تاج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاج، سرپوش، کلاه یا حلقهای زینتی معمولاً از زَر و جواهرنشان که مَلِکان، مَلِکهها، شاهان و مانند آنان در بعض آیینهای رسمی به عنوان نشانه و نمادِ
سلطنت بر سَر میگذارند.
تاج معرّب و دگرگون شدۀ واژۀ فرضی tāgā- در ایرانی باستان است که احتمالاً از ریشۀ هند و اروپایی (teg- s)، به معنی «پوشاندن و دربرگرفتن» مشتق شده است.
با اینکه واژۀ تاج تاکنون در نوشتههای فارسی باستان و میانه ــ در معنی مشهور خود ــ دیده نشده، شاید در فارسی باستان tāga- بوده است.
اصل یا منشأ واژه تاج (ایرانی یا سامی ؟) دانسته نیست. ایرانی شناس نامدار آلمانی، هرن، فقط وامواژه های ag، t «تاج» و agavor، t «تاجْوَر، تاجدار» در ارمنی را ذکر کرده است.
هوبشمان، ایرانی شناس آلمانی دیگر، در تعلیقات خود بر هرن،
تاج را، با عنایت به وامواژه ارمنی مذکور و ¦a g ¦ta ی سُریانی (به همان معنی)، معرّب واژه ایرانی مفروضِ g ¦ta و این را برگرفته از ـ ga ¦ta، واژه مفروض دیگری در فارسی باستان، پنداشته است. گفتنی است که نه
ابومنصور جوالیقی (۴۶۵ـ۵۴۰) نه اَدّی شیر و نه مشکور هیچ کدام واژه تاج را ذکر نکردهاند. به هر تقدیر، تازیان این واژه را گرفته و از ریشه مفروضِ ت ـ و ـ جآن، حتی فعل تَوَّج و مصدر تَتْویج (تاج بر سَرِ کسی گذاشتن) و تَتوُّج (تاج بر سر خود نهادن، تاجدار شدن) و جمع مکسّر تیجان را بر ساختهاند. این واژه سپس به زبانهای آسیایی دیگری راه یافته است، مثلاً به ترکی عثمانی، و زبانهای گروه «
هند و آریایی» (هندی، اردو،
پنجابی، بنگالی، سِندی و جز اینها).
در
زبان عربی نامها، لقبها و صفتهای بسیار با واژۀ تاج ساختـه شده، و در زبانهای هنـد و آریایی ــ مانند اردو ــ نیز این واژه کاربرد بسیار یافته است.
از زمانهای کهن، واژۀ تاج از فارسی وارد زبان عربی شده، چنانکه عرب این واژه را به تیجان و اتواج جمع بسته، و صورتهای تائج و متوَّج (= تاجدار)، تَتویج (= تاج بر سر کسی نهادن) و تَتَوّج (= تاج بر سرگذاشتن) را به کار برده است.
کهنترین سند موجود دربارۀ استفادۀ عرب از واژۀ تاج کتیبۀ نَماره، از امرؤالقیس، فرمانروای لَخمی حیره، مربوط به ۳۲۸م است.
این واژه نزد عرب
شهرت بسیار داشته است و بسیاری از شاعران عرب پیش از
اسلام بدان
اشاره کردهاند. به هر حال، تاج را یکی از کهنترین کلمات فارسی معرب دانستهاند.
احتمالاً آشنایی قدیم عرب با واژۀ تاج از آنجاست که بعضی از فرمانروایان عرب تاجی از سوی شاهنشاه ساسانی بر سر میگذاشتند و حتی برخی از ایشان ملقب به «ذوالتاج» بودهاند. افزون بر این، سکههای ساسانی نیز با تصویر تاج شاهان ساسانی در سراسر شبه جزیرۀ
عربستان رایج بوده است.
