تضاد (علم بدیع)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تضاد، از صنایع معنوی در
علم بدیع میباشد.
این صنعت را طِباق، مطابقه، تطبیق و تکافو نیز نامیدهاند.
قدامة بن جعفر (متوفی ۳۳۷) فقط تکافو را به این معنا آورده و طباق را جزو
صنعت جناس دانسته است.
در نخستین کتابهای
فارسی درباره صنایع
بدیعی به اهمیت این صنعت اشاره و تصریح شده است که آن را
پارسیان ، متضاد، و دبیران و
خلیلاحمد ، مطابقه خواندهاند.
صنعت تضاد آن است که دو معنای متضاد یا به منزله دو ضد را با هم بیاورند، مانند «زندگانی چه کوته و چه دراز/ نه به آخر بمُرد باید باز» (
رودکی ).
تضاد اقسام تقابل و تنافی را نیز شامل میگردد.
خواه تقابل میان دو
اسم باشد، مانند «هو الاوّلُ و الآخِرُ و الظّاهرُ والباطنُ...»
و در فارسی مانند: «من از حرام و حلال جهان همین دانم/ که باده با تو حلال است و آب بیتو حرام»،
خواه میان دو
فعل : «... تُوتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ و تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ...» (به هرکه بخواهی ملک میدهی و از هر که بخواهی ملک میستانی.
هرکس را که بخواهی عزت میدهی و هرکس را که بخواهی ذلت میدهی)؛
و در فارسی مانند «بردی و باختی دل ما را/ قدر نشناختی دل ما را»،
خواه میان دو
حرف : «... لَها ما کَسَبَتْ و
عَلیها مااکْتَسَبَتْ...» آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست؛
که در حرف «ل» معنای سود و در حرف «
علی» معنای زیان وجود دارد.
و در فارسی مانند «من ندانم دوستی یا دشمنی/ با منی ای بیوفا یا بر مَنی»، خواه میان اسم و فعل مانند «أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ...» (آیا آنکس که مرده بود
و ما زنده اش ساختیم...)؛
صنعت تضاد در ادبیات فارسی و عربی پرکاربرد است.
در اشعار عربی بر جایمانده از
دوران جاهلیت (اواخر سده پنجم تا اوایل سده هفتم
میلادی ) این صنعت به کار رفته است، مانند این بیت
امرو القیس (متوفی ۵۴۰ میلادی) : «مِکَرٍّ مِفَرٍّ مُقْبلٍ مُدبرٍ معاً/ کجُلْمودِ صَخْرٍ حَطَّهُ السیلُ مِنْ عَلِ»
که در آن، میان مکرّ و مفرّ و مُقبل و مُدبر تضاد هست.
ابن معتز (متوفی ۲۹۶) تصریح کرده که پیشینیان بدین صنعت توجه داشتهاند و ابتکار مُحْدَثین نیست.
در سخن بلیغان و
خطیبان و
شاعران ، این صنعت بسیار یافت میشود.
در
قرآن کریم نیز صنعت تضاد به کار رفته است؛ ازینرو، نویسندگان
علوم قرآنی به آن توجه کرده و به ذکر حدود و اقسام آن پرداختهاند.
در
احادیث و
روایات و سخنان بزرگان
دین نیز این صنعت بسیار به کار رفته است.
یکی از معیارهای نقادان در
نقد آثار ادبی گذشتگان، چگونگی به کارگیری صنعت تضاد بوده است.
نظامی عروضی سمرقندی (متوفی سده ششم) درباره این بیت رودکی : «آفرین و مدح سود آید همی/ گر به گنج اندر زیان آید همی»، گفته است که در این بیت از
محاسن، هفت صنعت وجود دارد که یکی از آنها تضاد است.
این صنعت تا بدانجا نزد ادیبان فارسی زبان مقبول بوده است که گاه تا هشت مطابقه (شانزده کلمه) را در یک بیت آوردهاند، مانند «بزم و رزمش وَرد و خار و عفو و خشمش نور و نار/ امن و بیمش تخت و دار و مهر و کینش فخر و عار».
