• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خطبه ۱۶۵ نهج البلاغه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.



عقائدية ، علمية


وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ)
از خطبه های‌ آن حضرت است

يَذْكُرُ فيها عَجيبَ خِلْقَةِ الطّاووسِ
که در آن از شگفتی‌ های‌ آفرینش طاووس سخن می‌ گوید

۱. عجائب في خلقة الطّيور

«ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِيباً،»۱
موجوادت را آفرید آفریدنی‌ عجیب،



«مِنْ حَيَوَان وَ مَوَات،»۲
از جانداران و بی‌ جان،



«وَ سَاكِن وَ ذِي حَرَكَات;»۳
و آرام و متحرک،



«وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَيِّنَاتِ عَلَى لَطِيفِ صَنْعَتِهِ، وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ،»۴
و بر لطافت صنعش و عظمت قدرتش شواهدی‌ آشکار اقامه کرد،



«مَا انْقَادَتْ لَهُ الْعُقُولُ»۵
که عقلها در برابر آن سر فرود آوردند



«مُعْتَرِفَةً بِهِ،»۶
در حالی‌ که به وجود او اعتراف نموده



«وَ مُسَلِّمَةً لَهُ،»۷
و تسلیم فرمان او شدند.



«وَ نَعَقَتْ فِي أَسْمَاعِنَا دَلاَئِلُهُ عَلَى وَحْدَانِيَّتِهِ،»۸
و دلایل او بر توحیدش در گوشهای‌ ما فریاد می‌ زند،



«وَ مَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الاَْطْيَارِ»۹
و نیز آنچه از پرندگان گوناگون به وجود آورده،



«الَّتِي أَسْكَنَهَا أَخَادِيدَ الاَْرْضِ،»۱۰
پرندگانی‌ که آنها را در رخنه های‌ زمین



«وَ خُرُوقَ فِجَاجِهَا،»۱۱
و شکافهای‌ بین دو کوه،



«وَ رَوَاسِيَ أَعْلاَمِهَا،»۱۲
و قله کوههای‌ بلند جای‌ داده،



«مِنْ ذَاتِ أَجْنِحَة مُخْتَلِفَة،»۱۳
همانها که دارای‌ بالهای‌ گوناگون،



«وَ هَيْئَات مُتَبَايِنَة،»۱۴
و شکل های‌ مختلف،



«مُصَرَّفَة فِي زِمَامِ التَّسْخِيرِ،»۱۵
و در مهار تسخیر حضرت اویند،



«وَ مُرَفْرِفَة بِأَجْنِحَتِهَا فِي مَخَارِقِ الْجَوِّ الْمُنْفَسِحِ، وَ الْفَضَاءِ الْمُنْفَرِجِ.»۱۶
و با بالهای‌ خود در شکافهای‌ هوای‌ باز، و فضای‌ گشاده پرواز می‌ کنند.



«كَوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَكُنْ فِي عَجَائِبِ صُوَر ظَاهِرَة،»۱۷
آنها را در صورتهای‌ شگفت آور پس از آنکه وجود نداشتند به وجود آورد،



«وَ رَكَّبَهَا فِي حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَة.»۱۸
و با استخوانهای‌ قوی‌ مفصل ها که از نظر پنهان است ترکیب کرد و به هم پیوست،



«وَ مَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ يَسْمُوَ فِي الْهَوَاءِ (السّماد) خُفُوفاً،»۱۹
بعضی‌ از پرندگان را به خاطر سنگینی‌ جثّه از اینکه به راحتی‌ در فضای‌ بالا پرواز کنند بازداشت،



«وَ جَعَلَهُ يَدِفُّ دَفِيفاً،»۲۰
و چنان مقرّر فرمود که بتوانند در نزدیکی‌ زمین به پرواز درآیند.



«وَ نَسَقَهَا عَلَى اخْتِلاَفِهَا فِي الاَْصَابِيغِ بِلَطِيفِ قُدْرَتِهِ، وَ دَقِيقِ صَنْعَتِهِ.»۲۱
پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش به رنگهای‌ گوناگون درآورد.



«فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي قَالَبِ لَوْن لاَ يَشُوبُهُ غَيْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِيهِ;»۲۲
برخی‌ از آنها سراسر در یک رنگ که رنگ دیگری‌ با آن آمیخته نیست درآمده اند،



«وَ مِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي لَوْنِ صِبْغ قَدْ طُوِّقَ (فرّق) بِخِلاَفِ مَا صُبِغَ بِهِ.»۲۳
و دسته ای‌ دیگر در رنگ دیگری‌ فرو رفته اند به جز گردنشان که طوقی‌ از غیر آن رنگ دارند.

۲. عجائب في خلقة الطاووس

«وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُوسُ»۲۴
از عجیب ترین مرغان طاووس است



«الَّذِي أَقَامَهُ فِي أَحْكَمِ تَعْدِيل،»۲۵
که آن را در استوارترین شکل ایجاد کرد،



«وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيد،»۲۶
و رنگهایش را در نیکوترین مرحله نظام داد،



«بِجَنَاح أَشْرَجَ قَصَبَهُ،»۲۷
با بالی‌ که قلمهای‌ آن را به هم پیوست،



«وَ ذَنَب أَطَالَ مَسْحَبَهُ.»۲۸
و دُمی‌ که آن را دراز و کشیده گردانید.



«إِذَا دَرَجَ إِلَى الاُْنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ،»۲۹
چون به جانب طاووس ماده رود آن را باز کند،



«وَ سَمَا بِهِ مُطِلاَّ عَلَى رَأْسِهِ»۳۰
به طوری‌ که بر سرش سایه اندازد،



«كَأَنَّهُ قِلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ.»۳۱
گویی‌ بادبان کشتی‌ ای‌ است از منطقه دارین که کشتیبان آن را از جای‌ خود می‌ گرداند.



«يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ،»۳۲
به رنگش می‌ نازد،



«وَ يَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ.»۳۳
و به نازش می‌ خرامد.



«يُفْضِي كَإِفْضَاءِ الدِّيَكَةِ،»۳۴
چون خروس با ماده اش مباشرت می‌ کند،



«وَ يَؤُرُّ بِمَلاَقِحِهِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لِلضِّرَابِ.»۳۵
و برای‌ جفت گیری‌ همچون شتران نر پر از شهوتی‌ که برای‌ جفت گیری‌ آمده اند با آلات تناسلی‌ خود به او نزدیک می‌ گردد.



«أُحِيلُكَ مِنْ ذلِكَ عَلَى مُعَايَنَة،»۳۶
تو را در این زمینه به دیدن وضع طاووس حواله می‌ دهم،



«لاَ كَمَنْ يُحِيلُ عَلَى ضَعِيف إِسْنَادُهُ.»۳۷
نه مانند کسی‌ که اثبات مطلبی‌ را به سندی‌ ضعیف احاله می‌ دهد.



«وَ لَوْ كَانَ كَزَعْمِ مَنْ يَزْعُمُ»۳۸
واگرآنچه دیگران خیال می‌ کنند که



«أَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَة تَسْفَحُهَا (تنشحط) مَدَامِعُهُ،»۳۹
آمیزش طاووس به آن است که اشکی‌ از چشمهایش سرازیرمی‌ شود



«فَتَقِفُ فِي ضَفَّتَيْ جُفُونِهِ،»۴۰
و در اطراف پلکهایش جمع می‌ گردد



«وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذلِكَ،»۴۱
و ماده آن اشک را به منقار برمی‌ دارد و می‌ خورد،



«ثُمَّ تَبِيضُ»۴۲
سپس تخم گذاری‌ می‌ کند،



«لاَ مِنْ لِقَاحِ فَحْل سِوَى الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ.»۴۳
و نطفه نر بجز اشک بیرون آمده از چشم او نیست،



«لَمَا كَانَ ذلِكَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ!»۴۴
این خیال بی‌ پایه شگفت آورتر از این نمی‌ باشد که مردم بر این گمانند که آمیزش کلاغ با قرار دادن منقار در منقار است.



«تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِيَ مِنْ فِضَّة،»۴۵
انگارمی‌ کنی‌ قلم های‌ بال طاووس میله های‌ چنگکی‌ است ساخته شده از نقره،



«وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ داراتِهِ»۴۶
و آنچه از دایره های‌ عجیب (زرد و سبز) بر بالها روییده



«وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْيَانِ»۴۷
گردنبندهای‌ طلای‌ ناب



«وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ.»۴۸
و پاره های‌ زبرجد است.



«فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الاَْرْضُ قُلْتَ:»۴۹
اگر بالش را به آنچه از زمین می‌ روید تشبیه کنی‌ می‌ گویی‌:



«جَنًى جُنِيَ مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبِيع،»۵۰
دسته گلی‌ است که از شکوفه های‌ بهاران چیده شده.



«وَ إِنْ ضَاهَيْتَهُ بِالْمَلاَبِسِ»۵۱
و اگر آن را به جامه ها مثل بزنی‌



«فَهُوَ كَمَوْشِيِّ الْحُلَلِ»۵۲
همچون حلّه هایی‌ است پر از نقش و نگار،



«أَوْ كَمُونِقِ عَصْبِ الَْيمَنِ.»۵۳
و یا جامه های‌ خوش منظر یمنی.



«وَ إِنْ شَاكَلْتَهُ بِالْحُلِيِّ»۵۴
و اگر آن را به زینت و زیور تشبیه کنی‌



«فَهُوَ كَفُصُوص ذَاتِ أَلْوَان،»۵۵
مانند نگین های‌ رنگارنگی‌ است



«قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَيْنِ الْمُكَلَّلِ.»۵۶
که میان نقره مرصّع به جواهر قرار داده شده.

۳. اختيال الطّاووس

«يَمْشِي مَشْيَ الْمَرِحِ الُْمخْتَالِ،»۵۷
به مانند متکبّر دلشاد راه می‌ رود،



«وَ يَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَيْهِ،»۵۸
و هر زمان دُم و بال خود را می‌ نگرد



«فَيُقَهْقِهُ ضَاحِكاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ، وَ أَصَابِيغِ وِ شَاحِهِ;»۵۹
از زیبایی‌ پیراهن پر از نقش و نگارش و حمایل مرصعش به قهقهه می‌ خندد،



«فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ»۶۰
و هر گاه به پاهای‌ خود چشم می‌ اندازد



«زَقَا مُعْوِلا بِصَوْت يَكَادُ يُبِينُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ،»۶۱
آنچنان فریاد می‌ کشد که معلوم می‌ شود دادخواهی‌ می‌ کند،



«وَ يَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ،»۶۲
و به دردی‌ واقعی‌ گواهی‌ می‌ دهد،



«لاَِنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوَائِمِ الدِّيَكَةِ الْخِلاَسِيَّةِ.»۶۳
زیرا پایش مانند پای‌ خروس دورگه باریک و تیره است،



«وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيصِيَةٌ خَفِيَّةٌ.»۶۴
و از ساق استخوان پایش خاری‌ پنهان برآمده.

۴. عجائب في ألوان الطاووس

«وَ لَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ.»۶۵
در جای‌ تاج خود کاکلی‌ سبز و مزیّن به نقش دارد.



«وَ مَخْرَجُ عُنُقِهِ كَالاِْبْرِيقِ،»۶۶
محل برآمدن گردنش مانند لوله ابریق کشیده و بلند است.



«وَ مَغْرَزُهَا إِلَى حَيْثُ (جنب) بَطْنُهُ كَصِبْغِ الْوَسِمَةِ (الوشمة) الَْيمَانِيَّةِ،»۶۷
جای‌ فرورفتگی‌ گردن تا شکمش چون رنگ نیل یمنی‌ سبز سیر است،



«أَوْ كَحَرِيرَة مُلْبَسَة مِرْآةً ذَاتَ صِقَال،»۶۸
یا چون قطعه دیبایی‌ است که آینه صاف و درخشنده ای‌ بر روی‌ آن نشانده باشند،



«وَ كَأَنَّهُ مُتَلَفِّحٌ بِمِعْجَر أَسْحَمَ;»۶۹
گویا چادری‌ سیاه به خود پیچیده،



«إِلاَّ أَنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مَائِهِ، وَشِدَّةِ بَرِيقِهِ، أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ.»۷۰
و از برّاقی‌ گمان می‌ رود که رنگ سبز خوش نمایی‌ با آن درآمیخته است.



«وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الاُْقْحُوَانِ، أَبْيَضُ يَقَقٌ،»۷۱
در شکاف گوشش خطّی‌ است مانند سر قلم و سپید سپید چون گل بابونه،



«فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِكَ يَأْتَلِقُ.»۷۲
که این سپیدی‌ در میان رنگ سیاه اطرافش می‌ درخشد،



«وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلاَّ وَ قَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْط،»۷۳
کمتر رنگی‌ است که نمونه آن در این حیوان به کار گرفته نشده،



«وَ عَلاَهُ بِكَثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِيقِهِ، وَ بَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ.»۷۴
و به خاطر صیقلی‌ و برّاقی‌ زیاد و درخشش و حسنش آن رنگ را بهتر جلوه داده،



«فَهُوَ كَالاَْزَاهِيرِ الْمَبْثُوثَةِ،»۷۵
و به مانند شکوفه های‌ پراکنده است



«لَمْ تُرَبِّهَا أَمْطَارُ رَبِيع، وَ لاَشُمُوسُ قَيْظ.»۷۶
که بارانهای‌ بهاری‌ و آفتاب با حرارت، هنوز آن را نپروریده.



«وَ قَدْ يَنْحَسِرُ مِنْ رِيشِهِ،»۷۷
گاهی‌ از پر خود بیرون می‌ آید،



«وَ يَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ،»۷۸
و از پیراهنش برهنه می‌ گردد،



«فَيَسْقُطُ تَتْرَى،»۷۹
پرها پشت سر هم می‌ ریزند،



«وَ يَنْبُتُ تِبَاعاً،»۸۰
دوباره پی‌ درپی‌ می‌ رویند،



«فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الاَْغْصَانِ،»۸۱
مانند برگ درختان که در پاییز فرو می‌ ریزند،



«ثُمَّ يَتَلاَحَقُ نَامِياً»۸۲
سپس رشد کرده به هم می‌ پیوندند



«حَتَّى يَعُودَ كَهَيْئَتِهِ قَبْلَ سُقُوطِهِ،»۸۳
تا بار دیگر به صورت اوّل بازگردند.



«لاَ يُخَالِفُ سَالِفَ (ساتر) أَلْوَانِهِ،»۸۴
پر جدید در رنگ آمیزی‌ مانند دفعه اول است،



«وَ لاَ يَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَكَانِهِ!»۸۵
و هر رنگی‌ در جای‌ سابقش قرار می‌ گیرد.



«وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ»۸۶
چون به دقّت در مویی‌ از موهای‌ پر طاووس نظر کنی‌



«أَرَتْكَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً، وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً، وَ أَحْيَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً.»۸۸
یک بار سرخ رنگ، و بار دیگر سبز زبرجدی‌، و مرتبه دیگر زرد طلایی‌ نشان می‌ دهد.

۵. عجز الانسان عن إدراك الحقائق

«فَكَيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ،»۸۹
پس چگونه فکرهای‌ ژرف بین، و عقول باذوق خلقت عجیب این حیوان را درک کند،



«أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِينَ!»۹۰
و چسان توصیف وصف کنندگان وصفش را به نظم آورد،



«وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الاَْوْهَامَ أَنْ تُدْرِكَهُ،»۹۱
با آنکه کوچکترین اجزایش اندیشه های‌ ژرف بین را از درک عاجز نموده



«وَ الاَْلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ؟!»۹۲
و زبان وصف کنندگان را ناتوان کرده است؟!



«فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْق جَلاَّهُ لِلْعُيُونِ،»۹۳
پاک است خداوندی‌ که عقلها را از توصیف مخلوقی‌ چون طاووس مبهوت و مقهور نموده با اینکه آن را چنان در برابر چشمها جلا داده که



«فَأَدْرَكَتْهُ مَحْدُوداً مُكَوَّناً،»۹۴
آن را محدود به حد معیّن



«وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً;»۹۵
وپدیدآمده و بااندام ترکیب یافته و رنگ آمیزی‌ شده درک کرده اند،



«وَ أَعْجَزَ الاَْلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ،»۹۶
وزبانها را ازبیان کیفیت آن درناتوانی‌ نشانده،



«وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ!»۹۷
و آنها را از شرح وصف این حیوان به عرصه عجز کشیده!

۶. عجائب في خلقة الحشرات

«وَ سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ»۹۸
پاک است خداوندی‌ که پاهای‌ موران و پشه های‌ کوچک را استوار کرد



«إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَ الْفَيَلَةِ!»۹۹
تا برسد به بزرگتر از آنها از ماهیان دریا و پیلان عظیم الجثّه،



«وَ وَأَى عَلَى نَفْسِهِ»۱۰۰
و بر خود لازم نموده



«أَلاَّ يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ،»۱۰۱
که هیچ جسمی‌ که جان در آن دمیده جنبش ننماید



«إِلاَّ وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ،»۱۰۲
مگر آنکه مرگ را وعده گاه



«وَ الْفَنَاءَ غَايَتَهُ.»۱۰۳
و فنا را پایان کارش قرار دهد.

۷. خصائص الجنّة

مِنْها فى صِفَةِ الْجَنَّةِ
از این خطبه است در وصف بهشت

«فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ (ببصرك) قَلْبِكَ نَحْوَمَا يُوصَفُ لَكَ مِنْهَا»۱۰۴
آنچه که از بهشت برای‌ تو وصف می‌ شود اگر با چشم دل بنگری‌،



«لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا، وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا،»۱۰۵
به شگفتی‌ هایی‌ که در دنیا پدید شده از شهوات و خوشیها و آرایش هایی‌ که نظر را جلب می‌ کند بی‌ رغبت گردی،



«وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِكْرِ فِي اصْطِفَاقِ أَشْجَار غُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي كُثْبَانِ الْمِسْكِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا،»۱۰۶
و اندیشه ات در میان درختانی‌ که شاخه هایشان به هم می‌ خورد و ریشه هایشان در دل تپه هایی‌ از مشک بر کنار جویهای‌ بهشت پنهان شده سرگردان می‌ گردد،



«وَ فِي تَعْلِيقِ (تغليق) كَبَائِسِ اللُّؤْلُؤِ الرَّطْبِ»۱۰۷
و فکرت در خوشه هایی‌ از مروارید تر



«فِي عَسَالِيجِهَا وَ أَفْنَانِهَا،»۱۰۸
در شاخه های‌ کوچک و بزرگ آن درختان،



«وَطُلُوعِ تِلْكَ الِّثمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَكْمَامِهَا.»۱۰۹
و همچنین پدید آمدن میوه های‌ گوناگون که از غلاف های‌ خود سر برون آورده حیران می‌ شود،



«تُجْنَى مِنْ غَيْرِ تَكَلُّف»۱۱۰
که آن میوه ها بدون زحمت و رنج چیده می‌ شوند



«فَتَأْتِي عَلَى مُنْيَةِ مُجْتَنِيهَا،»۱۱۱
و بر اساس میل چیننده به دست می‌ آیند،



«وَ يُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالاَْعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ، وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ.»۱۱۲
و عسل های‌ پاک و شراب صافی‌ در قصرهای‌ ساکنان بهشت به گردش ی‌ آورند تا هر که بخواهد بهره مند گردد.



«قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْكَرَامَةُ تَتََمادَى بِهِمْ»۱۱۳
بهشتیان مردمی‌ هستند که کرامت الهی‌ به دنبال هم به آنان می‌ رسد



«حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرَارِ،»۱۱۴
تا گاهی‌ که در خانه جاودانی‌ فرود آمدند،



«وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الاَْسْفَارِ.»۱۱۵
و از رنج نقل و انتقال سفرها ایمن شدند.



«فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا يَهْجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ،»۱۱۶
ای‌ شنونده گر دل به آنچه که در بهشت از این مناظر شگفت انگیز به تو روی‌ می‌ آورد مشغول کنی‌



«لَزَهِقَتْ نَفْسُكَ شَوْقاً إِلَيْهَا،»۱۱۷
روحت به تماشای‌ آن از شوق برآید،



«وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالا بِهَا.»۱۱۸
و الان از این مجلس من برای‌ هرچه زودتر رسیدن به آنها به همسایگی‌ اهل قبور خواهی‌ رفت.



«جَعَلَنَا اللهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ يَسْعَى (سَعى) بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الاَْبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ.»۱۱۹
خداوند به رحمت خویش ما و شما را از آن کسانی‌ قرار دهد که از عمق دل و جان برای‌ رسیدن به منازل نیکوکاران سعی‌ و تلاش می‌ نمایند.

تَفسيرُ بَعْضِ ما فى هذِهِ الْخُطْبَةِ مِنَ الْغَريبِ
تفسیر لغات نامأنوس این خطبه

قَوْلُهُ (عَلَيْهِ‌السَّلامُ): «وَ يَؤُرُّ بِمَلاقِحِةِ» الاَْرُّ كِنايَةٌ عَنِ النِّكاح ِ، يُقالُ: اَرَّ الرَّجُلُ الْمَرْاَةَ يَؤُرُّها» اِذا نَكَحَها.
گفتار آن حضرت «یؤرّ بملاقحه» کلمه «ارّ» کنایه از نزدیکی‌ است، عرب گوید: «ارّ الرجل المرأة یؤرّها» آن گاه که مرد با زن نزدیکی‌ کند.

وَ قَوْلُهُ: «كَاَنَّهُ قِلْعُ دارِىٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ» الْقِلْعُ: شِراعُ السَّفينَةِ،
و «کأنّه قلع داری‌ّ عنجه نوتیّه» «قِلْع» بادبان کشتی‌ است،

وَ دارِىٌّ: مَنْسُوبٌ اِلى دارينَ، وَ هِىَ بَلْدَةٌ عَلَى الْبَحْرِ يُجْلَبُ مِنْها الطِّيبُ.
و «داری‌ّ» منسوب به دارین شهری‌ است در ساحل دریا که از آنجا عطر می‌ آورند.

وَ «عَنَجَهُ» اَىْ عَطَفَهُ. يُقالُ: عَنَجْتُ النّاقَةَ ـ كَنَصَرْتُ ـ اَعْنُجُها عَنْجاً اِذا عَطَفْتَها.
«عنجه» یعنی‌ آن را بازگرداند، گفته می‌ شود: «عنجت الناقة ـ کنصرت ـ اعنجها عنجاً» وقتی‌ که سر شتر را برگردانی‌.

وَالنُّوتِىُّ: الْمَلاّحُ.
و «نوتی‌ّ» به معنی‌ کشتیبان است.

وَ قَوْلُهُ (عليه‌السّلام): «ضَفَّتَىْ جُفُونِهِ» اَرادَ جانِبَىْ جُفُونِهِ.
و «ضفّتی‌ جفونه» دو طرف پلک دیده طاووس را منظور فرموده.

وَالضَّفَّتانِ: الْجانِبانِ.
لغت ضفّتان به معنی‌ هر دو جانب است.

وَ قَوْلُهُ (عليه‌السّلام): «وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ» الْفِلَذُ: جَمْعُ فِلْذَة، وَ هِىَ الْقِطْعَةُ.
و فرمایش حضرت «فلذ الزبرجد» فِلَذ جمع فِلذة به معنای‌ قطعه و تکه است.

وَ الْكِبائِسُ جَمْعُ الْكِباسَةِ وَ هِىَ الْعِذْقُ.
«کبائس» جمع کِباسه به معنی‌ خوشه است.

وَ الْعَساليجُ: الْغُصُونُ، واحِـدُها عُسْلُـوجٌ.
«عسالیج» به معنی‌ شاخه هاست، و مفردش «عُسلوج» است.





جعبه ابزار