• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حضرت مهدی در کتب اهل‌سنت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) دوازدهمین امام شیعیان می‌باشد. ‌ظهور حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) امری مورد اتفاق بین شیعه و سنّی است؛ اهل‌سنت روایات بسیاری را درباره آن حضرت در صحاح سته و کتاب‌هایشان آورده‌اند. در اینجا روایات وارده در آن کتب را ذکر کرده و بررسی می‌کنیم.

فهرست مندرجات

۱ - حضرت مهدی در کتب غیرمسلمانان
       ۱.۱ - تورات
       ۱.۲ - عهد عتیق
       ۱.۳ - انجیل لوقا
۲ - حضرت مهدی در صحاح سته
       ۲.۱ - خروج مردی از اهل‌بیت
       ۲.۲ - مهدی از اهل‌بیت
       ۲.۳ - مهدی از فرزندان فاطمه
       ۲.۴ - زمینه‌سازان حکومت حضرت مهدی
       ۲.۵ - نزول حضرت عیسی و امامت حضرت مهدی
       ۲.۶ - علائم ظهور
              ۲.۶.۱ - روایت‌ها
۳ - حضرت مهدی در بعض کتب اهل‌سنت
       ۳.۱ - حاکم نیشابوری
       ۳.۲ - ابوسالم شافعی
       ۳.۳ - سبط بن‌ جوزی
       ۳.۴ - گنجی شافعی
       ۳.۵ - ابن‌تیمیّه
       ۳.۶ - حمویی خراسانی
       ۳.۷ - ابن‌قیّم
       ۳.۸ - ابن‌صبّاغ
       ۳.۹ - ابن‌طولون
       ۳.۱۰ - عبدالوهّاب شعرانی
       ۳.۱۱ - ابن‌حجر هیتمی
              ۳.۱۱.۱ - دو جریان از امام حسن عسکری
              ۳.۱۱.۲ - کفر منکر مهدی
       ۳.۱۲ - علیّ بن سلطان محمّد
       ۳.۱۳ - احمد بن یوسف
       ۳.۱۴ - عبداللّه بن محمّد شافعی
       ۳.۱۵ - سلیمان قندوزی
       ۳.۱۶ - سیّدمؤمن شبلنجی
۴ - پانویس
۵ - منبع


حتمی بودن خروج مهدی (علیه‌السّلام)، اینکه مهدی (علیه‌السّلام) خواهد آمد امری است که شیعه و سنّی بر آن اتّفاق دارند و حتّی غیر مسلمانان نیز در کتاب‌هایشان مژده یک نجات‌دهنده را در آخرالزّمان به پیروانشان داده‌اند.

۱.۱ - تورات

به عنوان نمونه: در تورات، اشعیای نبی، فصل ۱۱ آمده است:
«... مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد... گرگ با برّه سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری با هم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند... در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد. زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد.»

۱.۲ - عهد عتیق

در عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور۳۷، چنین آمده است:
«... زیرا که شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد.‌ هان! بعد از‌ اندک زمانی شریر نخواهد بود. در مکانش تامّل خواهی کرد و نخواهد بود، و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد... و میراث آنها خواهد بود تا ابدالآباد.»
در سوره انبیاء آیه ۱۰۵ می‌خوانیم: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ انَّ الارضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. یعنی: ما در زبور (داود (علیه‌السّلام)) نوشتیم که سرانجام، وارث زمین بندگان شایسته من خواهند شد. حال یکبار دیگر متن زبور را که در این نوشتار آوردیم بخوانید و با این آیه مقایسه کنید و ببینید که چگونه خداوند این قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آیندگان بدانند که حکومت زمین سرانجام به دست انسان‌های شایسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودی نیست.»

۱.۳ - انجیل لوقا

در انجیل لوقا، فصل۱۲ آمده است:
«کمرهای خود را بسته، چراغ‌های خود را افروخته بدارید، و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند، تا هر وقت آید و در را بکوبد بی‌درنگ برای او باز کنند. خوشابه حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعدّ باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی‌برید پسر انسان می‌آید».
بر خوانندگان محترم مخفی نیست که معنای عبارت انجیل لوقا همان انتظار فرج است که از نظر شیعه منتظر واقعی ظهور امام زمان (علیه‌السّلام) مانند کسی است که منتظر آمدن مهمان عزیزی است که قبلاً خانه را تمیز کرده و غذا را آماده می‌کند. او نیز خانه دل را از آلایش‌های مادّی تمیز کرده و از گناهان می‌پرهیزد. معروف را دوست دارد و بدان امر می‌کند و از منکر بیزار است (نه بی‌تفاوت) و از آن نهی می‌نماید و چون منتظر نابودی ظلم است به‌اندازه توانش با آن می‌ستیزد. یاور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است. این است معنای انتظار فرج که در روایات اهل بیت (علیه‌السّلام) آن را افضل عبادات شمرده‌اند. ترمذی اصل روایت را از رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده است که: «افضل العبادة انتظار الفرج». امّا قطعاً آنها از این روایت آنطور که شیعه معنی می‌کند برداشت نمی‌کنند.


صاحبان صحاح نیز در مورد حتمی بودن خروج مهدی (علیه‌السّلام) روایاتی نقل کرده‌اند که ذیلاً می‌آید.

۲.۱ - خروج مردی از اهل‌بیت

۱ - اگر از عمر دنیا بیش از یک روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی می‌کند تا آنکه مردی از اهل بیتم مبعوث شود که اسم او اسم من است. او زمین را از قسط و عدل پر می‌کند همانگونه که از ظلم و جور پر شد.
۲ - دنیا به پایان نمی‌رسد تا آنکه مردی از اهل بیتم بر عرب حکومت کند که اسم او اسم من است.
۳ - اگر از عمر روزگار فقط یک روز مانده باشد خداوند مردی از اهل بیتم را مبعوث می‌کند که زمین را پر از عدل کند همانگونه که پر از ستم شد.
روایت‌های مزبور از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده است و معنای آنها - چنانچه خوانندگان محترم نیز متوجّهند - این است که خروج مردی از اهل‌بیت پیامبر (علیه‌السّلام) حتمی است نه آنکه یک روز از عمر دنیا مانده و او یک روزه دنیا را پر از عدل و داد می‌کند.

۲.۲ - مهدی از اهل‌بیت

روایات قسمت اوّل این فصل با صراحت می‌گوید که مهدی (علیه‌السّلام) از اهل بیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد. حال به روایات دیگری که آن حضرت را از اهل بیت می‌داند نگاهی می‌افکنیم:
۱ - «المهدیّ منّا اهل البیت». رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: مهدی از ما اهل بیت است.

۲ - پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا برگزیده است و همانا اهل بیت من بعد از من سختی‌ها دیده و از وطن رانده می‌شوند. تا آنکه قومی از ناحیه مشرق پیدا می‌شوند که با آنها پرچم‌های سیاه است و طلب خیر (و حقّ) می‌کنند و به آنها داده نمی‌شود. آنان می‌جنگند و آنچه را که خواستند به آنها می‌دهند و نمی‌پذیرند تا آنکه آن (حکومت) را به مردی از اهل بیتم (یعنی حضرت مهدی (علیه‌السّلام)) می‌دهند و او آن (یعنی زمین) را پر از قسط و عدل می‌کند همانگونه که دیگران آن را پر از ظلم و جور کردند. پس هرکه آن زمان را درک کرد به طرف آنها برود ولو چهار دست و پا بر روی برف و یخ». توضیح آنکه روایت فوق به همین مضمون و یا مشابه آن در مصادر شیعه نیز نقل شده است.

