• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جهان‌بینی عرفانی ابن‌عربی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابن‌ عربی‌ را می‌توان‌ به‌ حق‌ بزرگ‌ترین‌ و برجسته‌ترین‌ بنیان‌گذار نظام‌ عرفان‌ فلسفی‌ یا فلسفه عرفانی‌ یا حکمت‌ الهی‌ عرفانی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ به‌ شمار آورد و حتی‌ گزافه‌ نیست‌ اگر بگوییم‌ که‌ وی‌ بزرگ‌ترین‌ اندیشمند عرفانی‌ همه دوران‌هاست‌.



پس‌ از ابن‌ عربی‌، هیچ‌یک‌ از اندیشمندان‌ عارف‌ یا عارفان‌ اندیشمند یا فیلسوفان‌ عارف‌مشرب‌ را در جهان‌ اسلام‌ نمی‌توان‌ یافت‌ که‌ به‌ گونه‌ای‌ تحت‌ تأثیر نیرومند اندیشه‌های‌ ابن‌ عربی‌ قرار نگرفته‌ باشد. این‌ تأثیر تا دوران‌ ما نیز ادامه‌ دارد.
بی‌سبب‌ نیست‌ که‌ وی‌ را «شیخ‌ اکبر» لقب‌ داده‌اند.


ابن‌ عربی‌ در دورانی‌ از تاریخ‌ جهان‌ اسلامی‌ می‌زیسته‌ است‌ که‌ فضای‌ اجتماعی‌ و معنوی‌ پیش‌ از آن‌، فراز و نشیب‌های‌ بسیار داشته‌ و به‌ ویژه‌، فضای‌ معنوی‌ از تجربه‌ها و اندیشه‌ها و بینش‌های‌ عرفانی‌ و فلسفی‌ آکنده‌ بوده‌ است‌.
در اندلس‌ اسلامی‌، چند دهه‌ پیش‌ از تولد ابن‌ عربی‌، محافل‌ تصوف‌ و عرفان‌ کسانی‌ مانند ابن‌ بَرَّجان‌، ابن‌ عریف‌ صاحب‌ کتاب‌ محاسن‌ المجالس‌ و ابن‌ قَسی‌ صوفی‌ انقلابی‌ و نویسنده کتاب‌ خلع‌ النعلین‌ که‌ ابن‌ عربی‌ بر آن‌ شرحی‌ نوشته‌، گرم‌ بوده‌ است‌. ابن‌ عربی‌ از این‌ ۳ تن‌ بارها در فتوحات‌ و نوشته‌های‌ دیگرش‌ نام‌ می‌برد.
در کنار ایشان‌ عارفان‌ و صوفیان‌ دیگر نیز پای‌گاه‌ معنوی‌ برجسته‌ای‌ داشته‌اند.
فضای‌ اجتماعی‌ و معنوی‌ شرق‌ اسلامی‌ (سوریه‌، عراق‌ و ایران‌) نیز از سنت‌های‌ عرفانی‌ ریشه‌دار و دیرپای‌ برخوردار بوده‌ است‌.
در این‌ فضا، اندیشه‌های‌ یونانی‌، نوافلاطونی‌، غنوصی‌، عقاید معتزلیان‌، اخوان‌ الصفا و گرایش‌های‌ فلسفی‌ ارسطویی‌ - مشایی‌ و اشراقی‌ رواج‌ داشته‌ است‌.
به‌ یاد داشته‌ باشیم‌ که‌ شهاب‌الدین‌ یحیی‌ بن‌ حَبَش‌ سهروردی‌ (مق ۵۸۷ق‌/۱۱۹۱م‌) در سالی‌ کشته‌ شده‌ که‌ ابن‌ عربی‌ در آن‌ هنگام‌ ۲۷ ساله‌ بوده‌ است‌.
بدین‌سان‌ میراث‌های‌ معنوی‌ بسیاری‌ در تکوین‌ جهان‌بینی‌ عرفانی‌ ابن‌ عربی‌ تأثیر داشته‌ است‌.


