جهانشاه قراقوینلو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جهانشاه قراقوینلو، ابوالمظفر جهانشاه بن قرایوسف، نام آورترین فرمانروای
قراقوینلو در اواسط سده نهم بوده است.
بر اساس نوشتههای تاریخنگاران
دوره صفوی ، او احتمالاً در ۸۰۲ بهدنیا آمده است
سخاوی
تاریخ تولد او را اوایل سده نهم دانسته و
ابنتَغری بِردی ۸۱۰ یا بعد از آن را احتمال داده است.
قرایوسف، پدر جهانشاه، پس از درگذشت
تیمور گورکانی (متوفی ۸۰۷) و از آزادی از
زندان ، برای پسگرفتن سرزمینهای خود در مشرق
آناطولی و آذربایجان، حرکت خود را از
سوریه آغاز کرد و مهمان
مجدالدین عیسیبن اَرتُق ، حکمران شهر
ماردین شد. از طرفی میدانیم جهانشاه در همین ایام به دنیا آمد
و بنابراین قول بیشتر منابع که تولد او را در ۸۰۸ در مدرسه ماردین ذکر کردهاند
به
صواب نزدیکتر است.
جهانشاه چهارمین پسر از شش پسر
قرایوسف ،
بود. وی در آغاز، از سوی پدر، بر
سلطانیه حکومت میکرد.
در پی درگذشت قرایوسف، هر یک از پسران او، از جمله شاهمحمد در
بغداد و اسکندرمیرزا در تبریز، مدعی سلطنت شدند. جهانشاه نخست نزد، شاه محمد رفت، اما چون شاهمحمد به او توجه نکرد، به تبریز نزد
اسکندر میرزا ، رفت و او را در نبردی در
اَلَشِکرت برضد
شاهرخ تیموری (حک :۸۰۷ ـ۸۵۰) همراهی کرد. اسکندرمیرزا محافظت از چندین قلعه را در نواحی
وان به جهانشاه سپرد. وی حکومت سرزمینهای دیگری را نیز از اسکندرمیرزا خواست، ولی او نپذیرفت .
در نتیجه، جهانشاه بر او عصیان کرد اما دستگیر شد. اسکندرمیرزا، به
شفاعت مادرش، جهانشاه را نکشت و سرانجام بسیاری از نواحی اطراف وان را به او واگذار کرد.
در سومین سفر شاهرخ تیموری به
آذربایجان ، جهانشاه از فرمانبری اسکندرمیرزا سر باز زد و به
ری رفت. او به دربار شاهرخ
ایلچی فرستاد و به
اطاعت او گردن نهاد.
شاهرخ نیز در ۸۳۹ او را به حکومت آذربایجان منصوب کرد و به او فرمان ممهور به
آلْتَمْغا داد
و نیروهایی برای کمک به وی در مقابل اسکندرمیرزا فرستاد. در این نبرد، اسکندر میرزا شکست خورد و به قلعه
النجِق ، در حوالی
نخجوان ، پناه برد
و در آنجا به دست فرزندش،
شاه قباد به
قتل رسید .
جهانشاه، با استفاده از فرصت، در همان سال به تثبیت قدرتش در آذربایجان پرداخت.
و سرزمینهای
شام و روم،
عراق عرب و عجم، آذربایجان، فارس،
کرمان و دریای عمان را در
اختیار گرفت .
وی پس از تثبیت حاکمیتش، به عنوان حاکم محلی مستقل، اقدام به گسترش دامنه نفوذ خود در نواحی اطراف قلمروش کرد. یکی از این نواحی
گرجستان بود. او در ۸۴۴ و ۸۴۸ به گرجستان لشکر کشید و بخشهای مهمی از آنجا را فتح کرد
در اوایل ۸۴۹، پس از درگذشت برادر دیگرش،
اصفهان میرزا ، که بعد از شاهمحمد در بغداد حکومت میکرد، برخی از بَنْگها (امیران) به جهانشاه پیوستند و او را برای حمله به بغداد تحریک کردند. جهانشاه از آذربایجان به بغداد لشکر کشید و در ۱۴
ربیع الاول ۸۵۰ بغداد را، پس از شش ماه
محاصره ، تصرف کرد. سپاهیانش سهشبانه روز به
غارت آنجا پرداختند
و بسیاری از مردم آنجا، از جمله پسر اصفهانمیرزا، را کشتند.