۲.۳ - مهدی از فرزندان فاطمه

(المهدی من ولد فاطمه).
روایت فوق را که می‌فرماید: «مهدی از فرزندان فاطمه است» امّ‌سلمه از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده است. همین روایت با همین سند به این عبارت نیز آمده است:
(المهدیّ من عترتی من ولد فاطمه). یعنی مهدی از عترتم و از فرزندان فاطمه است.
حال با توجّه به آنچه که گذشت و فهمیدیم که صاحبان صحاح (از جمله ابن‌ماجه) پذیرفتند که اوّلاً مهدی از اهل بیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده و ثانیاً از فرزندان فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌باشد، به یک روایت از سنن ابن‌ ماجه نظری می‌افکنیم. او از انس بن مالک و انس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین روایت می‌کند:
(هرچه می‌گذرد امور مردم سخت‌تر شده و دنیا به آنان پشت کرده و مردم بخیل‌تر می‌شوند و ساعت (شاید مراد ساعت قیامت باشد نه ساعت ظهور امام زمان (علیه‌السّلام) چه آنکه برای هر دو زمان، کلمه ساعت استعمال شده است.) بر پا نمی‌شود مگر بر بدترین مردم و مهدی نیست مگر عیسی بن مریم).
تعجّب است از محدّثی مانند ابن‌ماجه که چشم خود را به روی آنچه که خود نقل کرده ببندد و با نقل این روایت، عیسی بن مریم (علیه‌السّلام) را از اهل بیت و از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بداند!
بهترین توجیه این است که بگوئیم دیگران این حدیث را به کتاب او افزودند! در این صورت چه اعتمادی به روایات اهل سنّت! وقتی بشود به صحاح آنها دستبرد زد و حدیثی به آن افزود با بقیّه کتاب‌ها بهتر می‌توان چنین کرد.

۲.۴ - زمینه‌سازان حکومت حضرت مهدی

یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدی یعنی سلطانه.
رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: مردمی از مشرق خروج می‌کنند و زمینه را برای مهدی (علیه‌السّلام) (یعنی حکومت او) فراهم می‌کنند.

یخرج رجل من وراء النّهر یقال له الحارث بن حرّاث، علی مقدّمته رجل یقال له منصور، یوطّی ء او یمکّن لآل محمّد ( (علیه‌السّلام) ) کما مکّنت قریش لرسول اللَّه r وجب علی کل مؤمن نصره او قال «اجابته»
علی (علیه‌السّلام) از رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت می‌کند که فرمود: مردی از آن طرف رود (شاید مراد، دجله یا فرات باشد) خروج می‌کند که به او «حارث بن حرّاث» گویند. پیشرو لشگرش مردی است به نام «منصور» که زمینه را برای حکومت آل محمّد (علیه‌السّلام) فراهم می‌کند همانگونه که قریش برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کردند. بر هر مؤمنی واجب است او را یاری کند (یا آنکه گفته:) «دعوتش را اجابت کند».
ظاهراً آنچه که در قسمت دوم این فصل گذشت همان است که در این قسمت بدان اشاره رفت و آن گروه که از ناحیه مشرق و یا از آن طرف رود خروج می‌کنند به احتمال قریب به یقین اشاره به انقلاب اسلامی ایران دارد و امّا کلمه «حارث» یا «منصور» قطعاً اسم واقعی نیست بلکه «حارث» کسی است که بذر انقلاب عظیمی را کاشت و پیشرو لشگر هم از جانب خدا یاری می‌شود.

۲.۵ - نزول حضرت عیسی و امامت حضرت مهدی

کیف انتم اذا نزل ابن‌مریم فیکم و امامکم منکم.
رسول گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرماید: چگونه خواهید بود آنگاه که پسر مریم در میان شما بیاید و امام شما از شما باشد!
... فینزل عیسی بن مریم فیقول امیرهم: تعال صلّ لنا. فیقول: لا. انّ بعضکم علی بعض امراء تکرمة اللَّه هذه الامّة.
این روایت را ابن‌ماجه نیز‌ اندکی مفصّل‌تر در ضمن حدیثی طولانی که تقریباً ۴ صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده نقل کرده است.
یعنی: ... سپس عیسی بن مریم (علیه‌السّلام) نازل می‌شود. امیر آنها به او می‌گوید: بیا و برای ما نماز بخوان (یعنی به‌عنوان امام جماعت) او می‌گوید: خیر، همانا بعض از شما بر بعض دیگر امیر می‌باشید به خاطر این‌که خداوند این امّت را گرامی داشته است.

این دو حدیث به خوبی نشان می‌دهد که هنگام نزول عیسی بن مریم (علیه‌السّلام) امام او کسی دیگر است که با توجّه به روایات گذشته او جز حضرت مهدی، صاحب الزّمان (صلوات‌اللَّه‌علیه وعجّل‌اللَّه‌فرجه) نیست.
از آنجا که از روایات گذشته فهمیدیم که برنامه اصلی حضرت مهدی (علیه‌السّلام) پرکردن زمین از عدل و داد است، لذا لازم است آن حضرت دارای حکومتی مقتدر و کارگزارانی صالح باشد و این امری است که تقریباً همه فرق مسلمین بدان اعتقاد دارند و نیز از روایات این قسمت روشن شد که عیسی بن مریم (علیه‌السّلام) نیز نازل می‌شود و چون امامت و قدرت حکومت به دست حضرت مهدی (علیه‌السّلام) می‌باشد به ناچار باید گفت که حضرت عیسی (علیه‌السّلام) جهت کمک آن حضرت می‌آید. شاید علّت آن کثرت پیروان مسیحیّت در آن زمان می‌باشد که وقتی حضرت عیسی (علیه‌السّلام) پشت سر امام زمان (علیه‌السّلام) به نماز بایستد آنان که از پیروانش طالب حقّند اسلام را زود می‌پذیرند.
با اینحال می‌بینیم صاحبان صحاح - مخصوصاً بخاری و مسلم - کوشیده‌اند که قدرت حکومت را در آن زمان در اختیار حضرت مسیح (علیه‌السّلام) قرار دهند و در تمامی این دو کتاب اسمی از حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نمی‌بینیم. شاید تصوّر کردند که اگر چشم خود را ببندند دیگران هم نابینا خواهند ماند، غافل از آنکه:
«شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد»

۲.۶ - علائم ظهور

از روایات اهل بیت (علیه‌السّلام) چنین می‌فهمیم که دو دسته نشانه برای ظهور امام زمان (علیه‌السّلام) به وقوع خواهد پیوست. دسته اوّل نشانه‌های عامّی که تا این زمان می‌توان ادّعا کرد همه آنها به وقوع پیوسته است. دسته دوم معروف است به علائم حتمیّه ظهور و آن پنج علامت است:
۱ - خروج سفیانی.
۲ - صیحه آسمانی.
۳ - کشته‌شدن نفس زکیّه.
۴ - خسف بیداء
۵ - خروج یمانی.
تعبیر پنج نشانه فوق به علائم حتمیّه، از خود روایات اتّخاذ شده است.
اهل سنّت مساله خروج سفیانی و خسف بیداء را در روایات خویش نقل کرده‌اند.
در فصل بعد که گفتار بعض دانشمندان اهل سنّت را می‌خوانیم از خروج سفیانی نیز سخن خواهیم گفت.

۲.۶.۱ - روایت‌ها

در صحاح ستّه آمدن لشگری از شام (لشگر سفیانی) و فرو رفتن آنها بین مکّه و مدینه (خسف بیداء) نقل شده است که ذیلاً اقوال آنها می‌آید. همه این روایت‌ها از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد:
بخاری می‌نویسد: لشگری به جنگ کعبه می‌آید (قصد کعبه می‌کنند) و چون به زمین بی‌آب و علفی (بیابان یا بیداء) رسیدند در زمین فرو می‌روند...
مسلم می‌نویسد: یک نفر به خانه خدا پناه می‌برد و لشگری به طرف او می‌رود که در بیابانی فرو می‌روند. او در حدیث بعد، از قول ابوجعفر می‌نویسد که قسم خورد آن بیابان در اطراف مدینه است. (انّها لبیداء المدینه).
ترمذی می‌نویسد: مردم از نبرد با این بیت دست بر نمی‌دارند تا آنکه گروهی به نبرد می‌آیند و چون به بیابانی رسیدند همه آنها در زمین فرو می‌روند.
ابن‌ماجه نیز شبیه آنچه که ترمذی گفته، نقل نموده است.

ابوداود‌ اندکی آن را شکافته و چنین روایت می‌کند:
هنگامی که خلیفه‌ای مرد، اختلافی پدید می‌آید. مردی از اهل مدینه به مکّه می‌گریزد. مردمی از اهل مکّه نزد او رفته و با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند (در اینجا ابوداود می‌نویسد که آن مرد با اکراه قبول می‌کند و این مطلب نمی‌تواند صحیح باشد). لشگری از شام به سوی او می‌رود که در بیابان بین مکّه و مدینه در زمین فرو می‌روند. چون مردم چنین دیدند برگزیدگانی از شام و گروهی از عراق می‌آیند و با او بین رکن و مقام بیعت می‌کنند... او اموال را (عادلانه) تقسیم می‌کند و به سنّت پیامبر رفتار می‌کند...

