ترجمه قرآن به فارسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ترجمه قرآن به فارسی، آغاز ترجمه قرآن به
فارسی ، گذشته از ارزش و اهمیت
دینی آن، از جنبه
ادبی و
تاریخی شایان توجه بسیار است .
در
تاریخ ترجمه
عربی به فارسی، هیچ ترجمهای را نمیتوان قاطعانه کهن تر از
ترجمه قرآن کریم دانست، و شیوههایی که از همان آغازِ ترجمه قرآن به فارسی پیگرفته شد، اندکاندک سنّت و مکتبی پدید آورد که گسترشی شگفت و پایدار داشت.
ایرانیان به واسطه ترجمههای فارسی قرآن آشنایی گستردهای با پیام الاهی آن یافتند و بسیاری از واژههای دینی و حِکْمی فارسی نیز با بروز در این ترجمهها از زوال و فراموشی در امان ماند.
با اینحال، این واقعیت را نباید نادیده گرفت که ترجمههای فارسی قرآن بر ساختار دستوری
زبان فارسی اثر ناخوشایندی نهادند؛ شیوه ترجمه
لفظ به لفظ، که نخستین و رایج ترین شیوه در این ترجمهها بود، باعث شد که بسیاری از مترجمان عبارات فارسی خود را در قالب جملات عربی درآورند.بسیاری از خوانندگان آن آثار به همان ساختارهای نامأنوس با زبان فارسی خوگرفتند و آنها را فارسی انگاشتند.
این شیوه به ترجمههای غیرقرآنی هم راهیافت و بهصورت پدیده زبانشناختی شگفتی در آمد که جلوه آن بهکار رفتن انبوهی از
واژه ها،
اصطلاحات ، ترکیبات و جملات عربی و گرتهبرداری گسترده از زبان عربی در زبان فارسی بود.
لازمه استقبال ایرانیان از
سپاه مسلمانان و اقبال آنان به اسلام آن بود که پیام آسمانی قرآن را دریافته باشند، و تنها راه ممکنِ این امر آن بود که قرآن را برایشان ترجمه کرده باشند؛ چنانکه در
روایات نیز به این واقعیت اشاره شده است.
داستان مشهور ترجمه
سوره فاتحه به قلم
سلمان فارسی و تأیید این کار از جانب
پیامبراکرم ،
اگرچه قابل نقد است، نشان از گرایش عموم ایرانیان به ترجمه دارد.
فتوا ی معروف
ابوحنیفه (متوفی ۱۵۰) دایر بر
جایز بودن
نماز خواندن به زبان فارسی
نیز نرشخی
آن را، لااقل برای
بخارا ، تأیید کرده ــ جای تردید ندارد.
بنابراین، پذیرفتنی است که پیش از ترجمههای کامل و رسمی قرآن، ترجمه گونههایی پراکنده و غیررسمی از بخشبخش قرآن در میان ایرانیان رواج داشته است، اما گویی کسی را یارای آن نبوده که این آثار را در کتابی برنگارد یا در کتابی بر همگان عرضه کند.
بیمناکی
منصوربن نوح سامانی (حک: ۳۵۰ـ۳۶۶) از دست زدن به ترجمه قرآن و اقدام به کسب تأیید همه
فقیه ان بزرگ
خراسان از جانب او، وجود هرگونه ترجمهرسمی قرآن را پیشاز عهد منصورسامانی نفی میکند.
با این وصف، نخستین ترجمه فارسی قرآن را باید ترجمه موجود در کتاب سترگی دانست که به غلط ترجمه
تفسیر طبری خوانده میشود و بهتر است که آن را «
ترجمه و تفسیر رسمی » بنامیم، نه ترجمههای موجود در کتابهایی چون
قرآن قدس و نظایر آن.
امیر سامانی که عامه مردم را از فهم کتاب
خداوند عاجز میدید، در صدد ترجمه آن برآمد و چون این کار هنوز رسمیت و
مشروعیت نیافته بود و بیم آن میرفت که خشم عالمان
دین را برانگیزد، برای انجام آن از علمای
ماوراءالنهر استفتا کرد، و بدین ترتیب پایه «ترجمه و تفسیر رسمی» قرآن نهاده شد.
