تبری خدا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند با نزول
آیات ابتدایی
سوره توبه بیزاری خود و
مؤمنین را از
مشرکان اعلان کرد، علاوه بر مشرکان از مؤمنینی که با
کفار با
موالات برخورد میکنند نیز برائت جسته است.
خداوند از
مشرکان در
روز دهم
ذیحجه اعلان بیزاری کرده است:
براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین• واذن من الله ورسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بریء من المشرکین ورسوله فان تبتم فهو خیر لکم وان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله وبشر الذین کفروا بعذاب الیم.
(این، اعلام) بیزاری از سوی
خدا و
پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آنها
عهد بستهاید!
و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در
روز حج اکبر (روز
عید قربان) که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر
توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمیتوانید خدا را ناتوان سازید (و از قلمرو قدرتش خارج شوید)! و
کافران را به
مجازات دردناک
بشارت ده!
معاویة بن عمار گفته است: از
امام صادق علیهالسّلام درباره «یوم الحج الاکبر» پرسیدم؟ در پاسخ فرمود: روز عید قربان است.
آیه اول به تمام مشرکان (بت پرستان) اعلام میکند که: هر گونه پیمانی با
مسلمانان داشتهاند، لغو خواهد شد، و میگوید: این اعلام برائت و بیزاری خداوند و پیامبرش از مشرکانی که با آنها عهد بستهاید، میباشد.(براءة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین). در این آیات بار دیگر موضوع الغای پیمانهای مشرکان با تاکید بیشتری عنوان شده است و حتی تاریخ اعلام آن را تعیین میکند و میگوید: این اعلامی است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز
حج اکبر که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند (و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بری ء من المشرکین و رسوله) در
حقیقت خداوند میخواهد با این اعلام عمومی در سرزمین
مکه و آنهم در آن روز بزرگ راههای بهانه جویی
دشمن را ببندد و
زبان بدگویان و
مفسده جویان را قطع کند، تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند. قابل توجه اینکه تعبیر الی الناس، بجای الی المشرکین نشان میدهد که لازم بوده است به همه مردمی که در آن روز در مکه حاضر میشوند این پیام ابلاغ شود تا غیر مشرکان نیز گواه بر این موضوع باشند. سپس روی سخن را به خود مشرکان کرده و از طریق
تشویق و
تهدید برای
هدایت آنها کوشش میکند، نخست میگوید: اگر
توبه کنید و به سوی خدا باز گردید و
دست از
آئین بت پرستی بردارید به نفع شما است (فان تبتم فهو خیر لکم). یعنی قبول آئین
توحید به نفع شما و
جامعه شما و
دنیا و
آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانیهایتان در پرتو آن، سامان مییابد، نه اینکه سودی برای خدا و پیامبر در بر داشته باشد. بعد به مخالفان متعصب و
لجوج هشدار میدهد که، اگر از این فرمان که ضامن
سعادت خودتان است سرپیچی کنید بدانید هرگز نمیتوانید خداوند را ناتوان سازید و از قلمرو
قدرت او بیرون روید (و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله).
تبری
خدا از
مؤمنین در صورت موالات با
کفار بجای موالات با مؤمنین است:
لایتخذ المؤمنون الکـفرین اولیآء من دون المؤمنین ومن یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء...
افراد با
ایمان نباید به جای
مؤمنان،
کافران را
دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهای با خدا ندارد... .
بنابر یک قول، «فلیس من الله فی شیء» یعنی خداوند از او بیزار است.
مقام
آیات مقام تعرض حال
اهل کتاب و
مشرکین، و تعریض برایشان است، در نتیجه مراد از
کافرین در این آیات نیز اعم از اهل کتاب و مشرکین است، و اگر از دوستی و اختلاط روحی با کفار نهی میکند، از دو
طایفه نهی میکند، و اگر مراد از کفار تنها مشرکین باشند، باید گفت آیات متعرض حال آنان است، و مردم را
دعوت میکند به اینکه مشرکین را رها نموده به حزب خدا متصل شوند، و خدا را دوست بدارند، و
رسول او را اطاعت کنند.
لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین، کلمه اولیا جمع کلمه ولی است، که از ماده
ولایت است، و ولایت در اصل به معنای
مالکیت تدبیر امر است، مثلا ولی
صغیر یا
مجنون یا
سفیه، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد، که خود آنان مالک اموال خویشند، ولی تدبیر امر اموالشان به دست ولیشان است. این معنای اصلی کلمه ولایت است، ولی در مورد حب نیز استعمال شده، و به تدریج استعمالش زیاد شد، در نتیجه اگر ما کفار را اولیای خود بگیریم خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کرده
ایم، امتزاج روحی هم ما را میکشاند به اینکه رام آنان شویم، و از
اخلاق و سایر شؤون حیاتی آنان متاثر گردیم، (زیرا که
نفس انسانی خو پذیر است)، و آنان میتوانند در اخلاق و رفتار ما
دست بیندازند دلیل بر این معنا آیه مورد بحث است، که جمله من دون المؤمنین، را قید نهی قرار داده، و میفرماید مؤمنین کفار را اولیای خود نگیرند در حالی که با سایر مؤمنین دوستی نمیورزند، که از این قید به خوبی فهمیده میشود که منظور آیه این است که بفرماید اگر تو
مسلمان اجتماعی و به اصطلاح نوع دوست هستی، باید حداقل
مؤمن و
کافر را به اندازه هم دوست بداری، و اما اینکه کافر را دوست بداری، و زمام امور
جامعه و زندگی جامعه را به او بسپاری و با مؤمنین هیچ ارتباطی و علاقهای نداشته باشی، این بهترین دلیل است که تو با کفار سنخیت داری و از مؤمنین جدا و بریدهای و این صحیح نیست پس زنهار باید از دوستی با کفار اجتناب کنی. بنابراین آوردن این اوصاف برای تفسیر فرمان مؤمنین نباید کافران را اولیای خود بگیرند، و به مؤمنین دیگر اعتنا نکنند، در حقیقت سبب
حکم و علت آن را بیان نموده بفهماند دو
صفت کفر و
ایمان به خاطر تضاد و بینونتی است که بین آن دو هست، قهرا همان بینونت و فاصله و تضاد به دارندگان
صفت کفر با
صفت ایمان نیز سرایت میکند، در نتیجه آن دو را از نظر معارف و
عقائد و اخلاق از هم جدا میکند، دیگر
راه سلوک به سوی خدای تعالی و سایر شؤون حیاتی آن دو یکی نخواهد بود، نتیجه این جدایی هم این میشود که ممکن نیست بین آن دو ولایت و پیوستگی برقرار باشد، چون ولایت موجب اتحاد و امتزاج است، و این دو
صفت که در این دو طایفه وجود دارد موجب
تفرقه و بینونت است، و وقتی یک فرد مؤمن نسبت به کفار ولایت داشته باشد، و این ولایت قوی هم باشد، خود به خود خواص ایمانش و آثار آن فاسد گشته، و به تدریج اصل ایمانش هم تباه میشود. و به همین جهت است که در دنبال آیه مورد بحث اضافه کرد: و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی ء، و سپس اضافه کرد الا ان تتقوا منهم تقاة، در جمله اول فرمود کسی که چنین کند هیچ ارتباطی با حزب خدا ندارد، و در جمله دوم، مورد
تقیه را استثنا کرد، چون تقیه معنایش این است که مؤمن از
ترس کافر اظهار ولایت برای او میکند، و حقیقت ولایت را ندارد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۳۲۶، برگرفته از مقاله «تبری خدا».