حاکم در مستدرک روایت ابوداود را اینگونه نقل می‌کند:
با مردی از امّتم بین رکن و مقام به عدد اهل بدر (یعنی ۳۱۳ نفر) بیعت می‌شود و از عراق و شام نیز گروهی به کمک می‌آیند. پس از آن لشگری از شام (به جنگ با او) می‌روند و چون به بیداء رسیدند در زمین فرو می‌روند.
چنانچه ملاحظه می‌فرمایید در هیچکدام از روایات فوق اسمی از سفیانی نیست و نیز ننوشته‌اند که آنکس که با او بین رکن و مقام بیعت می‌شود کیست. امّا از اینکه ابوداود آن را در کتاب المهدی آورده معلوم می‌شود آن مرد حضرت مهدی (علیه‌السّلام) است.
حاکم در مستدرک روایت دیگری دارد که نام سفیانی و فرو رفتن او و لشگرش را در بیابان ذکر می‌کند. روایت چنین است:
مردی (به نام سفیانی) از دمشق خروج می‌کند و... مردی از اهل بیتم (نیز) خروج می‌کند. خبر به سفیانی می‌رسد. او با لشگری به سوی او می‌رود... تا به بیابانی می‌رسند و در آنجا فرو می‌روند و جز یک نفر که خبر آن را می‌آورد کسی نجات نمی‌یابد.
تذکر این نکته لازم است که حدیث دوم حاکم به عنوان حدیثی صحیح به همان شرطی که بخاری و مسلم گفته‌اند روایت شده است که این دو آن را نقل ننمودند.
از بسیاری از روایات فریقین (شیعه و سنّی) چنین بر می‌آید که سفیانی در لشگری که به سوی «مردی از اهل بیت» - که همان مهدی موعود (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) می‌باشد - می‌فرستد، خود در آن لشگر نیست و لذا روایت اخیر مستدرک، که سفیانی را هم جزء کسانی می‌داند که در لشگر مزبور بوده و به زمین فرو می‌روند، نمی‌تواند صحیح باشد.


مساله خروج مردی از اهل بیت (علیه‌السّلام) به نام «مهدی» امری است که علمای زیادی از اهل سنّت درباره آن دست به قلم بردند. یکی از نویسندگان معاصر به نام محمد بن احمد بن اسماعیل، کتابی نوشته بنام «المهدی حقیقة لا خرافه» او در فصل دوم این کتاب مطالبی دارد که ما فهرست آن را در اینجا می‌آوریم:
۱ - اسامی ۳۱ نفر از اصحاب را ذکر می‌کند که احادیث حضرت مهدی (علیه‌السّلام) را روایت کرده‌اند.
۲ - اسامی ۳۸ نفر از دانشمندانی را که آن احادیث را در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند می‌آورد.
۳ - نام ۶۳ نفر از علما را که آن احادیث را صحیح یا حسن دانسته‌اند ذکر می‌کند.
۴ - ۳۱ نفر از دانشمندان را نام می‌برد که مستقلاً کتابی درباره حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نوشته‌اند که بعض از آنها بیش از یک کتاب تدوین نمودند.
ما در این مختصر اسامی ۱۷ نفر از علمای عامّه را - از ابتدای قرن پنجم تا آخر قرن سیزدهم - که درباره حضرت مهدی (علیه‌السّلام) مطالب یا روایاتی نوشتند و نیز بعض از نوشته‌های آنها را می‌آوریم.

۳.۱ - حاکم نیشابوری

حاکم نیشابوری، الامام الحافظ ابوعبداللَّه محمد بن عبداللَّه، متوفّای ۴۰۵ هجری، در جزء چهارم کتاب معروفش «المستدرک علی الصّحیحین» احادیث متعدّدی درباره حضرت مهدی (علیه‌السّلام) دارد که در آنها حضرتش از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) معرّفی شده و او است که جهان را پر از عدل و داد می‌کند.
ما در آخر فصل قبل به دو حدیث، درباره خسف بیداء و خروج سفیانی - اشاره کردیم اینک حدیثی دیگر:
(عن ابی سعید خُدری (رض) قال: قال رسول اللَّه: «لاتقوم السّاعة حتّی تملا الارض ظلماً و جوراً و عدواناً ثمّ یخرج من اهل بیتی من یملاها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً»). یعنی: ساعت (مراد ساعت ظهور است نه ساعت قیامت) بر پا نمی‌شود تا آنکه زمین پر از ظلم و جور و تعدّی شود، سپس از اهل بیتم کسی خروج می‌کند که آن را پر از عدل و داد می‌کند همان‌گونه که پر از ظلم و جور شد.
سپس می‌نویسد: این حدیث صحیحی است به همان شرطی که شیخین (بخاری و مسلم) قرار گذاشتند ولی آندو این را ننوشتند.
تذکّر این نکته نیز لازم است که او کتاب مذکور را - همانطور که از اسمش پیدا است - تالیف کرد تا بگوید روایات صحیح دیگری است که در صحیحین نیامده است. او حدیث ابن‌ماجه را نیز که روایت کرده: «لا مهدی الاّ عیسی بن مریم» در کتابش آورده و می‌گوید: من این حدیث را ننوشتم که به آن احتجاج کنم (یعنی به عنوان حدیثی صحیح آن را نقل کرده باشم) بلکه از راه تعجّب (که چطور ابن‌ماجه آن را در سنن خویش آورده) آن را نوشتم.

۳.۲ - ابوسالم شافعی

ابوسالم کمال‌الدّین محمّد بن طلحة بن محمّد بن حسن شافعی، متوفّای ۶۵۲ هجری، در کتاب «مطالب السّؤول فی مناقب آل الرّسول» چنانچه از نامش پیدا است، در مناقب ائمه ۱۲ گانه شیعه مطالبی دارد. (او نیز آل پیامبر (علیه‌السّلام) را منحصر در ۱۲ امام شیعه می‌داند - دقّت شود -). در باب دوازدهم آن که درباره امام دوازدهم (علیه‌السّلام) است چنین می‌نویسد:
«الباب الثانی عشر فی ابی القاسم محمّد بن الحسن الخالص بن علی المتوکّل ابن‌القانع (یکی از القاب امام جواد (علیه‌السّلام) ) ابن‌علیّ الرّضا ابن‌موسی الکاظم ابن‌جعفر الصّادق ابن‌محمّد الباقر ابن‌علی زین العابدین ابن‌الحسین الزّکی ابن‌علیّ المرتضی امیرالمؤمنین ابن‌ابی طالب، المهدی، الحجّة، الخلف الصّالح، المنتظَر (علیه‌السّلام) و رحمة اللَّه و برکاته».
چنانچه ملاحظه می‌فرمائید او اسامی ۱۲ امام را تقریباً با همان القابی که نزد شیعه مشهورند معرّفی می‌کند. معلوم می‌شود که آنان همیشه با این القاب شناخته می‌شدند. او پس از تعریف از امام عصر (عجّ) می‌نویسد:
«امّا نسبه اباً و امّاً فابوه الحسن الخالص ابن... (تا آخر اسامی که دیگر تکرار نمی‌کنیم.) و امّه امّ ولد تسمّی صقیل (صحیح آن صیقل است.) و قیل حکیمه (حکیمه خاتون عمّه امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) بوده که هنگام تولّد حضرت ولی عصر (علیه‌السّلام) در آنجا حضور داشت.) و قیل غیر ذلک، و امّا اسمه فمحمّد و کنیته ابوالقاسم و لقبه الحجّة و الخلف الصّالح و قیل المنتظَر».