نیروی‌ شگرف‌ و پرکار اندیشه وی‌ نیز سبب‌ شده‌ بود که‌ مجموعه بزرگ‌ و کم‌مانندی‌ از نوشته‌ها پدید آورد و نظریات‌، عقاید و اندیشه‌های‌ اصلی‌ و ویژه خود را در آن‌ مجموعه‌ پراکنده‌ سازد که‌ یافتن‌ آن‌ها در میان‌ انبوهی‌ از مطالب‌ فرعی‌ کار آسانی‌ نیست‌، آن‌ هم‌ با زبانی‌ پر از مجاز، نمادها و اصطلاحات‌ ویژه‌ و ناآشنا و گاه‌ پر از ابهام‌ که‌ فهمیدن‌ نوشته‌هایش‌ را دشوار می‌سازد، چنان‌که‌ می‌توان‌ داوری‌ نیکلسون‌ را پذیرفت‌ که‌ می‌گوید: ابن‌ عربی‌ اگر مختصرتر، روشن‌تر و منظم‌تر نوشته‌ بود، بهتر شناخته‌ می‌شد.
از سوی‌ دیگر، گویا خود ابن‌ عربی‌ نیز نمی‌خواسته‌ است‌ که‌ اندیشه‌ها و عقاید ویژه خویش‌ را در یک‌جا، یا در چند نوشته‌ به‌ نحوی‌ صریح‌، منظم‌ و مرتبط، منعکس‌ کند، چنان‌که‌ خودش‌ می‌گوید: «اما به‌ سبب‌ غموص‌ اندیشه‌های‌ ویژه‌، جداگانه‌ در جایی‌ بدان‌ها تصریح‌ نکرده‌ام‌، بلکه‌ آن‌ها را پراکنده‌ در باب‌های‌ این‌ کتاب‌ (یعنی‌ فتوحات‌) به‌ نحوی‌ کامل‌ و مبین‌ آورده‌ام‌ و هر کس‌ که‌ خدا فهم‌ را نصیبش‌ کرده‌ باشد، آن‌ها را در می‌یابد و تمیز می‌دهد، زیرا شناخت‌ و آگاهی‌ حقیقی‌ و سخنی‌ راست‌ است‌ و فراسوی‌ آن‌ هدفی‌ نیست‌».
[۱] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۳۸، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

ابن‌ عربی‌، در جایی‌ از فتوحات‌ تصریح‌ می‌کند که‌ «علم‌ الهی‌ دانشی‌ است‌ که‌ خداوند از راه‌ القاء و الهام‌ و فرود آوردن‌ روح‌ الامین‌ در دل‌ انسان‌، آموزگار آن‌ است‌ و این‌ کتاب‌ آن‌گونه‌ فراهم‌ شده‌ است‌.
به‌ خدا سوگند که‌ من‌ حتی‌ یک‌ حرف‌ از آن‌ را جز از راه‌ املاء الهی‌ و القاء ربانی‌ یا دم‌ روحانی‌ در دل‌ و ذهن‌ کیانی‌ ننوشته‌ام‌».
[۲] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۳، ص۴۵۶، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

در این‌جا، پیش‌ از هر چیز باید گفته‌ شود که‌ جهان‌بینی‌ ابن‌ عربی‌، بیش‌ از هر چیز، عرفان‌ِ زیسته‌ و اندیشیده اوست‌.


