تریاک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تریاک (اَفْیون)، مادّهای قهوهای رنگ، تلخ،
مُخدّر و اعتیادآور که عمدتاً از شیرابه تراونده از پوست (برونْبَر) غوزه نارَسِ گونههایی از خشخاش کوکنار، با نام علمیِ پاپاوِرْ سُمْنیفرُم به دست میآید. در روزگار
صفویان خوردن تریاک رایج بوده است. اولین مراکز عمومی تریاککشی، قهوهخانهها بودند که اسباب دود و دم برای معتادان در آنجا مهیا بود.
ْیاک، شیرۀ گونههایی از گیاه
خشخاش که افزون بر مصارف پزشکی همچون مادهای تخدیرکننده و اعتیادآور به کار میرود. در این مقاله به آثار اجتماعی و اقتصادی تریاک و تاریخچۀ آن پرداخته خواهد شد.
ترياك به معنی شيرۀ خشخاش است.
مصرف ترياک به قول برخى از معاصران مطلقا
حرام است.
برخى گفتهاند: براى كسى كه در معرض اعتياد به آن باشد، مصرفش حرام و در فرض اعتياد، ترك آن با تمکن و توان،
واجب است.
در صحت
سجده بر ترياك اختلاف است. بسيارى سجده بر ترياك را- يا به جهت مصداق خوراكى بودن و يا به جهت عدم صدق زمين و آنچه از زمين مىرويد بر آن- صحيح ندانستهاند.
برای ریشه یونانی واژه تریاک (به کسر یا به فتح تاء) و تحوّل معنایی آن از «پادزهر» به «افیون»
این واژه معرّبِ اُپیون/ یونانی و این خود از اُپُس/ به معنای «شیره (گیاهی)»
مشتق است؛ لذا معنای «مُسْبِت» (سُبات/ خواب آور) که داوود انطاکی (متوفی ۱۰۰۸/ ۱۵۹۹)
برای آن ذکرکرده نادرست است. افیون گاهی در منابع قدیم به صورت اَبْیون و هَپیون نیز به کار رفته و در سنسکریت، در هندی اَفیم و در پشتو اَپیم شده است.
یونانی (به صورت معرّب میغُن/ میقُن در ترجمه عربی (سده سوم) تألیف مشهور دیوسکوریدس (نیمه دوم سده اول میلادی)) داده شده استem ¦ok ¦nاین واژه عربی که «اسم صوت» ی است معطوف به آوای «خَش خَش/ خِش خِش» ی که از تکان دادن دانههای خشکیده در اندرون غوزههای خشکیده خشخاش (در اصطلاح عامیانه، «
گُرزِ خشخاش») شنیده میشود قاعدتاً می بایست فقط به غوزه (خشکیده) اطلاق شده باشد، اما از قدیم توسّعاً به کلّ این گیاه و همچون معادلی برای آن است.
مترادف فارسی (غوزه) خشخاش. بررسی منشأ و معنای لفظی این واژه ظاهراً مرکّب و صورتِ اکنون مهجورِ آن، نارْکوک، ابهامات و مشکلاتی به پیش میآورد.
صاحب برهان قاطع (تألیف در ۱۰۶۲) کوکنار را چنین تعریف کرده است : «غوزه خشخاش... که به عربی رُمّان السُّعال (لفظاً، «انارِ سُرفه»)... و بعضی تخم خشخاش و عصاره فشرده آن - تریاک) را نیز گویند.»
صاحب فرهنگ رشیدی محتملاً فریب «رمّان السّعال» مذکور را خورده کوک را به معنای «سُرفه» گرفته میگوید که «لِهذا کوکنار (یعنی) غوزه خشخاش... (را) به تازی رمان السعال گویند» (معنای «خشخاشْ دانه» را نیز برای کوکنار آورده اما هیچ اشاره ای به افیون نکرده است). کسانی نیز کوک در کوکنار را به معنای «کاهو» گرفته بودند، چنانکه
احمد عیسی در
معجم أسماء النبات («شقایق» در اصطلاح فارسی، که آن هم نوعی از جنس «خشخاش» است) گردآورده ــ خشخاش منثور، رمّان السّعال و جز اینها (شقایق) ــ، رمّان الخَسّ (لفظاً، «انارِ کاهو») است، که وی در توجیه آن میگوید «زیرا مانند کاهو مورثِ نُعاس (خوابآلودگی) می شود» (البته کوک به معنای «کاهو» در قدیمترین واژه نامههای فارسی ــ لغت فُرس اسدی (سده پنجم) و صحاح الفُرس شمس منشی (سده هشتم) ــ آمده است). این اغتشاش در معانی و تفسیرها ظاهراً از خَلط سه چیز با هم ناشی شده: یکی خشخاش اصلی (پاپاور سمنیفرم) و شیرابه منوّم و مخدّر آن (تریاک)، دوم «خشخاش» دیگری، یعنی «خشخاش مَنثور»saeohr revapaP. L، از جمله مُرادفهای عربی و فارسیای که برای
(شقایق) که غوزههای کوچک و گلبرگهای آن، علاوه بر خواص دیگر، مخدّری ضعیف و خوابآور است و انواعی از کاهوی وحشی، بهویژه لاکتوکا ویرُزا (لفظاً، «کاهوی بَدبو»)، که شیرابه مأخوذ از ساقه آنها (معروف به لاکتوکاریوم ) هم از حیث رنگ و مزه مانند افیون و هم دارای اثر نسبتاً ضعیف تخدیر و خوابآوری است.
بعض شاعران قدیم هم به خاصیت مشترکِ خوابآوری خشخاش و کاهو اشاره کرده اند، مثلاً : «خواب در چشم آورد گویند کوک و کوکنار/ تا فراق روی او داروی بیخوابی شود».
«جایی رسیده بأس تو کز بهر خواب اَمن/ بگرفته فتنه را هوس کوک و کوکنار» (انوری، سده ششم، به نقل شاد، واژه کوک.)
داعی الاسلام لاریجانی کوکنار را صورت تحوّل یافته گوکَرَن پَهلَوی ( اوستا|اوستایی ) پنداشته است (واژه کوکنار)، که آن را منطبق با «هوم - سفیدِ درمان بخش» دانستهاند ــ درختی/ گیاهی افسانه ای که «هر که از آن خورَد بیمرگ شود»
و «بِدو مُرده خیزانند».
در سریانی به معنای « سرفه »؛s §laاین ترجمه لفظی «رُمانی د شعلا» ی سُریانی است (شعلا، یعنی `
که ابو ریحان بیرونی (۳۶۲ـ۴۴۰)
به عنوان نام سریانی خشخاش ذکر کرده، با این توجیه : «زیرا (خشخاش) سرفه را درمان میکند». دانسته نیست نارکوک/ کوکْنار فارسی ترجمه لفظی این اصطلاح سریانی است یا برعکس. بههرحال، بیرونی
دعثا د میقون را معادل سریانی، و دوشِشِ نارکوک و (به نقل از حمزه اصفهانی، سده چهارم) توذَر شیر («أی لَبَن الخشخاش») را معادلهای فارسی افیون ضبط کرده (پس نام فارسی دیگر خشخاش، توذَر/ تودر بوده است).
صاحب برهان قاطع نارکیوا را فارسی و به معنای «غوزه خشخاش سیاه» و نارکیو را به معنای «غوزه خشخاش سفید» آورده ! (درباره «سفید» و «سیاه» خشخاش)، اما بیرونی
نوشته است : «صَهارْبُخْت (پزشک آسوری، نیمه دوم سده دوم و نیمه اول سده سوم) کوکنار را نارْکیوا نامیده زیرا کیو در زبان ایشان (سُریانی) کاهوست» («رمّان الخسّ» مذکور).
رشیدی
کوک را، از جمله، به معنای «
سرفه که آن را گیرا نیز گویند» آورده نتیجه میگیرد که «لِهذا غوزه خشخاش را نارْگیرا و کوکنار گویند» و در ج۲
: «کوک به معنی سرفه و نار به معنی رُمّان است و لِهذا (کوکنار را) به تازی رمّان السّعال گویند».(چنانکه در لغتِ اَنارگیرا)
(: «گیرا... سرفه، فرهنگ رشیدی، به ضمیمه معرّبات رشیدی.) گیرا بدین معنی (در
فرهنگ رشیدی و در
برهان قاطع) ظاهراً تحریف یا بَدخوانی واژه نامأنوس سریانی کیوا ست. تفسیر عجیب دیگر: «نارِ کیوا (کذا) اسم فارسی است به معنی ُ انارِ روباه، و آن را مارکیوا نیز نامند».
رویشگاه نخستینه کوکنار بدرستی دانسته نیست: به گمانهای مختلف، کوکنار بومی آسیای صغیر، کشورهای حوزه شرقی مدیترانه، یا حتی جایی در جنوب غربی آسیا بوده است. به هر تقدیر، بعض ملتهای باستان از صدها سال پیش از
میلاد مسیح افیون را به عنوان دارو میشناختند. شهر معروف تِبِس (در عربی، ثَیبَه/ طیبه) در مصر عُلیا در روزگار فرعونان مرکز مهم کاشت و تجارت تریاک بود (نامگذاری تِبائین، یکی از قلیاسانهای سمّی تریاک، معطوف به افیونِ محصول مصر بوده است). در ارتباط با بینالنهرین باستان، لِوی و الخالدی
، پس از ذکر نامهای کوکنار در زبانهای سومِری و اکّدی مینویسند که در پزشکی بابِلی، شیره کوکنار «برای معده، اختلالات بَولی، سَر (درد) و ورمها به کار میرفته است». اما در روزگار باستان، کوکنار و افیون نه در هند شناخته شده بود و نه در چین .
مؤلفان متقدّم هند باستان ذکری از افیون نکردهاند. در آثار متأخر سنسکریت، افیون (اَهیپهنا) نامیده شده است (لفظاً، «زهرِمار»
لذا نظر کسانی که این واژه سنسکریت را منشأ اُپیون یونانی دانسته اند (مثلاً، پلتس و نفیسی، واژه افیون) نادرست است. به گمانی، بازرگانان تازی
مسلمان کوکنار یا افیون را به خاور دور بردند (آمریکانا)، اما به عقیده لاوفر، برخلاف نظر دانشمندانی چون یول و برنل
، چینیها تهیه تریاک را نه از مسلمانان بلکه از هندیان (در سدههای میانه) آموختند.
اطلاعات درباره کوکنار و تریاک در منابع یونانی باستان (یعنی در سدههای پیش از میلاد) بیشتر و دقیقتر است. از ثاوفرسطس / تئوفراستوس (ح ۳۷۱ـ۲۸۷ ق م)، قدیمترین گیاهشناس غرب، اثر کاملش درباره گیاهان بازمانده، که در آن چند بار به مناسبتهای مختلف به کوکنار و افیون اشاره کرده است، مثلاً: در جایی
میگوید کوکنار یگانه گیاهی است که شیرابه آن از سَرِ (غوزه) آن به دست میآید، و در جایی دیگر
درباره سمّیّت شدید افیون از داروسازی نقل کرده که وی زهری کشف کرده بود (ظاهراً برای اِهلاک بی سروصدای دشمنان بزرگان !)، مرکّب از شوکران، شیرابه کوکنار و جز اینها، که مرگی بیدرد میآورد و هیچ درمان یا پادزهری برای آن وجود نداشت. دیوسکوریدس یونانی (سده اول میلادی) منقولاتی از چند حکیم باستانی دیگر حفظ کرده است
، مثلاً، دیاقورَس/ دیاغورَس (دیاگُرَس؛ محتملاً در نیمه نخست سده سوم ق م)، سسطراطس/ ارسسطراطیس (اِراسیستراتُس؛ فعّال در سالهای ۳۳۰ تا ۲۵۰ ق م) و منسیدیمس/ مدیمس (منسیدِمُس؛ محتملاً فعال در نیمه دوم سده چهارم ق م).
(یونانی، مذکور در زیر) را وصف کرده است (nپلینیوس اکبر رومی (۲۳ـ۷۹ میلادی) و دیوسکوریدس مذکور قدیمترین دانشمندان غربیاند که انواع «خشخاش» را روشمندانه وصف کرده اند. پلینیوس بتفصیل انواع و خواصِ پاپاوِر (اسم جنسی مبهم نظیر
) دو تا مزروع ــ «سفید» و «سیاه» (افیون از نوع «سیاه» به دست میآید!) ــ و چند تا وحشی. جالینوس یونانی (سده دوم میلادی) هم توضیحاتی درباره این انواع داده است. چون فقط تألیف معروف دیوسکوریدس و بعض آثار جالینوس در دوره اسلامی به
عربی ترجمه شد (سده سوم) و مأخذ اصلی اطلاعات داروشناسی حکیمان آن دوره گردید، ما آنچه را که درباره کوکنار و تریاک برای این بخش مقاله حاضر بایسته است، برطبق نوشتههای این دو حکیم میآوریم.
