تعصب یهود (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یهودیان متعصب بدون داشتن
دلیل،
هدایت را تنها
در آئین خود مى دانند،
قرآن در پاسخ می فرماید:پیرو آئین خالص
ابراهیم گردید تا هدایت شوید.
تعصب نابجای
یهود، به
دین خود:
•«وقالت طـائفة من اهل الکتـب ءامنوا بالذی انزل علی الذین ءامنوا وجه النهار واکفروا ءاخره لعلهم یرجعون ولا تؤمنوا الا لمن تبع دینکم قل ان الهدی هدی الله ان یؤتی احد مثل ما اوتیتم او یحاجوکم عند ربکم...:و گروهى از
اهل کتاب (عالمان آنها به پیروان خود) گفتند: به آنچه (از آیات قرآنى) بر مؤمنان فرود آمده
در آغاز
روز ایمان آورید و
در پایان آن
کافر شوید، شاید (از دین شان) بازگردند (زیرا آنها شما را اهل
بصیرت در دین مى دانند و با تردید شما به تردید مى افتند).و (گفتند) جز به كسى كه پیروى از دین تان دارد
اطمینان نكنید (
حقیقت را نگویید)- بگو البته هدایت،
هدایت خداست- تا مبادا (معلوم شود كه
ممکن است) آنچه به شما داده شده به كسى داده شود، یا (بتوانند)
در نزد پروردگارتان با شما محاجّه كنند (و بالاخره
اعتراف نكنید كه مسلمانها نیز مانند شما
قبله و دین و كتاب حق دارند و
در قیامت با شما محاجه خواهند كرد). بگو:
فضل و
رحمت به دست خداست، به هر كس بخواهد مى دهد (و ترفند شما مانع از ایمان مستعدان نمىشود) و خداوند (از نظر ذات و صفت) داراى وسعت، و دانا (به همه چیز) است.»
آیات فوق، پرده از روى یكى دیگر از نقشه هاى ویرانگر یهود بر مى دارد و نشان مى دهد كه آنها براى متزلزل ساختن
ایمان مسلمانان از هر وسیله اى استفاده مى كردند، تهاجم نظامى، سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و آیات فوق، اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مى فرماید:" گروهى از اهل كتاب گفتند: (بروید و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده
در آغاز روز ایمان بیاورید و
در پایان روز كافر شوید (و
کفر خود را آشكار سازید) شاید آنها- مؤمنان- نیز متزلزل شده، باز گردند" (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ).شاید منظور از آغاز و پایان روز این باشد كه فاصله میان ایمان و كفر شما كوتاه باشد، این كوتاهى فاصله سبب خواهد شد كه بگویند آنها
اسلام را چیز مهمى خیال مى كردند، ولى از نزدیك چیز دیگرى یافتند و لذا به سرعت از آن بازگشتند.این توطئه
در افراد ضعیف النفس اثر قابل ملاحظه اى خواهد داشت به خصوص اینكه عده مزبور از دانشمندان یهود بودند، و همه مى دانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانه هاى
آخرین پیامبر، آشنایى كامل دارند، و این امر لا اقل پایه هاى ایمان تازه مسلمانان را متزلزل مى سازد، جمله" لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ" نشان مى دهد كه آنها امیدوار به تاثیر این نقشه بودند. ولى براى اینكه پیروان خود را از دست ندهند تاكید كردند كه ایمان شما باید تنها جنبه صورى داشته باشد" شما جز به كسى كه از آئینتان پیروى مى كند (واقعا) ایمان نیاورید" (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَكُمْ).از
بعضى از تفاسیر بر مى آید كه
یهود خیبر به
یهود مدینه این توصیه را كردند مبادا آنها كه نزدیكتر به پیامبرند، تحت تاثیر او قرار گرفته ایمان بیاورند، زیرا گروهى از آنها عقیده داشتند
نبوت تنها
در نژاد یهود خواهد بود، و اگر پیامبرى
ظهور كند باید از یهود باشد.