نکته دیگری‌ که‌ در آغاز پرداختن‌ به‌ جهان‌بینی‌ ابن‌ عربی‌، باید بدان‌ اشاره‌ و بر آن‌ تأکید کرد، مسأله روی‌کرد ابن‌ عربی‌ به‌ مفاهیمی‌ مانند شناخت‌، علم‌، عقل‌،آگاهی‌، کشف‌ و شهود یا وجود، ذوق‌ و به‌ دیگر سخن‌ برداشت‌ وی‌ از دو گونه‌ شناخت‌ یا آگاهی‌ عقلی‌ و شناخت‌ کشفی‌ - شهودی‌ است‌.
ابن‌ عربی‌، بی‌آن‌که‌ شناخت‌ عقلی‌ و نظری‌ را منکر شود یا آن‌ را نامعتبر شمارد، در واپسین‌ مرحله‌ به‌ اصالت‌ آن‌ باور ندارد و اصالت‌ شناخت‌ و آگاهی‌ را به‌ کشف‌ و شهود منحصر می‌کند.
وی‌ از یک‌سو خوانندگان‌ را از انکار مسائل‌ فلسفی‌ یا بی‌دین‌ خواندن‌ فیلسوفان‌ باز می‌دارد و می‌گوید که‌ همه دانش‌ِ یک‌ فیلسوف‌ باطل‌ و بیهوده‌ نیست‌ و چه‌ بسا در مسأله‌ای‌ حق‌ با او بوده‌ و پیامبر (ص‌) نیز چنان‌ سخنی‌ گفته‌ باشد.
اگر ما حقیقت‌ آن‌ را شناختیم‌، شایسته‌ است‌ که‌ سخن‌ فیلسوف‌ را در آن‌ مسأله معین‌ بپذیریم‌ و آن‌ را حق‌ بدانیم‌ و این‌ سخن‌ که‌ فیلسوف‌ دین‌ ندارد، دلیل‌ بر آن‌ نیست‌ که‌ هر آن‌چه‌ نزد اوست‌، باطل‌ است‌.
[۳] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۳۲، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌ آگاهی‌ها را از نظر شیوه‌های‌ شناخت‌ و محتوای‌ آن‌ها، به‌ ۳ دسته‌ تقسیم‌ می‌کند:
۱. دانش یا آگاهی‌ عقل‌، یعنی‌ هرگونه‌ آگاهی‌ که‌ یا ضرورتاً یا در پی‌ِ نظر و دلیل‌ و از راه‌ اندیشیدن‌، دست‌ می‌دهد، این‌ چنین‌ آگاهی‌ می‌تواند درست‌ یا نادرست‌ باشد.
۲. دانش‌ احوال‌ که‌ جز به‌ «ذوق‌» راهی‌ بدان‌ نیست‌ و با عقل‌ نمی‌توان‌ آن‌ را تعریف‌ کرد یا برای‌ شناخت‌ آن‌ دلیلی‌ آورد، مانند آگاهی‌ از شیرینی‌ عسل‌ و تلخی‌صبر و لذت‌ جماع‌، عشق‌، وجد، شوق‌ و مانند این‌ها و محال‌ است‌ که‌ کسی‌ به‌ این‌گونه‌ آگاهی‌ها دست‌ یابد، مگر آن‌که‌ متصف‌ به‌ آن‌ها شده‌ و آن‌ها را چشیده‌ باشد.
۳. دانش‌ اسرار، یعنی‌ آن‌گونه‌ دانش‌ یا آگاهی‌ که‌ فراسوی‌ مرز عقل‌ (فوق‌ طور العقل‌) است‌ که‌ از راه‌ دمیدن‌ روح القدس‌ در دل‌ و ذهن‌ انسان‌، دست‌ می‌دهد و ویژه پیامبران‌ و اولیاء است‌... .
صاحب‌ علم‌ اسرار همه دانش‌ها را داراست‌ و در آن‌ها مستغرق‌ می‌گردد، در حالی‌ که‌ دارنده علوم‌ دیگر چنین‌ نیست‌.
هیچ‌ علمی‌ ارجمندتر و شریف‌تر از این‌ دانش‌ِ در بر گیرنده همه معلومات‌ نیست‌.
[۴] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۳۱، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

این‌ علم‌ اسرار همان‌ است‌ که‌ ابن‌ عربی‌ آن‌ را با تعبیر دیگری‌ «علم‌ الهی‌» می‌نامد و می‌گوید: «علم‌ الهی‌ اصل‌ همه علم‌هاست‌ و همه علوم‌ به‌ آن‌ باز می‌گردد».
[۵] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۱۴۳، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌، پس‌ از انتقاد شدید از کسانی‌ که‌ ایشان‌ را «علمای‌ رسوم‌» می‌نامد، می‌گوید که‌ خداوند برای‌ «اهل‌ الله‌» و ویژگان‌ به‌ خدمتش‌ که‌ عارفان‌ به‌ او از راه‌ دهش‌ و بخشش‌ الهیند، وجود هیچ‌کس‌ را ناگوارتر و رنج‌بارتر از علمای‌ رسوم‌، نیافریده‌ است‌ و اینان‌ برای‌ «طائفه اهل‌ الله‌» مانند فرعونان‌ برای‌ پیامبرانند، زیرا هر گاه‌ اهل الله‌ سخنی‌ گویند که‌ معنای‌ آن‌ بر ادراک‌ آنان‌ پوشیده‌ و پیچیده‌ باشد، آن‌ را منکر می‌شوند، چون‌ معتقدند که‌ اهل الله‌ در شمار عالمان‌ نیستند و علم‌ جز از راه‌ آموزش‌ معمول‌ (قلم‌ معتاد) در عرف‌ دست‌ نمی‌دهد و راست‌ هم‌ می‌گویند، زیرا یاران‌ ما هم‌ (یعنی‌ اهل‌ طریقت‌ عرفانی‌) آن‌ علم‌ را جز از راه‌ آموختن‌ به‌ دست‌ نیاورده‌اند، با این‌ تفاوت‌ که‌ این‌ آموزش‌ از راه‌ «اِعلام‌ رحمانی‌ ربانی‌» است‌... .
خداوند آموزگار انسان‌ است‌ و ما شکی‌ نداریم‌ که‌ «اهل الله‌» وارثان‌ پیامبرانند.
علمای‌ رسوم‌ راست‌ می‌گویند که‌ هیچ‌ علمی‌ بدون‌ آموختن‌ دست‌ نمی‌دهد، اما در این‌که‌ می‌پندارند خداوند کسی‌ جز پیامبر را آموزش‌ نمی‌دهد، خطا می‌کنند.
خدا می‌گوید: «بر هر کس‌ که‌ بخواهد حکمت‌ می‌دهد»، اما علمای‌ رسوم‌ چون‌دنیا را به‌ آخرت‌ و جانب‌ خلق‌ را بر جانب‌ حق‌ ترجیح‌ می‌دهند، و عادت‌ کرده‌اند که‌ علم‌ را از راه‌ کتاب‌ها و دهان‌ کسانی‌ از جنس‌ خودشان‌ بگیرند، خود را به‌ گمان‌ خود به‌ سبب‌ دانشی‌ که‌ با آن‌ از عامه‌ ممتاز شده‌اند، از اهل‌ الله‌ می‌شمارند، اما نمی‌دانند که‌ خدای‌ را بندگانی‌ است‌ که‌ خود او آموزش‌ آنان‌ را، در درونشان‌ و دل‌هایشان‌، بر عهده‌ می‌گیرد، یعنی‌ آموزش‌ آن‌چه‌ در کتاب‌های‌ خود بر زبان‌ فرستادگانش‌، نازل‌ کرده‌ است‌ و این‌ همان‌ علم‌ درست‌ از سوی‌ دانایی‌ آموزگار است‌ که‌ هیچ‌کس‌ در کمال‌ علم‌ وی‌ شک‌ ندارد.
[۷] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۷۹، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



