توحید (عرفان)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توحید در عرفان، به این معنا است که جز
خداوند چیز دیگری وجود ندارد؛ از این دید
عارف مسلمان همه چیز را تجلی خدا میبیند و غیر از او چیزی را نمیبیند و ماسوی الله را مظاهر
حق میداند که به عنایت او وجود یافتهاند.
مراد از توحید بهرغم اختلاف در تعابیر ونحوه تفصیل مراتب آن، عبارت است از نفی وجودهای اعتباری و مقید و کثیر و اثبات
وجود حقیقی و مطلق و یگانه حق تعالی از حیث ذات و صفات و افعال.
در عین حال باید توجه کرد که نزد عارفان، نفی وجود
غیرخدا به معنای نفی خلق نیست، بلکه مراد این است که با مشاهده
وجود حقیقی، از صور جمیع موجودات و تعیّنات و کثرات آنها، به عنوان موجودات حقیقی مستقل و قائم به خود، قطعنظر شود، زیرا وجود موجوداتْ اعتباری است؛ آنها مظاهر حقاند و به وجود حق موجود و بدون او معدوماند و وجود حقیقی فقط حق تعالی است، ازینرو گفتهاند توحید یکی شدن دو چیز، یا دو وجود را وجود واحد کردن است و آن دو چیز حق و خلق یا به تعبیر دیگر
واجب و ممکناند.
توحید حقیقی، مشاهده حق با خلق و مشاهده خلق با حق است، چنانکه نه حق حجاب خلق شود و نه خلق حجاب حق گردد
بهگفته
ابنعربی در
الفتوحات المکیه آنچه حق تعالی بر
موحد واجب و ضروری میداند این است که خدا را از حیث هویتش یگانه بداند و نیز بداند که اگرچه مظاهر متعدد و کثیرند، ظاهر (= حقتعالی) تعدد ندارد و یگانه است.
نظر عارفان در باره توحید مبتنی بر نظریه
وحدت وجود و
نظریه تجلی و ظهور نزد ایشان است.
عارفان با نظر به احوال و مقامات و مراتب
سیر و سلوک، توحید را مقصد اقصا و مطلب اعلا دانسته و تمام مقامات و احوال را، راهها و اسباب و مقدمات رسیدن به توحید نامیدهاند.
،
خواجهعبداللّه انصاری در
منازلالسائرین،
در باب دهم از ابواب دهگانه قسمِ نهایات، که قسم آخر مقامات است، به بیان توحید پرداخته است، بدین ترتیب وی توحید را آخرین مقام در سیر الیاللّه میداند که
سالک با طی مقامات پیشین بدان نایل میگردد.
، همچنین به بیان برخی دیگر،
توحید اصل در سلوک است و علم معامله (علم احکام شرعی که خلق برای نیل به ثواب و پاداش بدان دست مییازند، در برابر علم مکاشفه
جز با تحقق آن تمام نمیگردد، ابنعربی
و برخی از شارحان وی، توحید را همان
صراط مستقیم دانستهاند که سالک
هدایت به آن را از خداوند میطلبد، زیرا توحید طریق سلیم به سوی خدا و راه مستقیم خالی از انحراف و کجی بهسوی خشنودی اوست.
،
سیدحیدر آملی گفته است که کل وجود بر توحید واقع و مشتمل بر مراتب آن است، تمام موجودات بر
فطرت توحیدند و توحید، غایت
خلقت ایشان است، حصول
دین و کمال، بهحسب ظاهر و باطن موقوف و منوط به توحید حقیقی است و
هدف بعثت انبیا و اولیا علیهمالسلام، اظهار آن و دعوت خلق به آن است.
در متون عرفانی برای توضیح و بیان
حقیقت و معنای توحید مراتبی بر شمردهاند، به تعبیر دیگر میتوان گفت عارفان توحید را حقیقت ذومراتب و برترین مرتبه حقیقت توحید را شهادتِ حقتعالی به توحید ذاتش دانستهاند، آنها آیه ۱۸
سوره آلعمران (شَهِدَاللّه أنّه لاإلهإلاّ هو) را گواه این نکته گرفتهاند، این مرتبهای از توحید است که حق تعالی را در آن شریکی نیست و
معرفت آن در خزانه
غیب محفوظ است، زیرا تحقق آن جز به فنای همه خلق و بقای صرف حق تعالی نیست، پس در این مرتبه، غیری نیست تا او را بهرهای از آن باشد و آنچه شایسته این مقام است به جای آرد.
