ترکیب از اجزای مقداری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ترکیب در
فلسفه به معنی «یکی شدن چند چیز» یا «اتحاد امور کثیر» است.
۱) تقسیم به حقیقی و اعتباری؛
۲) تقسیم به عقلی و خارجی؛
۳) تقسیم به انضمامی و اتحادی.
ترکیب حقیقی آن است که میان اجزای مرکب، یک جهت
وحدت حقیقی (که ناشی از
ذات و وجود
واحدی در ازای ترکیب است) وجود دارد و نشانه این نوع ترکیب، وجود آثار و ویژگیهایی برای خود مرکب (افزون بر آثار و ویژگیهای تک تک اجزاء یا آثار مجموع اجزاء) است؛
ترکیب اعتباری آن است که میان اجزای مرکب، یک جهت
وحدت حقیقی (که ناشی از ذات یا وجودی
واحد در ازای مرکب باشد) وجود ندارد؛ بلکه اتحاد اجزاء، یا اتحادی فرضی و اعتباری است و یا اتحادی است ناشی از شکل و هیات جمعی اجزاء؛
ترکیب خارجی آن است که اجزاء ترکیب، دارای تمایز و کثرت خارجی اند؛ یعنی اجزاء، در عالم واقع، از یکدیگر متمایزند و کثرت واقعی و خارجی دارند که ملاک
کثرت و تمایز واقعی و خارجی، وجودهای مستقل متعدد است؛
ترکیب ذهنی یا عقلی آن است که اجزاء ترکیب، دارای تمایز و کثرت خارجی نبوده، در
عالم واقع، یک چیز بیشتر نیستند و این
ذهن و
عقل انسان است که با نیروی تحلیل خود، در آن شیء
واحد آن اجزاء را از یکدیگر تمییز می دهد؛
ترکیب اتحادی، ترکیبی است که در آن، ذات یک شیء با ذات شیء دیگری، یکی می شود و ذات کاملتری را می سازد ولذا در ترکیب اتحادی، تنها با یک
موجود مواجهیم. در واقع در این ترکیب، اجزاء وجود و ذات متمایز و متعددی در خارج ندارند و لذا یک چیز بیشتر وجود ندارد که عین آن دو جزء است.
ترکیب انضمامی آن است که اجزاء مرکب هریک در خارج، برای خود ذات جداگانه ای داشته باشند
و موجودی متمایز از موجود دیگر محسوب شوند،
و در نتیجه، تعدد و
کثرت درون مرکب
بالفعل باشد.
وقتی یک خط را می بینیم می توانیم در آن، پاره خط هایی در نظر بگیریم و اساسا میتوانیم بگوییم که آن خط از پاره خطهای درونش تشکیل شده است. بدین ترتیب، باید هر خط را مرکب از چند پاره خط دانست. همچنین یک
سطح ، از سطح های کوچکتری در درون خود تشکیل شده و یک
حجم از حجم های کوچکتری در داخل خود ترکیب یافته است. ترکیب یک خط از پاره خطهای مختلف، ترکیب یک سطح از سطح های کوچکتر و تشکیل یک حجم از حجم های کوچکتر، همگی گونه هایی از "ترکیب از اجزای مقداری" هستند. میدانیم که خط و سطح و حجم در
فلسفه ، از انواع مقوله عرضی "
کم " (کمیت) هستند؛ اما نه از گونه کمیت منفصل ـ که مختص
اعداد است و "تعداد" نامیده میشود ـ بلکه این سه از جنس کمیت متصل ـ که مقدار نامیده می شود ـ شمرده می شوند؛ زیرا میان اجزای آنها اتصال برقرار است؛ بر خلاف عدد طبیعی که میان اجزاء آن، انفصال حکم فرماست نه اتصال. بنابراین به طور کلیاید گفت اجزای مقداری در کمیت های متصل (خط و سطح و حجم) یافت میشوند ولذا ترکیب از اجزای مقداری نیز مختص کمیت های متصل است نه منفصل. البته خط در فلسفه، تقریبا سازنده دو نوع دیگر کمیت متصل (سطح و حجم) نیز هست ولذا با روشن شدن
وضعیت آن،
وضعیت مقادیر دیگر (کمیات متصل) نیز معلوم میشود.