ابن‌ عربی‌ بارها و بارها بر این‌ نکته‌ تأکید می‌کند که‌ «اهل‌ الله‌» آن‌چه‌ می‌دانند، تنها از راه‌ «ذوق‌» است‌، «نه‌ از روی‌ اندیشه‌ و تدبّر»
[۸] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۳، ص۴۳۱، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
و در جای‌ دیگر می‌گوید: «علم‌ ذوق‌ها از روی‌ اندیشه‌ نیست‌ و علم‌ درست‌ آن‌ است‌ و آن‌چه‌ جز آن‌ است‌، حدس‌ و گمان‌ است‌».
[۹] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۱۷۳، فصوص‌ الحکم‌، به‌ کوشش‌ ابوالعلاء عفیفی‌، قاهره‌، ۱۳۶۵ق‌/۱۹۴۶م‌.

وی‌ در جای‌ دیگری‌، علوم‌ «اهل‌ الله‌» را «دانش‌های‌ بزرگان‌» (علوم‌ اکابر) می‌نامد و می‌گوید: دانش‌های‌ بزرگان‌، ذوقی‌ است‌، زیرا از تجلی‌ الهی‌ است‌.
ما از امر واقع‌ شده‌ سخن‌ می‌گوییم‌ و گزارش‌ می‌کنیم‌، نه‌ از آن‌چه‌ عقلاً ممکن‌ است‌.
این‌ است‌ تفاوت‌ «اهل‌ کشف‌» (که‌ در آن‌چه‌ از آن‌ خبر می‌دهند، دارای‌ بصیرتند) با «اهل‌ نظر عقلی‌».
فایده‌ در چیزی‌ است‌ که‌ واقع‌ شده‌، نه‌ در آن‌چه‌ ممکن‌ است‌، زیرا این‌ «علم‌ لاعلم‌» است‌ و آن‌چه‌ واقع‌ شده‌ همانا علم‌ محقق‌ است‌.
[۱۰] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۴۸۷، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