و سپس بر افزودههایِ اندک حکیمان دوره اسلامی را ذکر میکنیم.
دیوسکوریدس
چهار نوع «میغُن» (کذا؛ در یونانی) وصف کرده، که مترجم عربی (اِصطِفَن بن بَسیل، شاگرد و همکار حُنین بن اسحاق نامدار، ۱۹۴ـ۲۶۰)، به سبب فقدان معادلهای درست در عربی، همه را به «خشخاش» تعبیر و ترجمه کرده است :
۱) میغن/ خشخاش به معنای اخصّ، که خود دو گونه است : «بُستانی» (مزروع) و «بَرّی» (وحشی، خودرو). این همان پاپاور سمنیفرم، موضوع اصلی این مقاله، است.
۲) میغن رواس (کذا؛ در یونانی:، لفظاً، «خشخاش سائل»، زیرا «رطوبتی/ شیرهای از آن سائل/ روان میشود»؛ اما ابن بیطار
در تفسیر «سائل» میگوید: «زیرا گلبرگهایش به سرعت میریزد») آن را «خشخاش منثور» (لفظاً، «خشخاش پراکنده») نیز نامیدهاند، زیرا گُلبرگهای سُستش زود میریزد و میپراکند؛ در اصطلاح رایج فارسی، « شقایق »، و به اصطلاح علمی، پاپاور رِآس. به گزارش شلیمر
، «بسیاری از ایرانیها ادعا میکنند تریاکی که از این نوع خشخاش به دست میآید بسیار آرام بخشتر از تریاک حاصل از ' کوکنار سفید است».
۳) (میغن) قاراطیطِس (کذا؛ در یونانی: لفظاً، خشخاش «مُقَرَّن»، یعنی شاخدار، زیرا نیامهای «میوههای آن اندکی خمیده مانند قَرْن/ شاخ گاو است»). این در ردهبندی و نامگذاری جدید گیاهشناسی، جنسی دیگر از کوکناریان است، یعنی گلوکیوم کُرنیکولاتُم.
۴) میغن اَفرودِس (در یونانی)، لفظاً «خشخاش زَبَدی»، زیرا «در سفیدی مانند زَبَد (کفِ آب، سَرْشیر) است». احمد عیسی
این را گونه سفید پاپاور سمنیفرم دانسته است، اما توصیف دیوسکوریدس و دیگران این رأی عیسی را تأیید نمیکند. از این انواع فقط نوع اول و، تا اندازهای، دومی به موضوع این مقاله مربوط است.
واژه خشخاش، نظر به وجه تسمیه مذکور، فقط بر غوزه پاپاور سمنیفرم که افیون حقیقی از آن گرفته میشود، اطلاق کردنی است. وصف مشروح دیوسکوریدس درباره آن را میتوان چنین تلخیص کرد: با دانههای سفید کوکنار بستانی نانی میپزند که در وقت تندرستی خورده میشود. این دانهها را به جای کُنجد هم با
عسل میخورند. دانههای کوکنار برّی سیاه است. قوّه/ کُنشِ عمومی همه اجزای کوکنار (برگها، غوزهها و غیره) «تبرید» است. لذا خوردن مطبوخ برگها و غوزهها یا ریختن آب آن مطبوخ، بر سرِ کسی، برای رفع سَهَر (بی خوابی) او سودمند است. تضمید ورمهای گرم و حُمْرَه (بادِ سُرخ) با آمیخته ای از سَویق ( آرد نرم گندم یا جو ) با غوزههای تازه خوب کوفه کوکنار برای آن بیماریها خوب است. لَعوق (داروی مکیدنی) ای که با تغلیظ جوشانده غوزهها و عسل میسازند برای درمان سرفه، زیادت رطوبات و شُشها، و اسهال مزمن سود دارد.
آشامیدن گَردِ دانههای خشخاش سیاه با مَی برای شکمروش و سَیَلان مزمن از زهدان، و تضمید این گرد آمیخته به آب بر پیشانی و گونهها برای رفع سَهَر سودمند است. اما خواصِ خود تریاک : تبرید صمغ خشخاش سیاه (افیون خالص) از دانههای آن شدیدتر است. بلع اندکی از خشکانده این صمغ (به اندازه وزن یک دانه کِرْسَنّه (نوعی ماش) مسکّن دردها، خوابآور، و سودمند برای شکمروش مزمن و سرفه است، اما خوردنِ بیشتر از این زیانمند است زیرا مورث خوابی بسیار سنگین (مانند سُبات/ لیثرغس) میشود و سپس شخص را میکُشد. طِلای آمیخته تریاک و روغن گل سرخ بر سَر برای سرْدرد، و چکاندن آمیخته تریاک و روغن بادام و زعفران و مورْد در گوشها برای گوشْدرد خوب است. اکتحال آمیخته ای از تریاکِ نرم شده بر آتش،
زعفران و زرده تخم مرغ بریان برای ورمهای گرم عارض در چشم به کار میرود. در مورد دو درمان اخیر، دیوسکوریدس این نظر اراسیستراتُس مذکور را که، به گفته دیاگُراس، افیون را نه در کحُلها به کار میبُرد و نه قَطور آن را برای درمان گوشْدرد (زیرا عقیده داشت که افیون بینایی را ضعیف میکند و خواب میآورد) و همچنین عقیده مِنِسیدمُس مذکور را که «کاربُرد افیون فقط استفاده از رایحه آن برای خوابانیدن است و هر کاربرد دیگر آن زیانمند است»، با اتّکا به تجارب خود، غلط و مردود دانسته و بر مؤثریت افیون در همه موارد درمانی مذکور تأکید کرده است.
ضماد تریاک آمیخته به سرکه برای باد سرخ و زخمها، و آمیخته به شیر زنان و زعفران برای نقرس سود دارد.
دیوسکوریدس سپس درباره «بهترین» نوع تریاک و غِشّ آن سخن میگوید، از جمله : «بهترین نوع آن است که تلخ مزه، غلیظ و رَزین (سنگین)، نرم، سفید و بوییدن آن خوابآور باشد، به آسانی در آب حل... و در آفتابِ تند ذوب گردد...
نزدیک شمعْ/ چراغْ آتش بگیرد اما شعلهاش تیره و سیاه نباشد، و چون آن را خاموش کنند، دود تندی بپراکند.» تریاک را با چیزهای گوناگونی غِشّ میکنند، مثلاً : با عصاره خشخاش مقرَّن (مذکور در بالا)، با عصاره کاهوی وحشی، با صمغ دیگری... و حتی با پیه» (سپس شیوه تشخیص تریاکهای مغشوش به این مواد را ذکر کرده است).
دیوسکوریدس دو شیوه برای استحصال افیون وصف کرده است: یکی همانند شیوه رایج کنونی، دیگری کوبیدن غوزهها و برگهای کوکنار، افشردن آنها به وسیله نوعی پِرِس (منگنه) و آنگاه مالش عصاره غلیظ شده تا سِفت شود. تریاکی که به این شیوه حاصل میشود (به نام «میغونیون») از حیث قوّه و کُنش ضعیفتر از افیون حاصل به طریقه اول است.
ابن بیطار از جالینوس وصف ناواضحی از سهگونه کوکنار نقل کرده است:
۱) خشخاش مزروع که «تنویم (خوابآوری) دانههای آن معتدل است لذا مردم آنها را بر نان میپاشند («نان سنگکِ خاشخاشیِ» سابقاً رایج در ایران ) یا مخلوط با عسل میخورند» (این توضیح در اینجا لازم است که چون دانههای خشخاش فاقد موادّ مخدّر و اعتیادآور تریاک است، خوردن آنها به تنهایی یا بر روی نان و شیرینی، بیضرر است).
۲) گونه «دوم جزو داروهاست و ' دوائیّت بر آن غلبه دارد؛ تبرید آن شدید است».
۳) سومی «بیش از دوگونه دیگر ' دوائیّت دارد و از شدّت تبرید آن خَدَر (مَنگی، بیحسی) و ' تَماوُت (اغما) حادث میشود، لذا استعمال آن باید زیر نظر پزشکی خبیر باشد که با افزودن داروهایی (مُسخّن) به آن، قوّه تبرید آن را که در درجه چهارم است، بکاهد».
به سبب وجود ابهامهایی در تشخیص هویت انواع مزروع و خودروی «میغن» در کتاب دیوسکوریدس، و نیز به علت نادرستی و نابجایی نام اعمّ «خشخاش» برای همه آنها، تنی چند از حکیمان دوره اسلامی به « تفسیر » (ایضاح) بعض آن مبهمات و مشکلها پرداختند. مثلاً، ابن بیطار (متوفی ۶۴۶/۱۲۸۴) در تفسیر کتاب دیاسقوریدوس
نوشته که «میقن» هم شامل «خشخاش سفید» (خشخاشی که گُلها و دانههای آن سفید است) و هم «خشخاش سیاه» (خشخاشی با گلبرگهای بنفش یا سرخ که به سیاهی میزند، و دانههای سیاه) است. از نوشته
طبری در
فردوس الحکمه(تألیف در ۲۳۶)، قدیمترین «کُنّاش» به عربی، چنین بر میآید که وی ظاهراً اطلاع درستی از ماهیت افیون و کوکنار نداشته است : «گفته میشود افیون از عصاره برگ خشخاش است. در سردیِ خود ' فائت (؟)، خوابآور و بسیار کُشنده است (زیرا) تن را تخدیر و خون را ' حَبس میکند».
رازی (۲۵۰ـ۳۱۳) در
الحاوی به نقل قول چند حکیم یونانی باستان، مذکور در بالا، بسنده کرده است.
ابن سینا به تلخیص نوشتههای مذکور دیوسکوریدس اکتفا نموده است.
مجوسی «خشخاش» (یعنی دانههای آن) را فقط در مبحث خوردنیها ذکر کرده مینویسد: «شایسته ترین آن برای خوردن (دانههای) خشخاش سفید است. (خشخاش) سرد و تَر (کذا) در درجه سوم است، لذا خواب میآورد. خشخاش سیاه مورث سُبات میشود... غذائیّت خشخاش کم است، (لذا) اگر با قند و عسل خورده شود، سودمندتر است.» هِرَوی در کتاب الابنیه،
قدیمترین دارونامه بازمانده به فارسی، نیز همین دوگونه را درخور ذکر و افیون را دوگونه دانسته است: یکی عصاره خشخاش سیاه و دیگری عصاره «کاهوی کوهی» (!) طبع «خشخاش سپید سرد و تر (کذا) است اندر درجه سوم» و طبع «افیون، عصاره خشخاش سیاه، سرد و خشک است اندر آخر درجه سوم... تشنّج... و گوشاسب (در اینجا شاید به معنای «اَضغاثِ اَحلام») بَرافکند... طِلای آن بر «اندامی که درد کُند دردش بنشاند (زیرا) بیآگاه (بیحس) کُند آن جای را»... مقدار کشنده آن: از نیم تا یک مثقال . درمان مسمومیت با افیون: نخست استفراغ با روغن آمیخته به شیره یا با روغن زیتون ...، سپس، حُقنههای گرم، و خوراندن سکنجبین عسلی و رَحیق کُهنی که به آن دارچین و فلفل آمیخته باشند. «بَدَل وی تخم بنگ است» (!) و مُصلِحش، کتیرا و آب بابونه .
بیرونی در مقاله «خشخاش»
فقط بعض آرای دیوسکوریدس را تکرار کرده، اما مقاله «افیون» او
حاوی مطالب جالبی است :
۱) معادلی فارسی (یا گویشی) برای افیون از
بِشْر بن عبد الوهّاب فَزاری (فعّال در دوره سامانی) نقل کرده : «مـُلـْبـَندِ خوشخواکِ سیاه» (؟ شاید لفظاً به معنای «شیره سِفت شده خشخاش سیاه»).
