرضی، نادر و نایاب است! یعنی نتوانستند فرض سودِ حلال بکنند؟ حال اگر در روزگاری دیگر، چنین سود و بهرهای، تحقق یافت، دیگر فتوا به حرام بودن، معنی ندارد. همانند این را در باب حرام بودن خرید و فروش
خون و سرگین
حیوان حرام گوشت میبینیم؛ امّا امروز، به خاطر استفادههای عقلایی از خون و سرگین، کمتر فقیهی است که خرید و فروش آن را حرام بداند.
این برداشت را گروهی از فقیهان نیز دارند. در آغاز این نوشتار، سخن شماری از آنان را چون: صاحب حدائق، صاحب جواهر،
شهیدثانی و
محقق سبزواری آوردیم و اینک به سخن شماری دیگر از فقیهان اشاره میکنیم:
محقق اردبیلی مینویسد:
و معلوم تحریم التکسب بما هو المقصود منه حرام وهو اللعب المحرم و القمار والعبادة مع القصد ذلک فی البیع وکذا مطلقا الا ان یکون بحیث یمکن الانتفاع بها فی غیرذلک المقصود فیجوز بیعه حینئذ ویمکن مطلقاً ایضاً اذا کان ذلک المقصود واضحاً ولاشک فی بعد هذا الفرض فیحرم مطلقاً کعمله بل حفظه ایضاً علی الظاهر ولهذا وجب کسرها.
روشن است
داد و ستد با چیزی که تنها بهره حرام میتوان از آن برد، حرام خواهد بود، مانند: بازیهای حرام،
قمار ، پرستش، چه قصد
بهره حرام داشته باشد، چه نداشته باشد. مگر اینکه امکان بهره بری حلال از آن باشد. پس با قصد بهرهبری حلال، معامله آن، رواست، بلکه اگر این بهرهبری روشن باشد، مطلقا جایز خواهد بود. البته این فرض، دور مینماد؛ بنابراین، کسب، ساخت و نگهداری آنها حرام و شکستن این گونه ابزار واجب است.
امام خمینی مینویسد:
یحرم بیع کل ما کان آلة للحرام بحیث کانت منفعة المقصودة منحصر فیه مثل
آلات اللهو کالعیدان والمزامیر والبربط و نحوها و
آلات القمار.
خرید و فروش ابزار حرام، حرام است. ابزاری که تنها در راه حرام میشود از آنها استفاده کرد، مانند: ابزار
لهو، چون:
نی ، ساز، دهل و ابزار قمار. درجای دیگر مینویسد: نعم، لو کان لبعض الآلات منفعة محلله تنسلک فی القسم الآتی کما ان اوانی الذهب والفضة کذلک لعدم حرمة اقتنائها…
بلی، اگر پارهای از ابزار
سود حلال داشته باشند، در قسم دیگر جای میگیرند همان گونه که ظرفهای
طلا و
نقره چنین هستند؛ زیرا نگهداری آنها حرام نیست.
فخرالاسلام مینویسد: یحرم فعلها (
آلات اللهو) وان کان لغیر
اللهو لانه یقتصد به الحرام غالباً.
ساختن ابزار
لهو، حرام است، گرچه برای
لهو نباشد، زیرا بیشتر، از اینها، کار حرام برمیآید.
سید محمد جواد حسینی عاملی نیز، همین دیدگاه را دارد: اذا عرفت هذا صح لنا ان ندعی ان المدار فی عدم جواز البیع علی تحریم المنافع الغالبة المقصوده کما سمعته عن فخرالاسلام والمقداد وابن زهره وغیرهم.
حال که این مطلب را دانستی، میتوانی ادعا کنی که معیار جایز نبودن فروش، فزونی بهرههای حرام است، همان گونه که از فخرالاسلام و مقداد و
ابنزهره و دیگران شنیدهام.