ازینرو شاید بتوان گفت سخن
شبلی ناظر به همین توحید است که هرگونه اشاره و تعبیر از توحید را، الحاد و
شرک و حجاب و
غفلت نسبت به حق تعالی و توحید وی دانسته است.
این مرتبه را
توحید خاصهالخاصه،
توحید ذاتی،
توحید الهی،
توحید رحمانی و
توحید قائم به ازل نامیدهاند
برخی علاوه بر توحید حق نسبت به خود، توحید دیگری نیز به او نسبت میدهند و آن عبارت است از «توحید الحق للخلق» و مراد از آن حکم حق تعالی است به اینکه بنده
موحد است؛ پس توحیدِ بنده آفریده حق تعالی است.
مراتب دیگر توحید که عارفان برحسب مرتبه و نحوه دریافت و حظّ موحد از حقیقت توحید بر شمردهاند عبارتاند از:
توحید عام یا توحید عوام که به زبان شهادت دهند که هیچ خالقی جز خداوند نیست و این معنی را به دل نیز تصدیق کنند.
به تعبیر
سیدحیدرآملی این مرتبه از توحید عبارت است از نفی خدایان مقید و بسیار و اثبات خدای مطلق و یگانه.
کسی که در این مرتبه از توحید است، یعنی صاحب عقل (اهل
استدلال )، خلق را ظاهر میبیند و حق را
باطن، حق نزد او آیینهای است که در آن خلق را میبیند و آیینه به سبب چهره و صورتی که در آن نمایان میگردد خود در
حجاب است و دیده نمیشود، به تعبیر عارفان با تحقق این مرتبه از توحید ورود به
اسلام و رهایی از
شرک جلی محقق میگردد.
از این مرتبه توحید با عناوین دیگری از قبیل
توحید ایمانی،
توحید قولی،
توحید الهی، توحید اهل شریعت، توحید انبیا و توحید ظاهر
نیز تعبیر کردهاند.
عموم مؤمنان، شامل اهل
تقلید و عالمان علوم رسمی (=
علوم نقلی و
علوم عقلی،
در این مرتبه از توحیدند و
متصوفه و اهل عرفان نیز به
حکم ایمان با ایشان در این توحید مشترکاند و تمایز اهل عرفان به مراتبِ دیگرِ آن است
بهگفته سیدحیدر آملی
«
علمالیقین »، «
اصحاب الشمال » و «
اسلام » که در
قرآن آمده، اشاره به این مرتبه از توحید و اهل آن است.
بنا بر آنچه در منابع عرفانی آمده برخی از عارفان در بیان توحیدِ مخصوص عارفان مراتبی ذکر نکردهاند و برای تفکیک توحید عارفان از توحید عامه به تقسیم دوگانه توحید عامه و توحید خاصه اکتفا شده است، اما برخی دیگر، توحید مخصوص عارفان را با توجه به مراتب احوال و مقامات سالک در نیل به حقیقت توحید طی دو مرتبه توحید خاصه و توحید خاصهالخاصه بیان کردهاند و نامهای دیگر نیز برای آنها آوردهاند، قول مشایخ متقدم در این باب بیشتر به شیوه اول است، چنانکه از
جنید نقل شده است که توحید جداکردن
قدیم (= حق تعالی) از
حادث (= ماسوی اللّه) است و آنگاه از خود دربه در شدن و ترک خوشامد خود گفتن، تا حقتعالی به جای همه باشد و بنده در جریان تصرف
تقدیر حق تعالی و مجاری قدرت او، مانند هیکلی بی اختیار و بی اراده شود و چنان گردد که قبل از ایجاد بوده، یعنی نیست گردد.