ابن‌ عربی‌ به‌ نحو کلی‌ دانش‌ها را به‌ دو گونه‌ تقسیم‌ می‌کند:
کسبی‌ و وهبی‌ یا دهشی‌، و در توضیح‌ آن‌ می‌گوید: دانشی‌ هست‌ که‌ ما آن‌ را از اندیشه‌ها و حواسمان‌ کسب‌ می‌کنیم‌ و دانش‌ دیگری‌ هست‌ که‌ با هیچ‌ وسیله‌ای‌ که‌ نزد ماست‌، نمی‌توانیم‌ آن‌ را کسب‌ کنیم‌، بلکه‌ داده‌ یا بخششی‌ از سوی‌ خداوند است‌ که‌ آن‌ را در دل‌ها و روان‌ها نازل‌ می‌کند و ما آن‌ را بدون‌ هیچ‌ سبب‌ بیرونی‌ می‌یابیم‌؛ این‌ مسأله‌ای‌ است‌ دقیق‌، زیرا بیش‌تر مردمان‌ می‌پندارند که‌ دانش‌های‌ حاصل‌ از تقوی‌، دانش‌های‌ وهبیند، اما چنین‌ نیست‌.
آن‌ها دانش‌های‌ مکتسب‌ از راه‌ تقوایند، چون‌ خداوند تقوی‌ را راهی‌ به‌ سوی‌ حصول‌ آن‌ها قرار داده‌ است‌، همان‌گونه‌ که‌ اندیشه درست‌ را با ترتیب‌ مقدمات‌، سببی‌ برای‌ حصول‌ دانش‌ قرار داده‌ است‌، به‌ همان‌سان‌ که‌ بینایی‌ را وسیله رسیدن‌ به‌ دیدنی‌ها قرار داده‌ است‌، اما علم‌ وهبی‌ از راه‌ سبب‌ به‌ دست‌ نمی‌آید، بلکه‌ از جانب‌ خداوند است‌.
[۱۱] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۵۴، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌ پس‌ از تقسیم‌ دانش‌ها به‌ ۴ طبقه‌: علم‌ الهی‌، طبیعی‌، ریاضی‌ و منطقی‌ که‌ دارنده آن‌ها را «حکیم‌» می‌نامد، بر این‌ نکته‌ تأکید می‌کند که‌ جز این‌ ۴ مرتبه‌ علمی‌ یافت‌ نمی‌شود و راه‌ تحقیق‌ آن‌ها یا اندیشه‌ است‌ یا «وهب‌» که‌ همانا «فیض‌ الهی‌» است‌.
سپس‌ می‌افزاید که‌ طریقه یاران‌ بر این‌ است‌ و آنان‌ را با اندیشه‌ کاری‌ نیست‌، زیرا که‌ نادرستی‌ و فساد در آن‌ راه‌ می‌یابد و در درستی‌ آن‌ تردید است‌ و به‌ آن‌چه‌ اندیشه‌ به‌ دست‌ می‌دهد، نمی‌توان‌ اطمینان‌ داشت‌.
وی‌ می‌گوید: مقصود من‌ از «یاران‌ ما»، صاحبان‌ دل‌ها و مشاهدات‌ و مکاشفات‌ است‌، نه‌ عابدان‌ و زاهدان‌ و نه‌ مطلق‌ صوفیان‌، مگر کسانی‌ از ایشان‌ که‌ اهل‌ حقایق‌ و تحقیقند.
بنا بر این‌ درباره علوم‌ نبوت‌ و ولایت‌ گفته‌ می‌شود که‌ این‌ها «فراسوی‌ روش‌ و مرز عقل‌» اند و عقل‌ را از راه‌ اندیشه‌ در آن‌ها راهی‌ نیست‌، بلکه‌ آن‌ها را می‌پذیرد، به‌ ویژه‌ نزد کسی‌ که‌ صاحب‌ عقل‌ سلیم‌ باشد و شبهه خیالی‌ و اندیشه‌ای‌ که‌ موجب‌ فساد نظر شود، بر او چیره‌ نشده‌ باشد.
[۱۲] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۶۱، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



ابن‌ عربی‌ همین‌ نکته‌ را، با اشاره‌ به‌ فیلسوفان‌ این‌گونه‌ بیان‌ می‌کند که‌ هیچ‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ نتوان‌ از راه‌ «کشف‌ و وجود» بدان‌ دست‌ یافت‌ و اشتغال‌ به‌ اندیشه‌،حجاب‌ است‌.
کسان‌ دیگری‌ غیر از ما منکر آنند، اما هیچ‌یک‌ از کسانی‌ که‌ اهل‌ راه‌ خدایند آن‌ را انکار نمی‌کند، بلکه‌ کسانی‌ از اهل‌ نظر و استدلال‌ از «علمای‌ رسوم‌» که‌ ذوقی‌ در احوال‌ ندارند، آن‌ را منع‌ می‌کنند و در میان‌ آنان‌ کسانی‌ مانند افلاطون‌، حکیم‌ الهی‌ که‌ دارای‌ ذوقی‌ در احوال‌ باشند، نادرند.
ناخشنودی‌ برخی‌ از مسلمانان‌ از افلاطون‌ تنها به‌ علت‌ نسبت‌ وی‌ به‌ فلسفه‌ است‌، آن‌ هم‌ به‌ سبب‌ جهل‌ ایشان‌ به‌ مدلول‌ این‌ واژه‌.
حکیمان‌ در حقیقت‌ به‌ خداوند و به‌ هر چیز و منزلت‌ آن‌ عالمند.
معنای‌ فیلسوف‌ «دوست‌دار حکمت‌» است‌، زیرا «سوفیا» به‌ زبان‌ یونانی‌ «حکمت‌» است‌ و معنای‌ فلسفه‌ «دوست‌ داشتن‌ حکمت‌» است‌ و هر خردمندی‌ حکمت‌ را دوست‌ می‌دارد؛ جز این‌که‌ خطای‌ اهل‌ اندیشه‌ در «الهیات‌» از درستی‌ گفتار ایشان‌ بیشتر است‌، خواه‌ این‌ اندیشمندان‌ فیلسوف‌ باشند، خواه‌ معتزلی‌ یا اشعری‌ یا از اصناف‌ دیگرِ اهل‌ نظر.
فیلسوفان‌ صرفاً به‌ سبب‌ این‌ نام‌ نکوهش‌ نمی‌شوند، بلکه‌ سبب‌ نکوهش‌ ایشان‌ خطاهایشان‌ در علم‌ الهی‌ در مواردی‌ است‌ که‌ معارض‌ با گفته‌های‌ پیامبران‌ است‌.