واژهگزینی مترجمان
بخارا در ترجمه تفسیر طبری و شیوه ترجمه آنان
با آنکه آشکارا مغایر دستورزبان فارسی است، فراگیر شد و ترجمه رسمی
سامانیان الگوی مترجمانی شد که طی ده
قرن پس از آن به ترجمه دست یازیدند.انبوه عظیمی از ترجمههای قرآن تحتتأثیر مستقیم آن کتاب واقع شدند و حتی ترجمههای نمونهای چون ترجمه
ابوالفتوح رازی ، با همه استقلالشان، از آن بینیاز نبودند.مقایسه دقیق میان ترجمه تفسیر طبری و دو کتابی که با عنوانهای
سوره مائده از قرآنی
کوفی با ترجمه استوار فارسی و ترجمهای قدیم از قرآن کریم به چاپ رسیدهاند، آشکار میسازد که ترجمههای قرآنی این دو اثر، همان ترجمه رسمی است.
ترجمههای قرآنی کتاب معروف به قرآن شماره ۴ چنان شباهتی با ترجمه رسمی دارد که بسیاری از کلمات و ریخت جملاتشان یکسان است.
ازاین رو، به نظر میرسد مترجم قرآن شماره ۴ حدود دو قرن پس از تألیف ترجمه و تفسیر رسمی، این کتاب را پیش چشم نهاده و از آن رونویسی کرده است؛
این اصلاحات آنقدر هست که بتوان کتاب را، نه نسخهای از ترجمه و تفسیر رسمی، بلکه کتابی تقریباً مستقل پنداشت.ترجمههای قرآنی کتاب قرآن شماره ۴ چندان استوار و کهنه مینماید که
احمدعلی رجایی آن را اثری مستقل پنداشته و بعید ندانسته است که یکی از مترجمان ترجمه و تفسیر رسمی آن را پرداخته باشد.
ترجمههای قرآن شماره ۴ غالباً با نسخه بدلهای ترجمه تفسیر طبری شباهت دارد و همین امر دلیل قاطعی بر تحریف متن ترجمه تفسیر طبری و اصالت نسخه بدلهای آن است.
کتاب پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی در قرن اوّل
هجری : ترجمهای آهنگین از دو جزو قرآن مجید ترجمهای شگفت است.مترجم دریافته بوده که فراسوی کلمات و معانی آنها،
آیات الاهی را توازنی رمزآمیز و ایقاعی سحرانگیز فراگرفته است.ازاین رو، گویی از ترجمه دقیق و معادلگذاری موازی دست کشیده تا آن توازن و ایقاع را به احساس و روان خواننده منتقل سازد.حاصل این کوشش، نثر نسبتاً موزونی است که گاه به شعر هجایی شبیه میگردد.نوع کلمات عربی در این ترجمه و شیوه بهکار بردن آنها آشکار میسازد که متن حدود قرن پنجم نگاشته شده است و میتوان آن را عالی ترین نمونه ترجمه آزاد از
قرآن کریم دانست.
تفسیر قرآن پاک ، متعلق به اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم،
و بخشی از
تفسیری کهن ، متعلق به قرن پنجم ( بخشی از تفسیری کهن، یادداشت مینوی، ص ۱۰، که این ترجمه را متعلق به قبل از قرن چهارم میداند)
که ترجمه متأخرتر دیگری را نیز شامل است، همه از خراسان برخاستهاند.
نثر فارسی قسمتهای غیرترجمهای در کتابِ نخست بسیار دلانگیز و در کتاب دوم غالباً تابع نحو عربی است، اما شیوه ترجمههای قرآنی در هر دو کتاب، یا هر سه ترجمه، سراسر با شیوه و
واژگان ترجمه و تفسیر رسمی منطبق است: واژهها کهن و نزدیک به ۹۵% آنها فارسی است.
لهجه خراسانی در آنها آشکار، و همه جا ساختار عبارات عیناً با ساختار آیات منطبق و از قالب
دستورزبان فارسی خارج است.در این دو کتاب، بر خلاف ترجمه و تفسیر رسمی، ترجمه مستقل از تفسیر نیامده و با آن درآمیخته است.