۲) به نقل از
ابومُعاذ جَوانکانی (محتملاً سده چهارم) و
ابو زید اَرَّجانی (از پزشکان عضدالدوله دیلمی، متوفی ۳۷۲): «افیون عصاره خشخاش سیاه مصری است.»
۳) به نقل از
حسن خُطَیبی: بهترین افیون در اَسیوط و افیون درجه دو در اَشمونین (هر دو از شهرهای باستانی معروف
مصر) به دست میآیند ــ هر دو «جنس» از خشخاش سفید.
۴) «اهل نواحی گرمسیر، بهویژه
مکه (در
عربستان) خود را بتدریج به خوردن افیون (از کمترین مقدار (بیخطر) تا مقدار کُشنده آن) عادت و هر روز این تناول را ادامه میدهند. غرض آنها از این اعتیاد غمزُدایی، مقابله با اثر گرما در بدن و گران کردن خواب... است.» در منابع ما، این قدیمترین اشاره به اعتیاد به (خوردن) تریاک است.
ابن بُطْلان بغدادی (متوفی ۴۵۸)، نظر به طبع سرد و خشک خشخاش، آن را (یعنی ظاهراً دانههای آن را)، تنها یا با چیزهای دیگر، برای «دفع مَضرّت» خوردنیهای گرم و تر، تجویز کرده است، مثلاً : با مغز بادام و گلاب برای رُطَب،
با بادام برای گردو،
با شکر برای بادام تلخ و شیرین، و برای «ناطِف» (نوعی حلوای) گردو و
عسل .
انصاری شیرازی (۷۲۹ـ۸۰۶) در دو مقاله «افیون»
و «خشخاش سیاه»
تقریباً هیچ چیز تازه ای نیاورده است. غسانی مراکشی (سده دهم) نیز در دو مقاله «افیون»
و «خشخاش اَبیض»
فقط این دو مطلب نو (اما نادرست) را ذکر کرده است : «افیون... در هیچ کجا ــ نه در مَشارق و نه در مَغارب جهان ــ به دست نمیآید مگر در منطقه ' صَعید، کشور مصر... از آنجا افیون را به شهرهای/ کشورهای دیگر میبَرند» غسانی مراکشی .
«از نوع خشخاش سفید، خشخاش سرخ است، یعنی شقائق النُّعمان»
در ماهیت و وجه تسمیه «شقائقالنعمان» اختلاف هست).
انطاکی میگوید خشخاش (به قول او، «در مصر معروف به أبوالنَّوم») سه «رنگ» (گونه) است: سفید، سرخ و سیاه. دانههای آنها هم به رنگ گلهای آنهاست. برّی و بستانی هر سه «رنگ» وجود دارد. «از همه بهتر خشخاش سفید، و از همه معتدلتر خشخاش سرخ است، و کُنش خشخاش سیاه از همه شدیدتر.» انطاکی منافع این سه را به تفکیک دانه و پوست و گل ذکر کرده است. مطالب نو یا غیرتکراری او را میتوان چنین تلخیص کرد: دانهها (ی گونه سفید)، از جمله، برای درمان ضعف جگر و گُرده سودمند است. خوردن آنها تنها یا با آرد (به صورت نان) بامدادان و شبانگاه بدن را نیک فربه میکند. خوردن مطبوخ همه خشخاش برای درمان حُرْقَه البَول و اسهال مزمن سودمند است، و ریختن آن بر سر، علاوه بر سردرد، «انواع جنون مانند بَرسام و مالیخولیا را درمان میکند». اکتحال با گلبرگهای آن برای سوزش چشم و زخمهای قَرنیه سودمند است. «مُصلح خشخاش سفید، عسل یا مَصْطِکی '، و خشخاش سیاه، مرزنگوش... و بَدَل آن خَسّ (کاهو!) است.» مقالههای «افیون»
و «خشخاش»
حکیم مؤمن تُنکابنی در تحفه او (تألیف در ۱۰۸۰) عمدتاً تألیفی از آرای پیشینیان است، مگر در بعض جزئیات و توضیحات، مثلاً : «خشخاش سفید... گُلش سفید، و خشخاش سیاه («خشخاش برّی») گلش بنفش و سرخ و سیاه و کبود... این اَلوان (گونهها) را تخم سیاه میباشد.» «مُصطلح اطبّای سابق از افیون عصاره خشخاش اَسود است و نه اقسام دیگر.» بعض مضار دیگر افیون : «مُرخّی اعضاء، مُشوِّش حواسّ، قاطع باه، مُفسد اشتهاء و هاضمه، مضرّ فهم، مورث نسیان و مُفسد خون.»
برای مفصّلترین شرح افیون و کوکنار به فارسی رجوع کنید به مخزن الادویه عقیلی علوی شیرازی.
برای ترکیب شیمیایی افیون و کاربرد قلیاسانهای عدید آن (بهویژه، مُرفین و کُدئین)
بازتابی از خاصیت خوابآوری و تخدیر کوکنار و تریاک در اشعار بعض گویندگان فارسی یافت میشود، مثلاً (بجز دو بیت مذکور در بالا) : «... اندر خواب دارد کودکان را کوکنار» (از بیتی از فرخی سیستانی (متوفی ۴۲۹)،
ــ معلوم نیست «کوکنار» در اینجا به معنای تریاک است، که هنوز در بعض کشورها مادران نادان برای آرامانیدن و خوابانیدن کودکان به آنها میخورانند، یا منظور جوشانده غوزه خشخاش است که، چنانکه گفته شد، به عنوان منوّم و مخدّری ضعیف به کار میرفته است)، «کوکنار... داروی بیخوابی شود»،
«هر آن کس که بیخواب شد از نهیبش/ نخوابد سبُک دیگر از کوکناری».
ناصر خسرو (متوفی ۴۸۱)، به عنوان مبلّغ دین و معلّم اخلاق، بارها به مضارّ هپیون/ افیون اشاره کرده است، مثلاً: «مستِ مَی خورده از این سان نبوَد زیرا/ تو چنین بیهُش و مدهوش از افیونی»
وی در جایی دیگر
«فلسفه» را همچون افیون مشوِّش عقل آدمی دانسته است : «آن فلسفه ست، وین سخن دینی/ این شکّر است و فلسفه هپیون است.» «... بنگ و کوکنار به دیوانگی کَشَد» (از بیتی از سوزنی سمرقندی (سده ششم)،
بعدها ظاهراً کسانی برای تزیید نَشاط و نَشوه باده، تریاک را در آن حلّ می کرده اند، اما عملاً بجز سُستی و بیهُشی و بیخردی بیشتر (اگر نگوییم، مرگ) نصیبی از این ترکیب بسیار خطرناک نمیبرده اند. اینک اشاراتی شعری به این موضوع : «گُردان گَردند پیش میر به میدان/ سُست چو مَستان که خورده باشند افیون»،
«از آن افیون که ساقی در مَی افکند/ حریفان را نه سر مانَد نه دستار».
چون در منابع مذکور ما (بجز یک مورد) سخنی از اعتیاد به خوردن یا «کشیدن» افیون نرفته، لذا درمانی هم برای رفع اعتیاد ذکر نکردهاند (این بجز تدابیر و داروهایی است که برای درمان مسمومیّت از افیون تجویز کردهاند). اما
صائب تبریزی (۱۰۱۶ـ۱۰۸۶) بهترین راه ترک اعتیاد را کاهش تدریجی مصرف تریاک دانسته است: «ترک افیون را علاجی بهتر از تقلیل نیست/ اندک اندک زآشنایان جهان بیگانه شو».
خشخاش از دستۀ «پاپاور سمنیفروم۱» (خشخاش خوابآور) با گلهایی زیبا و لطیف و به رنگهای مختلف از جمله قرمز مخملی که به صورت وحشی میروید، تاریخچهای مبهم دارد. به نظر میرسد که خاستگاه اولیۀ این گیاه سواحل دریای مدیترانه بوده که به صورت طبیعی در آنجا میروییده است. برخی خشخاشهای محلی آسیای صغیر را از اجداد این گیاه دانستهاند.
اگرچه بسیاری از منابع خاستگاه تریاک را مصر معرفی کرده و بر آناند که تریاک از آنجا به دیگر نقاط جهان راه یافته است.
پژوهشهای جدید در سویس گویای آن است که اسرار تریاک از شرق اروپا در منطقۀ بالکان و دریای سیاه به جنوب و از آنجا به غرب راه یافته است. آنچه مسلم است اینکه حدود سال ۳۴۰۰قم سواحلنشینان دجله و فرات تریاک را در زمینهای پست بینالنهرین به عملآورده، و در سنگنبشتههای آشوری آن را «روغن شیر» میخواندهاند. سومریها آن را با نام «ها» و «جل»، به معنای گیاه خوشحال میشناختهاند و ظاهراً مصریها طرز کشت و مصرف خشخاش را از سومریها آموختند. نمونهای از تریاکی که از مقبرۀ «چا» در مصر به دست آمده است، به سدۀ ۱۵قم میرسد و تریاک شهر «تب۲» در مصر از شهرت بسزایی برخوردار بوده است.
پوشیدگی تاریخ تریاک و حالت تخدیرکنندگی آن موجب شده است که این ماده در میان مردم صورتی نمادین و رمزآگین یابد و با افسانههای چندی دربارۀ چگونگی اکتشاف آن همراه شود.
حالت رمزآلودگی تریاک سبب گردید تا پیوسته در مراسم آیینی ـ مذهبی همچون دارویی مقدس از آن استفاده شود. تریاک در یونان قدیم در مراسم مذهبی و اجتماعات سری و مخفی به عنوان مادهای معنوی و خارقالعاده مصرف میشد، و در اُدیسه نوشتۀ هُمر، حماسهسرای بزرگ یونان، نیز راه یافته است. با افتادن تمدن یونان به دست امپراتوری روم، و انتقال گنجینههای گوهرها و آثار هنری به روم، دانش مربوط به تریاک نیز از جملۀ گنجینههایی بود که به روم منتقل شد. تریاک نزد رومیان دارویی مذهبی و نشانۀ
خواب و
مرگ بود و سومنوس۳، الاهۀ خواب یک دسته گیاه خشخاش در دست داشت. عربها نه تنها از طریق مصریها با تریاک به عنوان یک داروی مسکن دردها آشنا شدند، بلکه نخستینبار تولید و تجارت آن را به شکل یک صنعت بزرگ سامان دادند. در پی افتادن سرزمینهای مختلف به دست سپاهیان
اسلام، بازرگانان عرب تریاک را که کالایی با ارزش بسیار، حجم کم و در شرایط معمولی فاسدنشدنی بود، با خود به سراسر جهان بردند.
،(EI۱ذیل افیون)؛.
با زوال امپراتوری روم، کشت خشخاش و مصرف تریاک نیز در اروپا رو به کاستی نهاد، اما در پی جنگهای صلیبی، جنگجویان مسیحی آنچه را که از عربها آموخته بودند، بار دیگر به اروپا انتقال دادند. در این میان تریاک حالتی افسانهای یافت و سربازان به سبب عدم آگاهی دقیق دربارۀ تریاک به نقل داستانهای خیالی از قدرت جادویی گیاه خشخاش و تریاک و تأثیر شربت سحرآمیز آن بر سربازان ترک ــ که با خوردن تریاک خود را رویینتن میپنداشتند
پرداختند. با ضعف قدرت عربها، تجارت تریاک به دست ونیزیها افتاد. در این زمان امپراتوران مغول
هند نیز به درآمد سرشار این محصول پی بردند و کشت خشخاش را در هند تشویق کردند.
مصرف آزادانه و عادی تریاک در اجتماعات آن روز، باعث ظهور شمار نسبتاً بسیاری معتاد در قرون وسطا به بعد شد. پدیدۀ اعتیاد سبب گردید تا شمار اندکی از پژوهشگران با تجویز و مصرف بیرویۀ تریاک به مخالفت پردازند. در ۱۵۴۶م طبیعیدان فرانسوی پیر بلون۴ پساز بازگشت از مسافرت
آسیای صغیر و مصر دربارۀ معتادان ترک چنین نوشت: نمیتوان ترکی را دید که تا آخرین دینار پولش را برای خرید تریاک ندهد. یک ترک همیشه با خود تریاک دارد، خواه در جنگ و خواه در صلح. ترکها پس از خوردن تریاک خود را دلیرتر میپندارند و از خطرات جنگ نمیهراسند. در زمان جنگ هر ترک هر مقدار تریاک پیدا کند، میخرد، چنانکه دیگر به دست آوردن تریاک بسیار دشوار میشود. همو دربارۀ تجارت تریاک میگوید: ۵۰ شتر دیدم که بار آن فقط تریاک بود و به سوی اروپا میرفت.