خلاصه معنای این فراز چنین است:
پدرش امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) و مادرش صیقل یا حکیمه یا غیر آن و اسمش محمّد و کنیه‌اش ابوالقاسم و لقبش حجّت و خلف صالح بوده و منتظَر هم گفته‌اند.
او همچون بسیاری از دانشمندان اهل سنّت، امام زمان (علیه‌السّلام) را فرزند امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) دانسته و کنیه و لقب او را همچون شیعیان بیان کرده است.
آنگاه بعض از روایاتی را که از ابوداود و ترمذی نقل کردیم آورده و حدیث منقول در صحیحین را که: «کیف انتم اذا نزل ابن‌مریم فیکم و امامکم منکم»، به پنجمین قسمت از فصل قبل رجوع فرمائید. بر آن حضرت تطبیق می‌دهد و بعد از نقل بعض روایات چنین نتیجه می‌گیرد که حضرت مهدی (علیه‌السّلام) از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و نیز از عترت و اهل بیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و هم‌نام آن حضرت بوده و او است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند و او از فرزندان عبدالمطلّب و یکی از سروران بهشت است. اشاره به روایتی است که در از انس بن مالک نقل شده که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتیم من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی ( (علیه‌السّلام) )». سپس اشکال می‌کند که اگر کسی بگوید اینها دلیل نیست که او همان ابوالقاسم محمّد بن حسن است چه آنکه فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) زیادند و تا روز قیامت هر که از ذریّه او باشد از فرزندان آن حضرت و از عترت طاهره و از اهل بیت است. پس باید دلیل دیگری برای اثبات ادّعای خود بیاورید.
در جواب می‌گوید که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای او نشانه‌هائی از رخسار و جبهه و بینی و غیر ذلک فرمودند و همه آنها بر فرزند امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) تطبیق می‌کند.
مجدّداً اشکال می‌کند که شاید بعدها شخص دیگری از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) با همین مشخّصات به دنیا بیاید.
جواب می‌دهد که وقتی با همان نشانی کسی پیدا شد، به صرف احتمال نمی‌توان از آن دست برداشت و اگر بخواهیم اینگونه عمل کنیم هر نشانه‌ای برای هر امری که در روایت آمده باشد احتمال وجود امر دیگری با همان نشانی وجود دارد. باید گفت اگر در روایتی نشانه‌ای برای امری ذکر شده باشد، اگر بنا بود که این نشانه تکراری باشد نشانه از نشانه بودن ساقط خواهد شد مثل اینکه کسی بگوید درب منزل ما که در فلان کوچه است سبز رنگ است که اگر غیر از آن منزل، منزل دیگری نیز سبز رنگ باشد نمی‌تواند نشانه باشد و لذا ما نشانه‌هائی را که در روایات برای امری وارد شده باشد منحصر به فرد می‌دانیم. آنگاه چنین ادامه می‌دهد:
مسلم در صحیح خود نوشته است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عمر فرمود: شخصی از اهل یمن به نام اویس با این مشخّصات می‌آید. اگر می‌توانی از او طلب مغفرت کن، و چون شخص مزبور با همان نشانه‌ها پیدا شد دیگر عمر نگفت شاید بعداً کسی دیگر با همین مشخّصات بیاید.
همچنین است قضیّه خوارج و نیز حال یهود که وقتی نبیّ مکرّم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با همان نشانه‌هائی که در تورات ذکر شد مبعوث گردید، گفتند: شاید کسی دیگر با همین نشانه‌ها بیاید و خداوند آنان را سرزنش کرد. اشاره به آیه ۸۹ از سوره بقره که خداوند آنان را لعنت می‌کند. بنابراین اگر ما کسی را با همان صفاتی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود یافتیم و آن در وجود محمّد بن الحسن، الحجّة، الخلف الصّالح، متجلّی شد دیگر منتظر شخص دیگری با همان صفات نباید بمانیم.

بعد از آن اشکال دیگری مطرح می‌کند که: آنچه گفتی درست است امّا در روایت آمده است که اسم پدر او اسم پدر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است در حالی که اسم پدر خلف صالح حسن است نه عبداللَّه.
در جواب می‌گوید: اوّلاً - در زبان عرب به جدّ اعلا نیز پدر اطلاق می‌شود. چنانچه در قرآن آمده: «مِلَّةَ اَبیکُمْ اِبْراهیمَ؛ یعنی: (این آیین همان) آیین وروش پدرتان ابراهیم می‌باشد.» ثانیاً - بر کنیه نیز «اسم» گفته می‌شود. بخاری و مسلم نقل کردند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی (علیه‌السّلام) را ابوتراب نامید و «اسمی» نزد او محبوب‌تر از آن نبود. (توجّه داشته باشید که «ابوتراب» «کُنیه» است نه «اسم»). اینکه در روایت آمده است که اسم پدر او عبداللَّه است به این اعتبار می‌باشد که جدّ اعلای او یعنی امام حسین (علیه‌السّلام) «ابوعبداللَّه» بود، یعنی او فرزند حسین است نه حسن که کنیه او ابومحمّد بود (البتّه ما استدلال او را بسیار خلاصه کردیم گرچه جای تامّل نیز می‌باشد).
مشابه استدلال اخیر او را به‌طور خلاصه «محمّد بن یوسف گنجی شافعی» در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزّمان» آورده آنگاه اسامی بیش از ۳۰ نفر را که روایت «اسمه اسمی» (که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: اسم او اسم من است) را نقل کردند می‌آورد که هیچ کدام از آنها جمله و «اسم ابیه اسم ابی» (که آن حضرت فرموده باشد: و اسم پدرش اسم پدر من است) را بدان نیفزودند مگر «عبیداللَّه بن موسی» از «زائده». آنگاه نتیجه می‌گیرد که هیچ عاقلی شکّ نمی‌کند که این اضافی - باتوجّه به اینهمه مخالف - اعتباری ندارد.

۳.۳ - سبط بن‌ جوزی

سبط بن‌ جوزی متوفّای ۶۵۴ هجری در کتاب تذکرة الخواص، معروف به: «تذکرة خواصّ الامّة فی خصائص الائمّة (علیه‌السّلام)» در فصل مربوط به امام زمان (علیه‌السّلام) تحت عنوان: «فصل فی ذکر الحجّة المهدی» چنین می‌نویسد:
«هو محمّد بن الحسن بن علی بن... علی بن ابی طالب علیه (وعلیهم) السّلام و کنیته ابوعبداللَّه و ابوالقاسم و هو الخلف الحجّة صاحب الزّمان، القائم و المنتظَر و التّالی و هو آخر الائمّة». او در ابتدا اسامی دوازده امام (علیه‌السّلام) را به ترتیب نقل کرده (که ما به جهت اختصار در اینجا و در موارد دیگر چند نقطه می‌گذاریم.) و پس از آن کنیه‌ها و القاب حضرت مهدی (علیه‌السّلام) را ذکر می‌کند و می‌گوید که او آخرین امام‌ها (ی شیعه) است. آنگاه این حدیث را با سندش از ابن‌عمر نقل می‌کند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «یخرج فی آخر الزّمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته ککنیتی یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً فذالک هو المهدی»؛ یعنی: در آخرالزّمان مردی از فرزندانم خروج می‌کند که اسمش مانند اسم من و کنیه‌اش مانند کنیه من است. زمین را پر از عدل می‌کند همانگونه که پر از ستم شد و او همان مهدی است. و خود این را حدیثی مشهور می‌داند.
سپس چند روایت دیگر نقل کرده و درباره رفع استبعاد از طول عمر آن حضرت مثال‌هائی از معمّرین تاریخ آورده و پس از نقل شعری در مدح ائمّه (علیه‌السّلام) می‌نویسد: «قلت: و من شروط الامام ان یکون معصوماً لئلاّ یقع فی الخطا و لانّهم حجج اللَّه علی عباده و من شرط الحجّة العصمه من کلّ وصمه. انتهی ذکر الائمّة (علیه‌السّلام)». یعنی: از شروط امام این است که معصوم باشد تا در خطا واقع نشود (او به حقّ معنای عصمت را عصمت از خطا دانسته است نه عصمت از گناه و این عصمت است که از جانب خداوند به بندگان برگزیده‌اش داده می‌شود چه آنکه اگر آنان - که پیشوایان امّتند - در خطا واقع شوند و یا سهو و نسیان به آنان دست دهد دود آن به چشم پیروانشان می‌رود که گفتارشان را وحی‌منزل می‌دانند و خطا و سهو یا نسیان، طبیعی هر انسانی است و معصوم کسی است که از چنین نقصی مصون باشد و این نخواهد شد مگر با عنایت خاصّه الهیّه).
دیگر آنکه آنان حجتّ‌های خدا بر بندگانش می‌باشند و شرط حجّت بودن مصون بودن از هر عیب می‌باشد.
در آخر عبارت افزوده است: «تمام شد یاد ائمّه (علیه‌السّلام)». (که امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فرموده است: پدرم فدای پسر بهترین کنیزان باد) می‌نویسد:
«اگر گفته شود که این مرد کیست، در جواب گوئیم: امّا امامیّه، آنها می‌گویند که او امام دوازدهم آنها است و مادر او کنیزی بود به نام نرجس و امّا اصحاب ما (یعنی معتزله)، آنان می‌گویند که او مردی فاطمی است (یعنی از اولاد فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌باشد) که در آینده به دنیا خواهد آمد و مادر او کنیزی است و او الآن موجود نیست».
آنگاه سؤال دیگری مطرح می‌کند خوانندگان محترم توجّه داشته باشند که این سؤالات مربوط به مطالبی است که در شرح نهج البلاغه آن را به عنوان حدیث نقل کرده است و برداشت او از رجعت و انحصار آن به گروهی از بنی‌امیّه و غیر آن جهت انتقام‌گیری نیز خالی از اشکال نیست و ما در اینجا قول این دانشمند معروف اهل سنّت را نقل می‌کنیم نه آنکه در صدد ردّ و ایراد نیز باشیم. که: از بنی‌امیّه چه کسی در آن زمان موجود است که آن مرد (فاطمی) از آنها انتقام می‌گیرد؟ در جواب می‌گوید: «امّا امامیّه، آنها قائل به رجعتند و می‌گویند که وقتی امام منتظَر آنها ظاهر شد، گروهی از بنی‌امیّه و غیر آنها رجعت می‌کنند و او از همه دشمنان آل محمّد (علیه‌السّلام) انتقام می‌گیرد». آنگاه قول معتزله را چنین نقل می‌کند: «و امّا اصحاب ما، آنها می‌گویند که خدا در آخرالزّمان مردی از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را خلق می‌کند که اکنون موجود نیست و او زمین را پر از عدل و داد می‌کند همانگونه که پر از ظلم و جور شد و از بیدادگران به شدیدترین وجهی انتقام می‌گیرد و مادرِ او - همانطور که در این خبر و غیر آن از سایر اخبار آمده - کنیزی است و اسم آن مرد نیز محمّد است همچون اسم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم). آن مرد آنگاه ظاهر می‌شود که بر بسیاری از سرزمین‌های اسلام پادشاهی از تبار بنی‌امیّه استیلا یافته است و او همان سفیانی است از فرزندان ابوسفیان بن حرب بن امیّه که در خبر صحیح (چنانچه نقل کردیم) وعده آن داده شده و آن امام فاطمی او و پیروانش از بنی‌امیّه و غیر آنها را می‌کشد و در این هنگام مسیح (علیه‌السّلام) از آسمان فرود می‌آید و...»
در شرح نهج البلاغه نیز از حضرت مهدی (علیه‌السّلام) یاد کرده و می‌گوید که اجماع همه فرقه‌های اسلامی است که دنیا به آخر نمی‌رسد مگر با قیام آن حضرت.