همچنین ذکر
عناصر اربعه (آب، خاک، باد و آتش) را در یک بیت، از تضادهای مطبوع دانستهاند،
مانند این بیت
رشیدالدین وطواط : «از آبدار خنجر آتش لهیب تو/ چون باد گشت دشمن ملک تو خاکسار».
تضاد هم در
ایجاب و هم در
سلب واقع میشود، بدینگونه که دو فعل مثبت و منفی از یک
مصدر مشتق باشند، مانند «... وَ لکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لایَعْلَمونَ یَعْلَمونَ ظاهراً مِنَ الْحَیوة الدُّنیا...» (ولی بیشتر مردم نمیدانند. آنان به ظاهر زندگی دنیا آگاهاند)؛
یا در این بیت
سعدی : «حریف عهد مودّت شکست و من نشکستم/ خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم»
یا یکی
امر باشد و دیگری
نهی ، مانند «... فَلاتَخْشَوُا النّاسَ وَاخْشَونِ...» (بنابراین از مردم نترسید و از من بیم داشته باشید)؛
، یا این بیت
کمالالدین اسماعیل : «پشت من بشکن و پیمان مشکن/ خون من میخور و زنهار مخور».
گاهی تضاد در معنا واقع میشود، نه در لفظ، که آن را تضاد معنوی میگویند، مانند «... اِنْ اَنْتُم اِلاّ تَکْذِبونَ قالُوا رَبُّنا یَعلَمُ اِنّا اِلَیکُم لَمُرسَلونَ» ((به
رسولان ) گفتند: شما جز
دروغ نمیگویید. (رسولان) گفتند:
پروردگارمان میداند که ما به سوی شما فرستاده شدهایم).
مفهوم بخش دوم
آیه این است که ما راستگوییم.
نوع دیگر تضاد، که آن را خفی مینامند، عبارت است از جمعکردن دو معنا که یکی از آن دو متعلق به چیزی باشد که آن چیز با معنای دیگر در تضاد است، مانند سببیّت و لزوم، نظیر «... أشِدّاءُ
عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» (بر
کافران سخت گیرند و با یکدیگر مهربان)؛
.
در این آیه، «شدت» مقابل «
رحمت » نیست، بلکه مقابل «لین و نرمی» است که سبب رحمت است.
و در فارسی مانند «بقای ملک باد این خاندان را/ که تا باشد خلل در دین نباشد»
که «خلل» مقابل «بقا» نیست اما سبب «فنا» می شود که متضاد «بقا» است.
گاه طباق، مَجازی است؛ یعنی، معانی متضاد با الفاظ مجاز ذکر شده است، مانند «اَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فأَحْیَیْناهُ....»
که مراد از «مَیْت»، گمراه و مراد از «احیا»، هدایت است
یا این بیت
نظامی گنجوی : «از آن سرد آمد این کاخ دلاویز/ که چون جا گرم کردی گویدت خیز».
برخی ادیبان تضاد و طباق را به محض (مانند خیر و شر) و غیر محض (مانند صبح و شب) تقسیم کردهاند و غیر محض را تضادی دانستهاند که در آن چیزی با نازل منزله ضد خود جمعآید،
یعنی دو چیزی که در واقع ضد هم نیستند، مانند صبح و شب، متضاد قرار گیرند.
پارهای از مطالب کتابهای بدیعی نیز به ذکر نمونههای متکلف و معیوب صنعت تضاد اختصاص یافته است.
بعضی علمای بدیع، صنعت مطابقه و تضاد را قسمی جداگانه از صنایع بدیعی نشمرده و آن را جزو مراعات نظیر و تناسب دانستهاند، زیرا ممکن است از شنیدنچیزی، ضد آن نیز به
ذهن خطور کند («و بضدّها تَتبیَّنُ الاشیاءُ» : اشیا به ضد خود شناخته میشوند.
البته بین دانشمندان بلاغت، خلاف این گفته مشهور است.
برخی نیز ایهامِ تضاد و مقابله را در تضاد و طباق مطرح کردهاند.