بعضى از مفسران، جمله" لا تُؤْمِنُوا" را از ماده" ایمان" به معنى
اطمینان و
اعتماد گرفته اند (این ماده به این معنى نیز آمده است) بنا بر این منظور از جمله بالا این است كه این توطئه باید كاملا محرمانه باشد و آن را جز به افراد یهود به دیگران- حتى مشركان- بازگو نكنید، مبادا این سر فاش گردد و نقشه نقش بر آب شود، ولى خداوند عالم و آگاه پرده از رازشان برداشت و آنها را رسوا ساخت، تا درس عبرتى براى مؤمنان باشد و وسیله هدایتى براى كافران.سپس
در یك جمله معترضه كه از كلام خداوند است، مى فرماید:" به آنها بگو: هدایت تنها هدایت الهى است" و این توطئه هاى شما
در برابر آن بى اثر است(قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ).
در این جمله به اصطلاح معترضه كه
در لابلاى سخنان یهود قرار گرفته، خداوند پاسخ پر معنى و كوتاهى به آنها مىدهد كه اولا هدایت از ناحیه خدا است و
در انحصار نژاد و قوم خاصى نیست و هیچ لزومى ندارد كه پیامبر ص تنها از یهود باشد، و ثانیا آنها كه مشمول هدایت الهى شده اند با این توطئه ها متزلزل نخواهند شد.بار دیگر به ادامه سخنان یهود باز مى گردد، و مى فرماید، آنها گفتند:" هرگز باور نكنید به كسى همانند شما (كتاب آسمانى) داده شود، (بلكه نبوت مخصوص شما است) و همچنین
تصور نكنید آنها مى توانند
در پیشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند" (أَنْ یؤْتى أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ أَوْ یحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ). «۱» به این ترتیب روشن مى شود كه آنها گرفتار خود برتربینى عجیبى بودند خود را بهترین نژادهاى
جهان مى پنداشتند و نبوت و همچنین
عقل و
درایت و
منطق و
استدلال را از آن خود فكر مى كردند و با این منطق واهى مى خواستند
در هر دو جنبه براى خود مزیتى بر دیگران قائل شوند.
در پایان
آیه خداوند جواب
محكمى به آنها مى دهد و با بى اعتنایى به آنها روى سخن را به پیامبر كرده، مى فرماید:" بگو:
فضل و موهبت به دست خدا است و به هر كس بخواهد و شایسته ببیند مى دهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شایسته) مى باشد" (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیدِ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ).یعنى، بگو: مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنین موهبت
عقل و
منطق و افتخارات دیگر همه از ناحیه او است، و به شایستگان مى بخشد. هیچ كس
عهد و پیمانى از او نگرفته و هیچ كس قرابت و خویشاوندى با او ندارد و هرگز مواهب خویش را
در انحصار گروهى قرار نداده است.آیات فوق كه
در حقیقت از آیات اعجاز آمیز قرآن بود و پرده از روى
اسرار یهود و دشمنان
اسلام بر مى داشت، نقشه ماهرانه آنها را براى متزلزل ساختن مسلمانان صدر اول فاش كرد آنها
در پرتو آن بیدار شدند و از وسوسه هاى اغواگر
دشمن بر حذر گردیدند ولى اگر دقت كنیم مى بینیم كه
در عصر و
زمان ما نیز همان طرح ها به اشكال دیگرى اجرا مى شود وسائل تبلیغاتى
دشمن كه از مجهزترین و نیرومندترین وسائل تبلیغاتى
جهان است
در این قسمت به كار گرفته شده و كوشش مى كنند كه پایه هاى
عقائد اسلامی را
در افكار مسلمین، مخصوصا نسل
جوان ویران سازند.
•«افتطمعون ان یؤمنوا لکم...واذا لقوا الذین ءامنوا قالوا ءامنا واذا خلا
بعضهم الی
بعض قالوا اتحدثونهم بما فتح الله علیکم لیحاجوکم به عند ربکم...:آیا (شما مسلمانان)
طمع دارید كه آنها (یهودىها) به (
آیین) شما
ایمان بیاورند
در حالى كه گروهى از آنان (عده اى از علماشان
در طول
تاریخ) كلام خدا را مى شنیدند سپس آن را پس از
فهم و
تعقل (به خاطر اغراض دنیوى خود)
تحریف مى كردند
در حالى كه (زشتى كار خود را) مى دانستند.و چون كسانى را كه ایمان آورده اند ملاقات كنند مى گویند: ما ایمان آوردیم؛ و وقتى با یكدیگر خلوت مى كنند (به یكدیگر) مى گویند: چرا (از آیات
تورات) آنچه را كه خدا (علمش را) بر شما گشوده (مانند آیاتى كه صفات
پیامبر اسلام و
صدق او را بیان مى كند) به مسلمان ها بازگو مى كنید تا با همین
حكم نزد پروردگارتان با شما محاجّه كنند (و پیروز شوند)؟ آیا نمى اندیشید؟!»
