حسین نوری همدانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیتالله حسین نوری همدانی، از
مراجع تقلید شیعه و فقهای
حوزه علمیه قم در عصر حاضر است. در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی در خانوادهای مذهبی
و روحانی، در
شهر همدان به دنیا آمد. هفت ساله بود که تحصیلات خود را در محضر پدر خود آغاز کرد. در ۱۸ سالگی راهی حوزه علمیه قم شد تا از محضر استادان آن حوزه سترگ نیز بهرهمند شود. برخی از اساتید معظم له عبارتند از:
سیدمحمد محقق داماد،
سیدمحمدحجت کوه کمرهای،
علامه طباطبایی،
آیتالله بروجردی و امام خمینی (علیهمالرحمة). از جمله تالیفات آیتالله نوری همدانی کتاب
الخمس،
مسائل من الاجتهاد و التقلید و مناصب الفقیه،
جایگاه بانوان در اسلام،
دانش عصر فضا،
اقتصاد اسلامی و رساله توضیح المسائل است. آیتالله نوری همدانی در عرصه سیاسی فعالیتهای متعددی انجام داد
و به سبب مبارزههای پیگیر خود، بارها توسط ماموران
رژیم پهلوی مورد بازجویی
و تعقیب قرار گرفت
و به زندان افتاد که در یک مورد، سه ماه در سلول انفرادی
زندان قزل قلعه محبوس شد
و چند بار هم
تبعید شد که تبعید به
خلخال از آن جمله است. ایشان در سالیان پس از انقلاب نیز، همواره یار امام (ره)
و مدافع ارزشهای انقلاب
و دفاع مقدس بوده است.
ایشان در سال ۱۳۰۴ شمسی در یک خانواده مذهبی در شهر
همدان دیده به جهان گشودند. پدر ایشان مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ
ابراهیم نوری همدانی از علمای وارسته همدان، معاصر با حضرت آیتاللهالعظمی آخوند
ملاعلی همدانی و همحجره ایشان بود.
معظمله در سن هفت سالگی آموختن را آغاز نموده،
ادبیات فارسی،
گلستان سعدی، انشاء،
ترسل نصاب و... تا
معالم الاصول را پیش والد مکرم خویش فرا گرفتند. سپس در سال ۱۳۲۱ شمسی وارد مدرسه مرحوم
آخوند همدانی شده
و حدود یک سال
و نیم در آنجا به فراگیری علوم پرداختند. ولی اشتیاق
و عطش ایشان به آموختن
و استعداد مثال زدنی فراگیری در وجود معظم له، وادارشان ساخت تا بعد از اقامت مدت کوتاهی در همدان، به شهر مقدس
قم عزیمت نموده
و در آشیانه
اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام)، اقامت افکنده، با به جان خریدن همه مشقتهای جانفرسای آن
روز، به بهرهگیری از دروس اساتید برجسته حوزه علمیه قم پرداختند.
همانگونه که بیان شد ایشان دروس ابتدایی را در خدمت پدر بزرگوارشان آموخته، سپس در محضر بزرگان
حوزه علمیه همدان به ویژه مرحوم آیتاللهالعظمی آخوند ملاعلی همدانی زانوی شاگردی زدند.
و در درس آیتالله
سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی، آیتالله
شیخ محمد مجاهدی، آیتالله
میرزا مهدی تبریزی حاضر شدند. همچنین از درس آیتالله حاج
میرسیدعلی یثربی کاشانی نیز بهره گرفتند. ایشان هم اکنون در حوزه علمیه قم به تدریس
خارج فقه و اصول اشتغال دارند.