نامهای دیگر تاج (یا انواع آن) : اِکْلیل در عربی. اَفْسَر، گَرْزَن، دیهیم و پَساک در فارسی، که امروزه مهجور شدهاند. (برای این نامهای «ادبی» فارسی، منشأ بعض آنها، و مثالهایی از کاربرد آنها در قدیم رجوع کنید به این آدرس
).
بنابر برخی از منابع،
ایرانیان کیومرث را نخستین شاهی دانستهاند که تاج بر سر گذاشته است،
هرچند که در بعضی از گزارشهای متأخر، در اینباره از جمشید نام برده شده است.
اما اعراب،
ضحاک را نخستین شاه تاجدار میدانند.
اغلب شاعرانِ عرب
دوره جاهلی، به تاج
اشاره کردهاند. در کتیبه معروف «النماره» از امرؤالقیس (۵۰۰ ـ۵۴۰ میلادی)، قدیمترین اثری که از زبان عربی به جا مانده است، کلمه تاج دیده میشود.
هرمزد چهارم (حک: ۵۷۹ ـ۵۹۰ میلادی) به نعمان بن مُنذر، امیر حیره، و
خسرو پرویز (حک: ۵۹۰ ـ ۶۲۸ میلادی) به هوذه بن علی حنفی، از امرای عرب، تاج بخشیده بودند.
در کهنترین متن ادبی ایرانی، اوستا از تاجِ اَرِدْویسورا اَناهیتا یاد شده است. در بند ۱۲۸ از یشت پنجم (= آبان یشت) در وصف این ایزد بانو آمده است که بر فراز سر او تاج زرین ۸ گوشهای است که با ۱۰۰ ستاره و نوارهایی آراسته گردیده، و به سان چرخی ساخته شده است.
تاج در فارسی میانه اَبِسَر (= افسر) گفته میشده است
و در فارسی نو بعضی از معادلهای آن عبارتاند از افسر، گرزن، دیهیم، دیهول و پساک.
در ادب فارسی واژۀ تاج کاربرد فراوان داشته است و نمونههای بسیاری از آن را میتوان در
شعر فارسی یافت.
در
زبان فارسی کلمات مرکب و ترکیبهای متعددی با واژۀ تاج ساخته شده است، مانند تاج بخش، تاج پوش، تاجدار، تاجور، تاج خـواه، تاج ده، تاجگاه و نیز تاجِ اقبال، تاج کیان، تاج کرامت، تاج آفتاب، تاج فیروزه، تاج گردون، تاج خسروی، تاج کیخسرو، تاج سکندر، تاج کِسری و تاج نوشروان.
واژۀ تاج در ادب عرفانی فارسی نیز برای
اشاره به برخی
آیات و
روایات به کار رفته است و ترکیبهای اضافیِ «تاجِ کرّمنا» و «تاجِدار» در
مثنوی معنوی از این جملهاند،
چنانکه «تاج کرمنا» مأخوذ از آیۀ ۷۰
سوره اسراء است و «تاجدار»
اشاره به داستان مصلوب شدن
حضرت عیسی (علیهالسلام) دارد که به عقیدۀ
مسلمانان، بر اساس
قرآن کریم فردی شبیه به او را به
صلیب کشیدند و او خود به آسمانها رفت.
در شاهنامۀ فردوسی تاج در ترکیبهایی چون تاجِ بزرگی، تاج و
تخت و کلاه، و نیز فرّ و تاج به کار رفته، و کلمههای مرکبی مانند تاج بخش، تاجدار و تاجور در آن بسامد بسیار یافته است.
خود واژۀ تاج نیز بارها در
شاهنامه به کار رفته است.
با این حال،
فردوسی ــ بر خلاف سلاح و پوشش پهلوانان و شاهان ــ جزئیات تاج را وصف نمیکند.
بدینترتیب، در شاهنامه بیش از اینکه دربارۀ شکل و ویژگیهای ظاهری تاج شاهان آگاهیهایی به دست داده شود، دربارۀ آیین تاجگذاری و شیوۀ رفتار شاه و بزرگان در این مراسم سخن به میان میآید.