پس از آن، جهانشاه حکومت بغداد را به پسر کوچکش،
محمدیمیرزا ، سپرد.
پس از درگذشت شاهرخ تیموری در ۸۵۰، در پی بروز مجادله بر سر سلطنت، جهانشاه از موقعیت سود برد و خود را سلطان و
خاقان خواند .
در مورد اینکه جهانشاه خود را
ایلخان خوانده یا نه، مسلّم است که قراقوینلوها اشکال و قوالب سیاسی ایلخانان را
اقتباس میکردند، از جمله عناوین مغولی خاقان،
نویان و بهادر را به کار میبردند .
پس از مرگ ابوالقاسم بابر، جهانشاه قصد تصرف
خراسان کرد و پس از فتح
مازندران در ۱۵
شعبان ۸۶۲، موفق به تصرف
هرات شد و شش ماه به استقلال در آنجا حکومت کرد و به نام خود سکه ضرب نمود و به نامش
خطبه خواندند.
در
صفر ۸۶۳ جهانشاه شنید که پسرش، حسنعلی، در آذربایجان شورش کرده است؛ از اینرو، هرات را به سلطان
ابوسعید گورکان ، که در پی تسخیر این شهر بود، واگذار کرد و به آذربایجان بازگشت .
حسن علی که پانزده سال
در قلعه
ماکو زندانی بود، در غیاب پدر از حبس بیرون آمده و به
تبریز رفته و گروهی از مردم را گرد آورده بود. شورش او، بهرغم حمایت امیر
عربشاه آئینلو ، با موفقیت همراه نشد.
پیربوداق ، که
صلح پدرش را با ابوسعید گورکان دلیل برضعف پدرش میدانست، اعلام
استقلال نمود و بر پدر
عصیان کرد .
و سرانجام در نبرد با سپاهیان اعزامی پدر به
قتل رسید و جهانشاه یکی از امیران خود،
تُواجی اَلپاووت محمد ، را والی بغداد کرد.
جهانشاه، که با
آققوینلوها دشمنی دیرینه داشت، درصدد برآمد با حمله به
اوزون حسن قلمرو خود را گسترش دهد. از اینرو، جهانشاه همه پیشنهادهای صلح اوزون حسن را رد کرد
و در ۸۷۲ راهی
دیار بکر شد .
به نوشته طهرانی
، علت اقدام نظامی جهانشاه دانسته نیست. جهانشاه به امیران خود
اجازه داد که در
عادل جواز (نه عبدالجوز) و
اَرجیش قشلاق کنند
و خود از طریق
چَپَقچور (بین گؤل امروزی) به طرف
کیغی رفت و به
سنجق موش (استانی در شمال غربی
دریاچه وان ) رسید
در
،
جهانشاه کاری از پیش نبرد و به دلیل سرمای شدید مجبور به عقبنشینی گردید.
وی با نبردی غافلگیرانه مواجه شد و یکی از افراد اوزون حسن، به نام اسکندر، در ۱۲ ربیعالا´خر ۸۷۲ او را در حین فرار کشت.
بنا بر
عالم آرای صفوی ،
جهانشاه به دلیل خونخواهی اوزون حسن برای قتل
سلطان جُنید ، کشته شده است، که به نظر درست نمیرسد.
اوزون حسن پس از این وارد اردوگاه جهانشاه شد و خزانه او را به دست آورد
بر اساس نوشته طهرانی
و
فریدون بیگپاشا ،
سر جهانشاه را برای سلطان ابوسعید گورکان به
هرات فرستادند
، اما غیاثی و
ابنتغری بردی گفتهاند که سر جهانشاه به قاهره فرستاده شد و حتی غیاثی
نوشته که آن را در ۷ جمادیالا´خره در حلب دیده است. جسد جهانشاه را در حیاط
مدرسه مظفریه تبریز
در گنبدی که خود ساخته بود، به خاک سپردند .
سه روز پس از کشته شدن جهانشاه، فرزندان وی، محمدیمیرزا و ابویوسف میرزا، به
اسارت در آمدند. اوزون حسن، محمدیمیرزا را به دلیل آنکه برادر خود، پیر بوداق، را کشته بود، به قتل رساند و ابویوسف میرزا را کور کرد. همچنین بسیاری از امیران بزرگ جهانشاه به قتل رسیدند .