بعضى از
مفسران در شان نزول دو آیه اخیر از
امام باقر ع چنین نقل كرده اند:" گروهى از یهود كه دشمنى با حق نداشتند هنگامى كه مسلمانان را ملاقات مى كردند از آنچه
در تورات پیرامون صفات پیامبر اسلام ص آمده بود به آنها خبر مىدادند، بزرگان یهود از این امر آگاه شدند و آنها را از این كار
نهی كردند، و گفتند شما صفات محمد ص را كه
در تورات آمده براى آنها بازگو نكنید تا
در پیشگاه خدا دلیلى بر
ضد شما نداشته باشند، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت"
در این آیات چنان كه ملاحظه مى كنید قرآن، ماجراى
بنی اسرائیل را رها كرده، روى سخن را به مسلمانان نموده و نتیجه گیرى آموزنده اى مى كند، مى گوید:" شما چگونه انتظار دارید كه این قوم به دستورات
آئین شما ایمان بیاورند، با اینكه گروهى از آنان سخنان خدا را مى شنیدند و پس از
فهم و
درک آن را تحریف مى كردند،
در حالى كه
علم و اطلاع داشتند"؟! (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یعْلَمُونَ).بنا بر این اگر مى بینید آنها
تسلیم بیانات زنده قرآن و
اعجاز پیامبر اسلام ص نمى شوند نگران نباشید، اینها فرزندان همان كسانى هستند كه به عنوان برگزیدگان قوم همراه
موسی به
کوه طور رفتند و سخنان خدا را شنیدند و دستورهاى او را درك كردند، و به هنگام بازگشت، آن را تحریف نمودند.از جمله" وَ قَدْ كانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ ..." چنین استفاده مى شود كه همه آنها تحریف گر نبودند بلكه این تنها كار گروهى بوده كه شاید اكثریت را تشكیل مى دادند.
در" اسباب النزول" آمده است كه گروهى از یهود هنگامى كه از طور باز گشتند به مردم گفتند:" ما شنیدیم كه خداوند به موسى دستور داد فرمان هاى مرا
در آنجا كه مى توانید انجام دهید، و آنجا كه نمى توانید ترك كنید"! و این نخستین تحریف بود.به هر حال
در ابتداى ظهور پیامبر اسلام انتظار مىرفت كه قوم یهود پیش از دیگران با نداى اسلام
لبیک گویند چرا كه آنها اهل كتاب بودند (بخلاف مشركان) بعلاوه صفات پیامبر اسلام ص را نیز
در كتاب هاى خود خوانده بودند ولى قرآن مى گوید: با سابقه بدى كه آنها دارند انتظار شما مورد ندارد، چرا كه گاهى صفات و روحیات انحرافى یك
جمعیت، سبب مىشود كه با تمام نزدیكى به حق از آن دور گردند. آیه بعد پرده از روى حقیقت تلخ دیگرى پیرامون این جمعیت حیله گر و
منافق بر مى دارد و مى گوید:" پاكدلان آنها هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مى كنند اظهار ایمان مى نمایند" (و صفات پیامبر را كه
در كتب شان آمده است خبر مى دهند) (وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا)." اما
در پنهانى و خلوت، جمعى از آنها مى گویند: چرا مطالبى را كه خداوند
در تورات براى شما بیان كرده به مسلمانان مى گوئید"؟ (وَ إِذا خَلا
بَعْضُهُمْ إِلى
بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیكُمْ)." تا
در قیامت در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال كنند، آیا نمىفهمید"؟(لِیحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).این
احتمال در تفسیر آیه نیز وجود دارد كه آغاز آیه از
منافقان یهود سخن مى گوید كه
در حضور مسلمانان دم از ایمان مى زدند، و
در غیاب انكار مى كردند و حتى پاكدلان یهود را نیز مورد سرزنش قرار مى دادند كه چرا اسرار كتب مقدس را
در اختیار مسلمانان قرار داده اید؟به هر حال این تاییدى است بر آنچه
در آیه قبل بود كه شما از جمعیتى كه چنین روحیات بر آنها
حاكم است چندان انتظار ایمان نداشته باشید.جمله" فَتَحَ اللَّهُ عَلَیكُمْ" ممكن است به معنى
حکم و
فرمان الهی باشد كه
در اختیار بنى اسرائیل قرار داشت، و ممكن است اشاره به گشودن درهاى اسرار الهى و خبرهاى آینده مربوط به
شریعت جدید به روى آنان باشد.