آن طور که از اشعار فردوسی بر میآید، تاج نه تنها در کاخ شاهی قرار داده میشده است، بلکه در جریان نبردها و یا در مسافرتها نیز، آن را به عنوان نماد سلطنت در بیرون اقامتگاه شاه میآویختهاند.
در مراسم تاجگذاری شاهان در
دوران اسلامی ایران، معمولاً شاعران مدایحی میسرودهاند. در شاهنامۀ فردوسی نیز از آیین تاجگذاری و سخنان معمول در چنان مجالسی بسیار یاد شده است.
در
جهان اسلام تاج به معنی کلاه در میان اهل
تصوف و
عرفان متداول بوده، و اکنون شکل آن در سلسلههای گوناگون
صوفیه با یکدیگر متفاوت است. این کلاه که نزد برخی از صوفیان و درویشان «تاج فقر» خوانده میشده، گاه ۱۲ تَرک ــ به نشانۀ ۱۲ ترک و ۱۲ طلبــ داشته است، یعنی
عارف در هر ترک، ترکِ یک قبیح و طلبِ یک فعل حسن میکند.
از کاربرد تاج در
دوره نخستین اسلامی اطلاع چندانی در دست نیست. در
بحارالانوار به اعطای تاج به
پیامبر اکرم در
بعثت اشاره شده که ظاهراً مراد از آن
عمامه است، زیرا در روایات دیگری در همین کتاب
از پیامبر اکرم با تعبیر «صاحب التاج» یاد و تصریح شده که منظور از تاج همان عمامه است.
حدیث «العمائم تیجان العرب» (عمامه در حکم تاج
عرب است) نیز بر همین نکته تأکید دارد.
برخی از نگارگریهای
دوره نخستین اسلامی
فرشتگان و بُراق را تاج بر سر نشان میدهد.
درباره استفاده از تاج در سرزمینهای مختلف اسلامی گزارشهای مختصری در دست است. به نوشته
قلقشندی خلفای فاطمی مصر در مراسم و اعیاد مهم مذهبی به جای عمامه، تاج بر سر مینهادهاند. بر پیشانی این تاج گوهری درشت و بسیار گرانبها معروف به «یتیمه» و بر گرداگرد آن گوهرهایی کوچکتر نشانده بودند. بنابر نظر برخی از محققان، این تاج صرفاً عمامهای گوهر نشان بوده است. این نظر با توجه به برخی از عبارات قلقشندی
درست مینماید. در
دوره ممالیک (۶۴۸ـ۹۲۲) تاج در زمره لباسها و لوازمی بود که
خلفای عباسی مصر برای امیرالامرای ممالیک میفرستادهاند.
به نوشته
زرکشی در میان سلاطین بنی حفص (حک: ۶۲۵ـ۹۸۲، در شمال
افریقا) نیز استفاده از تاج معمول بوده است. بعضی از نویسندگان به دستاری که سلاطین عثمانی به سر میبستهاند، تاج گفتهاند.
در
هند اسلامی ظاهراً استفاده از تاج در میان سلاطین معمول نبوده است.
ابن بطوطه که از مراسم جلوس برخی از شاهان تُغلُقی در اوایل
قرن هشتم و نیز لوازم و وسایل دستگاه سلطنت به تفصیل و با ذکر جزئیات سخن گفته،
اشارهای به تاج یا تاجگذاری نکرده است.
فرمانروایان بنی حفص در
تونس، فرمانروایان ممالیک و سلاطین عثمانی هر یک به شکلی از تاج استفاده میکردند. حتی عثمان اول، مؤسس سلسلۀ عثمانی (سل ۶۸۰- ح ۷۲۴ق/۱۲۸۱-۱۳۲۴م) کلاهی به نام «تاج خراسانی» بر سر میگذاشت.
تاج همایون، پادشاه گورکانی هند (سل ۹۳۷-۹۶۳ق/۱۵۳۱-۱۵۵۶م) ــ که ساختۀ خود وی بود ــ «تاج عزت» نام داشت. کلاه تزیین شدهای به نام «تاج خاصۀ پادشاهی» نیز از سوی همایون به بعضی از بزرگان بخشیده میشد.