اوزون حسن در نامهای به
سلطان محمد فاتح (حک: ۸۵۵ ـ۸۸۶)، سلطان عثمانی، از قتل پنج هزار سپاهی قراقوینلو سخن گفته است.
با کشته شدن جهانشاه، برخی از امیران قراقوینلو به قلعه ماکو رفتند و حسنعلی را از زندان آزاد ساختند و بر تخت پادشاهی نشاندند.
جهانشاه آخرین حکمران مقتدر قراقوینلوها بود. در روزگار او، دولت قراقوینلو به صورت حکومتی بزرگ در آمد و درخشانترین دوره خود را گذراند. جهانشاه ۳۳ سال (۸۳۹ ـ ۸۷۲) حکومت کرد که بیست و دو سال آن مستقل از دولت تیموری بود.
برای او اهمیت داشت که جانشین قانونی
جلایریان محسوب شود
وی در طول فرمانروایی خود با برخی جنبشهای مذهبی ـ سیاسی روبهرو شد؛ در
تبریز با حروفیان و در جنوب و نواحی
هویزه و
شوشتر با مُشَعشعیان.
جهانشاه در میان فرمانروایان قراقوینلو، به دلیل موفقیتهای نظامی و سیاسی و نیز خدمات فرهنگی، شاخص است.
او با ممالیک
مصر و سلاطین عثمانی مناسبات صمیمانهای داشت، به گونهای که سلطان محمد فاتح در نامههای خود وی را، به احترامِ بزرگتر بودنش «والد اعظم» یا «حضرت ابوی»
و پدرم
خطاب میکرد و جهانشاه به او پسرم میگفت.
دیدگاه مورخان در باره جهانشاه بسیار متناقض است. طهرانی
ویژگیهای اخلاقی وی را «صفات شیاطین» دانسته که شایسته شاهان نبوده است.
روملو نیز، به پیروی از او، جهانشاه را پادشاهی ستمکار و
جبار خوانده است.
برخی از او چنین یاد کردهاند: پادشاهی عظیمالشأن،
فرمانروایی بزرگ
و پادشاهی قاهر و صاحب دولت
که در
آبادانی شهرها و رفاه حال رعایا میکوشیده است.
ستمکاری وی به هنگام گشودن شهرهایی مانند
تفلیس و
اصفهان شاهد استبداد و خونخواری اوست. او به استعمال
افیون و شراب
و نیز شبنشینی شهرت داشت و به همین دلیل سلطان محمد فاتح به
استهزا او را
خفاش مینامید،
احکام دینی را به هیچ میشمرد و به
زندقه گرایش داشت
بهرغم اینکه جهانشاه خود را مقید به هیچ دینی نکرد،
بروسه در کتاب
مجموعه مورخان ارمنی ، بر اساس منابع ارمنی، از احترام جهانشاه به مسیحیان یاد کرده است.
عبدالرزاق سمرقندی ، مورخ دربار شاهرخ تیموری، از جهانشاه چهرهای مردمی ترسیم کرده و او را به داشتن
عدالت و رفتار نیکو ستوده است.
تختگاه او، تبریز، با جمعیت بسیار به لطف و عنایت جهانشاه
آبادان بوده است .
به نوشته
مزاوی ، جهانشاه گاه عبارات اعتقادی
شیعه را روی سکهها به کار برده است، در بعضی سکههای او، عبارت «علیاً ولیاللّه» و در پشت آنها نام
خلفای راشدین آمده است.
از علاقهمندی جهانشاه به
شعر و ادب گزارشهایی در دست است. وی با
تخلص حقیقی یا حقیقت
اشعار ترکی
و فارسی میسرود و نسخهای از دیوان خود را برای
عبدالرحمان جامی (متوفی ۸۹۸) فرستاد.
و جامی
آنها را ستود.
قنبرعلیبن خسرو اصفهانی ، که در
شوال ۸۹۳ دیوان جهانشاه را جمعآوری کرده، از او با القابی مانند سلطانالعارفین، افتخارالسلاطین و زبدهالعادلین یاد کرده است .