در نیمۀ دوم سدۀ ۱۷م پزشکان ایرانی، چینی، هندی، عرب، ترک و جز آنها دربارۀ خطرات تریاک هشدار میدادند تا آنجا که آکوشتا، پزشک پرتغالی تریاک را بهترین روش گمراهی مردم مشرق زمین میخواند و میگوید: تریاک آنان را آنچنان پست کرده است که تن به هر ذلتی میدهند.
بیگمان ایرانیان باستان با گیاه کوکنار (خشخاش) به عنوان پادزهر و تریاک آشنا بودهاند. نوشدارویی که
رستم از
کیکاووس برای درمان
سهراب خواست، احتمالاً شیرۀ خشخاش، یعنی تریاک بوده است.
در اینکه تریاک از چه زمانی به عنوان مادهای مخدر و مکیف استفاده میشده است، اطلاع دقیق و درستی در دست نیست. بیتردید نخستین روش استعمال کوکنار، برخلاف شیوۀ کنونی، خوردن آن به صورتها و با ترکیبات مختلف بوده است.
با این همه، برخی پیشینۀ مصرف تریاک را به صورت مخدر به دوران رواج آیین مهرپرستی در
ایران میرسانند و بر این باورند که نوشابۀ سکرآوری که در مراسم بزرگترین جشن مهریسن نوشیده میشد، آمیزهای از گیاه سکرآور هوم یا گوکرن با خون گاو بوده است. گوکرن را مرتبط با گیاه کوکنار دانستهاند که از زمان جمشید به جای خون گاو در
شراب حل میشده است.
به هر روی با پیدایش آیین زردشت به نظر میرسد که برگذاری این مراسم ممنوع شد و از آنجا که جنبهای آیینی داشته، احتمالاً به صورت زیرزمینی ادامه یافت.
گزارش دیگری که از رواج مصرف تریاک در دست است، مربوط به سپاهیان عرب در ایران است. چنین مینماید که ایشان در ابتدا برای رفع خستگی ناشی از سفرهای طولانی و جنگ تریاک میخوردند و بعدها به منظور تجارت همیشه آن را همراه خود داشتهاند.
اگرچه پزشکان ایرانی همچون
ابن سینا،
زکریای رازی و جز آنها از خواص دارویی تریاک و شیرۀ کوکنار به خوبی آگاه بودهاند و از آن بهره میبردهاند، گزارشی از خوردن افیون به عنوان مادهای مکیف در این اوان به دست نیامده است، و پس از آن نیز براساس آنچه از منابع بر میآید تا روزگار
صفویان به گونهای میان جنبۀ دارویی و مکیف آن تفاوت قائل بودهاند، به نحوی که هر زمان مراد پادزهر بوده، از آن با نام تریاک یا تریاق یاد شده، اما افیون پیوسته شوم و قبیح بهشمار میآمده است، تا آنجا که ناصرخسرو آن را موجب فساد خرد
و
مولوی مایۀ بدهوشی
میخواند. اولین گزارش تاریخی که از مصرف تریاک در دست است، از ابوالفضل بیهقی است. به گفتۀ او در ۴۳۱ق/۱۰۳۹م
سلطان مسعود غزنوی را با خوردن تریاک چنان خواب در ربود که نه تنها فرصت بیرون راندن
طغرل سلجوقی را از دست داد، بلکه در اثر این غفلت بساط غزنویان نیز از ایران برچیده شد.
حضور مغولان در ایران را اگرنه همچون یکی از عاملهای رواج افیون در ایران بپنداریم، دست کم میتوان آن را در شرایط بد اجتماعی پدید آمده در ایران، عاملی غیرمستقیم در گرایش مردم به تخدیر پنداشت.
باز شدن پای اروپاییان به ایران
و برقراری مناسبات دوستانه با هند و عثمانی، و ارسال محمولههای بازرگانی و نیز هدایای ایشان به دربار
شاهان صفوی،
همچنین جنگهای میان دو دولت عثمانی و صفوی و وابستگی شدید سربازان ترک به افیون
را میتوان از عوامل اصلی رواج و شیوع پدیدۀ شوم اعتیاد به افیون در دربار صفوی و مردم آن دوران دانست. تریاک را که ابتدا رجال و بزرگان به بهانۀ ایجاد آرامش در مقابل نگرانیهای حاصل از مسئولیت کارهای بزرگ، مصرف میکردند،
رفتهرفته شاهان صفوی همچون ابزاری برای کسب اطمینان از عدم شورش فرزندانشان به کار گرفتند، و ایشان را از کودکی به خوردن تریاک عادت دادند تا در فکر دعوی سلطنت نباشند. از اینرو بیشتر شاهان صفوی به خوردن تریاک معتاد بودند.
شاه طهماسب اول (سل ۹۳۰-۹۸۴ق) دومین پادشاه صفوی، که به نظر میرسد نوشیدن آب کوکنار و خوردن حبههای «اپیون و فلونیا». در دوران سلطنت او تداول یافته، از دوران جوانی به نوشیدن شیرۀ کوکنار معتاد بوده است. برخی را باور آن است که با رواج همهجانبۀ افیون، برای کاستن از قباحت و زشتی نام افیون و افیونی در عرف عام که همیشه یک عیب بزرگ و دشنام بهشمار میآمده است، نام تریاک را که به معنای پادزهر بود، بر آن نهادند و از آن پس در افسانهها و ادبیات آن روزگار همچون کتابهای اسکندرنامه و رموز حمزه تریاک به مفهوم افیون به کار رفت.
سرانجام شیوع گستردۀ این پدیده در جامعۀ آن روز شاه طهماسب را بر آن داشت تا برای مبارزه با منکرات و با شبهۀ حرمت در ۹۳۹ق/۱۵۳۲م ورود مالیات «بیتاللطف»ها (اماکن خاص خوشگذرانی) را به خزانه قطع کند و حدود ۵۰۰ تومان تریاک «فاروق» را که در انبارهای سلطنتی (سرکار خاصه) موجود بود، در آب بریزد.
ظاهراً شاه طهماسب در این کار حتی به ترک اعتیاد پسران خود سلیمان میرزا،
و شاه اسماعیل دوم نیز موفق نشد و سرانجام شاه اسماعیل که به خوردن اپیون خالص و ترکیب فلونیا معتاد بود، در توطئهای با فلونیای آلوده به زهر به قتل رسید.
دومین دورۀ مبارزه با استعمال تریاک را میتوان مربوط به دوران
شاهعباس کبیر دانست. عبارت مشهور شاه عباس «من تریاکی و بیهنر را نگاه نمیدارم» در ۱۰۰۵ق/۱۵۹۷م موجب شد تا بسیاری از درباریان معتاد از خوف او، استعمال تریاک را کنار نهند.
وی حتی گاه افیونیان دربار خود را با قطع افیون تنبیه میکرد.
حدود دو دهه بعد در پی ممنوعیت نوشیدن شراب، قزلباشان و لشکریان شاه عباس به نوشیدن آب کوکنار آنچنان معتاد شده بودند که دیگر توان و رغبتی برای جنگیدن نداشتند. گزارش این خبر به شدت موجبات نگرانی شاهعباس را فراهم ساخت و سبب شد تا در ۱۰۳۰ق/۱۶۲۱م ضمن لغو ممنوعیت شرب شراب، به منع استعمال کوکنار و بستن تمامی کوکنارخانهها و تشدید مجازات متخلفان تا سرحد
اعدام فرمان دهد.
افیون که در ابتدای سلطنت صفویان تنها در میان بزرگان رواج داشت،
به مرور در میان مردم قشرهای گوناگون به اشکال مختلف و بهعنوان تنقل چنان رواج یافت
که معتادان همیشه تریاکدان خود را به همراه داشتند. جنس تریاکدانها بنابر موقعیت اجتماعی افراد، مختلف و گاه مزین به
جواهرات بود.
شاهزادگان صفوی تریاکهای خود را در حقّههای مخصوصی (تریاکدان) میگذاشتند و آنها را مُهر میکردند و به هنگام خوردن تریاک مهر آنها را میشکستند و دوباره آنها را مهر و لاک میکردند.
برخی از شاعران، مانند میرزا طاهر وحید قزوینی، در اشعار خود نشئۀ تریاک را «ادراکفزا» خوانده، و به جای خاصیت تباهکنندگی و فساد عقل از کیف و چرت آن سخن راندهاند.
به گزارش سیاحان اروپایی در اصفهان کوکنارخانهها محل تجمع دائمی و تفرجگاه گروهی از مردم شهر پس از کار روزانه شده بود. شدت اعتیاد مردم شهر
اصفهان به تریاک به حدی بود که سیاحان اروپایی آن را نقطۀ سیاهی در اخلاق و عادات مردم ایرانزمین بهشمار آوردهاند که گاه خالی از غرضورزی نیز نبود.
فرمان شدیداللحن شاه عباس در منع اعتیاد به خوردن تریاک نیز نتوانست چارۀ این پدیدۀ شوم را بکند. سرانجام تحت فشار تودۀ مردم و با تمسک به کَل عنایت، دلقک شاه فرمان لغو و اجازۀ گشایش دوبارۀ کوکنارخانهها صادر میشود.
برخی از پژوهشگران با توجه به وضعیت نابسامان اجتماعی جامعۀ آن روز علت اصلی سقوط شهر به دست افغانها و براندازی صفویان را اعتیاد مردم دانستهاند.
زمان دقیق تغییر عادت تریاکخواری مردم روزگار
صفویه به کشیدن و یا دود کردن آن مشخص نیست.
حسنعلی آذرخش بر آن است که عادت به کشیدن تریاک نخستینبار با سربازان نادر از هند به ایران راه یافته است.
به گزارش تاورنیه مدت زمانی پیش از آن، و نه چندان دورتر از حدود سال ۱۰۷۶ق/۱۶۶۵م، ازبکها کشیدن چرس
را در ایران معمول کرده بودند
که با توجه به حملات مکرر ازبکان به
خراسان،
چندان دور از ذهن به نظر نمیرسد. با اینهمه، ظاهراً این روش تا مدتها چندان تداول نیافت. چه، در میان سالهای ۱۲۰۰-۱۲۰۲ق/۱۷۸۶-۱۷۸۷م که ویلیام فرانکلین به ایران سفر کرده است، ایرانیان، اگرچه نه به میزان ترکان، تریاک میخوردهاند.
همچنین در منابع از افیونخواری شماری از امیران به دوران نادر یاد شده است.
پس از این تاریخ برخی از گزارشها حاکی از تعلیم شیوۀ تریاککشی توسط درویشهای هندی است که در ۱۲۶۷ق/۱۸۵۱م در
خراسان و
کرمان پراکنده بودهاند.
به هر روی دود کردن (کشیدن) تریاک ــ که گویا تقلیدی از کشیدن
توتون و
تنباکو در قـارۀ آمریکا بـوده است ــ احتمالاً از اوایل پیدایش سلسلۀ قاجاریه در ایران متداول گشته است
و بزرگانی همچون
فتحعلی خان صبا،
ملکالشعرا (د ۱۲۴۸ق/۱۸۳۲م)
به کشیدن تریاک معتاد بودهاند.
سروش اصفهانی (د ۱۲۸۰ق/۱۸۶۳م) قصیدهای دربارۀ کشیدن تریاک دارد.
برخی نیز رواج رسم کشیدن تریاک را پس از نیمۀ دوم سدۀ ۱۹م و از خراسان دانستهاند،
و هانری رنه دآلمانی که در ۱۹۰۷م به ایران سفر کرده است، تاریخ شروع کشیدن تریاک را در حدود ۳۰ سال پیش از این تاریخ میداند.
با اینهمه، به نظر میرسد که کشیدن تریاک در ایران به مدت حدود نیمقرن چندان رونقی نداشته است و همگان با طریقۀ آن آشنا نبودهاند. از گفتۀ پولاک،
بر میآید که به روزگار وی هنوز تریاکخواری رواج داشته، و اخلاق عمومی کشیدن آن را نمیپسندیده، و به صورت پوشیده به آن میپرداختهاند.