از رُوَیْم بن
احمد نیز به همین مضمون نقل کردهاند که توحید محو آثار بشریت و
تجرد الوهیت است، مراد از محو آثار بشریت این است که بنده، فعلی را به خود نسبت ندهد و «أنا» نگوید زیرا انّیت از آن خدای تعالی است، تجرد الوهیت به معنای
تنزیه و جدا دانستن
خداوند از محدَثات است.
، عبارت مشهور «التوحید اسقاط الاضافات» که از مشایخ صوفیه نقل کردهاند، نیز ناظر به توحید مخصوص عارفان است و مراد از آن این است که بنده چیزی را به خود و غیرحق تعالی نسبت ندهد
و در عین حال به آنچه حقِ خدا و سزاوار اوست وفا کند و سعی خود را در ادای آن مبذول دارد و بداند که توحیدِ او، به اراده حق و به مقتضای قضای ازلی و توفیق الهی بوده، تا از
عیب کفر پاک شود و بدینگونه حق و منّتِ فعلِ حق را نظاره کند، نه خود و فعل خود را.
خواجهعبداللّه انصاری توحید عارفان را توحید خاصه مینامد که توحیدِ اهل حقایق است و بهوسیله مقامات، یعنی
مکاشفه، مشاهده، معاینه، حیات، قبض، بسط، سُکْر، صحو، اتصال و انفصال، که در قسم نهم از اقسام دهگانه مقامات سلوک ذکر شده است
تثبیت میگردد، به عبارت دیگر این توحید برای کسانی است که اهل این مقاماتاند، وی میافزاید در مقام توحید،
سالک به مقام
کشف ترقی، و از طَور عقل و منازعات عقلی به نور کشف گذر میکند و به نور
تجلی و عیان از طور استدلال و تمسک به ادله بی نیاز میشود؛ ازینرو، توحید سالک در این مرتبه متوقف بر دلیل نیست، زیرا توحید اَجلی' از هر دلیل است و نیز در
توکل سببی مشاهده نمیکند زیرا به
یقین میداند که جز خدا مؤثری نیست و تأثیر اسباب و همه افعال از خداوند است و در طلب نجات هیچ واسطه و وسیلهای را جز امتثال فرمان حق، که موهبتی از جانب خداست، معتبر نمیداند.
این توحید با
علم به
فنا و نه با خود فنا صحت میپذیرد، چون علم فنا با فنای در حضرت واحدیت (= حضرت اسما و صفات) حاصل میگردد و پیش از فنای در ذات احدیت است که عین جمع است.
همچنین این توحید با علم جمع که پیش از عین جمع است صفا میپذیرد.
همانطور که گفته شد، برخی از عارفان برای توحید عرفانی دو مرتبه ذکر کردهاند:
توحید خاصه که از آن با عناوین
توحید حال ،
توحید علمی یا
علمالیقین،
توحید وجودی علمی،
توحید عینی یا
توحید صاحب عین و
توحید اهل طریقت سخن گفتهاند.
این مرتبه از اوایل مراتب توحید اهل عرفان و مستفاد از
باطن علم و منشأ آن نور
مراقبه است.
در این مرتبه از توحید، سالک به یقین میداند و به چشم
بصیرت و شهود میبیند که خدا یکی است و غیر او در عالم هستی، وجودی نیست.
او موجود حقیقی و فاعل و مؤثر مطلق است و تمامی ذات و صفات و افعال را در ذات و صفات و افعال او محو و ناچیز میبیند و هر ذاتی و صفتی را پرتوی از نور ذات و صفت حق تعالی میداند، چنانکه هرکجا علم و
قدرت و
اراده و سمع و بصری یابد، آن را اثری از آثار علم و قدرت و اراده و سمع و بصر الهی میداند، ازینرو از اسباب و مسبَّبات قطعنظر میکند و مقام
توکل و
رضا و
تسلیم برای او حاصل میگردد
سیدحیدر آملی
در بیان توحید خاصه میگوید
سالک در این مرتبه به حقیقت هر موجود و وجود آن نظر میکند تا بدین معرفت میرسد که هر موجودی از حیث
حقیقت و ذات و وجودش حق است و از حیث تعین و تشخص و تقیدش خلق است و چون به حقیقت اشیا و ذرات آنها بدینگونه نظر کرد و به این معرفت رسید که اصل همه موجودات به ذات واحدی بر میگردد که وجود مطلق یعنی حق تعالی است، حق را باقی و خلق را
فانی مییابد.