اهل‌ نظر نمی‌دانند که‌ خداوند به‌ بعضی‌ از بندگانش‌ نیرویی‌ بخشیده‌ است‌ که‌ گاه‌ در برخی‌ امور مخالف‌ حکم‌ عقل‌ و گاه‌ موافق‌ آن‌، حکمی‌ می‌دهند. این‌ مقام‌ بیرون‌ از مرز عقل‌ است‌ و عقل‌ را توانایی‌ ادراک‌ آن‌ نیست‌.
[۱۳] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۴۲۳، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

در این‌ مورد، ابن‌ عربی‌ دو گفته بسیار جالب‌ توجه‌ از ابویزید بسطامی‌ و نیز شیخ‌ ابو مَدیَن‌، نقل‌ می‌کند که‌ بازگو کردن‌ آن‌ها روشن‌گر است‌.
ابویزید خطاب‌ به‌ علمای‌ رسوم‌ می‌گوید: شما علمتان‌ را از مرده‌ای‌ و از مرده دیگری‌ گرفته‌اید و ما علممان‌ را از «آن‌که‌ زنده‌ است‌ و نمی‌میرد» گرفته‌ایم‌.
امثال‌ ما می‌گویند: دل‌ من‌ از سوی‌ پروردگارم‌ برایم‌ روایت‌ کرد (حَدَّتَنی‌ قلبی‌ من‌ ربّی‌) و شما می‌گویید: فلان‌ کس‌ برایم‌ روایت‌ کرد.
می‌پرسیم‌ آن‌ فلان‌ کس‌ کجاست‌؟ می‌گویند: مرده‌ است‌. او نیز از فلان‌ کس‌ روایت‌ کرد، او کجاست‌؟ می‌گویند؟ مرده‌ است‌.
شیخ‌ ابومدین‌ نیز هرگاه‌ به‌ وی‌ گفته‌ می‌شد: فلان‌ کس‌ از فلان‌ کس‌ روایت‌ کرد، می‌گفت‌ ما نمی‌خواهیم‌ قدید (گوشت‌ مانده‌) بخوریم‌، گوشت‌ تازه‌ برایمان‌ بیاورید.
[۱۴] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۸۰، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



بر پایه این‌ باورهاست‌ که‌ ابن‌ عربی‌ تصریح‌ می‌کند که‌ ترتیب‌ کتاب‌ فتوحات‌ به‌ اختیار وی‌ نبوده‌ است‌، بلکه‌ خداوند به‌ دست‌ وی‌ آن‌ را ترتیب‌ داده‌ است‌ و او آن‌ را به‌ همان‌ نحو رها کرده‌ است‌ و رأی‌ و عقل‌ خود را در آن‌ مداخله‌ نداده‌ است‌، بلکه‌ آن‌ املاء خداوند به‌ دل‌ اوست‌.
[۱۵] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۶۳، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

سرانجام‌، ابن‌ عربی‌ آشکارا می‌گوید که‌ سرچشمه دانسته‌ها و دانش‌های‌ او خداست‌ و او آن‌ها را از راه‌ تهی‌ کردن‌ قلب‌ از «اندیشه‌» و آماده‌ ساختن‌ آن‌ برای‌ پذیرش‌ «واردات‌» به‌ دست‌ آورده‌ است‌ و بدین‌سان‌ از هر امری‌ آن‌گونه‌ که‌ هست‌ آگاه‌ شده‌ و حقایق‌ را بدان‌گونه‌ که‌ هستند، شناخته‌ است‌.
این‌ها چه‌ مفردات‌ باشند، چه‌ مؤلفات‌ و چه‌ حقایق‌ الهی‌، وی‌ در هیچ‌یک‌ از آن‌ها شک‌ نمی‌کند.
آن‌گاه‌ می‌گوید «دانش ما از آن‌جاست‌ و خداوند آموزگار ماست‌».
[۱۶] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۵۶، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.