تفسیر قرآن مجید ، نسخه
کیمبریج ، که بین قرنهای چهارم و پنجم تدوین شده و تنها نیمهدوم آن
باقی مانده است، یکی از دلانگیزترین آثار نثر فارسی است.عبارات دستوری و واژگان کهن و گاه نایاب، این کتاب را گنجینهای تقریباً همسنگ ترجمه و تفسیر رسمی ساخته است.مترجمِ ناشناس این اثر، با آنکه شیوه مزجی داشته و میتوانسته آزادانهتر عمل کند، در ترجمه آیات از ترجمه رسمی پیروی کرده است.میتوان ترجمههای آن را از درون تفاسیر بیرون کشید و بیآنکه ترتیب آن مشوّش شود، عیناً زیر آیات نهاد.با اینهمه، در بخشهای تفسیری این کتاب جملههایی که از قواعد
نحو عربی خارج شده و تابع قواعد دستور فارسی باشند نیز بسیار و نسبت به ترجمه و تفسیر رسمی بیشتر است.واژگان کتاب هم پیوسته با واژگان ترجمه تفسیر طبری مشابه است و هیچگاه «
خدا ،
فرشته ،
دیو ،
پری ،
رستاخیز ،
دوزخ ،
پادافره ،
خستو ،
جادو » و نظایر آنها جایی به معادلهای عربی ندادهاند و برخی شیوههای کهن در آن فراوان است.با اینحال، استقلال و هنرمندی مترجم را نمیتوان انکار کرد.
با کتاب تفسیر بر عشری از قرآن مجید، متعلق به قرن پنجم، تحولی خجسته پدیدار میشود.بهطور کلی، ساختارهای نحوی در این کتاب، نسبت به بسیاری از آثار مشابه، به سبک مقبول فارسی نزدیکتر است و رواننویسی و پرهیز از پیچیدگی و پیروی از نحو فارسی قاعده عمومی کتاب است.با اینهمه، مانند کتابهای پیشین، نویسنده ــ بیشتر در قطعات کوتاه ــ در تاروپود ساختارهای عربی گرفتار میآید و جملاتی نامأنوس برای فارسیزبانان، عرضه میکند.قسمتهای ترجمهای این کتاب نیز از همه کتابهای قدیم تر، به فارسی دستوری نزدیکتر است و حتی مترجم گاه جسارت کرده، از چارچوب لغوی ـ نحوی
آیه بیرون آمده و جملاتی به فارسی درست نوشته است؛ اگرچه هنوز هم ترجمه
آیات عموماً در قالب ترجمههای کتاب ترجمه تفسیر طبری، و واژگان و نحوه گزینش آنها مانند همان کتاب است.
تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم ، اثر شهفور (شاهفور) بن طاهر اسفراینی، از زیباترین آثار تفسیری فارسی و دومین ترجمه تاریخداری
است که میشناسیم.این کتاب از نظر ساختار، واژگان، و دو گانگی نثر در ترجمه و
تفسیر به کتابهای معاصر خود شباهت بسیار دارد.مصححان تاجالتراجم،
بر اساس سخنان اسفراینی در مقدمه خویش، تاجالتراجم را نقطه عطفی در تاریخ ترجمههای قرآنی دانسته و سایر ترجمههای معاصرش را متأثر از آن شمردهاند.سخنان اسفراینی در باره علت ترجمه قرآن به فارسی در قرن پنجم، مانند مقدمه ترجمه و تفسیر رسمی سخت گرانبهاست و ما را از چگونگی آگاهی و گرایش مردم به فارسی یا عربی آگاه میسازد.وی، پس از بیان وجوب ترجمه، به این واقعیت اشاره میکند که مترجمان پیشین کوشیدهاند برای هر واژه قرآنی معادلی واحد بیابند و بدینسان دایره معنایی واژه را محدود کردهاند.همچنین با جستجوی معنای ظاهری کلمه از تفاسیر غفلت ورزیدهاند.
این گفتار نشان میدهد که دغدغه مؤلف، پیش از هرچیز، معنی بوده و بخصوص بر فهم
مذهب خود از کلمه تأکید داشته تا برای «مذاهب اهل
الحاد » نصرتی نباشد.
در واقع، او از عبارات ناهنجار و گاه نامفهوم ترجمههای تحتاللفظی آزرده نیست.او خود نیز در دایره همان سنّتی عمل کرده که ترجمه رسمی حدود صد
سال پیشتر پیریخته بود که احتمالاً بر او مقدّم است، فارسی تر نیست.
اما در ترجمههای غیرقرآنی آزادانه عمل کرده و مانند نسخه کیمبریج جملههای فارسی تری تدارک دیده است.
از نظر واژگان، همچون دیگر کتابهای یاد شده، در ترجمههای قرآنی واژههای فارسی بیشتر است و در نثر عمومی کتاب، کلمههای عربی اندکاندک کثرت یافتهاند.