•«وقالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا... تلک امانیهم... بلی من اسلموجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه...:و گفتند: هرگز به
بهشت درنمى آید جز كسى كه یهودى یا نصرانى باشد. این خیال هاى خام آنهاست، بگو: اگر راستگویید
دلیل و برهان تان را بیاورید.چرا؛ كسى كه تمام وجود خود را تسلیم خدا كند
در حالى كه (
در عمل) نكوكار است، او را پاداشى است درخور مقامش
در نزد پروردگار خود، و نه بر آنها بیمى مى رود (
در آخرت) و نه غمگین مى شوند.»
قرآن در آیات فوق اشاره به یكى دیگر از ادعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از یهودیان و مسیحیان كرده و سپس پاسخ دندان شكن به آنها مى گوید:" آنها گفتند: هیچ كس جز یهود و نصارى داخل بهشت نخواهد شد" (وَ قالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى).
در پاسخ ابتدا مى فرماید:" این تنها آرزویى است كه دارند" (و هرگز به این آرزو نخواهند رسید) (تِلْكَ أَمانِیهُمْ).بعد روى سخن را به پیامبر ص كرده مى گوید:" به آنها بگو هر ادعایى دلیلى مى خواهد چنانچه
در این ادعا
صادق هستید
دلیل خود را بیاورید" (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ).پس از
اثبات این واقعیت كه آنها هیچ دلیلى بر این مدعى ندارند و ادعاى انحصارى بودن
بهشت، تنها
خواب و خیالى است كه
در سر مى پرورانند، معیار اصلى و اساسى ورود
در بهشت را به صورت یك
قانون کلی بیان كرده، مى گوید:آرى كسى كه
در برابر
خداوند تسلیم گردد و نیكوكار باشد
پاداش او نزد پروردگارش ثابت است" (بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).و بنا بر این" چنین كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگین مى شوند" (وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ).خلاصه اینكه بهشت و پاداش خداوند و نیل به
سعادت جاودان
در انحصار هیچ طایفه نیست، بلكه از آن كسانى است كه واجد دو شرط باشند:
در مرحله اول تسلیم محض
در مقابل فرمان حق و ترك
تبعیض در احکام الهی، چنان نباشد كه هر دستورى موافق منافع شان است بپذیرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور كامل تسلیم حق اند.و
در مرحله بعد آثار این ایمان
در عمل آنها به صورت انجام كار نیك منعكس گردد، آنها نیكوكارند، نسبت به همگان و
در تمام برنامه ها.
در حقیقت قرآن با این بیان مساله
نژاد پرستی و تعصب هاى نابجا را بطور كلى
نفی مى كند و سعادت و خوشبختى را از انحصار طایفه خاصى بیرون مى آورد ضمنا معیار رستگارى را كه ایمان و عمل صالح است، مشخص مى سازد.
•«ولن ترضی عنک الیهود... حتی تتبع ملتهم... ولئن اتبعت اهواءهم...:و هرگز
یهود و
نصاری از تو خشنود نخواهند شد تا آنكه از آیین آنان پیروى كنى.»
آیه فوق به
پیامبر اسلام ص مى گوید:اصرار بر جلب رضایت یهود و نصارى نداشته باش، چه اینكه" آنها هرگز از تو راضى نخواهند شد مگر اینكه به طور كامل تسلیم خواسته هاى آنها و پیرو آئی نشان شوى" (وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْیهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ).تو وظیفه دارى" به آنها بگویى كه هدایت، تنها
هدایت الهی است" (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى).هدایتى كه آمیخته با
خرافات و افكار منحط افراد نادان نشده است، آرى از چنین هدایت خالصى باید پیروى كرد.سپس اضافه مى كند:" اگر
تسلیم تعصب ها و هوس ها و افكار كوتاه آنها شوى بعد از آنكه
در پرتو
وحی الهى حقایق براى تو روشن شده، هیچ سرپرست و یاورى از ناحیه خدا براى تو نخواهد بود" (وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصِیرٍ).