بعد از ورود به حوزه علمیه قم، بیشترین استفاده علمی را از خدمت آیات عظام: داماد، حجت کوهکمرهای، علامه طباطبایی، بروجردی
و حضرت امام خمینی (علیهمالرحمة) داشتهاند. حضرت آیتاللهالعظمی نوری همدانی در مورد اساتیدشان میفرمایند:
یکی دیگر از اساتید مهم
ما مرحوم آیتاللهالعظمی سید محمد داماد میباشد که حدود ۱۲ سال در درس
فقه و اصول معظمله شرکت نمودم. چند نفر بودیم در حوزه که به شاگردان داماد معروف بودیم. ایشان مرد بسیار دقیقی بود
و دقتنظر ایشان انصافاً خیلی خوب بود. در تربیت شاگرد
و عنایت به شاگرد هم ممتاز بود. نوشتههایی از درس آن مرحوم را بنده دارم. من درسهای ایشان را مینوشتم
و بعداً خدمت ایشان میدادم. مطالعه میکردند
و با دقت در حاشیهاش چیزهایی مینوشتند که اکنون وقتی نگاه میکنم برای من یک یادگار آموزنده
و مهمی است.
در
تواضع،
اخلاص و سادهزیستی کمنظیر بود. این را فراموش نمیکنم یک
روز درس میگفتند، در
مسئله وضو به اینجا رسیدند که در موقع گرفتن وضو باید انسان خودش آب بریزد
و خودش وضو بگیرد
و کسی کمک نکند. البته کمک هم مراتب دارد. بعضی مراتبش
باطل میکند
و بعضی مراتبش
مکروه است. روایتی خواندند از «
وسائل» که
حضرت امام رضا (علیهالسّلام) زمانی که به مجلس
مأمون وارد شدند
و مأمون در حال وضو گرفتن بود، بدین نحو که یک نفر آب میریخت در مشت او
و او وضو میگرفت. حضرت امام رضا (علیهالسّلام) به مأمون فرمودند: «لا تشرک بالله یا امیرالمؤمنین». این کلمه را که ایشان خواندند، که حضرت رضا به مأمون، امیرالمؤمنین گفته باشد. در اثنای بحث این کلمه (امیرالمؤمنین) ایشان را منقلب کرد بهطوری که به شدت گریه کرد
و نتوانست آن
روز درس بگوید. متأسف شد که وضع طوری باشد که امام رضا (علیهالسّلام) به مأمون بگوید امیر المؤمنین! اخلاصش را دارم، میگویم که آن
روز با گریهاش همه را منقلب کرد
و نتوانست درس بگوید. عبایش را بر سرش گرفت
و جلسه را ترک کرد.
از جمله کسانی که باز پیش آنها درس خواندم آیتالله آقای علامه طباطبایی بود که پنج سال بنده به درس
اسفار ایشان رفتم. البته عظمت
و بزرگواری آیتالله علامه طباطبایی از لحاظ
اخلاق، کمال
و معلومات
و تربیت شاگرد، معلوم است
و نیاز به توضیح ندارد.
یکی دیگر از اساتید بزرگ
ما حضرت آیتاللهالعظمی سیدمحمدحجت کوهکمری بود. من در درس ایشان مدتی شرکت میکردم. درس معظم له، در آن زمان در قم ممتاز بود. استادی بسیار بزرگ
و خیلی خوشبیان بودند. در درس گفتن سلیقه خوبی داشتند. مطالب را دستهبندی میکردند. دستهبندی مطالب بگونهای بود که نوشتنش خیلی راحت بود. روش آن مرحوم باید برای
ما درس باشد که مطالب را تنظیم کنیم. مثلاً
بیع فضولی که میگفت، در بیع فضولی چند تا مبناست: مبنای مرحوم
شیخ انصاری، مبنای مرحوم
آخوند خراسانی که از حاشیه آخوند بر
مکاسب استفاده میشود -مبنای مرحوم
سید محمد کاظم یزدی، مبنای مرحوم
شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی و مبنای خودش، پنج شش تا مبنا بود. از اول بیع فضولی تا آخر، هر
روز مطلب هرکس را روی مبنای خودش، بطوری تنظیم میکرد که انسان از این بیان
و دستهبندی تعجب میکرد. درس را به این ترتیب میگفت
و مقتضای مبنای هر کس را در مساله، بیان میکرد، یا در
صحت و نفوذ بیع فضولی
و در بحث
اجازه مثلاً در نقل
و اقسام کشف
و... تقسیمبندی بسیار جالبی داشت.