ما گفتار این دانشمند اهل سنّت را، که بر خلاف عقیده شیعه و حتّی بر خلاف عقیده بسیاری از علمای اهل سنّت است، عیناً ترجمه کردیم تا عدّه‌ای با دیدن یا شنیدن بعض تمجیدهائی که او از امیرامؤمنین (علیه‌السّلام) نموده است، او را شیعه ندانند. در حالی که حضرت امیر (علیه‌السّلام) کسی است که غیر مسلمانان نیز او را تعریف و تمجید نموده و درباره شخصیّت بی‌نظیر او کتاب‌ها نوشته و اشعاری سروده‌اند که نمونه آن عبدالمسیح انطاکی است که قصیده‌ای طولانی - و شاید بتوان گفت طولانی‌ترین قصیده (۵۵۹۵ بیت) در مدح امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) سروده است. علاّمه امینی (رحمة‌الله‌علیه) ۱۵ بیت آن را در الغدیر نقل کرده است.

۳.۴ - گنجی شافعی

محمّد بن یوسف بن محمّد گنجی شافعی، او در سال ۶۵۸ هجری به شهادت رسید. سبب شهادتش نوشتن کتابی بود به نام: کفایة الطّالب فی مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (صلوات‌اللَّه‌وسلامه‌علیه) با آنکه مستندات آن، محدّثین اهل سنّت می‌باشند با اینحال به جرم این گناه نابخشودنی! در ۲۹ رمضان در جامع دمشق کشته شد. آری، این است رفتار آنانکه دم از پیروی از سنّت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌زنند با کسانی که حقّ می‌گویند. در مقدّمه کتابمان: «پیامبر در صحاح» علّت کشته شدن «نسائی» صاحب سنن را نوشتیم که بیان‌گر یکی دیگر از رفتار اهل سنّت با علمای خودشان می‌باشد.
این دانشمند اهل سنّت کتابی دارد به نام: البیان فی اخبار صاحب الزّمان (علیه‌السّلام)، که ما فقط به ذکر عناوین ابواب سیزده‌گانه آن اکتفا می‌کنیم و این عناوین، اجمالاً بیان‌کننده عقاید نویسنده آن می‌باشد:
۱ - درباره خروجش در آخرالزّمان.
۲ - درباره این حدیث نبوی که: «مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است».
۳ - درباره این حدیث که: «مهدی از سادات اهل بهشت است». متن عربی آن چنین است: «نحن ولدَ عبدالمطّلب سادة اهل الجنّة انا و حمزه و علی و جعفر و الحسن و الحسین و المهدی ((علیه‌السّلام))».
۴ - درباره امر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به پیروی از مهدی (علیه‌السّلام).
۵ - درباره یاری نمودن اهل مشرق آن حضرت را.
۶ - درباره مدّت سلطنت آن حضرت بعد از ظهور.
۷ - در اینکه او در نماز، امامِ حضرت عیسی (علیه‌السّلام) خواهد بود.
۸ - پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مشخّصات مهدی (علیه‌السّلام) را بیان می‌فرماید.
او در ذیل عنوان فوق، روایت: «مهدی طاوس اهل بهشت است» را نیز نقل می‌کند.
۹ - پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصریح می‌فرماید که مهدی (علیه‌السّلام) از فرزندان حسین (علیه‌السّلام) است.
۱۰ - درباره کَرَم مهدی (علیه‌السّلام).
۱۱ - در ردّ این قول که، «مهدی همان عیسی بن مریم است». (اشاره به روایت ابن‌ماجه که بحثش گذشت).
۱۲ - درباره این حدیث نبوی که: «امّتی که من در اوّل آن و عیسی در آخر آن و مهدی در وسط آن است هلاک نخواهد شد».
۱۳ - درباره کنیه او و اینکه خُلق و خُویَش شبیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد. او در آخر باب اوّل - چنانچه گذشت - استدلال می‌کند که پدر حضرت مهدی (علیه‌السّلام) همان امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) بوده است.

۳.۵ - ابن‌تیمیّه

ابن‌تیمیّه متوفّای ۷۲۸ هجری، در جزء چهارم کتاب منهاج السنّة حدیث نبوی: «یخرج فی آخرالزّمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته کنیتی یملا الارض عدلاً کما ملئت جوراً.» یعنی: در آخرالزّمان مردی از فرزندانم خروج می‌کند که اسمش مانند اسم من و کنیه‌اش کنیه من است. زمین را پر از عدل می‌کند همانگونه که پر از ستم شد. را قبول داشته و او را همان «مهدی» (علیه‌السّلام) می‌داند و نیز بعض احادیثی را که ابوداود و ترمذی، دائر بر حتمی بودن این خروج و اینکه آن حضرت از عترت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) است، آورده‌اند نقل کرده و آنها را احادیثی صحیح می‌داند.

۳.۶ - حمویی خراسانی

شیخ‌السلام ابراهیم بن محمّد بن مؤیّد حمویی خراسانی، متوفّای ۷۳۲ هجری در کتاب: فرائد السّمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السّبطین و الائمّة من ذرّیّتهم (علیه‌السّلام)، روایات زیادی در مورد حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که بعض آنها قبلاً گذشت. از جمله روایاتی که این عالم اهل سنّت نقل می‌کند این است که حضرت مهدی (علیه‌السّلام) دارای غیبت است و نیز: «هر که خروج مهدی (علیه‌السّلام) را انکار کند به آنچه که بر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شده کافر گشته است.» و نیز: «انتظار فرج افضل عبادات است.» و نیز در ضمن همین روایات، به مساله ولایت و وصایت ائمّه اثناعشر (علیه‌السّلام) اشاره شده و در بعض از آنها اسامی آن بزرگواران نیز آمده است.