پس از آن دود کردن تریاک با چنان سرعتی رواج یافت که در ۱۳۱۴ق، سال دوم سلطنت
مظفرالدین شاه، اعتیاد در قشون کشور به اندازهای گسترش یافته بود که میرزا سلیم ادیبالحکما، معاون ادارۀ صحیۀ نظام، قشون ایران را تریاکی میخواند و همین امر را علت اصلی کوتاهی ایران در مقابل روسها بیان میدارد.
با اینکه از سدهها پیش در ایران خشخاش میکاشتند، بخش قابل توجهی از تریاک مصرفی در ایران از طریق کشورهای همسایه مانند
عثمانی تأمین میشد.
بهرغم نظر شماری از پژوهشگران بر اینکه خشخاشکاری در ایران رواج چندانی نداشته،
کثرت استعمال داخلی، به حدی بوده است که نمیتوان این ادعا را که کشت خشخاش نخستینبار به دستور
امیرکبیر صورت یافته است، پذیرفت. کشت خشخاش از زمان صفویه مورد توجه بوده، و حتی بخشی از املاک خاصۀ سلطنتی در این دوره به کشت خشخاش اختصاص داشته است،
شاردن خشخاش را از گیاهان قابل توجه ایران دانسته، و به محصول آن در مناطق مختلف ایران اشاره کرده است.
همچنین گزارشهایی مبنی بر کشت خشخاش در دورۀ
زندیه در دست است. در این دوره تقریباً در بیشتر نقاط ایران خشخاش کشت میشده، و حتی تریاک اصفهان و کازرون افزون بر مصرف داخلی، به عنوان کالایی صادراتی به خارج از کشور، بهویژه هندوستان، صادر میشده است.
همچنین در منابع از درویشانی معتکف در بارگاه
شاه نعمتالله ولی سخن رفته است که برای تأمین نیاز مصرف خود در ماهان کرمان خشخاش میکاشتهاند.
با اینهمه، ظاهراً کشت این محصول به عنوان کالایی با ارزش بازرگانی و اقتصادی به دوران صدارت امیرکبیر باز میگردد. در۱۲۶۶ق/ ۱۸۵۰م میرزاحسین سپهسالار، کارپرداز اول (سرکنسول) وقت ایران در بمبئی طی گزارشی به منافع بسیار کشت خشخاش در ایران و صادرات آن اشاره کرده است
و میلر انگلیسی نیز از امکان کشت آن در جنوب برای صدور به
سوریه و عثمانی گزارش داده است.
سرانجام کشت صنعتی خشخاش بهطور آزمایشی در ۱۲۶۷ق با فرمان امیرکبیر در زمینهای اطراف تهران آغاز شد.
از آن زمان به بعد در میان گزارشهای تاریخی اطلاعات بسیاری دربارۀ کیفیت محصول، وضعیت تجارت و قیمت تریاک میتوان یافت.
زمان برداشت تریاک و یا در اصطلاح «سر تریاک» در ایران خرداد ماه بود. در این هنگام کارگران ماهر و باتجربه
گرزهای خشخاش را نه خیلی سطحی و نه خیلی عمیق تیغ میزدند. شیرۀ سفیدی که از محل خراشها خارج میشد، در مجاورت هوا به رنگ تیره و قهوهای در میآمد. برای به عمل آوردن تریاک خوب با مرفین بسیار، لازم است که این عمل بیش از یک یا دو بار تکرار شود، پس از آن کارگران با قاشقکهای مخصوص اشکهای تراوش شده را در پیاله میریختند و پیالهها را در دیگهای مسین سرازیر میکردند. با تصویب قانون انحصار تریاک توسط دولت، دیگها دربسته و مهر شده تحویل مأموران میشد. میتوان گفت که از زمان آشور بانیپال تریاک به همین روش به دست میآمد و هنوز نیز پس از گذشت قرنها طریقۀ برداشت تریاک، با اندک تفاوتی در جاهای مختلف، به همین شیوه است.
مأموران انحصار پس از خرید محصول از کشاورزان نقاط مختلف همه را به اصفهان انتقال میدادند. در آنجا کارگران مخصوص تریاکمالی شیرهها را روی تختههای بزرگ میریختند و در مقابل آفتاب با شِفره (تیغکی با دم چوبی) مالش میدادند و به صورت لولههای باریک و بلند در میآوردند. این عمل را در اصطلاح «تریاکمالی»، «تریاکسایی» و یا «تیاری» میگفتند.
در نیمۀ اول سدۀ ۱۴ق بخشی از نیروی کارگری کشور در صنایعی همچون عمل آوردن تریاک فعالیت داشتند.
در ایران تریاکی که به مصرف کشیدن
میرسید، با تریاک خام
تفاوت چندانی نداشت، و تنها تریاک خام را مدت بیشتری مالش میدادند تا رطوبتش کمتر گردد.
تریاک ایران به سبب برخورداری از درصد بالای مرفین نسبت به تریاک
ترکیه و
افغانستان دارای جایگاه ویژهای در بازارهای جهانی بود. در کرمان، همچنین در خراسان، اصفهان و
فارس تریاک را به لحاظ رنگ آن به تعریض زعفران میخواندند.
تریاک پاریز، در کرمان ــ که محصول آن، گاه به چند خروار میرسید ــ مخصوص استفادۀ بزرگان مرکز بود. تریاک مزارع درباریان در پاریز در عرف «تریاک شاپوری» خوانده میشد و «تریاک سناتوری» به سناتورهای بیرجند یا بلوچستان منسوب بود.
گاه به سبب تقلب کشاورزان و افزودن برخی مواد همچون کنجد، نشاستۀ برنج، سفیدۀ تخممرغ، سرب و مانند اینها به تریاک، تریاک ایران را در بازارهای جهانی پیش از بازدید کارشناسان خبره خریداری نمیکردند.
بهرغم کشت خشخاش در دوران صفویان، تریاک در اقتصاد صفوی نقشی مهم نداشت. از نخستین سال کشت صنعتی خشخاش، بهرغم مخالفت دولت هندوستان از ورود تریاک ایران به آنجا و صدور آن به چین با حمایتهای کمپانی هند شرقی، بر اثر اقدامات امیرکبیر زمینه برای فروش تریاک ایران هموار شد و هند قانون منع ورود تریاک ایران را ملغا نمود و تریاک رسماً بهصورت کالایی صادراتی وارد عرصۀ بینالمللی گردید.
انگیزۀ اصلی دولت انگلیس در تجارت تریاک ایران افزون بر دستیابی به مواد خام برای تهیۀ مرفین در لندن، تأمین بازار چین در گیرودار دومین جنگ تریاک (۱۸۵۶-۱۸۵۸م) بود. در این زمان زمینۀ مناسب اقتصادی موجب شد تا نمایندگان شرکت دیوید ساسون که عهدهدار تجارت خارجی میان ایران و بریتانیا بود، به تجارت در شهرهای
بوشهر و اصفهان اقدام نمایند.
نیز گروهی از بازرگانان ایرانی یکیاز نخستین کمپانیها را برای نظارت مستقیم در عمل آوردن، بستهبندی و صدور تریاک به اروپا، چین و هنگکنگ در اصفهان تأسیس کردند. بازرگانان بوشهری نیز کمپانی دیگری را در بوشهر تأسیس کردند.
سود حاصل از کشت و صدور تریاک در این زمان به میزانی بود که تقریباً تمامی اراضی مستعد کشاورزی در یزد و اصفهان و مانند آنها به زیر کشت خشخاش رفت و تولید گندم و جو در ۱۲۷۶ق به بعد (دهۀ ۱۸۶۰م) به شدت کاهش یافت و همراه عواملی مانند خشکسالی موجب بروز قحط در سالهای ۱۲۷۷-۱۲۷۹ق و ۱۲۸۸-۱۲۸۹ق/۱۸۶۰-۱۸۶۲ و ۱۸۷۱-۱۸۷۲م، شد و حدود یک و نیم میلیون تن تلفات داشت.
عمدهترین فعالیت اقتصادی بازرگانان ایرانی در اواخر سدۀ ۱۳ و اوایل ۱۴ق گردآوری و صدور مواد خام مورد نیاز بازارهای خارجی بود.
در این میان تریاک کالایی فاسدناشدنی و با ارزش افزودهای بیش از گندم و جو بود که به راحتی جابهجا میشد. تجار ایرانی در پی رکود بازار صادرات پنبه و شیوع بیماری کرم ابریشم پس از ۱۲۸۲ق/ ۱۸۶۵م، که به گزارش کرزن
به ورشکستگی حدود ۸۰۰‘۱ کارگاه ابریشمبافی تنها در
یزد منجر شد، تریاک را مناسبترین کالای صادراتی یافتند و بر روی زمینهایی که نهال توت در آنها بود، خشخاش کاشتند و با باقیماندۀ سرمایۀ خود هم در فارس زمین خریدند و در عرف تجاری، تاجر تریاکی خوانده شدند.
با اینهمه، بسیار اتفاق میافتاد که ناگهان با یک باران تمامی محصول تریاک مزرعهشان از میان میرفت، و آنان را، بهویژه کسانی را که حتی زمینهای خود را برای پیشخرید محصول تریاک فروخته بودند،
به ورشکستگی میکشاند.
پس از شناخته شدن جنس خوب تریاک ایران از ۱۸۷۰م تریاک کالای تجاری عمدۀ ایران با انگلیس درآمد
و موجب کسب درآمد کلانی برای سپهسالار در میان سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۱م گردید. پس از سپهسالار، امینالضرب یکی از برجستهترین صادرکنندههای این محصول بود که براساس نامهها و اسناد موجود توانست از همان اوایل صدور رسمی تریاک، ثروت هنگفتی از این راه کسب نماید
(برای شماری از نامههای ارسال شده میان تجار،
).
در دهۀ ۱۲۹۰ق تریاک نقش عمدهای در توسعۀ بازرگانی خارجی ایران داشت. تریاک که برای مصرف به بازار چین، و برای تهیۀ مرفین به انگلیس و تأمین مصرف بازار داخلی کشت و صادر میشد، به سرعت بازار ترکیه را شکست و از تولید ۳۰۰ جعبه و هر جعبه به وزن ۱۹۵ پوند (هر پوند ۴۵۰ گرم) در ۱۲۷۶ق/۱۸۵۹م، به مرز ۸ هزار جعبه در ۱۲۹۷ق/۱۸۸۰م
رسید که از این تولید ۷۰۰‘۷ جعبه، هر جعبه به مبلغ ۴۵۰ تا ۵۳۹ دلار صادر میشد.
بنابر پنجمین صورتجلسۀ کمیسیون جامعۀ ملل، ایران پس از هند بزرگترین انبار تریاک جهان معرفی شده است.
از این طریق بود که تجار ایرانی به درآمدهای سرشاری دست یافتند. شماری از تجار برجستۀ ایرانی نیز با اقامت در بنادر هنگکنگ و شانگهای چین و احداث دفاتر خاص فروش تریاک موجب رونق تجارت تریاک ایران شدند. در منابع از ۷۴ تاجر عمده یا تجارتخانۀ معتبر کشور در دهۀ دوم سدۀ ۱۴ق نام برده شده است که عمدتاً در تجارت تریاک نیز دست داشتهاند.
در سالهای ۱۳۰۸-۱۳۱۷ش/۱۹۲۹-۱۹۳۸م بهطور متوسط سالانه ۲۴۰ هزار کیلو تریاک از راه مجاز به اروپا و خاور دور صادر گردیده، و آمار رسمی آن به جامعۀ ملل ارائه شده است. با تشکیل ادارۀ انحصار شعبههای فروش بسیاری در سراسر کشور احداث گردید. همچنین نمایندهای مقیم در اروپا تعیین شد تا با بررسی و نظارت بر قیمت تریاک در بازار، با سازمان ترک و یوگسلاو به رقابت برخیزد.
از ۱۳۱۸ش/۱۹۳۹م با شروع
جنگ جهانی دوم به سبب کمبود وسایل نقلیه در کشور و افزایش نرخ بیمه، صادرات رسمی تریاک به اروپا قطع شد، اما تا ۱۳۲۰ش در تمامی محافل بینالمللی سخن از تجارت غیر مجاز تریاک ایران با خاور دور بود. از این تاریخ بازار اروپا به کلی از دست تجار تریاک ایران خارج شد و تا فروش مجدد تریاک در ۱۳۲۳ش، صدور تریاک ایران متوقف گردید.
در ۱۳۲۵ش/ ۱۹۴۶م تقریباً ۴۰٪ تجارت جهانی تریاک در اختیار ایران بود. از کل تولید، ۴۵٪ برای صادرات و ۵۵٪ برای مصارف داخلی اختصاص داشت.