نکته دیگری که در رابطه با ایشان بنظرم رسید، آن است که
روزی که در آستانه احتضار قرار گرفته بود رفتم منزل ایشان، نزدیک
مدرسه حجتیه. من توی حیاط بودم
و اشخاص دیگری هم بودند. همه ناراحت
و متأثر بودیم. یک نفر آمد
و گفت: برای ایشان، مقداری
تربت سیدالشهدا (علیهالسّلام) آوردند، تربت را با آب قاطی کردند. تا ایشان بخورند. ایشان هم برداشت
و نزدیک لبش آورد
و گفت: (آخر زادی من الدنیا تربة الحسین).
و آنگاه نوشید
و اشهد ان لا اله الا الله را گفت
و رو به
قبله، به جوار
حق پیوست.
یکی دیگر از اساتید بنده حضرت آیتاللهالعضمی بروجردی بودند، بنده از
روزی که ایشان به قم تشریف آوردند تا
روزی که از دنیا رحلت کردند، یعنی: در حدود ۱۵ سال در تمام درسهای ایشان افتخار شرکت کردن را داشتم
و مقدار زیادی از درسهای فقه
و اصول آن استاد بزرگ (اعلیاللهمقامه) را نوشتهام
و در ضمن شرکت در درس گاهی مطالبی در رابطه با درس مینوشتم
و در درس به محضر مبارکشان تقدیم میکردم، معظمله آن را میخواندند
و گاهی هم با بزرگواری خاصی که داشتند مودر تشویق قرار میدادند.
آیتالله بروجردی، از لحاظ
سخاوت و کرم دارای امتیاز خاصی بودند. برای نمونه، یک وقت ایشان در بیرونی نشسته بودند، زنی وارد شد
و آقا آن زن را دید. به پیشخدمت خود فرمودند: ببینید این زن چه میخواهد. پیشخدمت گفت: این زن
علویه است، پول یک چادری میخواست، پنجاه تومان به ایشان داده شد. آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند: علویه
و پنجاه تومان؟ گویی ایشان، پنجاه تومان را برای علویه
توهین دانستند. در حالی که در آن زمان، پنجاه تومان کم پولی نبود. فرمودند: اقلاً چهارصد ـ پانصد تومان به آن زن بدهید. بهطور کلی، همیشه اشخاصی که نزد ایشان میآمدند، ایشان بیش از آن مقداری که اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت میکردند.
یکی از اساتید بزرگ
ما، حضرت امام خمینی (رحمه الله) بودند. راجع به حضرت امام، باید عرض کنم، اولین وسیله آشنایی من با ایشان، در ابتدای ورودم به قم، سال هزار
و سیصد
و شصت
و دو قمری، در
درس اخلاق ایشان بود، که
روزهای جمعه عصرها تقریباً یک ساعت به مغرب مانده در
مدرسه فیضیه، زیر کتابخانه درس اخلاق میفرمودند. بعد توسط حضرت
آیتاللهالعضمی خوانساری،
نماز جماعت اقامه میشد. بنده هم در درس اخلاقی، عرفانی
و علمی ایشان، شرکت میکردم. این درس، بسیار سازنده
و کامل بود.
آیات و احادیث آمیخته با برداشت علمی، اخلاقی با بیان بسیار رسا
و کافی از دل برمیخاست
و بر دل مینشست. تحولی عمیق در شنونده ایجاد میکرد.
مدرس مملو از جمعیت میشد. صفا
و معنویت اعضای مجلس را فرا میگرفت. در همان موقع هم ایشان یکی از علمای بزرگ
و مشهور بودند
و در تیزبینی
و ژرفاندیشی
و واقعنگری
و وسعتنظر ممتاز بودند. یکی از چیزهایی که در معرفی فکر ایشان، خیلی مؤثر بود کتاب (
کشفالاسرار) ایشان بود. که آن موقع این کتاب چاپ شده بود
و در دسترس بود. البته هنوز هم این کتاب بسیار ارزشمند
و عالی است.
شخصیت ایشان، دارای ابعاد مختلفی است. یکی از جهت بعد فلسفی که شاید الآن مثل ایشان، کسی را سراغ نداریم. اگر چه در آن زمان در
تهران مرحوم آشتیانی را داشتیم، علامه طباطبائی آن موقع در نجف بودند.