هر مرکبی یا از اجزای خارجی تشکیل می شود یا از اجزای عقلی و یا از اجزای وهمی: اجزای خارجی اجزایی هستند که در خارج، دارای
وجود و هویت جدا و منحازی هستند. اجزای عقلی یا ذهنی، اجزایی هستند که تنها در ذهن از یکدیگر منحاز و متمایزند نه در خارج؛ اجزای وهمی، بوسیله قوه وهم در ذهن پدید میآیند ولی در خارج از یکدیگر منحاز نبوده، عقل نیز به تنهایی (بدون وهم) قادر به تشخیص آنها از یکدیگر نیست.
کمیات (چه منفصل و چه متصل) از آن جهت که دارای
جنس و
فصل هستند، مرکب خارجی و دارای اجزای خارجی محسوب نمی شوند. بلکه اجسام مرکبات خارجی هستند و اعراض
جسم ، بسائط خارجی هستند؛ زیرا جنس و فصل اعراض، با لحاظ لابشرطی در عقل پدید می آید نه از ماده و صورت خارجی. پس جنس و فصل اعراض با یکدیگر متحدند که البته این نحو از اتحاد با اتحاد جنس و فصل مرکبات خارجی متفاوت است؛ زیرا در مرکبات خارجی، جنس و فصل همان
ماده و صورت خارجی هستند که هر یک دارای وجودی مختص خود هستند ولی جنس و فصل اعراض در خارج چنین نیستند.
لذا اگر در کمیات، اجزایی خارجی در نظر گرفته شود، این اجزاء جنس و فصل آنها نخواهند بود.
اما اجزای مقداری، اجزایی خارجی نیستند؛ زیرا در صورتی که اجزای خارجی باشند، باید تمایز و تعدد آنها واقعی و خارجی باشد که در این فرض، هر جزء مقداری باید وجود جدایی مختص خود داشته باشد؛ در حالی فرض بر این است که اجزای مقداری، یک حقیقت
واحد به نام خط (یا سطح یا حجم) را ـ که از اتحاد و اتصال حقیقی برخوردار است ـ تشکیل میدهند و لذا نمیتوانند وجود مختص خود داشته باشند. چه اینکه اگر پارهخطهای مزبور، در خارج دارای وجودهای مختص خود بودند، دیگر خطی در خارج وجود نداشت و تنها با چند پارهخط روبرو بودیم.
پس باید گفت در واقع، این
ذهن ماست که با قوه تحلیل عقلانی و به کمک نیرویی به نام "
وهم "، پارهخطهای درون خط را از یکدیگر جدا می-کند و بصورت متمایز در می آورد. لذاست که فیلسوفان می گویند اجزاء مقداری اجزاء بالقوه هستند نه بالفعل.
یعنی متن واقعیت مقادیر در
عالم خارج، چنین استعدادی را دارد که این اجزاء را از یکدیگر جدا کند و در نظر گیرد.
اما هرچند اجزای مقداری بالقوه و عقلیاند اما بطلان محض و معدوم صرف نیستند؛ بلکه عقل به کمک وهم در خود آن
موجود خارجی، اجزائی میبیند و آن را به آن اجزاء تحلیل میکند (لذا گاهی این نوع ترکیب را ترکیب از اجزاء وهمی مینامند)
و اگر این اجزاء،
معدوم محض بودند چنین کاری از سوی عقل ممکن نبود.
