حی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از
اسماء حسنی خداوند صفت حیّ است که در لغت به این معناست که
مرگ و
نیستی بر او روا نیست.
حیّ (الحیّ)، از
اسماء الهی و به معنای
زنده و متضاد
میّت است و حیّ بودن خدا به این معناست که مرگ و نیستی بر او روا نیست.
راغب اصفهانی از میان وجوه متعددی که برای
حیات ذکر کرده، یک وجه را وصف مختص خدا دانسته و در توضیح آن گفته است که اطلاق حیّ به خدا به معنای این است که (فرض) مرگ درباره او صحیح نیست. لفظ و معنای این واژه به واژههای متناظر آن در زبانهای
عبری،
آرامی و
سریانی بسیار نزدیک است
.
واژه حیّ و جمع آن (اَحیاء)، به صورت
معرفه و
نکره، ۲۴ بار در
قرآن به کار رفته است. حیّ/ الحیّ سیزده بار در قرآن آمده که فقط پنج بار آن، که همگی همراه با الف و لام است، به خدا اشاره دارد.
این نام سه بار
در کنار نام
القیّوم، در تعبیر «الحیّ القیّوم»، دیده میشود.
الحیّ در
حدیث مشهور پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله وسلم، که در آن ۹۹
نام خدا فهرستوار آمده، در کنار القیّوم ذکر شده
و در بند سی و یکم، و به ویژه بند هفتادم، دعای
جوشن کبیر آمده است.
همچنین در برخی
احادیث نبوی تلویحاً گفته شده که «الحیّ القیّوم»
اسم اعظم خداست. بنابر حدیثی نبوی،
اسم اعظم خدا در سه سوره
بقره،
آل عمران، و
طه آمده است که این گفته
پیامبر را اشارهای به «الحیّ القیّوم» دانستهاند.
بهعلاوه،
قول به اسم اعظم بودن «الحیّ القیّوم» را به
ابن عباس نسبت داده و
فخررازی،
براساس روایتی نبوی، این قول را یکی از چهار قول رایج در این باره دانسته و آن را ضعیف شمرده است.
شارحان اسماء
اللّه در توضیح معنای الحیّ درباره خدا به دو شیوه عمل کردهاند: گروهی این نام را صرفاً ناظر به بقا و فناناپذیری خدا دانستهاند و گروهی دیگر آن را با اوصافی چون فعل و ادراک و اختیار مرتبط کردهاند.
گروه نخست در بیان معنای حیّ بودن خدا عباراتی مختلف با مضمونی تقریباً یکسان گفتهاند: حیّ زندهای است که نمیمیرد و دائمی است که
فانی نمیشود
حیّ معنای دوام وجود را افاده میکند و خدا دائماً موجود بوده است و خواهد بود
خدا همواره موجود و موصوف به
حیات است، برخلاف دیگر زندگان که یا قبل از حیات
معدوماند یا بعد از حیات مرگ بر آنان عارض میشود یا هر دو وصف را دارند
حیات، علاوه بر صفت بقای خدا، از صفات ذات اوست و حیّ به معنای وجودی دائمالبقاست که فنا راهی به او ندارد.
طبری
نیز، از میان اقوال مختلف، رأیی مشابه با دیدگاه این گروه را برگزیده است.
در بیان گروه دوم، معنای الحیّ با صفات
علم و
قدرت خدا پیوند خورده است و به نظر میرسد اختلاف نظر درباره ارتباط آن دو با
صفت حیات موجب بروز آرا و اقوال مختلف فلسفی و کلامی در برخی آثار
شرح اسماءاللّه شده است.
به نوشته
حلیمی،
فعل اختیاری فقط از حیّ سر میزند و حیّ بودن خدا، که در
قرآن به آن اشاره شده است، نشان میدهد که جملگی افعال او با
اختیار و
اراده صادر میشود.
غزالی مینویسد که حیّ به معنای «فعال درّاک» است و حیات هر حیّای به اندازه ادراک و فعل اوست و ازاینرو مراتب حیات متفاوت است؛ حیِّ کاملِ مطلقْ، خداست که تمامی مُدرَکات تحت ادراک او و تمامی موجودات تحت فعل او قرار میگیرد.
فخررازی در دو کتابش،
لوامع البینات و
التفسیر الکبیر، به این بحث با دو شیوه پرداخته است. وی در کتاب نخست، که مختص
شرح اسماء
اللّه است، در
تفسیر نام الحیّ به ایجاز فقط به این نکته اشاره کرده که مراد از حیّ بودن خدا در آیات قرآن آن است که او زندهای است که نمیمیرد
اما در التفسیرالکبیر ــ چنانکه از وی انتظار میرود ــ به تفصیل از اختلافات عالمان اسلامی درباره صفت حیات خبر داده است. وی
در بحث اثبات صفات حقیقی خدا، این صفات را به دو قسم کرده است: صفات نسبی و اضافی، نظیر
علم و
قدرت، که لزومآ باید به معلوم و مقدوری تعلق داشته باشد؛ و صفات عاری از نسبت و اضافه، که فقط صفت حیات را شامل میشود.