همچنین، استاد معقول حضرت امام، مرحوم آیةاللهالعظمی آقا
سیدابوالحسن قزوینی، معروف به علامه رفیعی بودند که چند ماهی قم تشریف آوردند
و درس معقول میفرمودند
و بنده هم درس ایشان میرفتم.
درباره شخصیت ایشان از جهات مختلفی میشود صحبت کرد، که از نظر بنده، آنچه مهم است، مساله شناخت زمان است. در متون دینی
ما هست که عالم، باید عارف به زمان باشد. ایشان، از لحاظ شناخت جریانات
و مقتضیات زمان، دارای امتیاز خاصی بودند
و در میان علماء بزرگ، هر یک از آنان که فکر
و فعالیتشان، با زمان هماهنگ بوده است، توانسته است تحولی ایجاد کند.
معظمله با الهام از آیات قرآنی
و روایات اسلامی
و با تاسی بر سلف صالح خویش در مورد تعظیم
و تکریم اساتید خود از هیچ کوششی فروگذار نکرده، پیوسته یکی از توصیههای ایشان به شاگردان
و مخاطبان خود تکریم
و تجلیل از اساتید خود میباشد تا جایی که بارها فرمودهاند: «من اسامی همه اساتید خود را یاد داشت نموده، در
نماز شب خود برای آنان
دعا میکنم، چرا که این عمل دارای برکات فراوانی بوده، باعث توفیق روزافزون انسان میگردد».
حضرت آیتالله نوری از بدو ورود به حوزه علمیه قم همزمان با تحصیل، تدریس را نیز آغاز نموده
و در موضوعات مختلف فقهی، اصولی، کلامی، اخلاقی
و … حوزه درسی شلوغی داشته
و شاگردان زیادی از محضر پرفیض ایشان بهره میگرفتند. تا جایی که درس
نهجالبلاغه معظمله در
مسجد اعظم در زمان طاغوت از درسهای پر محتوای حوزه علمیه آن
روز به حساب آمده، مباحث مطروحه در آن از حیث
منطق و استدلال چنان عرصه را بر کارگزاران رژیم طاغوت تنگ کرد که چارهای جر تعطیلی آن ندیده
و با تعطیل کردن آن صدها تن از فضلای حوزه علمیه را ـکه اینک هریک از بزرگان حوزه
و خدمتگزاران نظام مقدس
جمهوری اسلامی محسوب میشوندـ از آن نعمت محروم کردند.
و اینک نیز قریب به سی سال است که به تدریس درس خارج مشغولند که حدود یکهزار نفر از فضلاء
و علمای برجسته از محضر ایشان کسب فیض مینمایند.
حضرت آیتاللهالعظمی نوری همدانی از حیث نوشتن مطالب علمی تقید خاصی دارند
و یکی از سفارشات جدی ایشان به طلاب این است که باید اهل قلم باشند
و در زمینههای گوناگون بتوانند قلم فرسایی کنند. روی این اصل معظمله نوشتههای فراوانی در زمینه موضوعات مختلف دارند که بالغ بر ۵۰ جلد میشود. برخی از آن نوشتهها چاپ شده
و بعضی دیگر در آستانه چاپ قرار دارد
و برخی از آنها در حال آمادهسازی جهت چاپ میباشد.
کتابهایی که تاکنون به زیور چاپ آراسته شدهاند، عبارت است از:
۱-
الخمس ۲-
مسائل من الاجتهاد و التقلید و مناصب الفقیه ۳-
امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه اسلام- عربی ۴-
امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه اسلام- فارسی ۵-
اسلام مجسم شرح حال علمای بزرگ اسلام ۶-
جایگاه بانوان در اسلام ۷-
جهاد (فارسی) ۸-
ربا ۹-
دانش عصر فضا ۱۰-
شگفتیهای آفرینش ۱۱-
جهان آفرینش ۱۲-
انسان و جهان ۱۳-
خوارج از دیدگاه نهج البلاغه ۱۴-
آغاز یک حرکت انقلابی در مصر ۱۵-
داستان باستان ۱۶-
ما و مسائل روز ۱۷-
بیت المال از دیدگاه نهج البلاغه ۱۸-
اقتصاد اسلامی ۱۹-
منطق خداشناسی ۲۰-
جمهوریاسلامی ۲۱-
رساله توضیح المسائل ۲۲-
آمادگی رزمی و مرزداری در اسلام ۲۳-
هزار و یک مسئله فقهی استفتائات ج۱ و ۲ ۲۴-
مناسک حج - عربی ۲۵-
مناسک حج - فارسی ۲۶-
منتخب المسائل- عربی که هریک از نوشتههای فوق مخاطبان خاصی داشته
و مورد استفاده اقشار مختلف قرار میگیرد.