درآمد و سود سرشار حاصل از تجارت تریاک در ایران مانع از آن بود که با پدیدۀ اعتیاد در جامعه مبارزه شود و حتی دولت وقت از امضای قراردادهای لاهه در ۱۹۱۲ و ۱۹۲۵م برای مبارزه با مصرف مواد مخدر خودداری کرد
و تا سال اول مشروطیت برای کشت خشخاش و تهیه و فروش داخلی و خارجی تریاک هیچ قید و شرطی وجود نداشت. با اینهمه، گهگاه تلاشهایی برای مبارزه با اعتیاد صورت میگرفت. در ۱۳۱۱ق/ ۱۸۹۳م، اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، ملاسلطان محمد گنابادی در تفسیر آیۀ «یَسْئَلونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِر»،
حکم بر تحریم تریاک داد.
در ۱۳۱۴ق
ادیبالحکما، از پزشکان دربار ناصرالدین شاه و
مظفرالدین شاه، همراه با تألیفاتی در بیان آسیبهای اجتماعی تریاک به مداوا و ترک معتادان با شیوههای علمی همت گمارد و با تأکید از پزشکان خواست تا به هیچ عنوان بیماران خود را ترغیب به کشیدن تریاک نکنند و هنگام تجویز دارو از تریاک نیز به صراحت نام نبرند.
مقارن نهضت مشروطهخواهی، مبارزه با تریاک، یکی از هدفهای ملی ـ اجتماعی مشروطهخواهان قرار گرفت و مخالفت با کشیدن تریاک، یکی از مظاهر استعمار در تخدیر ملل مشرقزمین، در سرلوحۀ مرامنامۀ احزاب ملیگرا گنجانده شد؛ حتی مجاهدان مشروطهخواه به مبارزۀ مسلحانه با معتادان پرداختند. از شوخیهای روزگار اینکه «در مقابل، جماعت تریاککش و اصناف ششگانۀ افیونیان هم که در دنیا محض بیخیالی و آسودگی به یک نفس دود تلخ و تیرۀ علفیات صحرا
قناعت کرده بودند»، با گروههای دیگری همچون قماربازان و...، گروه اجتماعیون عیاشیون را تشکیل دادند و با تهیۀ بیرق و صدور بیانیه به اصطلاح به مبارزه با اقدامات مجاهدان برخاستند
(نیز برای بیرق،
). از دیگر اقدامات بر ضد معتادان در سالهای ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۰ق میتوان به تلاشهای فرمانروای خراسان و سیستان اشاره کرد که بر معتادان آن نواحی بسیار سخت میگرفت.
سرانجام در ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م قانون تحدید تریاک به تصویب مجلس شورای ملی رسید. بنابراین قانون مصرفکنندۀ تریاک افزون بر پرداخت عوارض، موظف به تحویل سوختۀ آن به مأموران بود.
در ۱۳۰۵ش یک کمیسیون تحقیق از جامعۀ ملل برای رسیدگی به وضع کشت و مصرف تریاک به ایران آمد و پس از آن با توصیۀ آنها تولید و فروش تریاک در سراسر ایران زیر نظر دولت درآمد. با تصویب قانون انحصار دولتی تریاک در ۲۶ تیر ۱۳۰۷ تمام امور مربوط به تریاک از جمله معاملات، انبار کردن، حمل و نقل، مصرف داخلی و صادرات در اختیار دولت قرار گرفت؛ همزمان، با پیشنهاد شماری از نمایندگان مجلس از جمله تقیزاده طرح تقلیل تدریجی مصرف داخلی تریاک نیز به تصویب رسید.
بر اساس قانون انحصار میبایست لولههای تریاک برای مصرف داخلی را علامتگذاری، واردات را ممنوع و سوختۀ تریاک را وزارت مالیه جمعآوری میکرد و دولت در مدت ۱۰ سال شرایط ترک استعمال تریاک را فراهم مینمود.
در ۱۳۰۹ش مؤسسۀ انحصار بنا بر قراردادی انحصار صادرات تریاک را به مدت ۵ سال به حاجی امین اصفهانی واگذار کرد که چندی بعد به سبب عوارض سنگین، قرارداد ملغا شد. سرانجام در ۱۳۱۲ش دولت شرکتی محدود به نام بنگاه انحصار صادرات تریاک تشکیل داد.
به نظر برخی
تحدید و علامتگذاری تریاک در عمل تنها قبح کار را از میان برداشت و پس از آن افرادی دیگر از طبقات اجتماعی مختلف آزادانه به استعمال تریاک پرداختند. مالیات ناشی از تحدید تریاک هم به منبع درآمدی برای دولت تبدیل شد.
همچنین تعهدات تجار برای کشت و صادرات تریاک، شکایت و گلایۀ معتادان از کمبود امکانات لازم برای ترک و مداوای آنان و بیکار شدن گروههای مختلف در کار تولید و فروش تریاک در عمل موجبات شکست طرح ۱۰ سالۀ دولت را فراهم آورد. سرانجام در پی کنترل و نظارت دولت بر کشت خشخاش از ۱۳۱۷ش تولید این محصول در ۳۵ منطقه از جمله شمیران،
گرگان،
سمنان،
قم و
کاشان ممنوع شد.
در همین زمان بسیاری از مراجع تقلید نیز مانند
محمدحسن شیرازی،
ابوالحسن شیرازی، سید هبهالدین شهرستانی،
فاضل مامقانی و
سیدکاظم یزدی حکم به تحریم تریاک دادند.
در آذر ماه ۱۳۲۰ بنا بر تصویب دولت تریاک تنها در مقابل کوپن در اختیار مصرفکنندگان معتاد قرار میگرفت.
قطع صادرات تریاک نیز موجب شد که کشت خشخاش به صورت زراعتی پردردسر و کم بهره درآید. با هجوم روستاییان به شهرها از این تاریخ و مشکلات موجود در کار کشت خشخاش و تحمیلات ادارۀ انحصار، بسیاری از کشاورزان کشت خشخاش و تولید تریاک را رها کردند.
در ۱۳۲۳ش انجمن مبارزه با مصرف تریاک و
الکل تشکیل شد.
از ۱۳۲۵ش با فشار سران فرقۀ دمکرات و برپایی تظاهرات تبلیغی گسترده در برابر دولت مرکزی، کشت خشخاش به دستور
قوامالسلطنه، رئیس دولت وقت به کلی ممنوع، و کمیسیونی برای مبارزه با مصرف تریاک تشکیل شد و در اول آذر همان سال جشن وافور سوزان بر پا گردید. اما در ۱۳۲۶ش دوباره خرید شیرۀ تریاک از معتادان به تصویب رسید.
در ۱۳۳۴ش سرپرستی امور مبارزه با تریاک در وزارت بهداری ایجاد شد و شیرهکشخانهها تعطیل و بساط منقل و وافور از قهوهخانهها جمع گردید. همچنین در باغ مهران تهران آسایشگاهی برای نگهداری معتادان تأسیس شد و قانون منع کشت و استعمال مجدداً به تصویب رسید.
اما چون بسیاری از مسئولان مملکتی خود گرفتار مواد افیونی بودند و نیز به سبب حضور گستردۀ خانوادۀ سلطنتی پهلوی و بسیاری از رجال سیاسی کشور در بازار قاچاق جهانی مواد مخدر، همچنین قرار گرفتن ایران در منطقۀ مهمترین محدودۀ کشت و قاچاق جهانی تریاک، هیچگاه این فعالیتها به نتیجۀ مطلوب نرسید و از ۱۳۴۷ش نیز کشت خشخاش مجدداً به بهانۀ کشت آن در کشورهای همسایه، با تصویب مجلس شورای ملی از سرگرفته شد.
۱. تلقیشدن تریاک به عنوان مسکن فوری و عدم دسترسی طبقۀ کم درآمد به پزشک و توانایی تأمین دارو و درمان از جمله عوامل اصلی رواج تریاک در ایران بود. سیمبانان و کارگران خط تلگراف از مروجان این جریان شوم بودند و تریاک و منقل و وافور را به عنوان وسیلۀ مداوا به دورترین روستاهای کشور منتقل میکردند.
۲. انحصار دولتی خرید و فروش تریاک نیز موجب شد که دولت با هدف ازدیاد درآمد، خود عامل افزایش شمار معتادان شود، چنانکه نوشتهاند مأموران ژاندارمری به اهالی روستاها به زور تریاک میفروختند. کسانی نیز مأموریت داشتند تا تریاک را ارزان بفروشند و سوختۀ آن را تا چند برابر قیمت خریداری نمایند، به نحوی که تا مدتها تریاککشی یک راه کسب درآمد به شمار میرفت و ادارۀ انحصار دستمزد متصدیان خود را به نسبت فروش پرداخت میکرد.
۳. در قهوهخانهها که از اماکن عمومی و تنها جای تجمع طبقۀ پایین جامعه بود، به عنوان تفریح و سرگرمی تریاک ارزان و نسیه میان قهوهخانهنشینان توزیع میشد.
۴. شماری از سران عشایر که عادت به استعمال انواع مکیفات از جمله تریاک داشتند، به سبب نفوذ در میان افراد ایل و طایفۀ خود، موجبات رواج اعتیاد را در میان آنها فراهم میآوردند؛ بسیاری از این سران خود در زندان معتاد شده بودند.
سایکس دربارۀ ایلخان ایل زعفرانلو مینویسد که همواره
مست، غرق کیف تریاک یا دیگر مکیفات به سر میبرد.
از نکات قابل توجه، علاقۀ ادوارد براون به کشیدن تریاک به هنگامی است که در میان عشایر کرمان بود.
۵. بسیاری از بزرگان و ارباب ذوق و ادب در شهرها از راهیابی به محافل انس و مجالس عیش و عشرت به تریاک روی آوردند. در خانههای بسیاری از ایشان مکانهایی به نام وافورخانه ترتیب داده شده بود. افراد این قشر نیز مشوق جوانها به کشیدن تریاک بودند.
بر اثر رواج مصرف تریاک در کشور مشاغل متعدد مربوط به کشت، تولید و فروش تریاک ایجاد شد. در این میان زارع، تیغزن، تریاکمال، شیرهپز، ساقی، تریاکگیر، خانهدار، خرده فروش و
تاجر را میتوان نام برد.
تریاک فروشی از زمان احمدشاه صورت رسمی یافت و تریاک از طریق شعب ادارۀ تحدید تریاک در اختیار فروشندگان قرار میگرفت.
در عین حال از دیرباز بخش عمدهای از فروش تریاک بر عهدۀ عطاران بود.
عامۀ مردم معمولاً تریاک را برای تسکین بسیاری از دردها سودمند میدانستند، و از اینرو در هر خانهای به وفور یافت میشد.
گرزهای کوچک تیغنزدۀ خشخاش را در دکانهای عطاری با نام کوکنار میفروختند و مردم برای درمان، جوشاندۀ آن را مصرف میکردند.
در بسیاری از نقاط ایران برای آسان خواباندن و خواب سنگین رفتن کودکان، آنها را از شیرخوارگی با دود تریاک آشنا میکردند.
به باور برخی چون ایرانیان خواب پس از ناهار را سودمند میشمردند، نانوایان بر روی نانها، به ویژه نان سنگک، خشخاش میپاشیدند، تا خواب آورد.
همچنین برخی استفاده از تریاک را برای حفظ سلامت، به ویژه پس از ۴۰ سالگی، مفید میدانستند.
راحتترین وسیله برای خودکشی: آسان به دست آوردن تریاک بهترین و راحتترین وسیله برای خودکشی بود.
اگرچه خودکشی با تریاک مرگی آرام و سستی و رخوت بدن و خوابی سنگین همراه داشت و چه بسا افراد برای اطمینان از تأثیر آن قدری سرکه نیز روی آن مینوشیدند، اما معالجۀ آنان که نجات مییافتند، بسیار سخت و دردناک بود.
گاه نیز تریاک به عنوان سمی مهلک برای انتقامجویی و از پای درآوردن افراد.
و حتی وسیلۀ
تهدید به خودکشی مورد استفاده قرار میگرفت.
بر خلاف استعمال حشیش که موجب سرشکستگی در جامعه بود، کشیدن تریاک عیب و ننگ شمرده نمیشد و در میان گروههای مختلف عمومیت داشت و مورد قبول عامه بود. در ۱۳۳۳ق (به هنگام تاجگذاری احمد شاه) حدود ۵/۲ میلیون مصرفکنندۀ تریاک در کشور وجود داشت که بهطور متوسط در هر شبانه روز حدود دو میلیون مثقال مصرف میکردند.
