حدوث زمانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
گاهی دو شیء در مقایسه با هم بدین صورت هستند که مدتی که از یکی گذشته است، بیش از مدتی است که از به وجود آمدن دیگری است. در
عرف عامه مردم، حادث چیزی است که در مقایسه با شیء دیگر، تازگی داشته باشد و
قدم به معنای کهنگی و
قدمت شیئی است که زمانش بیش از دیگری است. مثلا
کتاب اسفار در مقایسه با کتاب
شرح منظومه سبزواری ،
قدیمی و کهنه محسوب میشود و شرح منطومه، نسبت به آن، حادث و جدید به شمار میآید. با توجه به تحلیل عرفی معنای
قدم و حدوث، به دست میآید که
قدیم چیزی است که در بخشی از
زمانی که
حادث در آن هنوز به وجود نیامده است وجود دارد. پس وجود حادث، مسبوق است به نبودن در
زمانی که
قدیم در آن موجود است برخلاف
قدیم.
با توضیح فوق، روشن شد که مفهوم حدوث و
قدم، دو ویژگی دارد:
۱. نسبی بودن مفهومی؛ زیرا فقط هنگامی میتوان به این مفاهیم دست یافت که مقایسهای بین عمر دو پدیده انجام داد و ملاحظه طولانی بودن عمر یکی نسبت به دیگری را داشت.
۲. شرط سبق و پیشی
زمانی در آن معتبر است.
حال اگر این معنای عرفی حدوث و
قدم از حالت نسبی و اضافی خارج شده و به صورت
مفاهیم حقیقی شود، میتوانیم آنها را تعمیم داده و از اختصاص آن به پیشی و پسینی
زمانی خارج کنیم و به صورتی است که میتواند از اعراض ذاتی موجود مطلق شود و
موجود مطلق را به حادث و
قدیم تقسیم نماید و بحث مذکور نیز یک بحث فلسفی شود.
دو تعریف اصطلاحی برای حدوث و
قدم ارائه شده است. برخی گفتهاند حادث امری است که مسبوق به وجود غیر است و
قدیم خلاف آن است و برخی دیگر معتقدند که حادث، مسبوق به عدم خودش است و
قدیم عبارتست از آنچه وجودش مسبوق به عدمش نیست.
علیرغم اینکه مقصود از سبق، معنای عام آن است اما از میان انواع گوناگون سبق، تنها در اقسام
زمانی، علی، دهری و سبق به حق، تعریف حدوث و
قدم، اخذ شده است. بنابراین در اصطلاح فلسفی، از چهار قسم
حدوث و
قدم بحث میشود که عبارتند از؛ حدوث و
قدم زمانی، دهری، علی، به حق.
حدوث
زمانی، عبارتست از «مسبوق بودن وجود شیء به عدم
زمانی آن» یعنی حصول و پیدایش شیء پس از معدوم بودن آن، به گونهای که عدم سابق با وجود لاحق، هرگز قابل جمع نمیباشد. این عدم معروف به «عدم مقابل» است
و عدمی است که با وجود لاحق جمع نمیشود. عدم سابق که در حدوث معتبر است، بر دو قسم است. عدم مجامع و عدم مقابل. عدم مجامع عدمی است که با وجود لاحق جمع میشود. مانند
عدم ذاتی . عدم ذاتی شیء با وجودش جمع میشود به این معنا که همان
زمانی که شیء موجود است، ذاتا معدوم است و عدم ذاتی را دارد. اما عدم مقابل عدمی است که با وجود لاحق شیء جمع نمیشود. عدم
زمانی از این قبیل است و این بدین معناست که عدم
زمانی یکی شیء هرگز با وجود آن شیء جمع نمیگردد. بلکه هر کدام بر
زمانی خاصی منطبق میگردد.
عدم شیء نیز تنها در صورتی عدم
زمانی خواهد بود که وجود در برابر آن که عدم آن را رفع کرده است،
زمانی و تدریجی باشد؛ زیرا عدم بطلان محض است و هیچ شییء ندارد تا به
زمانی بودن یا نبودن
حکم شود، بلکه عدم در اثر اضافه شدن به وجودی که در برابر آن است، بهرهای از ثبوت مییابد. پس اگر یک وجود، تدریجی و منطبق بر زمان باشد، عدمی که جایگزین آن است نیز تدریجی و منطبق بر
زمان خواهد بود. بنابراین عدم یک شیء تنها در صورتی عدم
زمانی خواهد بود که اگر وجود آن شیء جایگزین عدمش شود آن وجود، تدریجی و منطبق بر زمان باشد.
