تقدم و تأخر طبعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تقدم در لغت فارسی به معنی پیشی، در
زبان فرانسه معادل واژه Anteriorite
و در زبان انگلیسی، معادل واژه Anteriority است. در اصطلاح فلسفی، پیشی عبارت است از موجودیت چیزی قبل از چیز دیگر بطوری که شی ء دوم فقط پس از ایجاد شی ء اول
ایجاد شود.
تقدم و تاخر که از
اعراض ذاتی وجود است
دارای اقسامی است که عبارتند از
تقدم و تاخر بالطبع، بالشرف، بالزمان، بالرتبة، بالدهر، بالحق، بالحقیقة
و المجاز، بالجوهر، بالعلیة.
از این میان، تا زمان
ابوعلی سینا دو قسم
تقدم و تاخر مکانی (رتبی)
و زمانی مشهور بوده است.
متکلمان قسم بالذات (که قسمی از
تقدم و تاخر زمانی
و میان اجزای زمان است) را به آن اضافه نمودند
و میرداماد
تقدم و تاخر دهری را اضافه نمود
و ملاصدرا تقدم بالحق
و تقدم بالحقیقه
و المجاز را به این لیست اضافه کرده است.
تقدم به
طبع که
تقدم علت ناقص بر معلول است
عبارتست از
تقدمی که در آن
متاخر به نحوی محتاج
متقدم است
و متقدم در آن تاثیر میگذارد ولی تاثیر او به نحو کامل
و مانند تاثیری که موجود
متقدم در
تقدم و تاخر علی میگذارد، نیست
و با از بین رفتن
متقدم،
متاخر هم از بین میرود ولی با از بین رفتن
متاخر،
متقدم نیز از بین نمیرود. مانند
تقدم یک بر دو
و تقدم مثلث بر خطوطی آن.
توضیح اینکه علت ناقص، به این دلیل که وجود معلول متوقف بر وجودش است، در وجود خود،
مقدم بر معلولش است
و اگر علت ناقص نباشد، وجود معلول ناممکن خواهد بود. به عبارت دیگر، معلول تنها در صورتی میتواند وجود داشته باشد که علت ناقص آن نیز وجود داشته باشد، اما علت ناقص میتواند در صورتی که
معلول نباشد، خودش موجود باشد. بنابراین نسبت علت ناقص به وجود، بیش از نسبت معلول به وجود است
و به همین دلیل است که علت ناقص
تقدم بر معلول دارد.
اگر چه این دو قسم از
تقدم و تاخر در این جهت
اشتراک دارند که با عدم تحقق علت، تحقق معلول ممتنع است، اما در چند جهت یا یکدیگر تفاوت دارند که این جهات عبارتند از:
اولا: وابستگی
متاخر در
تقدم علی به نحو کامل است
و تحقق
متاخر تنها متوقف بر وجود علتش است؛
ثانیا: تاثیر
متقدم در
متاخر در این قسم بر خلاف قسم
طبعی کافی است
و نیازی به وجود چیز دیگری به عنوان علت موجده نیست؛
ثالثا: تحقق یافتن معلول در فرض وجود
علت تامه ، ضروری است بر خلاف
تقدم طبعی که تحقق معلول ضروری نیست؛
رابعا: وجود علت در فرض وجود نداشتن معلول در
تقدم علی ممنوع است ولی در
تقدم طبعی،
علت میتواند وجود داشته باشد هر چند معلولش نباشد.
ملاک در
تقدم و تاخر طبعی، اشتراک در اصل وجود است. یعنی
متقدم و متاخر در اصل موجود بودن با هم مشترک هستند اما با این اختلاف که وجود
متاخر متوقف
و وابسته به وجود
متقدم است؛ به گونهای که اگر
متقدم تحقق نیابد،
متاخر نیز به وجود نخواهد آمد، اما عکس این قضیه (یعنی توقف وجود
متقدم بر وجود
متاخر) صادق نیست.
برخی از
فلاسفه معتقدند که
تقدم و تاخر زمانی نیز یکی از اقسام این نوع از
تقدم است.
شیخ اشراق که این نظر به او منسوب است،
تقدم و تاخر زمانی را یک قسم از
تقدم و تاخر طبعی به شمار میآورد. زیرا همانطور که در
تقدم و تاخر باطبع، وجود
متاخر به نحوی متوقف بر وجود
متقدم است
و با ارتفاع
و از بین رفتن
متقدم،
متاخر نیز از بین میرود در
تقدم و تاخر زمانی نیز چنین امری وجود دارد. پس ضرورتی وجود ندارد که این
تقدم زمانی را قسمی مجزا بدانیم.
ایرادی که بر این
کلام گرفته شده است این است که این دو را نمیتوان یکی دانست؛ زیرا در
تقدم و تاخر طبعی، اجتماع
متقدم و متاخر در وجود، جایز
و ممکن است، بر خلاف
تقدم و تاخر زمانی که اجتماع جزء
متقدم و متاخر در آن ناممکن میباشد. در نتیجه باید گفت که
تقدم و تاخر میان اجزای
زمان ، ذاتی است
و اجزای زمان از آن جهت که جزء زمان هستند، بر یک دیگر
تقدم وتاخر دارند، نه از آن جهت که هر یک، علت ناقص برای جزء پس از خود است
و جزء بعدی متوقف بر جزء قبلی است. بنابراین با توجه به تفسیر رایج
تقدم طبعی، این کلام درست نیست
و نمیتوان این دو قسم را یکی دانست.
اما تحقیق این است که
تقدم و تاخر زمانی، بر اساس توقف وجودی اجزای زمان بر یک دیگر استوار است
و این قابل انکار نیست. ولی وجود زمان، یک وجود سیال
و گذرا است
و هر جزئی از آن قوه جزء پس از خود را همراه دارد، به همین
علت ، اجتماع دو جزء آن در وجود ناممکن است؛ زیرا مستلزم اجتماع قوه شیء با فعلیت همان شیء است که امری محال
و ممتنع است. اما این مسئله هیچ منافاتی با توقف وجودی اجزای زمان بر یکدیگر ندارد. زیرا قدر مسلم این است که این
تقدم و تاخر لازمه نحوه خاص وجود زمان میباشد که قوه
و فعل در آن با هم آمیخته است
و از این رو است که گذرا
و سیال است. بنابراین اگر بخواهیم
تقدم و تاخر زمانی را به
تقدم و تاخر طبعی ارجاع دهیم، باید در
تفسیر طبعی بگوییم: «
تقدم و تاخری است که در آن،
متاخر بر
متقدم توقف وجودی دارد»
و این دو صورت دارد. گاهی اجتماع
متقدم و متاخر ممکن
و حتی لازم است، مانند
تقدم علت ناقصه بر معلول خود
و گاهی اجتماع
متقدم و متاخر ممکن نیست. مانند
تقدم بعضی از اجزای زمان بر بعضی دیگر.
در مقابل این
تقدم و تاخر، معیت
و همراهی
طبعی قرار دارد که عبارتست از همراهی
و تساوی دو جزء مساوی نسبت به کل که هر دو
علت ناقص برای کل هستند. مثل
اکسیژن و هیدروژن که هر دو علت ناقص برای
آب هستند
و این روی
تقدم طبعی بر آب دارند اما نسبت آنها با آب یکسان است؛ یعنی چنین نیست که یکی از آنها متوقف بر دیگری باشد
و در نتیجه به آب نزدیکتر باشد بلکه هر دو در عرض یکدیگر آب را به وجود میاورند
و از این جهت معیت
طبعی دارند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تقدم و تاخر طبعی».