این اشعار، به سبب داشتن اوزان شعری نادر و پیچیده، که با تسلط کامل بهکار رفته، شگفتآور است؛ حتی اگر تصور کنیم که شاعر دیگری این اشعار را برای او سروده است، باز هم نشان از پایگاه فرهنگی و قریحه ادبی او دارد .
مینورسکی اشعار فارسی و ترکی جهانشاه را بررسی کرده و ۶۵ بیت از آن را، به همراه ترجمه انگلیسی آنها، در مقاله خود آورده است.
به نظر او، مجموعه اشعاری که از جهانشاه باقیمانده قسمتی از
دیوان اوست نه همه آن. مجموعه اشعار بهجا مانده از جهانشاه شامل
۱۰۵ غزل فارسی و یک
مستزاد ، ۸۷ غزل ترکی و ۳۲ رباعی ترکی است .
در تبریز مجموعهای مشتمل بر مسجد و
خانقاه هست که مسجد آن اهمیت بیشتری داشته است. این مجموعه، که با
انتساب به کنیه جهانشاه،
مظفریه خوانده میشده، به فرمان
خاتون جان بیگم، همسر جهانشاه، ساخته شده است .
مسجد آن با کاشیهای فیروزهای تزئین شده است و به همین دلیل در تبریز آن را گوک/ گوی مسجد یا گوک جامع (
مسجد کبود ) خواندهاند.
وقفنامههای موقوفههای جهانشاه در تبریز، در کتابخانه سلیمانیه
استانبول نگهداری میشود.
(۱)
ابنتغری بردی، منتخبات من حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور، چاپ ویلیام پوپر، بركلی و لوس آنجلس ۱۹۳۰ـ۱۹۴۲.
(۲) همو، المنهل الصافی، ج ۵، چاپ نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره ۱۹۸۸.
(۳) همو، النجوم الزاهره فی ملوك مصر و القاهره ، قاهره ۱۳۸۳-۱۳۹۲.
(۴)
ابنكربلائی، روضات الجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ ش.
(۵) اسناد و مكاتبات تاریخی ایران: از تیمور تا شاه
اسماعیل، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۶ ش.
(۶) شرفالدینبن شمسالدین بدلیسی، شرفنامه: تاریخ مفصل كردستان، چاپ محمد عباسی،چاپ افست تهران ۱۳۴۳ ش.
(۷) بوداق منشی قزوینی، جواهرالاخبار: بخش تاریخ ایران از قراقویونلو تا سال ۹۸۴ ه .ق ، چاپ محسن بهرام نژاد، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۸) تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران: بهنام، ۱۳۶۱ ش.
(۹) احمدبن نصراللّه تتوی و همكاران، تاریخ الفی: تاریخ هزار ساله اسلام، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران ۱۳۸۲ ش.
(۱۰) محمد علی تربیت، دانشمندان آذربایجان ، تهران ۱۳۱۴ ش.
(۱۱) عبدالرحمانبن احمد جامی، دیوان ، چاپ اعلاخان افصحزاد، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۲) عبداللّه بن لطفاللّه حافظابرو، زبدهالتواریخ ، چاپ كمال حاج سیدجوادی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۳) خواندمیر.
(۱۴) خورشاهبن قباد، تاریخ ایلچی نظامشاه ، نسخه خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ش ۴۳۲۳.
(۱۵) دولتشاه سمرقندی، كتاب تذكرهالشعراء ، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۱۸/۱۹۰۱.
(۱۶) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ ش.
(۱۷) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الضوء اللامع لاهل القرن التاسع، قاهره: دارالكتاب الاسلامی، بیتا.
(۱۸) ابوبكرطهرانی، كتاب دیاربكریه ، چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنكارا ۱۹۶۲ـ۱۹۶۴، چاپ افست تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۹) عالمآرای صفوی ، چاپ یداللّه شكری، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۳ ش.
(۲۰) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۸۳ ش.
(۲۱) احمدبن محمد غفاری قزوینی، تاریخ جهانآرا، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲۲) همو، تاریخ نگارستان، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران ۱۴۰۴.
(۲۳) عبداللّهبن فتحاللّه غیاثی، التاریخ الغیاثی: الفصل الخامس من سنه ۶۵۶-۸۹۱ ه / ۱۲۵۸ـ۱۴۸۶ م، چاپ طارق نافع حمدانی، بغداد ۱۹۷۵.