(۱) قرآن.
(۲)
حسن بن بشر آمدی، الموازنة بین ابی تمّام و البُحتُری، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، (بیروت ۱۳۶۳/ ۱۹۴۴).
(۳) ابن ابی الاصبع، بدیع القرآن، چاپ حفنی محمدشرف، مصر ۱۳۷۷/ ۱۹۵۷.
(۴) ابن رشیق، العمدة فی
محاسن الشعر و آدابه و نقده، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۵) ابن معتز، کتاب البدیع، چاپ کراتشکوفسکی، لندن ۱۹۳۵، چاپ افست بغداد ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
(۶) محمد
بن طیب باقلانی، اعجازالقرآن، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۹۷۷.
(۷) مسعود
بن عمر تفتازانی، کتاب المطول فی شرح تلخیص المفتاح، چاپ سنگی (تبریز ۱۳۱۰)، چاپ افست تهران ۱۳۷۴.
(۸) محمداعلی
بن علی تهانوی، کتاب
کشاف اصطلاحات الفنون، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
(۹) عبدالملک
بن محمد ثعالبی، فقه اللّغة و سرّالعربیّة، چاپ سلیمان سلیم بواب، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۰)
علی بن عبدالعزیز جرجانی، الوساطة بین المتنبّی و خصومه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و
علی محمد بجاوی، قاهره ۱۳۷۰/۱۹۵۱.
(۱۱) یحیی
بن علی خطیب تبریزی، الوافی فی العروض و القوافی، چاپ عمر یحیی و فخرالدین قباوه، حلب ۱۳۹۰/۱۹۷۰، چاپ افست دمشق ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۱۲) محمد
بن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة: المعانی و البیان و البدیع، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی تا).
(۱۳) عبداللّه
بن محمد خفاجی، سرّالفصاحة، چاپ عبدالمتعال صعیدی، (قاهره) ۱۳۷۲/ ۱۹۵۳.
(۱۴) محمدبن عمر رادویانی، ترجمان البلاغة، چاپ احمد آتش، استانبول ۱۹۴۹، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۵)
حسن بن محمد رامی، حقایق الحدائق، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۶) محمد
بن محمدرشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۷)
حسین بن احمد زوزنی، شرح المعلّقات السبع، بیروت: مکتبة دارالبیان (بی تا).
(۱۸) مصلح
بن عبداللّه سعدی، غزلیات سعدی، چاپ حبیب یغمایی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۱۹) عبدالرحمان
بن ابی بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۲۰) محمد
بن قیس شمس قیس، کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم، تصحیح محمد
بن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۳۸ ش).
(۲۱)
حسن بن عبداللّه عسکری، کتاب الصناعتین: الکتابة و الشعر، چاپ
علی محمد بجاوی و محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره) ۱۹۷۱.
(۲۲) محمدحسین
بن محمدمهدی فروغی، علم بدیع، چاپ سنگی تهران ۱۳۳۵.
(۲۳) قدامة
بن جعفر، نقدالشعر، چاپ محمد عبدالنعیم خفاجی، بیروت (بی تا).
(۲۴)
حسین بن علی کاشفی، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، چاپ میرجلال الدین کزازی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۵) حازم
بن محمد قرطاجنی، منهاج البلغاء و سراج الادباء، چاپ محمدحبیب ابن خوجه، تونس ۱۹۶۶.
(۲۶) اسماعیل
بن محمد کمال الدین اسماعیل، دیوان، چاپ
حسین بحرالعلومی، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۲۷) نصر
بن حسن مرغینانی،
محاسن الکلام، او، کتاب المحاسن فی النظم و النثر، چاپ محمد فشارکی، اصفهان ۱۳۶۴ ش.
(۲۸) احمد
بن عمر نظامی، چهار مقاله، چاپ محمد قزوینی و محمد معین، تهران ۱۳۳۳ ش.
(۲۹) الیاس
بن یوسف نظامی، سبعه حکیم نظامی، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۰) جلال الدین همائی، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تضاد علم بدیع»، شماره۳۵۹۳.