اگر این واقعیت را ملاک قرار دهیم که در نخستین ترجمههای قرآنی تقریباً ۹۵% واژهها فارسیاند، اما ساختار عبارات کاملاً عربی است و به مرور زمان این وضع تغییر کرده و واژهها بتدریج عربی شده و ساختار بیشتر به فارسی گراییده است، باید نسخه کیمبریج را متعلق به آغاز قرن پنجم و اثر
اسفراینی را متعلق به اواسط آن دانست.
با این ترتیب، باید پذیرفت که اسفراینی از نسخه کیمبریج بیبهره نبوده است؛.
ترجمه قرآن قدس ، کار مترجمی ناشناس، ترجمهای بسیار کهن از قرآن است.نسخه برجای مانده این ترجمه مشتمل است بر ترجمه آیه ۲۱۴
سوره بقره تا آیه ۱۹
سوره لیل ، از
سوره نوح به بعد نیز فرسودگی و افتادگیهایی دارد.
رواقی این ترجمه را یکی از کهن ترین ترجمههای قرآن به زبان فارسی خوانده و واژههای بهکار رفته در آن و صورتهای صرفی آن را به زبان
فارسیمیانه نزدیکتر دانسته است تا به زبان یا گونههای شناختهشده
فارسیکهن در قرن سوم یا چهارم.
ژیلبر لازار بر این نظر است که کاربرد صورت ادات فعلی «می» و حرف اضافه «در» بهجای «همی» و «اندر» در این متن، بهرغم دیگر نشانههای کهنگی، دلالت بر این دارد که این متن از قرن پنجم قدیم تر نیست و ترجیحاً به نیمه دوم این قرن تعلق دارد.در هر حال، با توجه به قراین زبانی، این متن متعلق به گویش
سیستانی از گونه
بلوچی یا منطقهای نزدیک به
سیستان است.
ترجمه قرآن موزه پارس متعلق به قرن پنجم است.این ترجمه ــ که بخشی از آن، از
سوره مریم تا پایان کتاب، باقی مانده است ــ ترجمه خالص قرآن است و هیچگونه تفسیری همراه ندارد، و تقلید آشکاری از ترجمه رسمی است؛ زیرا بسیاری از ترجمههای آن منطبق بر ترجمه رسمی است و حتی گاه شرحهای مختصری که برای برخی واژهها آمده، در هر دو
کتاب تکرار شده است.با اینهمه، مترجم قرآن پارس در بسیاری از جاها از ترجمه رسمی عدول کرده و به ذوق و سلیقه خود، یا بر اساس تفاسیری دیگر، عباراتی تازه و گاه روشنتر پرداخته است.مترجم گاه عین عبارات ترجمه رسمی را آورده و فقط کلمهای را که در آن غلط بوده یا او نمیپسندیده، تغییر داده و گویی در صدد اصلاح ترجمه رسمی بوده است.بدینسان، مترجم
قرآن پارس این امکان را فراهم آورده که برخی از اغلاط ترجمه رسمی را اصلاح کنیم(مثلاًاصلاح«واکردند»به«فادواکردند»درترجمهعبارت«فاختلفالاحزاب»
).
ترجمه قرآن موزه پارس، که برخاسته از خراسان است، از نظر شیوه و واژگان و نحوه تقلید از ترجمه رسمی کاملاً مشابه قرآن شماره ۴ است.
در
ترجمه و تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری ، کثرت یافتن واژههای عربی و گرایش ساختار جملات به دستور زبان فارسی را مشاهده میکنیم، اما آنچه مانند ترجمههای بسیار دیگر سخت جلبنظر میکند، آن است که در لابلای قطعات روان و درست فارسیوانبوه کلمات نورسیده عربی ناگهان بهعباراتی برمیخوریم که نه از دستور فارسی پیروی میکند و نه دارای واژههای عربیاند.اینگونه عبارات ترجمه آیات الاهیاند که به سنّت کهن و به تقلید از ترجمه و تفسیر رسمی به فارسی برگردانده شدهاند.
ابوبکر گاه در ترجمه کلمهای معین از قرآن کریم واژهای کهن را از ترجمه رسمی وام گرفته و بهکار برده است، حال آنکه آن کلمه هرگز در جاهای دیگر کتاب او بهکار نیامده و احتمالاً در زبان مردم عصر او هم مأنوس نبوده است.
از تفسیر بزرگ ابوبکر نیشابوری، نخست
تلخیص گونهای به نام ترجمه و قصههای قرآن در ۱۳۳۸ش بهچاپ رسید و سپس بار دیگر قصههای قرآن از آن تفسیر استخراج و به نام
قصص قرآن در ۱۳۴۸ ش منتشر شد.آن تلخیصگونه کهنهتر است و به اصل نزدیکتر، حال آنکه خود تفسیر سخت دستکاری شده است
و تفسیر سورآبادی.