•«وقالوا کونواهودا او نصـری تهتدوا قل بل ملة ابرهیم حنیفـا وما کان من المشرکین قولوا ءامنا بالله وما انزل الینا... فان ءامنوا بمثل ما ءامنتم به فقد اهتدوا...:و (
اهل کتاب به مردم) گفتند: یهودى یا نصرانى باشید تا هدایت یابید. بگو: بلكه
آیین ابراهیم حق گرا را (پیروى خواهیم كرد) و او هرگز از مشركان نبود.(اى مؤمنان) بگویید: ما به
خداوند و آنچه به سوى ما فرو فرستاده شده و به آنچه به سوى ابراهیم و
اسماعیل و
اسحاق و
یعقوب و
اسباط (نوادگان یعقوب) فرو فرستاده شده و به آنچه به
موسی و
عیسی و آنچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده
ایمان آوردیم، میان هیچ یك از آنان (
در اینكه حقّ اند و مبعوث از جانب خداوند) فرقى نمى گذاریم و ما
در برابر او تسلیم هستیم.پس اگر آنها هم به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آوردند مسلما هدایت یافته اند، و اگر روى گرداندند جز این نیست كه آنها
در مقام مخالفت و دشمنى هستند، پس به زودى خداوند
شر آنها را از تو دفع خواهد نمود و اوست شنوا و دانا.»
خودپرستى و خودمحورى معمولا سبب مىشود كه انسان حق را
در خودش منحصر بداند، همه را بر
باطل بشمرد و سعى كند دیگران را به رنگ خود
در آورد چنان كه قرآن
در نخستین
آیه مورد بحث مى گوید:" اهل كتاب گفتند یهودى یا مسیحى شوید تا هدایت یابید"! (وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا).بگو آئین هاى
تحریف یافته هرگز نمى تواند موجب هدایت
بشر گردد" بلكه پیرو آئین خالص ابراهیم گردید تا هدایت شوید و او هرگز از مشركان نبود" (قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِینَ).دینداران خالص كسانى هستند كه پیرو آئین توحیدى خالص باشند، توحیدى كه هیچ گونه با
شرک آمیخته نگردد، مهمترین اصل اساسى براى شناخت آئین پاك از آئین هاى انحرافى همین رعایت كامل اصل
توحید است.
اسلام به ما
تعلیم می دهد كه میان پیامبران خدا
تفرقه نیفكنیم و به آئین همه آنها
احترام بگذاریم، چرا كه اصول آئین حق
در همه جا یكى است و موسى و عیسى نیز پیرو آئین توحیدى و خالص از شرك ابراهیم بودند، هر چند آئین آنها بوسیله پیروان نادان تحریف شد و به شرك آمیخته گشت البته این سخن منافات با این ندارد كه امروز باید
در انجام وظائف خود پیرو آخرین آئین آسمانى یعنى اسلام باشیم كه براى این زمان از سوى خدا نازل شده است. آیه بعد به
مسلمانان دستور مى دهد كه به مخالفان خود" بگوئید: ما به خدا ایمان آورده ایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران اسباط
بنی اسرائیل نازل گردید و همچنین به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از ناحیه پروردگارشان داده شده ایمان داریم" (قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَینا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِی مُوسى وَ عِیسى وَ ما أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ)." ما هیچ فرقى میان آنها نمى گذاریم و
در برابر فرمان حق تسلیم هستیم" (لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).خودمحوری ها و تعصب هاى نژادى هرگز سبب نمى شود كه ما
بعضى را بپذیریم و
بعضى را نفى كنیم، آنها همه معلمان الهى بودند كه
در دوره هاى مختلف تربیتى به راهنمایى انسان ها پرداختند، هدف همه آنها یك چیز بیشتر نبود و آن هدایت بشر
در پرتو توحید خالص و حق و
عدالت، هر چند هر یك از آنها
در مقطع هاى خاص زمانى خود وظائف و ویژگی هایى داشتند.سپس اضافه مىكند" اگر آنها به همین امور كه شما ایمان آورده اید ایمان بیاورند هدایت یافته اند" (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا)." و اگر سرپیچى كنند از حق جدا شده اند" (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ).اگر آنها مسائل نژادى و قبیلگى و مانند آن را
در مذهب دخالت ندهند، و همه پیامبران الهى را بدون
استثنا به رسمیت بشناسند آنان نیز هدایت یافته اند
در غیر این صورت حق را رها كرده و سراغ باطل رفته اند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۲۱۴، برگرفته از مقاله «تعصب یهود».