وی سپس آرای مختلف را در این باره گزارش و ارزیابی میکند:
فلاسفه معنای حیّ را درّاک فعال میدانند و چون درک و فعل نیز نسبی و اضافیاند، حیاتْ صفتی مغایر با علم و قدرت نخواهد بود.
متکلمان حیات را صفتی میدانند که به اعتبار آن، صحیح است که خدا
عالم و
قادر باشد.
گروهی دیگر معتقدند که حیّ بودن خدا به این معناست که قادر و عالم بودن او
ممتنع نیست،
. گفتنی است دستهبندی
فخررازی در فهم عبارات برخی مفسرانِ پیش از او در بیان معنای الحیّ راهگشاست،.
چنانکه
طوسی عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه سوم دارد.
زمخشری عبارتی را مطابق با دیدگاه گروه دوم ذکر کرده است.
فخررازی،
ظاهراً در دفاع از دیدگاه متکلمان، درصدد پاسخ به این اشکال برمیآید که اگر حیات صرفآ به معنای صحت برخورداری از علم و قدرت باشد، وصف خدا به صفت حیات ــ که برای تمامی حیوانات حاصل است ــ در قرآن چه امتیازی برای خداست و چه وجهی دارد؟ پاسخ وی آن است که معنای حیات صرفاً صحت امر مذکور نیست، بلکه کمال حال است و بر این اساس، الحیّ درباره خدا به معنای موجود مطلقاً کامل است که نه در
ذات و نه در صفات، نیستی به آن راه ندارد.
علامه حلی،
پس از اثبات دو صفت قادر و عالم برای خدا، از حیّ بودن او بحث کرده است. او ضمن نقل و رد اقوال دیگران ــ که برخی از آنها ذکر شدــ مینویسد که هر عالم قادری ضرورتآ حیّ است. در واقع، با اثبات علم و قدرت برای خدا، دیگر به اقامه
برهان برای اثبات حیات نیازی نیست.
طباطبائی مینویسد که حیات نحوه وجودی است که
علم و
قدرت از آن تراوش میکند؛
حیات ِ حقیقی، حیات واجب ــ تعالی ــ است، به این معنا که وجود الهی بالذات علم و قدرت دارد و از اینجا معلوم میشود که حصر در «هو الحیّ لااله الّا هُو»،
حصر حقیقی است نه اضافی، و حقیقت حیات که شائبه
مرگ و
فنا در آن نیست
حیات خدای تعالی است.
برخی نیز تعابیر دیگری، همچون «
فعال مدبر»، را در بیان معنای الحیّ به کار بردهاند.
(۱) قرآن.
(۲) ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم (۱۳۵۷).
(۳) ابن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر.
(۴) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت).
(۵) ابوحاتم رازی، کتاب الزینة فی الکلمات الاسلامیة العربیه، چاپ حسین بن فیض اللّه همدانی، قاهره ۱۹۵۷ـ۱۹۵۸.
(۶) سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابی داود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۷) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۸) احمد بن حسین بیهقی، کتاب الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۹) محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج ۵، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
(۱۰) محمد بن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت: دارالمعرفة.
(۱۱) حسین بن حسن حلیمی، کتاب المنهاج فی شعب الایمان، چاپ حلمی محمد فوده، (بیروت) ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۲) حمد بن محمد خطابی، شأن الدعاء، چاپ احمد یوسف دقاق، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۳) حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، چاپ صفوان عدنان داوودی، دمشق ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۴) ابراهیم بن سری زجّاج، تفسیر
اسماء
اللّه الحسنی، چاپ احمد یوسف دقاق، (قاهره) ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۱۵) عبدالرحمان بن اسحاق زَجّاجی، اشتقاق
اسماء
اللّه، چاپ عبدالحسین مبارک، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۶) زمخشری، تفسیر کشاف.
(۱۷) طباطبائی، تفسیر المیزان.
(۱۸) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۱۹) طبری، جامع.
(۲۰) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.
(۲۱) حسن بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی
شرح تجرید الاعتقاد (قسم الالهیات)، چاپ جعفر سبحانی، قم ۱۳۷۵ش.
(۲۲) محمد بن محمد غزالی، المقصد الاسنی فی
شرح معانی
اسماء
اللّه الحسنی، چاپ فضله شحاده، بیروت ۱۹۷۱.
(۲۳) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، قاهره، چاپ افست تهران.
(۲۴) محمد بن عمر فخررازی،
شرح اسماء
اللّه الحسنی للرازی، و هوالکتاب المسمی لوامع البینات
شرح اسماء
اللّه تعالی و الصفات، چاپ طه عبدالروؤف سعد، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۵) عبدالکریم بن هوازن قشیری، التحبیر فیالتذکیر، چاپ ابراهیم بسیونی، قاهره ۱۹۶۸.
(۲۶) ابراهیم بن علی کفعمی، جنّةالامان الواقیة و جنّة الایمان الباقیه، المشتهر بالمصباح، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۷) مجلسی، بحار الانوار.
(۲۸) محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
(۲۹) محمد جواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران ۱۳۵۷ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حیّ»، شماره۶۶۶۳.