شیخ انصاری مینویسد:
یؤیده حرمة اللعب
بالآلات اللهو الظاهر انه من حیث
اللهو، لامن حیث خصوص الآلة ففی روایة سماعه: قال ابوعبداللّه (ع)، لما مات آدم، شمت به ابلیس وقابیل فاجتمعا فی الارض فجعل ابلیس و قابیل المعازف و الملاهی شماتة بآدم فکلما کان فی الارض من هذا الضرب الذی یتلذذ به الناس فانما هو من ذلک فان فیه اشارة الی ان المناط هو مطلق التلهی والتلذذ.
از ظاهر امر چنین برمیآید که حرام بودن بازی با ابزار
لهو، به سبب
لهو بودن آن است، نه ویژگی وسیله. در روایت سماعه آمد که
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که آدم از دنیا رخت کشید،
شیطان و قابیل شادمانی کردند و در زمین گرد آمدند وابزار
لهو لعب را وسیله سرزنش آدم و شادی خویش قرار دادند؛ از این روی، هر آنچه از این قسم در زمین باشد، که مردم با آن لذت میبرند، چنین خواهند بود. این
حدیث اشاره دارد به اینکه غرض، لذت و
لهو است.
۱. در آیات، نامی از ابزار
لهو، برده نشده و تنها به حکم آن اشاره شده است.
۲. روایات سه دسته بودند:
الف. دستهای دلالت بر
حرام بودن
لهو داشتند و از جهت دلالت، بسان آیات
قرآن بودند.
ب. دستهای بر حرام بودن استفاده از ابزار به گونه ٌعام، دلالت میکردند، بی آنکه به وسیلهای ویژه تأکید داشته باشند.
ج. دستهای که نام ابزار ویژه در آنها آمده بود، یا از جهت
سند ناتمام بودند، یا قرینهای در آنها بود که ویژگی را برمیداشت.
بنابراین، حرام بودن ابزار
لهو، بستگی به نام و شکلی ویژه ندارد، بلکه به کارآیی آن در جهت
لهو، بستگی دارد؛ از این روی، گذر زمان و دگرگونیهای زندگی، در آن اثر میگذارد. البته،
حرام بودن
لهو، به مقداری که از دلیلها استفاده میشود، حکمی ثابت و پایدار است و
زمان و
مکان ، در آن کارگر نیست.
(۱) قرآن کریم.
(۲) روح الله خمینی، المکاسب المحرمه، موسسه اسماعیلیان، قم.
(۳) احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشیعه.
(۴) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربی.
(۵) شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
(۶) شیخ انصاری، مکاسب.
(۷) شیخ یوسف بحرانی، الحدایق الناضره، موسسه النشر الاسلامی، قم.
(۸) شهید ثانی، مسالک الافهام، دارالهدی، قم.
(۹) محقق سبزواری، کفایة الاحکام، موسسه النشر الاسلامی، قم.
(۱۰) علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت.
(۱۱) الشریعة الاسلامیه والفنون.
(۱۲) مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، مدرسه امیرالمومنین، قم.
(۱۳) آیت الله اراکی، المکاسب المحرمه.
(۱۴) شیخ صدوق، خصال.
(۱۵) قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، دارالمعارف، قاهره.
(۱۶) ابنشعبه، تحف العقول، موسسه النشر الاسلامی، قم.
(۱۷) ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه.
(۱۸) فیروزآبادی، قاموس المحیط.
(۱۹) ابنمنظور، لسان العرب.
(۲۰) صحاح اللغه.
(۲۱) الفیومی، مصباح المنیر، هجرت، قم.
(۲۲) شیخ طوسی، النهایة.
(۲۳) المنجد.
(۲۴) ثقة الاسلام کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
(۲۵) سید ابوالقاسم خوئی، مصباح الفقاهه، داوری، قم.
(۲۶) نجاشی، معجم الثقات.
(۲۷) مجمع الرجال.
(۲۸) مقدس اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان.
(۲۹) امام خمینی، تحریر الوسیله، مطبعة الآداب، نجف.
(۳۰) سید محمّد جواد حسینی عاملی، مفتاح الکرامه، موسسه النشر الاسلامی، قم.
(۳۱) محمد علی اردبیلی، جامع الرواة.
مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «دگرگونی ابزار لهو»، شماره۵.