بدین ترتیب روشن میشود که ترکیب از اجزای مقداری، ترکیبی عقلی و ذهنی و به تعبیر بهتر، ترکیبی وهمی است؛ چون اجزاء آن در واقعیت، دارای وجودهای جداگانهای نیستند و همه در ضمن همان وجود متصل
واحد (خط) موجودند. زیرا میدانیم
[۴] که ترکیب ذهنی آن است که اجزاء ترکیب، دارای تمایز و کثرت خارجی نبوده، بلکه تنها در ذهن و عقل از یکدیگر متمایز باشند؛ یعنی اجزاء، در عالم واقع، یک چیز بیشتر نیستند و این ذهن و
عقل انسان است که با نیروی تحلیل خود و با استفاده از وهم، در آن شیء
واحد اجزائی میبیند.
وحدتی که میان اجزاء یک کمیت متصل (همان اتصال کمیات متصل مانند خط و سطح) وجود دارد،
وحدت اتصالی نام دارد که از جمله
وحدتهای حقیقی محسوب میگردد.
از آنجا که هر
وحدت حقیقی با وجود مساوق است، هر
وحدت حقیقی دارای یک
موضوع حقیقی است که مشخصه آن، برخورداری از یک
وجود حقیقی است. از این رو،
واحد بالاتصال نیز باید دارای
موضوع واحدی باشد (
واحد بالموضوع باشد) و چون
موضوع واحد "اتصال"، جسم است، باید هر اتصال حقیقی، در یک
جسم ـ که دارای وجود حقیقی مختص به خود است ـ باشد و چون وجود جسم به صورت آن است، نباید جسمی که
موضوع اتصال حقیقی است، دارای صور مختلفی در عرض هم باشد؛ وگرنه آن جسم، با صورتهای مختلف خود، دارای چند وجود خواهد بود و لذا چند جسم محسوب می شود نه یک جسم که بتواند
موضوع واحدی برای اتصال حقیقی محسوب شود. از این رو، نمی توان یک
وحدت اتصالی، میان اجسام مختلف (از یک نوع ـ مانند چند چوب مختلف _ یا از چند نوع ـ مانند
چوب و
آهن ) یافت؛ زیرا اجسام مختلف دارای صورتهای مختلف (صورتهای مختلف بالنوع ـ مانند صورتهای چوب و آهن ـ یا صورتهای مختلف بالعدد ـ مانند صورتهای چند چوب) هستند؛ بلکه اینگونه مرکبها، باید دارای اجزاء متشابهی باشند که وجود بالقوه دارند. زیرا هرچه دارای
وحدت بالفعل است کثرتش بالقوه است ولذا اعتقاد به اینکه اجزاء یک اتصال جسمانی، ممکن است دارای صورتهای بالفعل مختلفی باشند، از دیدگاههای نادرست است.
بدین ترتیب،
وحدت اتصالی در اجسامی وجود دارد که به صورت عادی در
طبیعت (
جهان مادی ) موجودند و هنوز قطع نشده-اند. زیرا در چنین اجسامی است که صورت
واحدی وجود دارد و بقیه اجسامی که در اثر ترکیب صناعی (توسط انسان یا هر موجود دیگری) پدید آمدهاند (مانند صندلی و خانه)، دارای چند صورت مختلفند ولذا در کل مرکب، دارای
وحدت اتصالی نیست. البته پس از قطع شدن، در درون هریک از اجزای باقیمانده،
وحدت اتصالی (اتصال) وجود دارد نه در میان مجموع اجزای باقیمانده در کنار یکدیگر. همچنین اگر پس از قطع و انفصال اجزاء، آن اجزاء دوباره به یکدیگر منضم و چسبانده شوند،
وحدت اتصالی رخ نمیدهد و تنها در درون هریک از اجزاء اتصال وجود خواهد داشت.
حال که معلوم شد
خط در عالم واقع دارای اتصال حقیقی است و دارای جهت
وحدت حقیقی است
باید گفت که ترکیب یادشده، ترکیبی حقیقی و اتحادی است نه اعتباری و انضمامی. اینکه ترکیب از اجزای مقداری (مانند ترکیب یک خط از پارهخطهای بالقوه در درون آن) ترکیبی حقیقی است، به همین دلیل است که چنین ترکیبی مشتمل بر
وحدت اتصالی است و
وحدت اتصالی از انواع
وحدت حقیقی محسوب می-شود و ترکیب حقیقی تنها در میان اجزایی که دارای
وحدت حقیقی باشند، وجود دارد.