بدین‌سان‌ پیداست‌ که‌ ابن‌ عربی‌، در همه نوشته‌های‌ خود، از یک‌سو مطابق‌ با همه معیارها و میزان‌های‌ منطقی‌ متداول‌ می‌اندیشد و استدلال‌ می‌کند و از سوی‌ دیگر و در واپسین‌ مرحله‌ کشف‌، شهود، بینش‌ درونی‌، روشن‌ شدن‌ ناگهانی‌ و ظهور شراره‌آسای‌ حقیقت‌ یا حقایقی‌ در درون‌ خود را، اصیل‌ترین‌ معیار و محک‌ آگاهی‌ و شناخت‌ (معرفت‌) می‌شمارد.


شناخت‌ راستین‌ نزد وی‌ آن‌ است‌ که‌ انسان‌، در هر امری‌ و درباره هر چیزی‌، حقیقت‌ آن‌ را، آن‌گونه‌ که‌ در خود هست‌، دریابد، اما این‌ هدف‌ برای‌ آدمی‌ دست‌ نیافتنی‌ است‌.
با وجود این‌ در این‌جا شایسته‌ است‌ که‌ به‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ جنبه‌های‌ بینش‌ وی‌ در این‌ زمینه‌ اشاره‌ کنیم‌ که‌ می‌تواند برای‌ کل‌ «نظریه شناخت‌ عرفانی‌» وی‌ رهنمودی‌ باشد.
بنا بر بینش‌ عرفانی‌ ابن‌ عربی‌، هیچ‌گونه‌ آگاهی‌ (علم‌) برای‌ کسی‌ به‌ درستی‌ دست‌ نمی‌دهد، مگر آن‌که‌ هر چیز را «به‌ ذات‌ خویش‌» بشناسد و هر کس‌ چیزی‌ را به‌ وسیله امری‌ زائد بر ذات‌ خود بشناسد، در آن‌چه‌ آن‌ امر زائد به‌ وی‌ می‌دهد، مقلد آن‌ امر زائد است‌.
اکنون‌ در سراسر هستی، کسی‌ نیست‌ که‌ اشیاء را «به‌ ذات‌ خویش‌» بشناسد، جز یک‌ کس‌ که‌ همانا خداست‌ و هر کس‌ دیگری‌ جز او، آگاهیش‌ به‌ اشیاء و غیر اشیاء، «تقلید» است‌.
اگر چنین‌ است‌ که‌ آگاهی‌ راستین‌، برای‌ غیر خدا، جز از راه‌ تقلید دست‌ نمی‌دهد، پس‌ بهتر است‌ که‌ ما مقلد خدا باشیم‌، به‌ ویژه‌ در علم‌ به‌ او، زیرا انسان‌ از چیزی‌ آگاه‌ نمی‌شود، مگر به‌ یاری‌ یکی‌ از نیروهایی‌ که‌ خدا به‌ وی‌ بخشیده‌ است‌، یعنی‌: حواس‌ و عقل‌.
انسان‌ ناگزیر است‌ که‌ در آن‌چه‌ حس‌ به‌ وی‌ می‌دهد، مقلد آن‌ باشد، اما این‌ حس‌ گاه‌ خطا می‌کند و گاه‌ به‌ راه‌ درست‌ می‌رود.
آدمی‌ هم‌چنین‌ در آن‌چه‌ عقل‌ از ضرورت‌ یا نظر به‌ وی‌ می‌دهد، مقلد آن‌ است‌، عقل‌ نیز مقلد اندیشه‌ (فکر) است‌ و یافته‌های‌ آن‌ برخی‌ درست‌ و برخی‌ نادرست‌ است‌؛ پس‌ آگاهی‌ عقل‌ به‌ امور، پدیده‌ای‌ اتفاقی‌ و تصادفی‌ است‌.
بدین‌سان‌ جز تقلید راهی‌ نیست‌ و اگر چنین‌ است‌ بر خردمند است‌ که‌ اگر بخواهد خدا را بشناسد، از خود وی‌ تقلید کند، یعنی‌ از راه‌ آن‌چه‌ خدا از خویش‌ در کتاب‌های‌ آسمانیش‌ و از زبان‌ فرستادگانش‌ خبر داده‌ است‌؛ و اگر بخواهد اشیاء را بشناسد، نمی‌تواند آن‌ها را از راه‌ آن‌چه‌ نیروهایش‌ به‌ او می‌دهند، بشناسد، پس‌ باید به‌ «کثرت‌ طاعت‌» بکوشد تا آن‌که‌ خدا شنوایی‌ و بینایی‌ و همه نیروهای‌ او گردد و همه امور را به‌ یاری‌ خدا و خدا را به‌ یاری‌ خدا بشناسد.
چون‌ ما همه‌ ناگزیر از تقلیدیم‌، اگر تو خدا را به‌ یاری‌ خدا و همه امور را به‌ یاری‌ او بشناسی‌، دیگر نادانی‌، شبهه‌، شک‌ و باور نادرست‌ در تو راه‌ نخواهد داشت‌.
من‌ ترا متوجه‌ امری‌ کردم‌ که‌ پیش‌ از این‌ نمی‌دانستی‌، زیرا خردورزان‌ِ اهل‌ نظر می‌پندارند که‌ بنا بر آن‌چه‌ نظر، حس‌ و عقل‌ به‌ ایشان‌ داده‌ است‌، واقعاً عالمند، در حالی‌ که‌ ایشان‌ در مقام‌ تقلید از آن‌هایند و می‌دانند که‌ هیچ‌ نیرویی‌ - از نیروهای‌ بیرونی‌ و درونی‌ انسان‌ - یافت‌ نمی‌شود که‌ غلط و خطا در آن‌ راه‌ نداشته‌ باشد و با وجود این‌، خویشتن‌ را به‌ خطا افکنده‌اند و میان‌ آن‌چه‌ حس‌، عقل‌ و اندیشه‌ در آن‌ خطا می‌کند و آن‌چه‌ در آن‌ خطا نمی‌کند، فرق‌ می‌نهند، اما از کجا می‌دانند؟ شاید آن‌چه‌ ایشان‌ آن‌ را غلط می‌شمارند، درست‌ باشد.
این‌ دردِ دشوار درمان‌ را کسی‌ از میان‌ بر نمی‌دارد، مگر آن‌که‌ علمش‌ به‌ هر معلومی‌ از راه‌ و به‌ یاری‌ خدا باشد نه‌ دیگری‌، زیرا خدا بذاته‌ - نه‌ وسیله امری‌ زائد بر ذاتش‌ - عالم‌ و آگاه‌ است‌.
[۱۷] ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۲۹۸، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