ایشان به لحاظ اینکه شاگرد حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) بوده
و در حد عشق به ایشان دلبسته بودند، از هر حیث به ویژه از جهت سیاسی به شدت تحت تأثیر آموزههای بنیانگزار جمهوری اسلامی قرار داشتند، لذا در کنار فعالیتهای علمی عمیق، از ورود در عرصه سیاسی
و اجتماعی غفلت نورزیده، پیوسته در صفوف مقدم مبارزه علیه رژیم ستمشاهی حرکت میکردند
و در این راه از
زندان و تبعید و... نهراسیده
و همه خطرها را به جان خریده
و با
توکل بر
خدا در مسیر انجام رسالت انقلابی با تمام وجود تلاش فرمودند.
حضرت آیتاللهالعظمی نوری همدانی در مورد فعالیتهایشان میفرمایند: من از جمله کسانی هستم که
توفیق داشتم چند سالی در مکتب پرفیض حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی، درس بخوانم
و علاوه بر مطالب علمی، از
سجایای اخلاقی ایشان نیز، بهره ببرم. در طول این سالیان با توجه به متون
و موازین اسلامی دریافته بودم که مسؤلیت روحانیت، خلاصه در درس خواندن
و درس گفتن نمیشود. به اینجهت از آن
روز که حضرت ایشان انقلاب
و تحول را آغاز کردند. من سعی کردم که پشت سر ایشان بقدر توانم گام بردارم.
در آن زمان، جلسات مرتبی با رفقای همفکر خود داشتیم که در آن نسبت به
مسائل جاری گفتگو میشد
و برای پیشبرد امور تصمیماتی اتخاذ میگردید. گاهی اعلامیههائی علیه رژیم
و شاه امضاء میکردیم. البته متن بعضی از آن اعلامیهها را نیز گاهی من تنظیم میکردم. در نشر
و توزیع آنها نیز، همکاری نزدیک داشتم. افرادی را به این منظور به نقاط مختلف کشور میفرستادیم.
بعد از این که حضرت امام را به
ترکیه تبعید کردند؛ اعلامیههایی که علیه رژیم از
قم صادر میشد امضای من را نیز داشت. بههمین جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواک به منزل
ما ریختند بطور دقیق همهجا را گشتند. حتی یادم هست که کتابها را نیز، ورق میزدند. مقدای از کتابها را برداشتند بردند
و مرا نیز، دستگیر کردند
و به
ساواک قم، که در خیابان راه آهن بود، بردند. شبی را آنجا بسر بردیم؛ بعد منتقل شدم به
تهران،
زندان قزلقلعه. قزلقلعه یکی از زندانهای رژیم شاه بود که افراد را در آن زمان به آنجا میبردند، در زندان، متوجه شدم که آقایان دیگری نیز آنجا هستند؛ البته همگی
ما در سلولهای انفرادی بودیم
و فقط
روزی سه مرتبه صبح، ظهر
و شام درب سلول را باز میکردند
و ما حق داشتیم برای
تجدید وضو از آن خارج بشویم. هنگامی که مرا برای دستشویی میبردند از دور این آقایان را دیدم
و فهمیدم که این آقایان هم آنجا هستند.
داخل سلول لامپ نبود؛ تنها از
روزنه کوچکی که بالای درها وجود داشت شعاع کم
و سوئی از روشنائی داخل سالن به درون سلول میتابید. این سلولها بهاندازهای کوچک بود که اگر دستهایمان را باز میکردیم به دیوارهای دو طرف میرسید. کف سلولها را با آجرهای ناهموار فرش کرده بودند بهگونهای که موقع خوابیدن پشت
و کمر انسان را به سختی میآزرد.