در تألیفات
دوره گورکانیان هند (۹۳۲ـ۱۲۷۴)، از قبیل شاه جهان نامه و بادشاه نامه ــ که در آنها گزارشهای مفصّلی از مواکب و مراسم و جشنهای
دوره شاه جهان اول (۱۰۳۷ـ ۱۰۶۸) آمده ــ به استفاده از تاج
اشاره نشده است. گزارش
خواندمیر درباره «تاج عزّت» ــ که آن را از مخترعات همایون گورکانی (حک: ۹۳۷ـ ۹۶۸) می داند ــ درباره استفاده از تاج در دستگاه این پادشاه اطلاع روشنی نمیدهد. بر پایه این گزارش، تاج عزّت از جنس «مخمل فرنگ و اطلس زربفت و تاجه هفت رنگ و اُرمُک و کمخا و صوف مربع اعلی» و مرکّب از «چند تَرک و عِصابه» بود. در هر یک از دو جانب عصا به شکافی به شکل ۷ بود که از ترکیب آنها عدد ۷۷ به دست میآمد که به حساب جمل کنایه از «عزّ» است. به گفته خواندمیر
«تاج خاصه پادشاهی»، بر خلاف تاج دیگران، یکرنگ دوخته میشد. همچنین در این گزارش از اعطای تاج خاصه پادشاهی به خواص و بزرگان سخن رفته، اما بر استفاده شخص پادشاه از تاج تصریح نشده است. با این همه، در گزارشهای لشکرکشیهای نادرشاه به هند، به استفاده از تاج در هند این
دوره اشاره شده است.
شکل و جنس تاج در
ایران از
دورههای پیش از
اسلام به بعد تغییر یافته است. نقوش سکههای بر جای مانده، از مهمترین منابعِ مطالعه در شکل تاج پادشاهان قدیم است.
تاج شاهان هخامنشی (۵۵۹ ـ۳۳۰ ق م) کلاهی بلند و کنگرهدار و مزیّن به
جواهر بود.
متنهای کهن، سنگنگارهها و سکهها آگاهیهای قابل توجهی دربارۀ تاج در ایران باستان به دست میدهند. گزنفن مورخ یونانی در کورُپایدیا از تاجی زرین یاد میکند که کواکسارس (= هووخشتره)، پادشاه مادی به کورش هخامنشی
هدیه کرد.
همو در شرح فتح ارمنیه و آشور و بابل از تاج و تیارۀ راستۀ نواردار او یاد میکند.
در سنگنگارۀ بیستون داریوش تاجی کنگرهدار بر سر دارد که با نقش روزت و غنچههای دوگانۀ لوتوس تزیین شده، و مربوط به حدودسال ۵۲۰قم است.
نمونههای دیگری از اینگونه تاجهای کنگرهدار هخامنشی را برروی بعضی از مهرها و سکههای زرین داریوش (دریک) میتوان یافت.
در نقش برجستههای پاسارگاد و تختجمشید، سوراخهایی که جای نصبِ اینگونه تاجهای زرین بر روی کلاههاست، هنوز باقیاست.
ظاهراً شاهنشاهان هخامنشی تاجهای گوناگون داشتهاند، زیرا منابع کهن یونانی اصطلاحاتی مانند تیارا و کیداریس را در اینباره به کار بردهاند.
این تاجها احتمالاً با گوهرهای رنگارنگ تزیین میشدهاند، چنانکه کورتیوس روفوس، مورخ رومی تاج داریوش سوم هخامنشی را که با نواری به رنگهای آبی و سفید آراسته بوده است، وصف کرده، مینویسد که ایرانیان تاج شاهنشاهان هخامنشی را کیداریس مینامیدند.