بنا بر آن‌چه‌ بیان‌ شد، پرداختن‌ به‌ جهان‌بینی‌ عرفانی‌ ابن‌ عربی‌ کاری‌ بس‌ دشوار و پیمودن‌ راهی‌ بس‌ پیچاپیچ‌ است‌ که‌ غالباً امکان‌ کج‌روی‌ یا بدفهمی‌ و حتی‌ راه‌ گم‌ کردن‌ را در بر دارد و به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ شرح‌های‌ گوناگونی‌ بر برخی‌ از آثار او نوشته‌ شده‌ است‌، اما از سوی‌ دیگر، ابن‌ عربی‌ آن‌ عارف‌ اندیشمندی‌ نیست‌ که‌ سخن‌ دلش‌ را ناگفته‌ نهد، هر چند این‌جا و آن‌جا، پراکنده‌ و گذرا، گاه‌ محتاطانه‌ و اندکی‌ بیم‌ناکانه‌، هم‌چنین‌ گاه‌ بی‌باکانه‌ و بی‌پروا.


برای مطالعه بیشتر درباره ابن عربی به این مقالات رجوع کنید
ابن‌عربی
آثار ابن‌عربی
آفرینش عرفانی ابن‌عربی
انسان‌شناسی عرفانی ابن‌عربی
توحید عرفانی ابن‌عربی
جهان‌شناسی عرفانی ابن‌عربی
خداشناسی عرفانی ابن‌عربی
نظریه عشق ابن‌عربی
نکاح عرفانی ابن‌عربی
هستی‌شناسی عرفانی ابن‌عربی
نظریات عرفانی ابن‌عربی


(۱۴) ابن‌ عربی‌، محمد، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
(۱۵) ابن‌ عربی‌، محمد، فصوص‌ الحکم‌، به‌ کوشش‌ ابوالعلاء عفیفی‌، قاهره‌، ۱۳۶۵ق‌/۱۹۴۶م‌؛


۱. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۳۸، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۲. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۳، ص۴۵۶، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۳. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۳۲، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۴. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۳۱، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۵. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۱۴۳، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۶. بقره‌/سوره۲، آیه۲۶۹.    
۷. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۷۹، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۸. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۳، ص۴۳۱، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۹. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۱۷۳، فصوص‌ الحکم‌، به‌ کوشش‌ ابوالعلاء عفیفی‌، قاهره‌، ۱۳۶۵ق‌/۱۹۴۶م‌.
۱۰. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۴۸۷، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۱. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۵۴، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۲. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۶۱، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۳. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۴۲۳، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۴. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۲۸۰، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۵. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۱۶۳، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۶. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۱، ص۵۶، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.
۱۷. ابن‌ عربی‌، محمد، ج۲، ص۲۹۸، الفتوحات‌ المکیة، بولاق‌، ۱۲۹۳ق‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «محیی‌الدین ابن عربی»، شماره۱۵۰۷.    


رده‌های این صفحه : اندیشه های ابن عربی | عرفان




جعبه ابزار