(۲۴) احمد فریدونبیگپاشا، منشآت السلاطین، )استانبول] ۱۲۷۴ـ۱۲۷۵.
(۲۵) یحییبن عبداللطیف قزوینی، كتاب لب التواریخ، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۶) محمدبن ابیطالب مجدی، زینتالمجالس، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۷) ظهیرالدینبن نصیرالدین مرعشی، تاریخ گیلان و دیلمستان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۲۸) احمدبن لطفاللّه منجمباشی، جامع الدول، نسخه عكسی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران، ش ۵۱۷۱.
(۲۹) حسین میرجعفری، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و تركمانان، اصفهان ۱۳۷۵ ش.
(۳۰) میرخواند.
(۳۱) نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دار السلطنه تبریز، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تبریز ۱۳۷۳ ش.
(۳۲) زینالعابدین علیبن عبدالمؤمن نویدی، تكمله الاخبار، نسخه خطی كتابخانه ملی ملك، ش۳۸۹۰.
۳۳- محمدیوسف واله اصفهانی، خلد برین: تاریخ تیموریان و تركمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۳۴) Ismail Aka, Iran'da Turkmen hakimiyeti: Kara Koyunlular devri , Ankara ۲۰۰۱;
(۳۵) Heribert Busse, Untersuchungen zum islamischen Kanzleiwesen: an Hand turkmenischer und safawidischer Urkunden , Cairo ۱۹۵۹;
(۳۶) Bert G. Fragner, Repertorium persischer Herscherurkunden, publizierte Originalurkunden (bis ۱۸۴۸ ), Freiburg ۱۹۸۰;
(۳۷) Walther Hinz, "Beitrage zur iranischen Kulturgeschichte", ZDMG , vol.۹۱ (۱۹۳۷);
(۳۸) idem, Irans Aufstieg zum Nationalstaat: im funfzehnten Jahrhundert , Berlin ۱۹۳۶;
(۳۹) IA , s.v. "Cihan-Sah" (by Mukrimin H. Yinanµ);
(۴۰) Michel M. Mazzaoui, The origins of the Safawids: S`ism, Sufism, and the Gulat , Wiesbaden ۱۹۷۲;
(۴۱) Vladimir Fedorovich Minorsky, "Jihan-Shah Qara-Qoyunlu and his poetry", BSO
[۶] S , XVI, pt.۲ (۱۹۵۴);
(۴۲) Ralph H. Pinder-Wilson, "Timurid architecture", in The Cambridge history of Iran , vol.۶, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, London ۱۹۸۶;
(۴۳) Hans Robert Roemer, Persien auf dem Weg in die Neuzeit Iranische Geschichte von ۱۳۵۰-۱۷۵۰ , Beirut ۱۹۸۹;
(۴۴) idem, "Das turkmenische Intermezzo: persishe Geschichte zwischen Mongol und Safawiden", Archaologische Mitteilungen aus Iran , vol. ۹ (۱۹۷۶);
(۴۵) Roger Mervyn Savory, "The struggle for supremacy in Persia after the death of Tmur", Der Islam , vol. ۴۰, no. ۱ (May ۱۹۶۴);
(۴۶) Marianne Schmidt-Dumont, Turkmenische herrscher des ۱۵. Jahrhunderts in Persien und Mesopotamien nach dem Tarh al-Giyat, Freiburg ۱۹۷۰;
(۴۷) Faruk Sumer, Kara Koyunlular: baslangctan Cihan Sah'a kadar , Ankara ۱۹۸۴;
(۴۸) idem, Oguzlar ( Turkmenler ): tarihleri-boy teskilat- destanlar, Ankara ۱۹۶۷;
(۴۹) TDVIA , s.vv. "Cihan Sah" (by Enver Konukµu), "Karakoyunlular" (by Faruk Sدmer);
(۵۰) M. ´etin Varlik, "Kara-Koyunlular", in Buyuk Islam tarihi:dogustan gunumuze , vol.۸, ed. Hakki Dursun Yildiz, Istanbul: Cag Yayinlari, ۱۹۹۲;
(۵۱) John E. Woods, The Aqquyunlu clan, confederation empire:a study in ۱۵th/ ۹th century Turko-Iranian politics , Minneapolis ۱۹۷۶.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جهانشاه قراقوینلو»، شماره۵۲۶۷.