حبس حد خورده تا بهبود عضو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حبس حد خورده تا بهبود عضو از مباحث فقهی و حقوقی مربوط به
حقوق زندانی و درباره زندانی
کردن کسی که حدّ قطع عضو بر او جاری شده تا بهبود عضوش بحث میکند. این نوع
حبس از باب
تعزیر نبوده و بعید نیست هدف از آن برای حفظ کرامت دست بریدگان یا برای پیشگیری از به کارگیری آنان برای اسائۀ ادب به
اسلام و
دولت اسلامی باشد.
در اینجا به چند روایت پیرامون موضوع مورد بحث اشاره میکنیم:
الحسین بن محمد، عن معلی بن محمد، عن علی بن مرداس، عن سعدان بن مسلم، عن بعض اصحابنا، عن الحارب بن حصیرة، قال: مررت بحبشی و هو یستسقی بالمدینة، و اذا هو اقطع، فقلت له: من قطعک؟ فقال: قطعنی خیر الناس. انا اخذنا فی سرقة و نحن ثمانیة نفر، فذهب بنا الی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) فاقررنا بالسرقة. فقال لنا: تعرفون انّها حرام؟ قلنا: نعم. فامر بنا فقطعت اصابعنا من الراحة و خلّیت الابهام، ثم امر بنا فحبسنا فی بیت یطعمنا فیه السمن و العسل حتی برئت ایدینا، ثم امر بنا، فاخرجنا و کسانا فاحسن کسوتنا، ثم قال لنا: ان تتوبوا و تصلحوا فهو خیر لکم، یلحقکم اللّه بایدیکم فی الجنة، و ان لا تفعلوا یلحقکم اللّه بایدیکم فی النار؛
حارب بن حصیره گفت: به مرد حبشی دست بریدهای که در
مدینه سقّایی می
کرد گذشتم. گفتم: چه کسی آن را برید؟ گفت: بهترین مردمان. ما هشت نفر بودیم که
دزدی میکردیم. ما را دستگیر کردند و به نزد
علی بن ابی طالب (علیهالسلام) بردند. ما به دزدی
اقرار کردیم. به ما گفت: آیا میدانید دزدی حرام است؟ گفتیم: آری. بدین رو، دستور داد انگشتان ما را ببرند و انگشت شست را باقی بگذارند. آنگاه دستور داد ما را در خانهای حبس کنند و به ما روغن و عسل خوراند تا دستهایمان خوب شد. آنگاه فرمان آزادی ما را صادر
کرد و ما را با بهترین لباسها پوشاند و به ما گفت: اگر
توبه کنید و انسانهای شایستهای شوید، برایتان بهتر است که
خداوند در عوض، دستتان را در
بهشت به شما ملحق میکند وگرنه، آن را در
جهنم به شما ملحق میگرداند.
عن امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) انّه امر بقطع سرّاق، فلما قطّعوا امر بحبسهم ثم قال: یا قنبر! خذهم الیک، فداو کلومهم و احسن القیام علیهم، فاذا برءوا فاعلمنی، فلما برءوا اتاه، فقال: یا امیر المؤمنین! قد برئت جراحتهم. قال: اذهب فاکس کلّ رجل منهم ثوبین و ائتنی بهم ففعل و اتاه بهم
[
فاتی بهم الیه
]
کانّهم محرومون
[
محرمون
]
قد اتّزر کلّ واحد منهم بثوب و ارتدی بآخر، فمثلوا بین یدیه فاقبل علی الارض ینکتها (یعنی انسان غمین و اندوهگینی که بر روی زمین خطوطی را رسم میکند.)