بعضی از نقشهای برجا مانده از هنر هخامنشی، نشان میدهد که زنانِ بلندپایۀ درباری نیز کلاهی تاجمانند بر سر مینهادهاند. یک مهر هخامنشی که در موزۀ لوور نگهداری میشود و قطعه پارچهای که از پازیریک به دست آمده است، این سرپوشهای زنانه را نشان میدهد.
تاج
اشکانیان (حک: ح ۲۵۰ق م ـ۲۲۶ میلادی) در ابتدا کلاهی مخروطی شکل بود، بعد به شکل نیمتاجی درآمد که آن را با نواری پهن به
دور سر میبستند و از پشت گره میزدند و دو سر این نوار از پشت آویزان میشد. در اواخر
دوره اشکانی، شاه دو نیمتاج را با هم و ملکه یک تاج یا نیمتاج را بر سر مینهاد.
تاجها و کلاههای سلطنتی پادشاهان اشکانی نیز به شکلهای گوناگون بوده است. ظاهراً در اوایل روزگار فرمانروایی این سلسله، پادشاهان تاجهای ساده و با تزیینات اندک به کار میبردهاند، چنانکه تصویر مهرداد اول (سل ۱۷۱- ح ۱۳۸قم) در سنگنگارۀ خونگ نوروزی، نزدیک شهر ایذه نیز این نکته را تأیید میکند.
با اینکه کاربردِ کلاههای مخروطی شکل و نیز نیمتاجی که آن را با نواری پهن به
دور سر میبستند، نزد اشکانیان مرسوم بود و آن را در سکههای اشکانی میتوان دید، استفاده از تاجهای باشکوه و گوهرنشان از روزگار شهریاری مهرداد دوم (سل ح ۱۲۴-۸۷قم) رایج شد. تاجِ
مدورِ این پادشاهْ نسبتاً بلند و دارای زبانههایی بود که گوشها و پشت گردن را میپوشاند و بر مرکز آن نقش ستاره مانندی گوهرنشان شده بود. لبههای زیرین و زبرین آن را نیز با گوهر آذین کرده بودند.
در این میان، تاجِ سینَتْروک و فرهاد سوم از تاجهای زیبای پادشاهان اشکانی بهشمار میرود که افزون بر تزیین با ردیفهای مروارید و دیگر گوهرها، با ردیفی پیکرک گوزن نر و یا زائدههای قلابشکل، یا گلـ میخ مانند آراسته شده است.
تاج پاکر دوم نیز کروی شکل بوده، و بر روی آن با مـروارید نقشهای نیمدایره ـ مانند، و در میان آن شکل ستارهمانندی ایجاد شده بوده است.
شاهبانوهای اشکانی نیز دارای تاج ویژۀ خود بودند. نمونههایی از این تاجها را ازجمله میتوان در سردیس مرمرین و سکههای موزا، همسر فرهاد چهارم و مادر فرهادک دید که تاجی کنگرهدار بر سر دارد.
بر پشت سکههای فرهاد چهارم نیز تصویر او با تاجی جواهر نشان و متفاوت با تاج پیشین نشان داده شده است.
درباره تاج در
دوره ساسانیان اطلاعات بیشتری وجود دارد. هر یک از شاهان ساسانی تاجی مخصوص به خود داشت.
مسعودی و
حمزه اصفهانی از کتابی حاوی تصاویر پادشاهان ساسانی و تاجهای آنان یاد کردهاند. تاج اردشیر بابکان (حک: ۲۲۶ـ۲۴۱ میلادی) در آغاز مروارید نشان و به سبک شاهان اشکانی بود. سپس چیزی شبیه گوی به بالای آن اضافه شد که احتمالاً علامت کره
زمین یا
خورشید بوده است. شاپور اول (حک: ۲۴۱ـ۲۷۲ میلادی) تاجی کنگره دار و مزیّن به گوی مرصع داشت. تاجِ برخی دیگر از پادشاهان ساسانی دندانهدار با کنگرههای تیز یا به شکل کلاهی گرد یا به شکل عقابی با بالهای گشوده بود. تاج بهرام پنجم (حک: ۴۲۰ـ ۴۳۸ یا ۴۳۹ میلادی) مزیّن به هلال
ماه و تاج انوشیروان (حک: ۵۳۱ ـ۵۷۹ میلادی) از
طلا و
نقره و مرصع به صد دانه
مروارید،
یاقوت سرخ و
زمرد بود. این تاج سنگین را ــ که گفتهاند ۹۱ کیلوگرم وزن داشته ــ با زنجیری طلایی و بسیار نازک از سقف میآویختهاند و شاه زیر آن مینشسته است.