حدود سه ماه بدون محاکمه
و ممنوعالملاقات با این وضع، در این سلولها بودم
و بجز هنگام تجدید وضو از آن نمیتوانستم خارج شوم. بعد از
محاکمه،
روزی فقط ده دقیقه
ما را به عنوان هواخوری داخل حیاط زندان میبردند که قدم بزنیم. هنگامی که مرا برای
بازجویی بردند، مهمترین حرف آنان این بود که شما طرفدار حضرت امام هستید
و به پشتیبانی از ایشان اعلامیه مینویسید
و امضاء میکنید. نزدیک دو ماه که از تاریخ محاکمه گذشت من آزاد شدم.
چند ماه از آزادی من نگذشته بود که مسافرتی به
همدان داشتم. در همدان علما
و غیرعلما به دیدن بنده آمدند. تابستان بود، من در مدرسه همدان، درسی شروع کردم که مورد استقبال واقع شد. ساواک همدان از این موضع که جوانهای شهر
و مردم با من رابطه داشتند
و به درس
و بحث میآمدند نگران بود؛ به این جهت مرا به بهانهای گرفتند
و به تهران فرستادند. دوباره روانه زندان قزلقلعه شدم
و چندین ماه دیگر در آنجا زندانی گشتم.
بعد از آزادی از زندان، مدت زیادی به اصطلاح
ممنوعالمنبر بودم
و حق نداشتم به
وعظ و خطابه بپردازم به
رفسنجان رفتم. بعد از دو سه منبر، ساواک کرمان مطلع شد
و از ادامه جلسات سخرانی، جلوگیری کرد.
از آن تاریخ به قم برگشتم
و مشغول درس بحث شدم
و در فرصتهای مناسب
و موقعیتهای گوناگون هدف خود را تعقیب میکردم تا این که جریان ۱۹ دی ۵۶ به وجود آمد،
و آن به این شرح است:
در روزنامه اطلاعات ۱۷ دی ۵۶ مقاله توهینآمیز
و تندی علیه حضرت امام، که آن زمان در
نجف تشریف داشتند، چاپ شد. انتشار این مقاله، خشم آقایان اساتید
و فضلای حوزه قم را برانگیخت. به همین مناسبت جلسهای در منزل این جانب برگزار شد که در آن آقایان:
مشکینی،
وحید خراسانی نیز حضور یافتند. در آن جلسه تصمیم گرفته شد که به عنوان اعتراض به انتشار چنین مقالهای در اولین گام حوزه
و بازار قم تعطیل شود. حوزه قم
و بازار تعطیل شد. فضلای حوزه
و آقایان بازاریها به منزل مراجع
و اساتید بزرگ میرفتند که در آنجا جلسات سخنرانی در اعتراض به رژیم برگزار میشد.
روز ۱۹ دی، که قبل از ظهر آقایان به منزل بعضی از اساتید رفته بودند، قرار گذاشته بودند که بعد از ظهر در منزل
ما اجتماع کنند. این قرار در نماز جماعات هم اعلام گردیده بود. از حدود ساعت یک بعد از ظهر عدهای آمدند
و چندین بلندگو داخل منزل
و کوچه نصب کردند. رفتهرفته جمعیت میآمد داخل حیاط
و پشت بامها؛
و کوچه از جمعیت متراکم شده بود به گونهای که جمعیت به خیابان رسیده بود. نخست داماد اینجانب آقای
سیدحسین موسوی تبریزی سخنرانی کردند، سپس بنده وظیفه خود دانستم که صحبت کنم
و جنایات رژیم ستمشاهی را به صراحت بیان کنم، لذا سخنرانی جامع
و تندی علیه جنایتهای رژیم شاه، انجام دادم.