وی در جای دیگر
میگوید سالک در این مرتبه حق را ظاهر و خلق را باطن میبیند و نزد او خلق آیینهای است که در آن حق را میبیند و چون حق در آن ظهور دارد، صورت خلق در آن پوشیده است، چنانکه خود آیینه بهواسطه صورتی که در آن ظاهر است دیده نمیشود.
بدینترتیب سالک در این مرتبه به
وحدت شهود میرسد.
سیدحیدر آملی توحید اهل
طریقت را منوط به تحصیل مقامات و مراتب و تخلق به اخلاق الهی و اتصاف به
صفات خدا میداند و میگوید «
عینالیقین »، «
ایمان » و «
اصحابالیمین » که در
قرآن ذکر شده، اشاره به این مرتبه از توحید و اهل آن است.
توحید خاصهالخاصه،
آخرین مرتبه توحید مخصوص اهل عرفان که با عناوین دیگری مانند توحید مشاهده
،
توحید حالی،
توحید حقی،
توحیدِ شهودیِ عیانیِ وجدانیِ ذوقیِ یا کشفی،
توحید وجودی عملی، توحید صاحب عقل و عین، و توحید اهل حقیقت
نیز نامیده شده است.
غزالی آن را کمال توحید دانسته میگوید
صوفیان آن را فنای در توحید گویند، در این مرتبه، موحد وحدت و کثرت را بدون تزاحمی در حق مشاهده میکند و غیر از حق تعالی نمیبیند، حق را در خلق و خلق را در حق میبیند، بی آنکه مشاهده یکی حجاب مشاهده دیگری گردد، بلکه وجود یگانه را از وجهی حق و از وجه دیگر خلق میبیند.
بدینترتیب، بهواسطه شهودِ کثرتِ خلقی یگانگی ذات حق تعالی که متجلی در آن مظاهر است، برای
موحد مستور نمیشود، این مرتبه از توحید مبتنی بر فنای محض و بهطور کلی فنای ذات و عبور از تمامی مقامات و مراتب و نسبتها و اعتبارات و حتی وجود و توابع آن (= صفات و افعال) است.
بدین معنی است که توحید را ساقط کردن نسبتها (اسقاط الاضافات) گفتهاند و در این مرتبه هر ذات و وجودی غیرحق تعالی از نظر ساقط میشود تا سالک به وجود واحد مطلق محض و ذات صرف خالصی که ایجاد هر موجودی به اوست واصل شود.
همچنین گفتهاند که در این مرتبه، «حال توحید»، وصف لازم ذاتِ موحد میشود و تمامی
ظلمات رسوم وجود او، جز اندکی، در غلبه
اشراق نور توحید متلاشی میگردد، و موحد در این مرتبه بدانجا میرسد که توحید را نیز فعل حق تعالی میبیند نه وصف خود و این دیدن را نیز فعل حق تعالی میبیند، منشأ این توحید نور مشاهده است و با تحقق این مرتبه از توحید
شرک خفی از میان میرود.
برای آدمی مرتبهای بالاتر از این در توحید میسر نیست.
در این مرتبه سالک از
وحدت شهود به
وحدت وجود میرسد و فنای در توحید محقق میگردد.
سیدحیدر آملی
«
عینالیقین »، «ایقان» و «سابق مقرّب» را که در
قرآن به آنها اشاره شده، ناظر به این مرتبه از توحید و اهل آن میداند.
بهگفته سیدحیدر آملی
مرادِ وی از اینکه توحید الوهی (= توحید عامه) را به
انبیا و توحید وجودی (= هر دو مرتبه توحید مخصوص عارفان) را به
اولیا اختصاص داده، این نیست که انبیا از توحید اولیا بیبهرهاند یا اولیا نصیبی از توحید انبیا ندارند، بلکه انبیا و اولیا هر کدام جامع هر دو قسم و واجد هر دو مرتبهاند، مراد از این تخصیص این است که در هر یک از ایشان آن قسم توحید که ذکر شد غلبه دارد و به دعوت به آن مأمورندف انبیا در ظاهر داعی و مأمور به توحید الوهی اند، اما در باطن و اصل،
مرشد و آمر به توحید وجودی اند، و همچنین اولیا اگرچه در باطن مرشد به توحید وجودیاند، در ظاهر نیز داعی به توحید الوهیاند و به جهت پیروی انبیا،
هادی به توحید الوهی و اسوه طریقت انبیاءاند.