پس حدوث
زمانی عبارتست از وجود تدریجی یک شیء که بر قطعهای از
زمان منطبق میگردد و آن وجود مسبوق به قطعه دیگری از زمان است که عدم شیء بر آن قطعه منطبق است.
طبق این تفسیری که از حدوث
زمانی ارائه شد. اصل زمان، برخلاف نظر
متکلمین حادث
زمانی نیست؛ زیرا حدوث یک شیء در صورتی متصور است که
زمانی باشد و آن شیء در آن زمان، معلوم باشد. پس هر فرض حدوث اصل زمان، مستلزم این است که
زمانی فرض شود که در آن زمان، اصل زمان وجود نداشته باشد و این خلف فرض حادث بودن زمان است و به همین جهت
ارسطو معتقد است کسی که قائل به حدوث زمان باشد، بدون اینکه متوجه باشد، قائل به
قدیم بودن آن شده است.
اگر زمان حادث،
زمانی باشد، باید پیش از آن زمان هم،
زمانی باشد تا زمان در آن معدوم باشد. پس پیش از زمان هم
زمانی هست. حال اگر آن زمان سابق،
قدیم باشد که مطلوب ثابت است و اگر حادث باشد، پیش از آن هم باید
زمانی باشد. بنابراین، پیش از هر زمان،
زمانی خواهد بود و این، همان
قدیم بودن زمان است.
در مقابل حدوث
زمانی،
قدیم زمانی قرار دارد که عبارتست از مسبوق نبودن وجود شیء به عدم
زمانی آن.
یا «اینکه شیء در حالتی باشد که برای وجودش ابتدایی نباشد».
طبق این
تفسیر ، اصل زمان را نمیتوان
قدیم زمانی دانست، زیرا زمان دیگری وجود ندارد تا با آن سنجیده شود و ابتدا نداشتن برایش تصور شود. علاوه بر این، در
جهان نمیتوان چیزی را به عنوان
قدیم زمانی به این معنا دانست.
هر چند عدهای معتقدند آنچه که متصف به حدوث و
قدم زمانی میشود، حرکتها و اشیای دارای حرکت (یعنی متحرکها) هستند که وجودشان در ظرف زمان تحقق یافته و بر زمان منطبق میگردد.
البته به یک معنا میتوان هر جزء از زمان و کل زمان را حادث دانست؛ زیرا زمان ذاتا و فی نفسه، متصف به
وصف قبلیت و بعدیتی که قابلیت اجتماع با یک دیگر را ندارد، هست. وجود هر جزیی از زمان مسبوق به عدم آن است، به صورتی که هر یک از اجزای پیش
مصداق عدم آن میباشد. نه آنکه اجزای پیشین، ظرف عدم آن جزء باشد تا بتوان گفت؛ وجود آن جزء مسبوق به نبودن آن در زمان سابق یا به عبارتی دیگر، مسبوق به «عدم
زمانی» است تا حادث
زمانی به همان معنای سابق باشد، بلکه تنها میتوان گفت: وجود هر جزیی از زمان، مسبوق به عدم است به گونهای که اجزای سابق بر آن جزء، مصداق عدم آن باشد نه ظرف عدم آن، مثلا دیروز، مصداق «عدم امروز» است نه ظرف آن و حدوث به این معنا، امری آنی و دفعی است و در این تصویر، زمان مسبوق به عدمی که بیرون از وجود خود باشد نیست بلکه مسبوق به عدمی است که در یک «آن» که
ظرف و نهایت زمان است، تحقق دارد. زیرا قوه پیشین
حرکت است و ظرفش همان «آن» است که طرف زمان است.