تفسیر شُنقُشی ، که به نام گزارهای از بخشی از قرآن کریم چاپ شده، دنباله تحول آهسته کتابهای پیشین است: نثر عمومی فارسی تر است، اما واژههای عربی به حدود دوازده درصد میرسد و به همین دلیل آن را متعلق به اواخر قرن ششم میدانیم.ترجمههای قرآنی آن کاملاً به شیوه ترجمه رسمی است و ترجمه برخی آیات گویی عیناً از آن کتاب گرفته شده، جز اینکه برخی واژهها را اصلاح کرده یا برحسب برداشت خود تغییر داده است.این کتاب مهم که از خراسان برخاسته، گویشی شبیه به همه کتابهای گذشته دارد.
کشفالاسرار و عدهالابرار رشیدالدین میبدی (متوفی اوایل قرن ششم)، یکی از مهمترین و دلنشین ترین ترجمهها و تفسیرهای فارسی است.
این کتاب در سه سطح یا به اصطلاح مؤلف در سه نوبت نوشته شده و میتوان حالات روانی مؤلف را هنگام ترجمه یا نگارش در سه فضای متفاوت بررسی و مقایسه کرد.
این اثر را از جهاتی میتوان اوج تحول ترجمه بهشمار آورد
و از قرن ششم به بعد تنها
تفسیر ابوالفتوح رازی را میتوان همسنگ آن پنداشت.
روضالجنان و روحالجنان ، مشهور به تفسیر ابوالفتوح رازی، که طی دهههای دوم و سوم قرن ششم تدوین شده، یکی از بزرگترین منابع تفسیری
شیعیان بهشمار میآید و شیوه قسمتهای ترجمهای آن بسیار پسندیده است، چندانکه ابوالفتوح را در این زمینه میتوان زبردستترین مترجم زمان خود دانست.
تفسیر بصائر یمینی ، اثر
معینالدین محمدبن محمود نیشابوری ، متعلق به اواخر قرن ششم و دنباله تحول ترجمه است.نثر کتاب با دستور زبان فارسی انطباق بیشتر یافته، هر چند گاه تأثیر نحو عربی در ریخت جملات آشکار است.ساختار جملات در قسمتهای ترجمهای به هیچوجه با نثر عمومی کتاب هماهنگ نیست و مترجم از همان سنّت سیصدساله در ترجمه پیروی کرده است، اما گاه که ترتیب را در ترجمه رسمی نامربوط دیده، کوشیده است تا حد ممکن جمله را گویاتر سازد.
کلمات کهن فارسی نیز که در نثر عمومی کتاب به کلی غایباند، در قسمتهای ترجمهای بروز مییابند.
با مقایسه کتاب بصائر با ترجمه تفسیر طبری و تفسیر سورآبادیمیتوان نتیجه گرفت که معینالدین این دو کتاب را پیشِ رو داشته و اثر خود را بر اساس آنها تألیف کرده است.
ترجمه قرآن: نسخه مورخ ۵۵۶ هجری، که از
ری برخاسته، از روی کتاب کهنهتری
استنساخ شده است،
اما ساخت جملات و نوع واژگان با ترجمه رسمی شباهت فراوان دارد.آنجا هم که ترجمهها به ترجمه رسمی شبیه نیستند، با ترجمههای تفسیر کیمبریج مشابهاند
جِلاءالاذهان و جَلاءالاحزان، مشهور به
تفسیر گازرو متعلق به قرن هشتم، تلخیصی ستودنی از تفسیر ابوالفتوح رازی است.خود گازر نیز گاه در ترجمهها تصرف کرده و آنها را به فارسی نزدیکتر ساخته است و میتوان گفت که از قرن چهارم تا هشتم، او در شمار معدود کسانی است که بخشی از آیات الاهی را به فارسی روان ــ نه به صورت معادلیابی و با حفظ ساختار عربی ــ ترجمه کرده است.
مواهب علیه اثر
حسین کاشفی سبزواری ، متعلق به قرن نهم، هرچند به پای تفاسیر بزرگ فارسی نمیرسد، از روحیه محققانه مؤلف نشان دارد و برخلاف بسیاری از آثار آن سدهها، از استقلال نسبی برخوردار است.مؤلف منابع فارسی و عربی بسیاری را وارسی کرده و برای نخستینبار در تفسیرنویسی به اشعار فارسی استناد جسته است.