در آن سخنرانی من لازم دانستم که انگشت روی مرکز
و منبع اصلی جنایتها بگذارم؛ از اینرو مرکزیت را هدف قرار داده
و در مقایسه حرکت نجاتبخش حضرت امام که از
اسلام و قرآن و روش اهل بیت عصمت نشات میگرفت با عکسالعملی که از
استکبار جهانی و دستنشاندگان آن صادر شد این اشعار را خواندم:
مه فشاند نور
و سگ عوعو کند•••••هر کسی بر طینت خود میتند
چون تو خفاشان بسی بینند خواب•••••کائن جهان ماند
یتیم از آفتاب
کی شود دریا زپوز سگ
نجس•••••کی شود خورشید از پف منطمس
در شب مهتاب مه را بر سماک•••••از سگان
و عوعو ایشان چه باک
کارک خود میگذارد هر کسی•••••آب نگدارد صفا بهر خسی
ای بریده آن لب
و حلق
و دهان•••••که کند تف سوی ماه آسمان
خس، خسانه میرود بر روی آب•••••آب صافی میرود بیاضطراب
مصطفی مه میشکافد نیمه شب•••••ژاژ میخاید ز کینه
بولهبآن مسیحا مرده زنده میکند•••••آن جهود از خشم سبلت میکند
مردم از این صحبت جامع
و منطقی
و کوبنده شارژ شدند
و با شعارهای تند از منزل حرکت کردند. من خود نیز، لازم دانستم که با مردم حرکت کنم. آمدیم بیرون، از کوچه که گذشتیم وارد خیابان شدیم. ابتدای جمعیت به چهاراه مقابل کلانتری رسیده بود. در اینجا مزدوران رژیم، مردم را به گلوله بستند
و با سلاح گرم به مردمی که هیچگونه وسیله دفاعی نداشتند حمله کردند. عدهای از مردم
شهید شدند؛ عدهای مجروح
و زخمی
و عدهای هم توانستند جان سالم بدر برند. همین جریان، موجب حرکت
و قیام مردم در دیگر شهرهای مختلف
ایران شد. به مناسبت بزرگداشت شهدای این
روز، قیام فراگیر ملت ایران از
تبریز آغاز
و رفتهرفته تمام ایران را فرار گرفت.
به همین مناسب کوچه
ما کوچه قیام نامگذاری شد.
و وقتی حضرت امام (رحمهالله) به قم مشرف شدند به منزل
ما نیز تشریف آوردند،
و به محضر ایشان عرض شد که
انقلاب اسلامی از این خانه آغاز شده است.
بعد از جریان این سخنرانی در
روز ۱۹ دی، در انتظار این بودم که ساواک دنبالم بیاید
و دستگیرم کند؛ به اینجهت در تهران کاری داشتم رفتم که آن را انجام دهم. وقتی به تهران رفته بودم. شبانه به منزل
ما ریخته
و همه جا را گشته بودند. وقتی از تهران برگشتم
و جریان را به من گفتند. خودم را بیشتر آماده کردم
و بعد از خداحافظی
و آماده شدن، به ساواک تلفن زدم
و گفتم: اگر با من کاری دارید از تهران برگشتهام. حدود نیم ساعت بعد آمدند
و مرا به شهربانی قم بردند،
و از آنجا مرا به
خلخال،
تبعید کردند.
تبعیدی من در خلخال چندین ماه به طول انجامید. در این مدت نسبت به من سختگیری فراوان میشد. هر
روز لازم بود به شهربانی رفته
و دفتری را امضا کنم. منزل
ما را شدیداً کنترل میکردند؛ حتی رفت
و آمدهای عادی را زیر نظر داشتند.
تهیه ارزاق عمومی را برای
ما مشکل کرده بودند
و به کسبه سفارش میکردند که از فروش اجناس مورد لزوم به
ما خودداری کنند.
یک
روز صبح که برای امضا دفتر رفته بودم؛ به من گفته شد که دیگر به منزل برنگردم؛ چون میخواستند مرا به
سقز ببرند. هر چه اصرار کردم که بروم
و حداقل خبر بدهم پذیرفته نشد. مرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل کردند. در سقز چند نفر دیگر از آقایان نیز تبعید بودند.
دوران تبعید را با مشکلات فراوان سپری میکردیم. دولت
شریف امامی که روی کار آمد برای کسب وجاهت -به اصطلاح- زندانیهای سیاسی را آزاد میکرد
و تبعیدیها را برمیگرداند. در این زمان نیز من از تبعیدگاه آزاد شدم.