مؤلّف محترم، این روایات را در باب ۶۱ از سمط دوم از فوائد السّمطین، در ضمن ۱۵ عنوان نقل کرده و در آخر آن با سندش از ابن‌عباس چنین روایت می‌کند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود:
«همانا علیّ بن ابی‌طالب پیشوای امّتم و بعد از من جانشین من در میان آنها است و از فرزندانش قائم منتظَر است، آنکس که خدا به دست او زمین را از قسط و عدل پر می‌کند همانگونه که از ظلم و جور پر شد. قسم به آنکس که مرا به عنوان بشارت دهنده به حقّ برانگیخت، آنان که در زمان غیبتش بر امامت او ثابتند بسیار‌ اندکند.
جابر بن عبداللّه انصاری برخاست و گفت: یا رسول اللَّه! آیا قائم از فرزندانت غیبت دارد؟ فرمود: آری، به پروردگارم قسم. همانا خداوند به همین غیبت مؤمنین را آزموده و کافران را نابود می‌کند. ‌ای جابر! این امر از امر خدا و سرّی از سرّ او بوده و علمش از بندگان مخفی است. مبادا در آن به شکّ افتی که شکّ در امر خدا کفر است» متن عربی این روایت چنین است: «ان علیّ بن ابی طالب امام امّتی و خلیفتی علیها من بعدی و من ولده القائم المنتظر الذی یملا اللَّه به الارض عدلاً و قسطا کما ملئت ظلما و جورا و الذی بعثنی بالحقّ بشیرا ان الثّابتین علی القول به فی زمان غیبته لاعزّ من الکبریت الاحمر فقام علیه جابر بن عبد اللَّه الانصاری فقال: یا رسول اللَّه! و للقائم من ولدک غیبة؟ قال: «ای و ربّی لیمحّص اللَّه به الذین آمنو و یمحق الکافرین. یا جابر! انّ هذا الامر من امر اللَّه و سرّ من اسرار اللَّه. علمه مطویّ عن عباده. فایّاک و الشّکّ فیه! فانّ الشّکّ فی امر اللَّه کفر».

۳.۷ - ابن‌قیّم

ابن‌قیّم، متوفّای ۷۵۱ - که از شاگردان ابن‌تیمیّه بود، در فصل پنجاهم کتاب: المنار المنیف فی الصّحیح و الضعیف، درباره حضرت مهدی (علیه‌السّلام) روایاتی نقل می‌کند که همه آنها قبلاً گذشت. او روایت: «لا مهدی الاّ عیسی بن مریم.» را که ابن‌ماجه در سنن خویش آورده ذکر نموده و آن رابه ضعف سند و به تعارضش با روایاتی که مهدی (علیه‌السّلام) را از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) می‌داند و نیز به غیر آن ردّ می‌کند.

۳.۸ - ابن‌صبّاغ

ابن‌صبّاغ مالکی علی بن محمّد، متوفّای ۸۵۵ در فصل دوازدهم از کتاب: الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة (علیه‌السّلام)، چنین می‌نویسد:
«الفصل الثّانی عشر فی ذکر ابی القاسم محمّد الحجّة الخلف الصّالح ابن‌ابی محمّد الحسن الخالص» و در ادامه چنین می‌نویسد: «و او امام دوازدهم است و (ذکر) تاریخ ولادت و دلایل امامتش و (نیز) ذکر بعض از اخبارش و غیبتش و مدّت قیام دولت او و (نیز) ذکر کنیه و نسبش و غیر آن از آنچه که به او مربوط می‌شود». متن عربی آن چنین است: «و هو الامام الثّانی عشر و تاریخ ولادته و دلایل امامته و ذکر طرف من اخباره و غیبته و مدّة قیام دولته و ذکر کنیته و نسبه و غیر ذلک ممّا یتّصل به». و بعد از نقل چند روایت می‌نویسد:

«ابوالقاسم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص در شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ در سامرّا به دنیا آمد و امّا نسبش از جهت پدر و مادر: او ابوالقاسم محمّد الحجّة پسر حسن خالص پسر علی‌ هادی... پسر علی بن ابی‌طالب (صلوات‌اللَّه‌علیهم‌اجمعین) می‌باشد و امّا مادرش او کنیزی بود به نام نرگس، بهترین کنیزان، و گفته شد که اسم او غیر آن (نرگس) می‌باشد. کنیه او ابوالقاسم و لقبش حجّت، مهدی، خلف صالح، قائم، منتظَر (یعنی کسی که همه در انتظار اویند)، صاحب الزّمان و مشهورترین آنها مهدی است» و بعد از نقل روایات متعدّدی درباره آن حضرت، آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» اشاره به آیه: «هو الّذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه» که در قرآن مجید سه بار ذکر شده است. ۱- سوره توبه، آیه ۳۳. ۲ - سوره فتح، آیه ۲۸. ۳- سوره صفّ، آیه ۹.
یعنی: او است خدائی که رسولش را به همراه هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن (دین) را بر تمامی ادیان (و مکاتب) غلبه دهد. را از قول سعید بن جُبیر، مربوط به آن حضرت می‌داند. آنگاه با نقل روایاتی درباره علائم ظهور، آن را به پایان می‌برد.

۳.۹ - ابن‌طولون

ابن‌طولون، از دانشمندان قرن دهم، متوفّای ۹۵۳، و از اهالی دمشق می‌باشد. او در کتابش به نام: «الائمة الاثناعشر» درباره امام دوازدهم چنین می‌نویسد:
«و ثانی عشر هم ابنه (یعنی ابن‌الحسن العسکری) محمّد بن الحسن و هو ابوالقاسم محمّد بن الحسن بن علیّ الهادی ابن‌محمّد الجواد ابن... علیّ بن ابی طالب رضی اللَّه عنهم». و او را همان مهدی می‌داند. آنگاه شعری را نقل می‌کند که در آن اسامی آن بزرگواران به ترتیب آمده است.

۳.۱۰ - عبدالوهّاب شعرانی

عبدالوهّاب شعرانی، متوفّای ۹۷۳ در کتاب: الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر حضرت مهدی (علیه‌السّلام) را فرزند امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) دانسته و می‌نویسد که تاریخ ولادت او نیمه ماه شعبان سال ۲۵۵ بوده و اکنون که سال ۹۵۸ است عمر او ۷۰۶ سال می‌باشد. (صحیح آن ۷۰۳ است).

۳.۱۱ - ابن‌حجر هیتمی

ابن‌حجر هیتمی مکّی، متوفّای ۹۷۴ در کتاب: الصّواعق المحرقه، که در ردّ بر شیعه نوشته است - می‌نویسد:
آیه دوازدهم: «و انّه لعلمٌ للسّاعة؛ یعنی: همانا او (حضرت عیسی (علیه‌السّلام)) علم است برای ساعت.» (شاید مراد این است که حضرت عیسی (علیه‌السّلام) وقتی نزول کرد باعث می‌شود که مردم علم به ساعت ظهور امام زمان (علیه‌السّلام) پیدا کنند.)
تذکّر این نکته نیز لازم به نظر می‌رسد که ابن‌حجر در کتاب مزبور بیش از ۱۵ آیه در فضائل اهل بیت (علیه‌السّلام) ذکر کرده که دوازدهمین آنها آیه فوق است که بعد از نقل آن می‌نویسد که این آیه درباره مهدی (علیه‌السّلام) نازل شده است. آنگاه می‌نویسد: به زودی احادیثی که صراحت دارد او از اهل بیت نبوی است خواهد آمد. سپس می‌افزاید: حال که چنین است (یعنی حال که آیه فوق مربوط به حضرت مهدی (علیه‌السّلام) بوده و او نیز از اهل بیت می‌باشد معلوم می‌شود که) نسل فاطمه و علی (علیه‌السّلام) با توجّه به آیه فوق دارای برکت می‌باشد (که تا آخرالزّمان این نسل پاک استمرار دارد) و خدا از آن دو پاکانی خارج می‌کند و نسل آنها را کلیدهای حکمت و معدن‌های رحمت قرار می‌دهد و آن به این دلیل است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن دو و ذرّیه آنها را از شیطان رانده شده در پناه خدا قرار داد.
آنگاه جریان ازدواج آندو را شرح می‌دهد و از ابوداود روایت می‌کند که ابوبکر و عمر از فاطمه (سلام‌الله‌علیها) خواستگاری کردند و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از آندو رو برگرداند. آنها نزد علی (علیه‌السّلام) رفته و از او خواستند که به خواستگاری برود. سپس بعد از نقل ازدواج آن دو و اینکه این ازدواج به امر خدا صورت گرفت، روایات مربوط به خروج حضرت مهدی (علیه‌السّلام) را در طی چند صفحه مطرح می‌کند و در ضمن آنها حدیث: «لا مهدی الاّ عیسی بن مریم» را متعرّض شده و آن را به خاطر مجهول بودن محمّد بن خالد (که در سند آن حدیث است) قبول نمی‌کند.