در قسمتهای ترجمهای این اثر، شباهتهایی با ترجمههای کهن هست، اما هیچگاه تقلید در کار نیست.با اینهمه، این تکروی به خلق کاری بدیع نیانجامیده و کاشفی نیز همچنان پیرو سنّت ششصدساله بوده و ترجمههای او تابع نحو عربی است.مواهب علیه با آنکه تفسیری
سنّی است، مایه و پایه دو اثر پربهای
شیعی شده است: ترجمه
الخواص علیبن حسن زوارهای ، که همچنان به صورت
نسخه خطی است، و
منهج الصادقین مولی فتحاللّه کاشانی .
این دو کتاب (هر دو متعلق به قرن دهم)از آن جهت که روایات و
احادیث شیعی را در تفسیر قرآن گرد آوردهاند، کتابهایی ارجمندند، اما از نظر نثر فارسی دچار همان بیماری نثر دوره
صفویاند.با اینهمه، در قسمتهای ترجمهای آنها انبوهی از واژههای فارسی دیده میشود.
از قرن یازدهم، باید به
ترجمه قرآن لاهیجی اشاره کرد که همراه با تفسیری مفصّل در اواسط آن قرن نگاشته شده است.
محمدبن حسن حرّعاملی در شرححال
آقاحسین خوانساری (متوفی ۱۰۹۸)، عالم نامور عصر صفوی ترجمه قرآنی را به او نسبت داده، هر چند
مولی عبداللّه افندی این ادعا رد را کرده است.
از قرن دوازدهم، ترجمه ارزشمند
فتح الرحمن ، اثر
شاهولیاللّه دهلوی (متوفی ۱۱۷۶)، بیگمان دقیق ترین و عالمانهترین ترجمه قرآن در
شبهقاره است.سنّت ترجمه قرآن در آنجا دو قرن پیشتر از دهلوی با ترجمه مخدوم
لطفاللّهبن مخدوم معروف به مخدوم نوح (متوفی ۹۹۸) آغاز شده بود.
تا آنجا که مؤلف مقاله حاضر اطلاع دارد، دهلوی پس از اسفراینی در قرن پنجم، دومین کسی است که انگیزه و شیوه ترجمه خود را توضیح داده است.
برخی از محققان، این ترجمه را در شمار بهترین ترجمههای فارسی قرآن آوردهاند
ترجمه قرآنی منسوب به
آقاجمالالدین خوانساری (متوفی ۱۱۲۵) با نام
تاجالتراجم یا موائدالرحمان و فرمان یزدان فی ترجمه قرآن وجود دارد (چاپ بمبئی، ۱۳۱۰ـ۱۳۱۱/ ۱۸۹۳)
ا ز میان انبوه ترجمههای فارسی قرآن در سده حاضر، ترجمه
مهدی الهیقمشهای ، (چاپ ۱۳۲۰
ش ) را میتوان سرآغاز گرایش به فارسینویسی پنداشت.مترجم که گویی قصد فارسینگاری نداشته و از گذشتگان تقلید کرده است، متأثر از ادبیات و نثر عمومی زمان، گاه عباراتی پرداخته که پسندیدهتر و دلنشین تر از کار گذشتگان است.
ترجمه
ابوالقاسم پاینده از قرآن (چاپ ۱۳۳۶ش)، بویژه از حیث قوّت و زیبایی نثر آن (پاینده، ابوالقاسم) و ترجمه
زینالعابدین رهنما (چاپ ۱۳۴۶ و ۱۳۵۴ش) بویژه از نظر توجه خاص به رعایت دستور زبان فارسی، شایان ذکرند.با ظهور این ترجمهها، شیوه لفظ به لفظ برگرداندن واژههای قرآن متروک شد و کمکم خروج از شیوههای معمول و عدمرعایت دستور زبان، یکی از موارد خردهگیری بر ترجمهها گردید.
در تاریخ ترجمه قرآن به فارسی، دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ ش را باید دوران انفجار ترجمه خواند.نثر ترجمههای این دو دهه نسبتاً متفاوت با گذشته و متنوع است و میان نثر «معیار» و همه فهم و گاه عامیانه تا نثر فاخر کهنگرا و ادیبانه نوسان دارد.