در دهۀ ۳۰ سدۀ ۱۴ش در میان شماری از خانوادهها در برخی از نقاط ایران تریاک و منقل و وافور از لوازم زندگی به شمار میآمد. در بخشهایی از کرمان کشیدن تریاک به منزلۀ تمکن مرد تلقی میشد. در این دوره ۱۳ شیرهکشخانۀ شبانهروزی در یزد، ۸۰۰ شیرهکشخانه در آبادان و میان ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ محل و مکان در تهران وجود داشته است. کارگران نساجی یزد، از عطاریها بستههایی برای ظهر تهیه میکردند که در آنها زغال، قند، چای و تریاک بود. در برخی از شهرها از میهمانان خود به جای شربت و شیرینی با منقل و وافور پذیرایی میکردند و کشاورزان گرگان و مینو دشت برای خرید تریاک زمین خود را به بهایی اندک میفروختند. شمار معتادان در برخی روستاهای شمالی گاه به ۹۰ تا ۱۰۰٪ اهالی میرسید.
برابر اسناد موجود در ۱۳۲۲ش تنها در آبادان ۲۴ شعبۀ فروش تریاک وجود داشت و بیش از ۴۰٪ مردم شهر معتاد بودند.
در آن زمان کشیدن تریاک به حدی شایع بود که در
ماه رمضان به هنگام پایان یافت وقت سحری منادیان بانگ برمیداشتند که: «وقت آب است و تریاک»، یعنی هنگام آن است که روزهگیران آب بنوشید و حب تریاکی بخورید. شاعری به این مطلب اشاره دارد و میگوید: «صبح عید است و مبدل به میو نقل شده است/ آب و تریاک که میگفت مؤذن به سحر».
به روزگار
صفویان خوردن تریاک رایج بوده است و معمولاً آن را به صورتها و شکلهای گوناگون حب، شربت، خالص یا مخلوط با مواد دیگر همچون بَذْرُالبَنج (بنگدانه)، سُداب، انقوزه، عاقِرْ قَرْحا = آکِکَرا: گیاهی از جنس بابونه و از تیرۀ مرکبان
و جز اینها با افزودن هل، جوزهندی، دارچین و دیگر افزودنیها، تناول میکردهاند.
در این دوره بنگ را نیز از ترکیب دانۀ خشخاش و شاهدانه و موادی دیگر و بعدها به شیوۀ هندیان تنها از شاهدانۀ خالص تهیه میکردند.
در واقع آب یا شربت کوکنار که شاردن آن را ابوالنوم میخواند،
شربتی است که از تخم خشخاش تهیه کرده و مینوشیدند.
به نظر شاردن
حرمت مشروبات الکلی در میان
مسلمانان دورۀ صفوی، به ویژه سختگیریهای شاه عباس در این باره موجبات گرایش شدید ایرانیان را به این نوشیدنی فراهم آورده بود،
به گزارش اغراقآمیز تاورنیه در آن هنگام به زحمت میشد در ایران کسی را یافت که به مشروباتی همچون کوکنار و مصرف بنگ عادت نداشته باشد
گاهی برای تسهیل و تشدید وجد و سرور، در مجالس سماع صوفیان در شراب افیون،
یا به قول
سعدی «بیهوشانه» میریختهاند. این ترکیب در ادب فارسی جایگاه ویژهای یافته، و مورد استفادۀ بسیاری از بزرگان ادب قرار گرفته است.
از ترکیبهای دیگر تریاک که به عنوان مکیف استفاده میشود، میتوان به سوخته و شیره اشاره کرد. سوخته ترکیبی از خاکستر و مقداری تریاک نسوخته است که در حقۀ وافور برجا میماند و نسبت به تریاک با مقدار یکسان از مرفین بیشتری برخوردار است. همچنین در ایران با جوشاندن سوختۀ تریاک و سوختۀ شیره (مایه)، شیره فراهم میآوردند.
کشیدن تریاک و شیره نیازمند وسایل ویژهای مانند وافور، منقل، نیدوده (نوعی وافور برای شیرهکشی مبتدیان) بوده است؛ نگاری هم که دستگاه شیرهکشی است و احتمالاً از چین به ایران آمده، از شمار این وسایل بوده است.
در این میان وافور از شهرت بیشتری برخوردار بوده، و حتی در حکم نماد جماعت تریاکیان محسوب میشده است و به جد و هزل ایشان را متصف بدان میخواندهاند. لغت وافور در فرهنگهای کهن فارسی وجود ندارد و احتمالاً از واژۀ فرانسوی واپور (vapeur)، به معنای بخار گرفته شده، و همراه با خود این وسیله به ایران آمده است.
اگر چه تاریخ ورود آن به ایران مشخص نیست، اما بدون تردید در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه متداول بوده است.
در دوران شاه عباس دوم اعتیاد به کوکنار چنان گسترش یافته بود که در اصفهان همپای قهوهخانه و چایخانه دکانها و مراکز متعددی برای نوشیدن آب کوکنار وجود داشته است.
شاردن ضمن اشاره به کوکنارخانههای محلات مختلف اصفهان در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان میگوید که مردم شهر پس از کار روزانه و پیش از رفتن به خانه سری هم به آنجا میزدند تا شنگول شوند.
اولین مراکز عمومی تریاککشی، قهوهخانهها بودند که اسباب دود و دم برای معتادان در آنجا مهیا بود
و حتی مأمن شبانگاهی معتادان بیخانمان به شمار میآمد.
قهوهخانهها محل تجمع مردم از هر قشر و گروه و طبقه، به ویژه طبقات پایین بود. برخی از افراد متمول و صاحب نام، محافل انس خود را در قهوهخانهها بر پا، و شمار بسیاری از دوستان خود را در آنجا پذیرایی میکردند. در هر قهوهخانه معمولاً یکی مأمور گذاشتن منقل و وافور در جلوی مشتری، یکی دیگر مسئول فروش تریاک و یکی هم عهدهدار تهیۀ آتش منقلها بود.
تریاکیان در قهوهخانهها دور هم بر روی تختهای چوبی یا روی زمین مینشستند و منقل و وافور را در میانشان قرار میدادند و همراه سخنان پامنقلی تریاک دود میکردند
و قهوهچیان، برای آنها معمولاً چای شیرین میآوردند.
در قهوهخانهها کشیدن تریاک به حدی رواج داشت که پرندگانی که در قهوهخانهها نگه میداشتند، دودی شده بودند. گاه هم حیواناتی که برای نمایش و مسابقه به قهوهخانه میآوردند، در اثر استشمام بوی تریاک معتاد میشدند.
در نسخۀ خطی کتابی با عنوان
آداب العلیه که در۱۱۰۴ق/ ۱۶۹۳م و به نام شاه سلیمان صفوی نگارش یافته، مؤلف آن تازهواردان به شهر اصفهان را از حضور در قهوهخانههای آنجا بر حذر میدارد که «با یاران قهوهنشین سرگرم کیف و کوکنار نشوی، که هر کس دو روز در قهوهخانه نشست، دیگر برنخاست و آنکه کیف و افیون شناخت، خود را باخت».
در زمان محمدعلی شاه قاجار نیز قهوهخانههای عمومی پاتوغ تریاکیان بوده، و اوضاع بسیار ناگوار و رقتآوری داشته است، و ظاهراً پس از خلع وی تا مدتی به پاکسازی آنها پرداختند.
برابر اسناد موجود در پی تصویب قانون تحدید تریاک، اقدامات بسیاری از سوی صنف قهوهچی برای لغو این قانون صورت گرفت.
شیرهکشی به تنهایی کاری بسیار مشکل بود؛
یک لتی کوچک و دالانها و سردابهای تاریک و راههایی پیچ در پیچ قرار داشتند. از این شیرهکشخانهها به نام «دخمۀ شوم» یاد کردهاند. شیرهکشخانههایی مجلل هم در عمارات چند طبقه در محلات بالای شهر وجود داشت که صاحبان آن افراد متمول و ثروتمند بودند. افرادی چند شیرهکشخانهها را میگرداندند و در آن کار میکردند، مانند صاحب منزل، ساقی، پادو، شیرهجوشان، و دمدری. درآمد اصلی این افراد بیشتر از راه سوختۀ شیره که مجدداً برای طبخ شیره به کار میرفت، تأمین میشد. همچنان که در عرف شیرهکشان شایع بود، شیره را تر به مشتری میدادند و خشک تحویل میگرفتند. افزون بر «نگاری»، «چَلَم» (حقه مانندی آهنین)، «فندک» (چراغ موشی یا پیهسوز)، «پوش» (لولۀ لامپا که روی فندک میگذارند) «ترک»، «گرمیت»، «جوهرتراش» و «روغن دان» از دیگر ابزار شیرهکشی بود. در سالهای ۱۳۱۰ و ۱۳۱۱ش ادارۀ انحصار برای کاهش مصرف شیره و درمان شیرهکشان در محلات مختلف تهران از جمله سرقبر آقا (باغ فردوس)، رسماً ۸ شیرهکشخانه با نام دارالعلاج تأسیس کرده بود
(برای اسامی شماری از این مراکز در دهۀ ۱۳۲۰ش در تهران،
).
از حدود سدۀ ۴ق به بعد میتوان کاربرد واژههای افیون، تریاک و کوکنار را در نظم و نثر فارسی مشاهده نمود. در پیجویی ادب فارسی تمایز میان تریاک و افیون در نخستین سدهها به وضوح به چشم میخورد. تریاک مادهای برای درمان است و پادزهر، و افیون خود دردی است لاعلاج؛ اما چنانکه گذشت، به مرور تمایز میان تریاک و افیون در جامعه زایل میشود و هر دو بهطور عام و به یک معنا به کار میروند. در این میان افیون در بادهکردن در ادب صوفیانه جایگاهی ویژه مییابد، به گونهای که مولانا، افیونی را که صوفیان به هنگام سماع مینوشند «خاموشانه»، و
سعدی «بیهوشانه» مینامد. حافظ نیز از هر مادۀ مخدری با نام «طوطی گویای اسرار» یاد میکند.
از نخستین سدهها نیز انبوهی از ترکیبات اضافی و کنایی و تشبیهی در ادب فارسی راه یافت که «افیون چشیدن» (فریبخوردن)، «افیون در کار کسی کردن»، «تریاک زدن بر زهر شب» (کنایه از روز شدن)، و نیز تمثیلاتی همچون «دو مثقال تریاک ضرر زدن یا خوردن» (در مفهوم سخت ترساندن و ترسیدن)، «مثل تریاکی» (سخت عبوس و تلخ)، «مثل گنجشک تریاکی» (موجودی زار و نزار) و امثالی چون «تریاک دوای همۀ دردها ست، اما خودش دردی است که درمان ندارد»، «تریاک را میکشند تا کمرشان سفت شود، غیرتشان شل میشود» و «از قند شیرینتر تریاک مفت» از این شمارند.
آثار بسیاری به جد و طنز در مدح و ذم تریاک به نظم و نثر پدید آمده است که اغلب آنها افیونیه، تریاکیه و یا وافوریه نام دارند (برای شماری از آنها،
). از جمله رسالۀ افیونیه که در دوران صفویه و به قلم عمادالدین نگارش یافته، و تقریباً همانند اعترافات یک تریاکی است؛ همچنین افیونیۀ علاءالدین محمود بن مسعود که دربارۀ عوارض ترک و طریقۀ مبارزه با آن تألیف شده است.
شمار بسیاری از این اشعار مربوط به زمان قاجار، به ویژه مربوط به دوران مشروطیت است. بسیاری از سرایندگان این اشعار نیز خود اعتیاد به تریاک یا افیون و با آن انس و الفت داشتهاند. با این حال از اعتیاد شاعران و نویسندگان پیش از دورۀ صفویه اطلاع درستی در دست نیست و اشارات برخی از شاعران مانند سعدی و
حافظ و دیگران را نمیتوان دلیل بر اعتیاد آنها دانست. برخی از تذکرهنویسان روزگار صفویه، از جمله میرزا طاهر نصرآبادی، بارها در شرح احوال شاعران به اعتیاد ایشان نیز اشاره کردهاند.
نصرآبادی دربارۀ خود مینویسد: «گاهی از حب رفیعی دل رفیع منزل را از مرتبۀ رفعت نازل میساختم و...»