۳.۱۱.۱ - دو جریان از امام حسن عسکری

آنگاه دو جریان درباره امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که آوردن آن در این نوشتار خالی از لطف نیست:
۱ - امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) کودک بود و می‌گریست و کودکان دیگر بازی می‌کردند. بهلول، -که پنداشت او حسرت اسباب‌بازی‌های آنها را می‌خورد- به او گفت: آیا برایت چیزی بخرم که با آن بازی کنی؟ گفت: ‌ای کم‌عقل! ما برای بازی آفریده نشدیم. گفت: پس برای چه خلق شدیم؟ گفت: برای کسب علم و عبادت. گفت: از کجا می‌گوئی؟ گفت: از قول خدای عزّوجلّ: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ؟؛ یعنی: آیا پنداشتید که ماشما را بیهوده (و برای بازی) آفریدیم و شما به سوی ما برنمی‌گردید؟»
بهلول از او خواست که موعظه‌اش کند. حضرتش در ضمن چند بیت شعر‌ اندرزش داد و خود بیهوش بر زمین افتاد و چون به هوش آمد بهلول به او گفت: چه شده! تو که کودکی و گناهی نداری. گفت: از من دور شو‌ ای بهلول! من دیدم که وقتی مادرم می‌خواهد هیزم بزرگ آتش بگیرد از هیزم‌های کوچک استفاده می‌کند، می‌ترسم که من از هیزم‌های کوچک جهنّم باشم.

۲ - آنگاه که امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) در زمان معتمد زندانی گشت، در سامرّا قحطی شد. خلیفه - معتمد پسر متوکّل - دستور داد که برای نماز باران بروند. سه روز نماز خواندند و خبری نشد. مسیحیان همراه راهبی بیرون رفتند و چون راهب دست خود را به آسمان بلند می‌کرد باران می‌آمد. روز دوم نیز چنین شد. اینجا بود که افراد ضعیف‌الایمان به شکّ افتادند و عدّه‌ای نیز از دین برگشتند. این امر بر خلیفه گران آمد. (چون او به عنوان خلیفه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر مسند قدرت تکیه زده بود، و چون مردم از دین برگردند قدرت او نیز رو به زوال خواهد رفت.) دستور به احضار امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) داد و به او گفت: امّت جدّت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را، قبل از آنکه هلاک شوند، دریاب. ببینید چگونه خلیفه ستمکار عبّاسی با علم به عظمت مقام معنوی امام (علیه‌السّلام) او را زندانی کرده و چون قدرت خود را در خطر می‌بیند به عنوان نجات امّت از گمراهی از حضرتش استمداد می‌طلبد و عاقبت نیز همچون نیاکانش او را به شهادت می‌رساند و امام زمان (علیه‌السّلام) را هم تحت تعقیب قرار می‌دهد و حضرتش به سرداب می‌رود و دیگر جز عدّه معدودی کسی او را نمی‌بیند تا آنکه روزی ظاهر شود و جهانی را از لوث وجود معتمدهای زمان پاک کند. (عجّل‌اللَّه‌تعالی‌فرجه‌الشّریف). حضرت فرمود: فردا بیرون بروند و من انشاءاللَّه شکّ آنها را بر طرف می‌کنم و با خلیفه صحبت کرد که اصحابش را از زندان آزاد کند. او نیز چنین کرد.
فردا چون مردم برای طلب باران بیرون رفتند و راهب دست خود را همراه نصاری بالا برد، آسمان را ابر فرا گرفت. امام حسن (علیه‌السّلام) دستور داد دست راهب را بگیرند. دیدند که در دستش استخوانی است. آن را از دستش گرفت و فرمود: حال طلب باران کن. او دستش را بالا گرفت. ابرها کنار رفت و خورشید نمایان شد. مردم تعجّب کردند. خلیفه به امام حسن (علیه‌السّلام) گفت: سرّ آن چیست؟ فرمود: این استخوان پیامبری است که این راهب از بعض قبور آن را یافته است و چون زیر آسمان قرار گیرد باران می‌آید. آن را آزمودند. همان‌طور بود که فرمود. لذا شکّ و شبهه از مردم بر طرف شد و حضرتش با عزّت و احترام به منزلش رفت و خلیفه نیز هر از چندی هدایائی برایش می‌فرستاد. تا آنکه در سامرّا در سنّ ۲۸ سالگی از دنیا رفت و گفته‌اند که او نیز (همچون پدرانش (علیه‌السّلام) ) مسموم شد و غیر از یک پسر که همان «ابوالقاسم محمّد الحجّة» باشد فرزندی نداشت که هنگام وفات (بلکه شهادت) پدرش ۵ ساله بود لکن خداوند به او حکمت داد و به قاسم (صحیح آن قائم است چنانچه گذشت) و منتظَر نامیده شد و گفته‌اند که در شهر غایب شد و معلوم نشد کجا رفت و گفتیم که رافضه (یعنی شیعیان) می‌گویند او همان مهدی است. قبلاً گذشت که عدّه‌ای از علمای معروف عامّه نیز همچون شیعیان همین را می‌گویند و این‌که ابن‌حجر آنرا به شیعیان - آنهم با کلمه «رافضه» که از دشمنی او نسبت به عدّه‌ای از مسلمانان حکایت دارد - نسبت می‌دهد نشان از بی‌اطلاعی او از اقوال گذشتگان داشته و یا از تعصّبی خشک سرچشمه می‌گیرد
جالب است که می‌گوید یکی از لقب‌های فرزند امام حسن عسکری (علیه‌السّلام) «منتظر» است و منتظر به کسی گویند که عدّه‌ای در انتظار اویند. غیر از مهدی (علیه‌السّلام) چه کسی است که امّت اسلامی منتظر او است.
می‌گوید به او در کودکی حکمت داده شد. می‌پرسیم چه کسی جز خداوند می‌تواند به کودکی پنج ساله حکمت دهد؟ غیر از این است که او بنده برگزیده الهی بود؟ و این همان امامت و جانشینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد.

۳.۱۱.۲ - کفر منکر مهدی

او در کتاب: الفتاوی الحدیثیّة می‌نویسد که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «من کذّب بالمهدی فقد کفر» یعنی هرکه مهدی را تکذیب کند محقّقاً کافر است، و قتل منکر آن حضرت را واجب می‌داند و برای تایید آن به روایاتی استدلال می‌کند که دلالت بر خروج حضرتش می‌نماید. شاید می‌خواهد بگوید که منکر آن حضرت، منکر روایات مسلّم است و در حقیقت این شخص منکر قول رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که آن کفر می‌باشد. یا آنکه می‌خواهد بگوید که مسئله خروج مهدی (علیه‌السّلام) جزء ضروریّات دین اسلام است و منکر آن در حقیقت منکر یکی از ضروریّات است که آن در حکم کفر است.
در کتاب: «القول المختصر فی علامات مهدی المنتظر» بعد از نقل حدیث: «من کذّب بالمهدی فقد کفر» روی این مساله تاکید می‌کند که مهدی (علیه‌السّلام) از ذرّیّه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از فرزندان فاطمه (سلام‌الله‌علیها) است.

۳.۱۲ - علیّ بن سلطان محمّد

علیّ بن سلطان محمّد، متوفّای ۱۰۱۴ هجری در کتاب: مرقاة المفاتیح با استدلال به روایت: «اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» به آخر شماره ۲ از این فصل رجوع فرمائید. می‌نویسد:
این روایت ردّ بر شیعه است که می‌گویند مهدی موعود همان قائم منتظَر است و او محمّد بن حسن عسکری می‌باشد. راستی باید به این قبیل دانشمندان با این استدلال محکمشان آفرین گفت! من خود با هرکس که در ایّام حجّ یا عمره از علمای اهل سنّت بحث کردم برای ردّ قول من به روایاتی از کتاب‌های خودشان استدلال می‌کردند که به هیچ وجه مورد قبول ما نبود. گوئیا آنچه که می‌گویند وحی منزل است! ‌ای کاش می‌توانستند برای اثبات عقائد خود از کتب شیعیان استفاده نمایند که قطعاً اگر بخواهند چنین کنند نخواهند توانست.
مَثَل آنان مَثَل مسلمانی است که برای ردّ اقوال مخالف اعمّ از یهودی و مسیحی و غیر آنها و اثبات حقّانیّت اسلام بخواهند از قرآن و روایات استفاده کند!