گذشته از سه ترجمه یاد شده، از ترجمههای فارسی قرآن در دوره
معاصر اینها را میتوان نام برد:
روان جاوید ، ترجمه و تفسیر، اثر
میرزامحمد ثقفی تهرانی (چاپ ۱۳۱۳ ش)؛ نُبی، اثر
عبدالحسین آیتی (چاپ تهران ۱۳۲۴ـ۱۳۲۶ ش)؛ ترجمه
محمد کاظم معزی (چاپ ۱۳۳۷ ش) که وجه ممیزه آن از دیگر ترجمههای معاصر آن است ، و به عبارتی نقطه پایانِ شیوه هزارساله ترجمه تحتاللفظی قرآن به فارسی است؛
ترجمه عباس مصباحزاده (چاپ ۱۳۳۷ ش)؛
ترجمه میرزاابوالحسن شعرانی (چاپ ۱۳۳۷ ش)؛
ترجمه بصیرالملک ،
محمدطاهر مستوفی شیبانی کاشانی (چاپ ۱۳۴۴ ش)؛ ترجمه
علینقی فیضالاسلام (چاپ ۱۳۴۶ش)؛ ترجمه
حسین عمادزاده اصفهانی (چاپ ۱۳۴۶ش)؛ ترجمه
حکمت آلآقا (چاپ ۱۳۴۷ ش)؛ قرآن برای همه، اثر
عبدالمجید صادق نوبری (چاپ ۱۳۴۸ ش)؛ ترجمه
سیداسداللّه مصطفوی (چاپ ۱۳۵۵ ش)؛
ترجمه صادق تقوی (چاپ ۱۳۵۸ ش)؛ ترجمه
داریوش شاهین (چاپ ۱۳۵۹ ش)؛ ترجمه
شهرام هدایت (برگردان واژه به واژه قرآن مجید به پارسی، چاپ ۱۳۵۸ـ ۱۳۶۱ ش)؛ ترجمه
عبدالمحمد آیتی (چاپ ۱۳۶۷ ش)؛ ترجمه
ریاضآبادی (چاپ
آکسفورد ۱۳۶۸ ش)؛ خلاصه التفاسیر، اثر
محمود یاسری (چاپ ۱۳۶۱ـ ۱۳۶۹ ش)؛
معانیالقرآن ، ترجمه و تفسیر، اثر
محمدباقر بهبودی (چاپ ۱۳۶۹ش)؛ ترجمه
جلالالدین فارسی (چاپ ۱۳۶۹ ش)؛ ترجمه
محمد خواجوی (چاپ۱۳۶۹ش)؛ ترجمه
ابوالقاسم امامی (چاپ ۱۳۷۰ش)؛
احسنالحدیث ، ترجمه و تفسیر، اثر
سیدعلیاکبر قرشی (چاپ ۱۳۷۱ ش)؛
تفسیر نور ، ترجمه همراه با تفسیر، اثر
مصطفی خرّمدل (چاپ ۱۳۷۱ ش)؛ ترجمه
احمد کاویانپور (چاپ ۱۳۷۲ ش)؛ ترجمه
کاظم پورجوادی (چاپ ۱۳۷۲ ش)؛ ترجمه
سیدجلالالدین مجتبوی (چاپ ۱۳۷۲ ش)؛ ترجمه
ناصر مکارمشیرازی (چاپ ۱۳۷۳ش)؛ ترجمه
محمدمهدی فولادوند (چاپ ۱۳۷۳ ش)؛ ترجمه
بهاءالدین خرمشاهی (چاپ ۱۳۷۴ ش)؛
قرآن آخرین کتاب آسمانی ، اثر
بهروز مفیدی شیرازی (چاپ
لوسآنجلس ۱۳۷۴ ش/ ۱۹۹۵)؛ ترجمه منظوم
امید مجد (چاپ ۱۳۷۶ ش)؛ ترجمه
مسعود انصاری (چاپ ۱۳۷۷ ش).
برای فهرستی از مقالات فارسی در باره ترجمه قرآن کریم و تاریخچه و طبقهبندی
نقد های نوشته شده بر ترجمهها می توان به کتاب تاریخچه نقد ترجمههای فارسی قرآن کریم مراجعه کرد .
________________________________________
(۱) آذرتاش آذرنوش، تاریخ ترجمه از عربی به فارسی: از آغاز تا عصر صفوی، ج ۱: ترجمههای قرآن، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۲) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۳) شهفوربن طاهر اسفراینی، تاجالتراجم فیتفسیر القرآن للاعاجم، چاپ نجیب مایلهروی و علیاکبر الهی خراسانی، ج ۱، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۴) عبداللّهبن عیسیافندی اصفهانی، ریاضالعلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱ـ ۱۴۱۵.