این تاج در فتح
مدائن به دست
مسلمانان افتاد که آن را به
مدینه برده، در حضور
عمر بن خطاب در معرض دید عموم قرار دادند.
درباره سرنوشت این تاج اطلاع دیگری به دست نیامده است. به نوشته
ابوریحان بیرونی در کتاب
الجماهر،
شاهان ساسانی به عدد سالهای سلطنت خود مهرهای از سنگهای قیمتی بر تاج خویش میافزودهاند.
پادشاهان ساسانی هریک تاجی مخصوص به خود داشتند و بدین وسیله میتوان آنان را از یکدیگر بازشناخت. تاج نزد ساسانیان نماد فَرّ شاهی بود.
از اینرو، اگر به دلیلهایی چون اسارت و یا سرنگونی، فرمانرواییِ یکی از آنان از هم میگسست، وی پس از دستیابیِ دوباره به قدرت، باید تاج تازهای بر سر میگذاشت. بدین ترتیب، تاج نو برپایۀ تاج پیشین، اما با افزودن آرایههای تازه، ساخته میشد.
حمزۀ اصفهانی
و صاحب
مجملالتواریخ و القصص از تاجهای پادشاهان ساسانی وصفهای جالبی ارائه کردهاند. مسعودی از کتابی یاد میکند که در ۳۰۳ق/۹۱۵م در شهر استخر دیده که تصویر پادشاهان ساسانی و تاج ایشان در آن نقش شده بوده است.
طبری نیز تزیینات تاج زرین و سیمین خسرو انوشیروان را ــ که آراسته به یاقوت و زبرجد و مروارید بوده است ــ برمیشمرد و مینویسد: این تاج چنان سنگین بوده است که آنرا با زنجیری زرین از سقف یکی از تالارهای ایوان کسری (در تیسفون) آویخته بودهاند و خسرو در زیر آن بر تخت مینشسته، و سر را درون آن فرو میبرده است.
وزن این تاج را ۵/۹۱ کیلوگرم تخمین زدهاند. حلقهای که این زنجیر را به سقف میبسته، تا ۱۲۲۷ق/۱۸۱۲م برجا بوده است.
از تاجها و صحنههای تاجگذاری پادشاهان ساسانی نقش برجستههای متعددی باقی مانده است.
کهنترین نقش برجا مانده از ساسانیان تصویری است از بابک پدر اردشیر اول که بر دیوارۀ کاخ تچر کنده شده است. در این تصویر، بابک کلاهی گرد ــ که زائدهای بادبزنی شکل در بالای آن، و نواری مواج در پشت آن وصل است ــ بر سر دارد.
بر سکۀ ۵ درهمی نقرۀ شاپور، تصویر بابک با همینگونه پوششِ سر نقش شده است. نقش شاپور در تچر نیز باتاجی مشابه تاجهای اشکانی دیده میشود.
بررسی نقش سکههای ساسانی دگرگونیهای پدید آمده در تاج پادشاهان این سلسله را نشان میدهد. شکل تاجها نشاندهندۀ بیش از ۳۰ بار دگرگونی است.
ساختار کلی تاجها در این
دوره شامل کلاهی معمولاً گرد بود که لبۀ زیرین آن بیشتر کنگرههای بلند یا کوتاه داشت و با نمادهای مختلفی چون هلال ماه، بال پرنده، ستاره و نوارهای مواجِ بلند و کوتاه آذین شده بود.