تأثیر آشکار پدیدۀ اعتیاد به تریاک و سایر آسیبهای اجتماعی را میتوان به وضوح در شعر
صائب به عنوان یکی از بزرگترین شاعران عصر صفوی مشاهده کرد.
حکیم رکنا، شاعر قصیدهسرای عهد صفوی، به شکرانۀ رهایی از اعتیاد قصیدهای در ذم تریاک سروده است.
از شاعران معاصر
ملکالشعرا بهار،
ایرج میرزا و حسین مسرور (برای افیونیۀ او،
) اشعار چندی دربارۀ آن سرودهاند.
عبید زاکانی کوکناری را «زندۀ مرده»، حسین مسرور تریاک را به «زهرآلوده» و اخوان ثالث «ویرانی سبز عزیز» میخواند. فریدون توللی شرح هزلآمیزی از وافور در کتاب التفاصیل آورده،
و مظلوم کرمانشاهی ترجیعبندی با نام وافوریه سروده است.
از زمان قاجار به بعد مقالات و کتابهای متعددی دربارۀ تریاک و آثار سوء آن به رشتۀ تحریر درآمده (برای مجموعهای از مقالات مندرج در روزنامههای دوران ناصرالدین شاه،
) که از آن جمله است:
اثر میرزا سلیم خان ادیبالحکما، طبیب قراباغی (چ تهران، ۱۳۲۴ق). مؤلف این اثر را در ۱۳۱۴ق به درخواست و بودجۀ حکمران بوشهر و رئیس گمرکات خلیج فارس، دربارۀ تاریخ شیوع، خواص و مضرات چای، تریاک و تنباکو گرد آورده است. از آنجا که مؤلف به حرفۀ طبابت اشتغال داشته، نکاتی پزشکی که دربارۀ این ۳ پدیده درج کرده، قابل تأمل است. وی همچنین در پایان کتاب ضمن درج اعلانی، آمادگی خویش را برای ترکدادن معتادان به روشی علمی بیان داشته است
که با توجه به دیگر اثرش
موجبکنشها و واکنشهایی در سطحجامعه شده است.
این اثر مجموعهای است مشتمل بر حکم حرمت تریاک که ملا سلطان محمد گنابادی در ۱۳۱۱ق در تفسیر بیان السعاده، قلمی داشته، و رسالۀ ذوالفقار که در ۱۳۱۸ق توسط نورعلیشاه از پیشوایان سلسلۀ دراویش نعمتاللهی به رشتۀ تحریر درآمده است، همراه با فتوای شماری از مراجع وقت در تحریم تریاک. در این اثر نورعلیشاه به بیان ۱۱۰ حکم شرعی در طریقۀ برخورد با تریاک و تریاکیان میپردازد.
یا شبنشینی رمضان تألیف میرزا سلیمخان ادیب الحکما کتابی است به طنز که در ۱۳۲۷ق یعنی تنها ۳ سال پس از فرمان مشروطیت به نگارش درآمده است. مؤلف پس از انتقادی طنزآمیز از وضعیت قشون ایران، داستان کوتاهی با عنوان «آقای تریاککش و نوکر آقاکش» به نگارش درآورده است که میتوان آن را نخستین داستان کوتاه زبان فارسی به شمار آورد.
(۱) آدمیت فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲) آدمیت اندیشۀ ترقی و حکومت قانون، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۳) آذرخش حسنعلی، آفت زندگی، تهران، ۱۳۳۴ش.
(۴) آلمانی هانری رنه د، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۵) اثنا عشری مهین، مقدمه بر صحبت (نک : هم، ادیب الحکما).
(۶) احتشامی ابوالحسن، «سلاطین صفوی پسر خود را به تریاک و حشیش معتاد میکردند»، وحید، تهران، ۱۳۴۸ش، س ۶، شم ۶۸.
(۷) ادیب الحکما سلیم، «تفننات ثلاثه»، دفتر تاریخ، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۴ش، ج ۲.
(۸) ادیب الحکما صحبت سنگ و سبو، به کوشش مهین اثنا عشری، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۹) اسدی طوسی علی، گرشاسب نامه، بهکوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۱۰) اسکنـدر بیک منشی، عالمآرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۱۱) اشرف احمد، موانع تاریخی رشـد سرمایـهداری در ایران: دورۀ قـاجـاریـه، تهـران، ۱۳۵۹ش.
(۱۲) اعتمـادالسلطنـه محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۳) افوشتهای محمود، نقاوه الآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۴) الئاریوس آدام، سفرنامه، بخش ایران، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۵) امیرخسرو دهلوی دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۱۶) ایرج میرزا «قطعهها»، تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۷) باستانی پاریزی ابراهیم، از سیر تا پیاز، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۸) بامداد مهدی، تاریخ رجال ایـران، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۱۹) براون ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ترجمۀ ذبیحالله منصوری، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۰) برومند سعید جواد، «افیون در شراب»، چیستا، تهران، ۱۳۶۶ش، س ۵، شم ۳.
(۲۱) بلوکباشی علی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۲۲) بوث، مارتین تاریخ تریاک، ترجمۀ منوچهر نوایی، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۲۳) بهار مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۴) بیهقی ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۲۵) پورداود ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۲۶) پولاک یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۷) تابندۀ گنابادی سلطان حسین، حاشیه بر ذوالفقار تألیف ملاعلی گنابادی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۲۸) تاریخ اقتصادی ایران، به کوشش چارلز عیسوی، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۹) تاورنیه ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۳۰) جمالزاده محمدعلی، گنج شایگان، تهران، ۱۳۳۵ق.
(۳۱) چکیدۀ مطبوعات ایران، عهد ناصری، به کوشش فرید قاسمی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳۲) حافظ دیوان، به کوشش ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۳۳) حالت ابوالقاسم، «هر چه تا به حال گرفتهاند پس بدهند»، تلاش، تهران، ۱۳۵۵ش، س۱۱، شم ۶۳.
(۳۴) حسینی مهدی، «تحدید تریاک»، دفتر تاریخ، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۸۴ش، ج۲.
(۳۵) حمیدی جعفر، جانگدازان، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳۶) خاقانی دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۳۷) «در مضرات دخانیات و قهوه و افیون»، سخن، تهران، ۱۳۴۶ش، س ۱۷، شم ۴.
(۳۸) دیولافوا ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمۀ علی محمد فرهوشی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳۹) راوندی مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۴۰) روملو حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۴۱) «ساسونها سپهسالار و تریاک ایران»، مطالعات سیاسی، تهران، ۱۳۷۰ش، شم ۱.
(۴۲) سایکس پرسی، هشت سال در ایران، ترجمۀ سعادت نوری، تهران، ۱۳۱۵ش.
(۴۳) شاردن ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۴۴) شاملو احمد و آیدا سرکیسیان، کتاب کوچه، تهران، ۱۳۷۹ش، حرف «ت»، دفتر اول.
(۴۵) شاهحسین احیاءالملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۴۶) شهری جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۴۷) صائب محمدعلی، دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۴۸) طاهری ابوالقاسم، «تریاک»، یغما، ۱۳۴۵ش، س۱۹، شم ۱۰.
(۴۹) عطار دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۵۰) فرانکلین ویلیام، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۵۱) فرهنگنامۀ ادبی فارسی، ج ۲ دانشنامۀ ادب فارسی، به کوشش حسن انوری، تهران ۱۳۸۱ش.
(۵۲) فسایی حسن، فارسنامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۵۳) فلسفی نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۵۴) قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۵۵) قرآن کریم.
(۵۶) قزوینی محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۵۷) کرزن جرج، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غ وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۵۸) کرمان در اسناد امینالضرب، به کوشش اصغر مهدوی و دیگران، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۵۹) کمپفر انگلبرت، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۶۰) کوهی کرمانی حسین، تاریخ تریاک و تریاکی در ایران، تهران، ۱۳۲۴ش.
(۶۱) کوئن، آلن فرهنگ مواد مخدر، ترجمۀ حسن حاج سیدجوادی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۶۲) لغتنامۀ دهخدا.
(۶۳) محجوب محمد جعفر، «تریاک»، یغما، ۱۳۴۶ش، س ۲۰، شم ۲۲۵.
(۶۴) محمدکاظم عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۶۵) معین محمد، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۶۶) منجم یزدی جلالالدین، تاریـخ عباسـی، به کوشش سیفالله وحیـدنیا، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۶۷) مهدوی شیریـن، زندگینامۀ حاج محمد حسن کمپانی، امین دارالضرب، ترجمۀ منصوره اتحادیه و فرحناز امیرخانی، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۶۸) ناصرخسرو دیوان، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۶۹) ناصرخسرو سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۷۰) ناطقی ناصح، «کتاب دولت ایران»، راهنمای کتاب، تهران، ۱۳۵۴ش، س ۱۸.
(۷۱) نصرآبادی محمدطاهر، تذکره، به کوشش احمدمدقق یزدی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۷۲) نوایی عبدالحسین، «ماجراهای منع تریاک»، گنجینۀ اسناد، تهران، ۱۳۷۳ش، س ۴، شم ۴.
(۷۳) نوریان مهدی و دیگران، «بازتاب پدیدۀ اعتیاد در شعر صائب»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۴ش، شم ۴۱.
(۷۴) ورهرام غلامرضاْ، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۷۵) وقایع اتفاقیه، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۷۶) هدایت رضاقلی، ملحقات روضهالصفا، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۷۷) EI۱.
(۷۸) تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۷۹) ابن بطلان، تقویم الصحه، ترجمه فارسی از مترجمی نامعلوم (اواخر قرن پنجم/ اوایل قرن ششم)، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۸۰) ابن بیطار، تفسیر کتاب دیاسقوریدوس فی الادویه المفرده، چاپ ابراهیم بن مراد، بیروت ۱۹۸۹.
(۸۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات.
(۸۲) الادویه و الاغذیه، بولاق ۱۲۹۱.
(۸۳) چاپ افست بغداد (بی تا) ابن سینا، القانون فی الطب، چاپ ادوارقش، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۷.
(۸۴) ابو ریحان بیرونی، الصیدنه.
(۸۵) علی بن محمد اسدی طوسی، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۸۶) علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقی میر، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۸۷) انطاکی.
(۸۸) محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۸۹) بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۹۰) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران ۱۳۳۱ ش.
(۹۱) شمس الدین محمد حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران.
(۹۲) حکیم چاپ (۱۳۲۰ ش) مؤمن.
(۹۳) محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، سنگی حیدرآباد دکن ۱۳۰۵ـ ۱۳۱۸ ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۴ ش.
(۹۴) دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمه اصطفن بن بسیل و اصلاح حنین بن اسحاق، چاپ سزار ا دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان ۱۹۵۲.
(۹۵) محمد بن زکریا رازی، کتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباددکن ۱۳۷۴ـ۱۳۹۰/ ۱۹۵۵ـ۱۹۷۱.
(۹۶) عبد الرشید بن عبد الغفور رشیدی، فرهنگ رشیدی، به ضمیمه معرّبات رشیدی، چاپ محمد عباسی، تهران (۱۳۳۷ ش).
(۹۷) علی زرگری، گیاهان داروئی، ج ۱، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹۸) محمد بن مسعود سوزنی، حکیم سوزنی سمرقندی، چاپ ناصرالدین شاه حسینی، تهران (۱۳۴۴ش).
(۹۹) محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۰۰) محمد بن هندوشاه شمس منشی، صحاح الفرس، چاپ عبد العلی طاعتی، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۰۱) علی بن سهل طبری، فردوس الحکمه فی الطب، چاپ محمد زبیر صدّیقی، برلین ۱۹۲۸.
(۱۰۲) عقیلی علوی شیرازی.
(۱۰۳) احمد عیسی، معجم أسماء النبات، قاهره ۱۹۳۰.
(۱۰۴) ابوالقاسم بن محمد غَسّانی، حدیقه الازهار فی ماهیه العُشب و العَقّار، چاپ محمد عربی خطّابی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۰۵) علی بن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۰۶) علی بن عباس مجوسی، کامل الصناعه الطبیّه، بولاق ۱۲۹۴.
(۱۰۷) محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۰۸) ناصرخسرو، دیوان، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۰۹) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۱۰) هِرَوی.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تریاک»، شماره۵۹۱۲. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تریاک»، شماره۳۵۰۹. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲ ص۴۵۵-۴۵۶.