اهل عرفان از وجه دیگری، برای توحید مراتب سهگانه
توحید افعالی،
توحید صفاتی و
توحید ذاتی را بر شمردهاند، این مراتب با مراتبی که پیشتر ذکر شد متناظر است، جز اینکه برای
سالک در مرتبه اول (= توحید خاصه) توحید افعالی و توحید صفاتی حاصل میشود و در انتها (= توحید خاصهالخاصه) توحید ذاتی محقق میگردد
لاهیجی توحید افعالی را مقام محو، توحید صفاتی را
مقام طَمْس و توحید ذاتی را
مقام مَحْق میخواند.
عبدالرزاقکاشی در تقسیمی دیگر
، توحید را بر چهار قسم دانسته است: توحید افعال، توحید اسما، توحید صفات، توحید ذات.
هریک از سه قسم اول یا علمی است یا ذوقی، که قسم علمی را بیانی و قسم ذوقی را عیانی نیز میگویند، قسم چهارم بر سه نوع است: بیانی، عیانی و حقانی، که به عبارت دیگر همان «
علمالیقین »، «
عینالیقین » و «
حقالیقین » است.
سیدحیدرآملی نیز از عبدالرزاق کاشی نقل میکند که او برای هریک از اقسام دهگانه مقامات، صورتی از توحید را بیان کرده که با وجوه سهگانه
خواجهعبداللّه انصاری منطبق است.
امام خمینی با توجه به مبانی عرفا از جمله
وحدت وجود به
توحید عرفانی، به مراتب و ارکان آن پرداخته است. امام خمینی در بیان توحید عرفانی با توجه به اصل مهم عرفا یعنی
وحدت شخصیه وجود و استناد به برخی آیات الهی بر این بود که
حق تعالی با وصف اولیت، آخریت، ظهور و بطون، در همه موطنها و مقامها حضور دارد و این حضور فراگیر است و جایی برای حضور غیر نمیگذرد.
امام خمینی آیه سوم
سوره حدید را بهترین وصف برای توحید ذات حق و جلوههای ذات او میداند. زیرا بنابر
اصالت وجود،
ماهیات، حدود وجوداتاند و چون حق تعالی حد و ماهیتی ندارد، طبق این آیه اصل حقیقت از آن وجود بسیط و گسترده است
و همه تجلیات حق تعالی در هر موطنی به لحاظ حضور ذات از سنخ تجلی ذاتی است که همان بیان دیگری از وحدت شخصیه،
توحید وجودی و حضور ذات بینهایت حقتعالی در همه موطنهاست.
امام خمینی برای تثبیت توحید عرفانی بر این باور است که واژهٔ «هو» در آیه سوم سوره حدید به ذات غیبالغیوب که حاضر در دل همه اشیاء است، اشاره دارد، یعنی حقیقت غیبی که از تلبس و اسماء و صفات مقدس منزه است، به همان حقیقت شریف خود، ظاهر، باطن، اول و آخر است، بنابراین هیچ شیئی از اشیاء نه ظهوری از خود دارد و نه بطونی، بلکه حق تعالی در مرتبه اشیا، ظاهر و باطن است،
از اینرو عبارت «هو الظاهر» اصل ظهور را از غیر خودش نفی میکند، یعنی ظهور مال خداوند است و عالم و
هستی ظهور اوست.
امام خمینی پس از بیان حصر ظهور و بطون در حق تعالی، در مرحلهای بالاتر در تأکید توحید وجودی بر این اعتقاد است که در اصل و اساس، هیچچیز جز آن وجود حقیقی از حقیقت بالذات برخوردار نیست، زیرا در پهنه هستی یک ذات نامتناهی بیش نیست و همه کثرات و تعینات، شئون و احوال همان ذات الهیاند.