۱. اگرچه در هر دو قسم مذکور از حدوث و
قدم، قبلیتی وجود دارد که با بعدیت جمع نمیشود، ولی تفاوت آنها در این است که عدم اجتماع در حدوث و
قدم زمانی، انفکاک عرضی است. یعنی رتبه وجودی حادث و
قدیم در قسم
زمانی، یکسان است و در
عرض یک دیگر است ولی در حدوث و
قدم دهری، انفکاک طولی است و دو موجود حادث و
قدیم از نظر رتبه وجودی، با یک دیگر
رابطه طولی دارند و یکی اقوی از دیگری است.
۲. اتصاف حدوث
زمانی به موضوع بالعرض و اتصاف
حدوث دهری بالذات است؛ زیرا- بر فرض عدم حرکت در جوهر و معنی خاص زمان در مکتب
حکمت متعالیه - جواهر اجسام، عنصری ثابت و صفات، متجدد میباشند. بنابراین مسبوقیت شیء به عدم غیر مجامع که در
مقوله زمان است، بالعرض حمل بر
موضوع میشود نه بالذات، حال آنکه بنا به تحلیل دقیق، حدوث دهری بالذات حمل بر موضوع میشود؛ چون افق حادث دهری، عوالم ملک و ملکوت را در بر میگیرد.
۳. از سوی دیگر حادث
زمانی بر سه قسم است:
الف: حادثی که از ناحیه
علت به طور دفعی در یک آن حادث میگردد و یا حدوث آن منطبق بر آن مفروض است.
ب: حادثی که از ناحیه علت، در مجموعهای مشخص از زمان حادث میگردد، به طوری که هر یک از اجزای حادث آن منطبق بر یک آن خاص است.
ج: حادثی که از ناحیه علت، جمیع اجزای آن در جمیع اجزای زمان حادث گردد، به طوری که جمیع اجزای حادث در هر جزء مفروض زمان یافت شود.
اما حدوث دهری بر خلاف اقسام سه گانه فوق، تمام اجزایش، یک دفعه از افاضه علت، حادث شد و این حدوث در آن و
زمان نیست.
امام خمینی حدوث
زمانی متکلمان را مورد بررسی و نقد قرار داده و معتقد است، اعتقاد به حدوث
زمانی عالم، خود مستلزم
قدم عالم است؛ زیرا عالم عین هویات این موجودات است و زمان نیز یکی از افراد عالم است و اگر
زمانی بوده که عالم نبوده است، لازمه آن
قدم خود زمان و همچنین
قدم عالم است.
به اعتقاد امام خمینی با حدوث
زمانی متکلمان، تنها میتوان حدوث عالم طبیعت را اثبات کرد
و لازمه حدوث
زمانی متکلمان، انقطاع
فیض و تعطیل بودن و قدرت حقتعالی است؛ زیرا مستلزم آن است که پیش از آفرینش عالم، حقتعالی فیاض نبوده باشد.
و این امر، اصل توحید و تنزیه را متزلزل میکند.
امام خمینی تمسک بعضی از محدثان به اجماع و اتفاق بر حدوث
زمانی عالم را نادرست میداند؛ زیرا در مسائل اعتقادی، تعبد وجهی ندارد.
امام خمینی خود از راه برهان
حرکت جوهری و برهان
کلی طبیعی، حدوث
زمانی عالم را اثبات میکند و معتقد است اشیای طبیعی، وجودی مقارن با عدم دارند و در هر لحظه، وجودی معدوم و بعد از آن، در آنی متصل به آن، وجود دیگری حادث میشود بنابراین هر یک از این وجودات در هر آنی، مسبوق به عدم خود و حادث به حدوث
زمانیاند.
امام خمینی روش دیگری از مشرب عرفانی برای اثبات حدوث
زمانی عالم بیان میکند؛ اینگونه که ایجاد همه موجودات بهواسطه اسم «الرحمن» و «الباسط» صورت میگیرد و اعدام آنها به اسم «القهار» و «الملک» است که موجودات را از ظهور به خفا و غیب برمیگرداند و این امر بر اساس تجدد امثال عرفانی در هر لحظه و آن، بهصورت مستمر است بنابراین هر موجودی در هر آن، معدوم و سپس به تجلی حقتعالی موجود میشود؛ ازاینرو هر موجودی مسبوق به عدم
زمانی است و حادث
زمانی خواهد بود.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حدوث زمانی». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.