۳.۱۳ - احمد بن یوسف

احمد بن یوسف بن احمد، متوفّای ۱۰۱۹ در کتاب: اخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل می‌نویسد:
«الفصل الحادی عشر فی ذکر الخلف الصّالح الامام ابی القاسم محمّد بن الحسن العسکری (رض) و کان عمره عند وفاة ابیه خمس سنین. آتاه اللَّه فیها الحکمة کما اوتیها یحیی (علیه‌السّلام) صبیّاً.» ترجمه: «فصل یازدهم درباره خلف صالح، امام ابی‌القاسم محمّد بن حسن عسکری (علیه‌السّلام) و عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند در همان سنّ به او حکمت عطا کرد همانگونه که به یحیی (علیه‌السّلام) در کودکی عنایت کرد.»

۳.۱۴ - عبداللّه بن محمّد شافعی

عبداللّه بن محمّد بن عامر شافعی، متوفّای ۱۱۷۱ در کتاب: الاتحاف بحبّ الاشراف می‌نویسد:
محمّد بن حسن (علیه‌السّلام) دوازدهمین امام بوده و از القاب او: مهدی، قائم، منتظَر، خلف صالح و صاحب الزّمان می‌باشد و مشهورترین آن مهدی است. ولی مهدی موعود که در آخرالزّمان خروج می‌کند او نیست. او ائمّه دوازده‌گانه را چنین می‌ستاید:
«و قد اشرق نور هذه السّلسلة الهاشمیّة و البیضة الطّاهرة النّبویّة و العصابة العلویّة و هم اثناعشر اماماً. مناقبهم علیّة و صفاتهم سنیّة و نفوسهم شریفة ابیّة و ارومتهم کریمة محمّدیّة و هم محمّد الحجّة بن الحسن الخالص ابن‌علیّ الهادی... ابن‌الامام الحسین اخی الامام الحسن ولدی اللّیّث الغالب علیّ بن ابی طالب رضی اللَّه تعالی عنهم اجمعین.» خلاصه ترجمه آن چنین است:
نور وجود این سلسه‌ هاشمی و نسل پاک نبوی و فرزندان علوی که ۱۲ امامند، بر همه تابیده مناقب آنان والا و صفاتشان بلند پایه و جان‌هایشان شریف و ریشه در نبوّت محمّدی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارند آنان محمد بن حسن خالص فرزند علی‌ هادی... فرزند امام حسین برادر امام حسن دو پسر شیر غالب علی بن ابی‌طالب که رضوان خدای تعالی بر آنان باد می‌باشند.
آری، این انوار مقدّسه آنچنان در طول تاریخ درخشش داشتند که مخالف و موافق را وادار به تکریم و تمجید از آنان نموده است.

۳.۱۵ - سلیمان قندوزی

شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، متوفّای ۱۲۹۴ در کتاب: ینابیع المودّة لذوی القربی روایات متعدّدی درباره حضرت مهدی (علیه‌السّلام) نقل کرده است. از جمله در باب ۶۵ می‌نویسد:
«... مدّت زندگانی حسن عسکری بعد از پدرش که رضوان خدا بر آن دو باد، ۶ سال بود و پسری غیر از ابوالقاسم محمّد المنتظر ملقّب به قائم و حجّت و مهدی و صاحب‌الزّمان و خاتم الائمّة الاثنی عشر در نزد امامیّه باقی نگذاشت. میلاد او شب نیمه شعبان سال ۲۵۵ بوده و مادرش کنیزی بود به نام نرجس. او (یعنی مهدی (علیه‌السّلام) ) هنگام وفات پدرش ۵ ساله بود و تاکنون پنهان است (رض) و او همان محمد منتظر پسر حسن عسکری (رضی‌اللَّه‌عنهما) می‌باشد که نزد خواصّ اصحاب و افراد مورد وثوق اهلش شناخته شده است.»
او همچنین از باب ۷۱ چند باب را به آن حضرت اختصاص داده و روایات متعدّدی از طرق مختلف چه از خاصّه و چه از عامّه می‌آورد که نقل همه آنها در این مختصر نمی‌گنجد.

۳.۱۶ - سیّدمؤمن شبلنجی

سیّدمؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی، متوفّای بعد از ۱۲۹۰ هجری در کتاب: نور الابصار فی مناقب آل النّبی المختار، در فصلی که مربوط به حضرت مهدی (علیه‌السّلام) است چنین می‌نویسد:
«فصل فی ذکر مناقب محمّد بن الحسن الخالص ابن‌علی الهادی... ابن‌علی بن ابی طالب». و بعد از ذکر بعض صفات آن حضرت، درباره امکان طول عمر آن بزرگوار از قول «محمّد بن یوسف گنجی شافعی» دلایلی را که قبلاً گذشت نقل می‌کند.
خداوند تبارک و تعالی در فرج آن بزرگوار تعجیل فرموده و ما را جزء یاران خاصّ آن حضرت قرار دهد، و شکر بی‌حد به درگاه او عزوجل که ما را پیرو کسانی قرار داد که از هر پلیدی منزّهند، و در آنچنان قلّه رفیعی می‌باشند که منکرین امامت و ولایت آنها نیز به امامت و پیشوائی و جلالت قدرشان مقرّ و معترفند. امید است به یاری ذات حقّ و عنایات حجّت او بتوانیم در فتن آخرالزّمان با ولای اهل بیت (علیه‌السّلام) و با ایمانی راسخ و محکم به حقّانیّت اهل بیت عصمت و طهارت (علیه‌السّلام) و با اعمالی صالح و قلبی سلیم به جوار رحمت الهی بشتابیم.


۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۵.    
۲. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۵۶۵.    
۳. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۵، باب ما جاء فی المهدی.    
۴. ابی‌داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج۴، ص۱۰۶، کتاب المهدی، ح ۴۲۸۲ (مختصراً) و ۴۲۸۳.    
۵. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۵، باب ما جاء فی المهدی.    
۶. ابی‌داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی‌داود، ج۴، ص۱۰۶.    
۷. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۶۷.    
۸. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۶۶، ح ۴۰۸۲.    
۹. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۶۸، ح ۴۰۸۶.    
۱۰. ابی‌داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج۴، ص۱۰۷، ح ۴۲۸۴.    
۱۱. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۴۰، ح ۴۰۳۹.    
۱۲. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۶۸، ح ۴۰۸۸.    
۱۳. ابی‌داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج۴، ص۱۰۸.    
۱۴. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۴، ص۱۶۸.    
۱۵. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۳۶، ح ۲۴۴.    
۱۶. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۱۳۷، ح ۲۴۷.    
۱۷. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۵۹، ح ۴۰۷۷.    
۱۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۶۵.    
۱۹. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۰۸، باب الخسف بالجیش الذی یؤمّ البیت، ح۸ - ۴.    
۲۰. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۴، ص۴۷۸، ح ۲۱۸۴.    
۲۱. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۵۰، ح ۵ - ۴۰۶۳.    
۲۲. ابی‌داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، ج۴، ص۱۰۷، ح۴۲۸۶.    
۲۳. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۴۷۸، ح ۸۳۲۸.    
۲۴. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۶۵، ح۸۵۸۶.    
۲۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۶۰۰، ح ۸۶۶۹.    
۲۶. ابن‌ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۱۳۶۸، ح۴۰۸۷.    
۲۷. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۶۹، ح۲۲۵.    
۲۸. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    
۲۹. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۵۹، در ذیل:«بابی ابن‌خیرة الاماء»    
۳۰. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۹۵.    
۳۱. ابن‌ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۰۴.    
۳۲. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۹.    
۳۳. ر - ک:گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیان فی اخبار صاحب الزّمان (علیه‌السّلام)، ص۴۸۸.    
۳۴. زخرف/سوره۴۳، آیه۶۱.    
۳۵. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۱۵.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «حضرت مهدی عج در کتب اهل سنت»    






جعبه ابزار