باصبعه ملیّا، ثم رفع راسه، فقال: اکشفوا ایدیکم فکشفوا. فقال: ارفعوا الی السماء، ثم قولوا: اللّهمّ انّ علیّا قطعنا، ففعلوا. فقال: اللّهمّ علی کتابک و سنّة نبیّک، ثم قال لهم: یا هؤلاء! انّ ایدیکم سبقتکم الی النار؛ فان انتم تبتم انتزعتم ایدیکم من النار، و الّا لحقتم بها؛ (در
دعائم الاسلام به جای «امر بحبسهم»، «امر بحسمهم فحسموا؛ دستور به
داغ کردن موضع بریدگی
کرد که این کار را کردند.» دارد)
امیر مؤمنان (علیهالسلام) دستور داد دست دزدانی را ببرند چون بریدند فرمان حبس آنان را داد. آنگاه گفت: قنبر! اینان را ببر و زخمهایشان را مداوا کن و به آنان خوب برس و چون خوب شدند به من خبر بده. وقتی بهبود یافتند به نزد علی (علیهالسلام) آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! جراحتشان خوب شد. فرمود: برو، به هر فردی دو پیراهن بده و آنان را بیاور. او آنان را آورد گویی که قومی محروم (یا محرم) هستند که هر یک لباسی پوشیدهاند و دیگری را بر دوش افکندهاند. در مقابل حضرت قرار گرفتند. حضرت به زمین نگریست و متفکرانه با انگشتش آرام بر زمین میکوبید آنگاه فرمود: دستهایتان را نشان دهید. آنان این کار را کردند. بعد فرمود: آن را به آسمان بلند کنید و بگویید: خدایا! دستمان را علی قطع
کرد. آنان نیز چنین کردند. پس فرمود: خدایا! بر اساس
قرآن و سنّت پیامبرت، این کار را کردم. آنگاه بدیشان فرمود: ای گروه! دستتان پیش از شما به آتش جهنم رفته است. اگر توبه کنید دستتان را از آتش نجات دادید وگرنه شما هم به آن ملحق میشوید.
حدّثنا ابو بکر، قال: حدّثنا عبد الرحیم بن سلیمان، عن عبد الملک بن ابجر، عن سلمة بن کهیل، عن حجیة، انّ علیّا (علیهالسّلام) کان یقطع اللصوص و یحسمهم و یحبسهم و یداویهم، فاذا برءوا، قال: ارفعوا ایدیکم، فیرفعونها کانّها ایور الحمر، فیقول: من قطعکم؟ فیقولون: علی، فیقول: و لم؟ فیقولون: انّا سرقنا. فیقول: اللّهمّ اشهد، اللّهم اشهد، و اذهبوا؛
علی (علیهالسلام) دست دزدان را میبرید و آنها را با آتش یا روغن
داغ میسوزاند تا خونش بند بیاید و زندانیشان می
کرد تا مداوا شوند. و چون بهبود مییافتند به آنان میفرمود: دستتان را بلند کنید. آنان دستها بلند میکردند که چون نرینۀ خران بود آنگاه میفرمود: چه کسی آن را برید؟ میگفتند: علی میفرمود: برای چه؟ میگفتند: برای این که ما دزدی کردیم. میفرمود: خدایا شاهد باش! خدایا شاهد باش! اکنون بروید.
جمعی از فقیهان فتوا دادهاند که بند آوردن با سوزاندن یا با مالیدن روغن
داغ واجب است. کما این که عدهای دیگر به
استحباب آن فتوا دادهاند. این نوع از حبس با عناوین حبسهای متعارف و عادی منطبق نیست و بعید نیست که هدف این نوع حبس، حفظ کرامت دست بریدگان یا برای پیشگیری از به کارگیری آنان برای اسائۀ ادب به
اسلام و
دولت اسلامی باشد. از این رو، به اجبار در حبس میمانند و معالجه میشوند. هرگاه
سند روایت تمام باشد این نوع از زندان برای کسی که در این عصر، بر او حد جاری میشود، احوط است.
بیهقی: شیخ گفته است: گویی او به نگاهداری آنان امر
کرده است تا بهبود یابند نه این که آنان را برای تعزیر حبس
کرده باشد.
تمام این مطلب در صورتی بود که نگوییم که آن تنها یک مورد و به اصطلاح موردی است و علم آن نیز نزد
امام معصوم (علیهالسلام) بوده است پس نمیتوان آن را در سایر موارد تسرّی داد و قائل بدان حکم شد.
• طبسی، نجمالدین، حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص۲۱۷-۲۲۰.