(۵) امیرالدین مهر، نخستین ترجمه فارسی قرآن کریم در شبهقاره، بینات، ترجمه عباس حسن، سال ۱، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۳).
(۶) محمدرضا انصاری، نقد و بررسی ترجمه شاه ولیاللّه دهلوی، ترجمان وحی، سال ۲، ش ۳ (شهریور ۱۳۷۷).
(۷) مسعود انصاری، شکوه و زیبایی در ترجمه قرآن دهلوی، بینات، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۵).
(۸) بخشی از تفسیری کهن، چاپ محمد روشن، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۱ ش.
(۹) پلی میان شعر هجائی و عروضی فارسی در قرون اول هجری: ترجمهای آهنگین از دو جزو قرآن مجید، چاپ
احمدعلی رجایی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳ ش.
(۱۰) ترجمه قرآن، نسخه مورخ ۵۵۶ هجری، بهکوشش محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۱) تفسیر قرآن پاک، قطعهای از تفسیری بینام به فارسی که ظاهراً در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم نوشته شده است، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۴ ش.
(۱۲) تفسیر قرآن مجید، نسخه محفوظ در کتابخانه دانشگاه کمبریج، چاپ جلال متینی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹ ش.
(۱۳) هادی حجت، «تاریخچه نقد ترجمههای فارسی قرآن کریم»، ترجمان وحی، سال ۳، ش ۲ (اسفند ۱۳۷۸ الف).
(۱۴) هادی حجت، «فهرست مقالات فارسی ترجمه قرآن کریم»، ترجمان وحی، سال ۳، ش ۱ (شهریور ۱۳۷۸ ب).
(۱۵) هادی حجت، «طبقهبندی نقدهای نوشته شده بر ترجمههای فارسی قرآن کریم»، ترجمان وحی، سال ۴، ش ۲ (اسفند ۱۳۷۹).
(۱۶) غلامعلی حدادعادل، معرفی ترجمهای از قرآن: به قلم یک هندی پارسیگوی، کیهان اندیشه، ش ۴۰ (بهمن و اسفند ۱۳۷۰).
(۱۷) محمدبن حسن حرّ عاملی، امل الا´مل، چاپ احمد حسینی، قسم ۲، قم ۱۳۶۲ ش.
(۱۸)
احمدعلی رجایی، متنی پارسی از قرن چهارم هجری ؟ : معرفی قرآن خطی مترجم شماره ۴، مشهد: آستان قدس رضوی.
(۱۹) علی رواقی، سبکشناسی ترجمههای قرآن، آینه میراث، سال ۳، ش ۴ (بهار ۱۳۸۰).
(۲۰) محمدحسین روحانی، نوترین گنج در کهنترین گنجینه ' قرآن قدس،.
(۲۱) بینات، سال ۱، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۳).
(۲۲) محمدبن احمد شمسالائمه سرخسی، کتاب المبسوط، قاهره ۱۳۲۴، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۳) محمدحسن فاضلی خوانساری، محقق خوانساری: شرححال و آثار آقاحسینبن جمالالدین محمد خوانساری (۱۰۱۶ـ ۱۰۹۸)، تحقیق و تنظیم جعفر حسینی اشکوری، قم ۱۳۷۸ ش.
(۲۴) قرآن قدس: کهنترین برگردان قرآن به فارسی، پژوهش علی رواقی، تهران: مؤسسه فرهنگی شهید رواقی، ۱۳۶۴ ش.
(۲۵) قرآن مجید با ترجمه فارسی دری (فتحالرحمن)، ترجمه شاهولیاللّه محدث دهلوی، تهران: حزب اسلامی افغانستان، ۱۳۶۳ ش.
(۲۶) ژیلبر لازار، «پرتوی نو بر چگونگی شکلگیری زبان فارسی: ترجمهای از قرآن به پارسی گویشی»، ترجمه احمد سمیعی، مجله زبانشناسی، سال ۴، ش ۱ و ۲ (۱۳۶۶ ش).
(۲۷) جواد محمدی خمک، «گویش سیستانی در ترجمه قرآن قدس»، آینده، سال ۱۸، ش ۱ـ۶ (فروردین ـ شهریور ۱۳۷۱).
(۲۸) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ
بخارا، ترجمه ابونصراحمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۹)ترجمه تفسیر طبری.
(۳۰) بخشی از تفسیری کهن، یاداشت مینوی.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ترجمه قرآن به فارسی »، شماره ۵۰۲۱.