از آخرین تبعیدگاه خود یعنی سقز
کردستان که آزاد شدم امام خمینی (رضواناللهعلیه) در
پاریس «
نوفل لوشاتو» بودند، پس از چند
روز در
قم به پاریس رفته، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام (رضواناللهعلیه) شرفیاب
و چند
روز در جلساتی که در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامی
و استاد بزرگ تشکیل میشد شرکت مینمودم
و چند دفعه با معظمله ملاقات خصوصی داشتم.
و در هنگام هجرت برای ایران به بنده ورقهای که با خط مبارک خود نوشته
و مطالبی که درباره
حکومت اسلامی بعد از سقوط رژیم ستم شاهی در آن مرقوم داشته بودند دادند که بنده آنرا با آقایان
دکتر بهشتی و استاد مطهری مورد مذاکره قرار بدهم
و نتیجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم که انجام دادم.
از جمله جریانهایی که در آن دوران پیش آمد، جریان درگذشت
آیةاللهالعظمی حکیم (رحمةاللهعلیه) بود.
ما به لحاظ خصوصیات علمی
و دیگر خصائص روشن
و بارزی که در حضرت امام، سراغ داشتیم، تصمیم گرفتیم کاری کنیم که چهره ایشان، خارج از حوزههای علمیه نیز برای مردم بهتر
و کاملتر شناخته شود. از این جهت تصمیم گرفتیم اعلامیهای بدهیم که: بعد از مرحوم آقای حکیم، مردم به حضرت امام مراجعه کنند.
دوازده نفر از مدرسین
حوزه علمیه قم، که اینجانب نیز جزء ایشان بودم این اعلامیه را در تأیید
مرجعیت حضرت امام بعد از مرحوم آقای حکیم امضاء کرده
و پخش کردیم. علمای شهرستانها از این اعلامیه استقبال خوبی کردند
و در بعضی از مراکز، آقایان اعلامیه را روی منبر برای مردم خوانده بودند که تاثیری گذاشته بود.
بعد از صدور این اعلامیه، منتظر بودم که دنبالم بیایند؛ چرا که میدانستم صدور چنین اعلامیهای بیعاقبت نیست. همینطور هم شد، یک
روز ظهر مأمورین ساواک به منزل
ما ریختند،
و ما در این جریانات نیز به وظیفه خود عمل کردیم.
آیتاللهالعظمی نوری همدانی با الهام از توصیه قرآنی مبنی بر «سیروا فی الارض» سفرهای زیادی به اقصی نقاط جهان داشته
و در این سفرها ضمن انجام مباحثات علمی با برخورد با افکار
و فرهنگهای گوناگون بر تجارب خویش میافزودند.
ایشان در مورد مسافرتهای خارج از ایران خود چنین میفرمایند:
من در سال ۵۸
و ۵۹ که نماینده حضرت امام در
اروپا بودم
و به آن دیار رفت
و آمد داشتم در ظرف این دو سال در موقع تحصیل در قم اشتغال به تدریس داشتم ولی در موقع تعطیلی حوزه به کشورهای اروپا از قبیل:
انگلستان،
فرانسه،
آلمان،
اتریش،
ایتالیا،
سوئد،
بلژیک،
هلند،
دانمارک،
سوئیس،
نروژ،
فنلاند،
اسپانیا،
یونان و ترکیه مسافرت میکردم
و در طی ملاقاتها
و مصاحبه
و تشکیل مجالس حقایق
اسلام و عظمت
انقلاب اسلامی را بیان میکردم
و به سؤالات علمی
و مذهبی با توفیق
خداوند پاسخ میدادم،
و سفرهائی به پاکستان
و یک سفر هم به
تایلند،
پاکستان،
بنگلادش و هندوستان رفتهام
و در این سفرها علاوه بر معاشرت با فرقههای گوناگون
و بیان معارف
و مبانی اسلام، توجه بیشتر به بیان مزایای انقلاب اسلامی ایران
و نشان دادن چهره
استکبار جهانی بود.
•
پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتاللهالعظمی حسین نوری همدانی، برگرفته از مقاله «زندگینامه آیتالله نوری همدانی»، تاریخ بازیابی ۹۹/۴/۱. • نرم افزار جامع اصول فقه، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.