(۱) حیدر بن علی آملی، اسرارالشریعه و اطوار الطریقه و انوارالحقیقه، چاپ
محمد خواجوی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲) حیدر بن علی آملی، کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۳) حیدر بن علی آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحکم لمحیی الدین ابنالعربی، ج ۱، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۴) ابنعربی، التجلیات الالهیه، همراه با تعلیقات ابنسودکین، و کشف الغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات، چاپ عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۵) ابنعربی، الفتوحات المکیه، چاپ عثمان یحیی، قاهره، سفر ۲، ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵، سفر ۵، ۱۳۹۷/۱۹۷۷، سفر ۶، ۱۳۹۸/۱۹۷۸، سفر ۸، ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، سفر ۱۲، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۶) ابونصر سراج، کتاب اللَّمع فی التصوف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران.
(۷) عبداللّه بن
محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۸)
محمد بن
محمد پارسا، تحفهالسالکین، دهلی ۱۹۷۰.
(۹) علی بن
محمد ترکه اصفهانی، تمهیدالقواعد، چاپ جلالالدین آشتیانی، قم ۱۳۸۱ ش.
(۱۰) سلیمان بن علی تلمسانی، شرح منازلالسائرین الی الحق المبین، چاپ عبدالحفیظ منصور، تونس ۱۹۸۸، چاپ افست قم ۱۳۷۱ ش.
(۱۱) عبدالرحمان بن
احمد جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۲)
محمد بن مطهر جامی، حدیقه الحقیقه، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۱۳) عبداللّه جوادی آملی، تحریر تمهیدالقواعد صائنالدین علی بن
محمد الترکه، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۴) روزبهان بقلی، کتاب عبهرالعاشقین، چاپ هانری کور بن و
محمد معین، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۵) جعفر سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۶) مجدود بن آدم سنایی، حدیقهالحقیقه و شریعه الطریقه، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۱۷) یحیی بن حبش سهروردی، رشف النصائح الایمانیه و کشف الفضائح الیونانیه، ترجمه علی بن
محمد معینالدین یزدی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۸)
محمد بن اسحاق صدرالدین قونیوی، مفتاح الغیب، چاپ
محمد خواجوی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۹) عبدالرزاق کاشی، شرح منازلالسائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
(۲۰) عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهلالالهام، چاپ مجید
هادی زاده، تهران ۱۳۷۹ ش الف.
(۲۱) عبدالرزاق کاشی، مجموعه رسائل و مصنفات، چاپ مجید هادیزاده، رساله ۳: رساله تشریفات، تهران ۱۳۷۹ ش ب.
(۲۲)
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه، چاپ جلالالدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲۳)
محمد بن ابراهیم عطار، منطق الطیر: مقامات الطیور، چاپ صادق گوهرین، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۲۴)
محمد بن
محمد غزالی، رسائل الغزالی، چاپ ریاض مصطفی عبداللّه، رساله ۳: رساله فی التوحید، دمشق: دارالحکمه.
(۲۵)
محمد بن
محمد غزالی، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۶) عبدالکریم بن هوازنقشیری، الرساله القشیریه، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۷)
محمد بن یحیی
لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، چاپ کیوان سمیعی، تهران ۱۳۳۷ ش.
(۲۸) اسماعیل بن
محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ
محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۶ ش.
(۲۹) جلالالدین
محمد بن
محمد مولوی، لب لباب مثنوی، به انتخاب حسین بن علی کاشفی، چاپ نصراللّه تقوی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۰) جلالالدین
محمد بن
محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۱) عبداللّه بن
محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ
محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۷۷ ش.
(۳۲) عزیزالدین بن
محمد نسفی، بیان التنزیل، چاپ علی اصغر میرباقری فرد، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۳۳) عزیزالدین بن
محمد نسفی، کشفالحقایق، چاپ
احمد مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۳۴) عزیزالدین بن
محمد نسفی، مجموعه رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، چاپ ماریژان موله، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۳۵)
محمد بن
محمد نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، چاپ نجیب مایل هروی، مشهد ۱۳۵۷ ش.
(۳۶) علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «توحید در عرفان»، شماره۵۰۵۴. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.