جبر فلسفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جبر فلسفی یا موجَبیّت نظریه حکما در مورد جبر است که در ذیل توضیح داده میشود.
مسئله
جبر و
اختیار در
فلسفه و
حکمت اسلامی بیشتر با
وجوب و
امکان،
اصل علیت و
قول به عدم تخلف
معلول از
علت تامه پیوند دارد که در معنا همان بحث
ضرورت و عدم ضرورت در
نظام هستی است.
حکیمان
مسلمان بر این باورند که نظام هستی، قانونمند و
وجوبی و
ضروری است که از
واجب بالذات و
واجب بالغیر تألیف یافته است، به گونه ای که تمام واجبهای بالغیر سرانجام، بالضروره، به واجب بالذات منتهی میشوند و در این امر استثنا و اتفاقی نیست.
در عین حال، انسان از نوعی
اختیار برخوردار است، زیرا برخی
افعال او به مبادی چهارگانه
اختیار (یعنی به
علم،
مشیت،
اراده و
قدرت) مسبوق است و
فعلی که به این مبادی مسبوق باشد،
اختیاری است، اگرچه خود این مبادی
اختیاری نیست.
آنها تأکید میکنند که ضرورت نظام هستی و اصل علیت نه تنها با
اختیار و
آزادی انسان منافات ندارد، بلکه محقِّق و مؤید
اختیار و آزادی اوست و برعکس، انکار
ضرورت علّی و معلولی در
افعال انسان، موجب سلب
اختیار و آزادی اوست.
استدلال حکما به این صورت است که هر آنچه به
ذات خود موجود نیست، بلکه از نیست به هست آمده، باید علت و سببی داشته باشد.
اگر آن
سبب نیز به ذات خود موجود نباشد، علتی دیگر لازم دارد تا به علتی برسد که آن به ذات خود، موجود و
مبدأ کل است و به
علم ذاتی خود همه اشیا را به ترتیب سبب و مسبَّبی مرتب کرده و نظام عالم کوْن را طبق نظام علمی ربانی خود آراسته است.
پس، در
عالم کون و فساد هیچ طبع حادثی و هیچ
اختیار حادثی محقق و موجود نمیشود مگر اینکه از سببی حادث شده باشد تا به
مسبب الاسباب منتهی شود.
وقوع و حدوث
افعال انسان نیز محتاج به اسبابی است که خارج از ذات و
اختیار اوست، زیرا اگر ذات او علت تامه اراده و اراده، علتِ
فعل باشد باید در تمام اوقات، اراده و
فعل اختیاری از وی صادر شود، در صورتی که چنین نیست.
انسان گاهی به
اختیار مینویسد و گاهی به
اختیار نمینویسد.
افعال انسان
اختیاری است ولی به سببی غیر از ذات و
اختیار او مربوط است و آن سبب هر چه هست بنا بر ترتیب سببی و مسبّبی، به وجوب و ضرورت، منتهی به واجب الوجود بالذات است.
نتیجه اینکه انسان حقیقتاً
فاعل است و نسبت
فعل و ایجاد به وی صحیح و فعلش
اختیاری است، زیرا
فعل اختیاری فعلی است که مسبوق به قدرت و اراده و
اختیار باشد و مختار کسی است که فعلش از روی اراده است نه اینکه اراده اش به اراده است.
در انسان
اختیار هست و این
اختیار را بالوجدان در مییابد اما خود انسان
علت تامه این
اختیار نیست و این اراده و
اختیار ملازم ذاتش نیست، بلکه بعداً حادث شده و نیازمند سبب و محدِثی است تا آنجا که به اراده و
اختیار ازلی خداوند منتهی میگردد.
در نتیجه، هر کائن و باشنده ای، چه
خیر باشد چه شر، وجودش مستند به اسبابی است که از اراده ازلی منبعث میگردد.
بنابراین،
اختیار انسان در واقع نوعی
ضرورت و
اضطرار (
جبر) است و انسان مضطر در صورت مختار است یا در اختیارش مضطر است، یعنی به
اختیار خود مختار نشده، بلکه مختار خلق شده است.
به بیان دیگر، او موجَبِ به
اختیار است و وجوب به
اختیار نه تنها منافی
اختیار نیست بلکه محقِّق آن است.
در عین حال، انسان مختار بالقوه است و نیازمند مرجّح و داعی است تا او را به
فعل بکشاند و اختیارش را
بالفعل سازد، اما نه مختار
بالفعل و حقیقی همچون
خدا که اختیارش
بالفعل و او مختار بالذات است و افعالش اقتضای ذات و
خیریت اوست و جز ذات و
خیریت انگیزه و داعی دیگری او را به
فعل وادار نمیسازد.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبر و اختیار»، شماره۴۴۷۱.