بدین ترتیب، ترکیب یک خط از پاره خطهای مختلف و بطور کلی هرگونه ترکیب از اجزای مقداری، ترکیب حقیقی عقلی است؛ ترکیب حقیقی عقلی یا ذهنی، با «ترکیب اتحادی» یکی است ولذا ترکیب از اجزای مقداری، ترکیبی اتحادی است.
هر جسمی ـ از آنجا که مشتمل بر کمیت متصل هست ـ از اجزاء نامتناهی تشکیل شده و قابل انقسام به اجزاء نامتناهی است؛
اما جسم در خارج به تبع کمیت متصل خود، واقعا دارای اتصال جسمانی است و اتصال جسمانی، در همان حال اتصال، تنها در وهم است که به اجزاء خود تقسیم می شود؛ پس جسم متصل، دارای اجزاء بالفعل نیست و تنها در قوای ادراکی، چنین اجزائی برای آن پدید می آید.
بدین ترتیب، اجزاء
جسم متصل به تبع کمیت متصلش، اجزاء بالقوه هستند نه بالفعل.
بنابراین باید گفت که اجزاء مقداری خط در واقع یک چیزند و تعدد و تمایزی ندارند ولذاست که بالقوه محسوب می شوند.
امام خمینی بحث از جسم، هیولی و صورت را از مسائل
علم الهی و مابعدالطبیعی میداند و معتقد است حکما اتفاقنظر دارند
جسم در ذات خود متصل
واحد است و تا بینهایت قابل قسمت است، اما در بساطت و ترکیب جسم، اختلافنظر دارند. رواقیان به بساطت جسم اعتقاد دارند؛ یعنی جوهر متصل را به اعتبار ذات، جسم و به اعتبار پذیرفتن صورت نوعیه، هیولی میدانند، اما مشائیان جسم را از صورت و ماده مرکب میدانند؛ یعنی چهار چیز قائلاند: جوهر متصل که همان صورت جسمیه است، جوهری که محل صورت جسمیه است، یعنی
هیولی؛ جوهری که از ماده و صورت مرکب است یعنی جسم. و جوهری که منشا آثار است یعنی
صورت نوعیه.
به اعتقاد ایشان فلاسفه مشاء جسم را ترکیب یافته از ماده و صورت میدانند و در مقام اثبات هیولی، براهینی از جمله برهان فصل و وصل و برهان قوه و فعل اقامه کردهاند.
شیخ اشراق این دیدگاه مشاء را درباره اثبات هیولی قبول ندارد. امام خمینی جسم را مرکب از ماده و صورت میداند و خاطرنشان میکند میان مشائیها و اشراقیها درباره وجود هیولی، اختلاف است، مشائیها به قوهای که آن را مبدا صور نوعیه میدانند قائلاند وتبدلات صور نوعیه را مراحل ترقیات آن میدانند، اما اشراقیها به چیزی غیر از صورت جسمیه قائل نیستند. امام خمینی بر خلاف اشراقیون، هیولی را بهعنوان جزء بالقوه اجزای جسم پذیرفته است.
به باور امام خمینی برخی متکلمان معتقدند جسم از ذوات
اوضاع ملتئم تشکیل شده که این ذوات محدودند و میان اجزای متناهی جسم اتصالی نیست. ایشان بحث جزء لایتجزی را به دنبال بحث در هویت جسم میداند که متکلمان به آن قائل شدهاند بنا بر نظر امام خمینی از لوازم اعتقاد به
جز لایتجزی، انکار هیولی در جسم است که در این صورت جسم نباید قابل ابعاد وجودی سهگانه باشد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ترکیب از اجزای مقداری». • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.