ویژگی تقریباً مشترک تاجهای پادشاهان ساسانی بخش کرویِ بالای آن است که برخی از پژوهشگران آنرا نماد شاهی، و بعضی پوششی برای موی جمع شدۀ سر پادشاه دانستهاند و نوشته شده که احتمالاً از پارچۀ ظریف ابریشمی بوده است.
شاهبانوها و ملکههای ساسانی نیز از تاجهای ویژۀ خود استفاده میکردهاند. بر سکهای بازمانده از پوراندخت، اوتاجی گوهرنشان با دو بال بر سر دارد که هلال ماه و گویی کوچک در بالای آن است.
مُهری از همان
دوره ملکهای را با تاج کنگرهدار مشابه تاجهای هخامنشی و کلاهی مشابه تاجهای اشکانی نشان میدهد.
تاج در ایرانِ
دوره اسلامی نیز کاربرد بسیار داشته است. مرداویج زیاری (حک: ۳۱۶ـ۳۲۳) تاج مرصعی مانند تاج انوشیروان ساخت و مانند شاهان ساسانی تاج بر سر میگذاشت.
در
دوره آل بویه (ح ۳۲۰ـ ۴۴۸) رسم بود که خلیفه عباسی تاج بر سر سلطان بگذارد و او را به رسمیت بشناسد.
از این
دوره به بعد، القابی چون «تاج المله»
«تاج العلماء و الحُکام» و «تاج الفضلاء»
رایج شد
سلطان مسعود غزنوی (۴۲۱ـ۴۳۲) نیز تاجی داشت که همچون تاج انوشیروان با زنجیرهایی از بالای تخت او آویزان بود.
بر اساس منابع عهد سلجوقی، از جمله تاریخ سلاجقه،
پادشاهان این
دوره نیز تاج بر سر میگذاشتهاند. یکی از ملزومات سلطنت در
دوره ایلخانان مغول نیز کلاهی مرصع بوده است.
به نوشته قدوسی
بر روی کلاه نادرشاه افشار (حک: ۱۱۴۸ـ ۱۱۶۰) چهار جقه نصب شده بود.
در تاریخ
دوران اسلامی ایران نیز گاه از تاج پادشاهان یاد شده است. مرداویج زیاری در ۳۲۳ق/۹۳۵م تاجی گوهرنشان به شکل تاج شاهنشاهان ساسانی برای خویش ساخت.
در ۳۶۷ق/ ۹۷۸م عضدالدولۀ دیلمی از سوی الطائع لله، خلیفۀ عباسی لقب «تاجالمله» یافت و تاج بر سر گذاشت.
سلطان مسعود غزنوی تاجی داشت که با زنجیری زرین ــمانند تاج خسرو انوشیروان ــ از سقف بارگاه او آویختـه بودند.
در
دورههـای بعد ــ مانند
دورۀ سلجوقیان و خوارزمشاهیان ــ نیز در منابع، شواهدی دربارۀ تاج و برگذاری آیینهای تاجگذاری دیده میشود.
همچنین بر پایۀ گزارشی از روزگار ایلخانیان، تاجالدین علیشاه پس از رسیدن به منصب وزارت اولجایتو، کلاهی جواهرنشان به ایلخان تقدیم کرد که قطعه لعلی به وزن ۲۴ مثقال بر قبۀ آن قرار داشت.
در
دوره صفوی (۹۰۵ـ ۱۱۴۸)، تاج شکل تازهای پیدا کرد.
دور کلاه شاه سلیمان (حک: ۱۰۵۷ـ ۱۱۰۵) پارچهای پنبهای به صورت
عمامه پیچیده شده و در انتهای آن، الماسی درشت نصب شده بود. سراسر کلاه از جواهرات نفیس مانند
الماس و یاقوت و زمرد پوشیده و جقهای از الماس و مروارید در جلوِ کلاه نصب شده بود.
در این
دوره، در مجالس و جشنهای درباری، بزرگان و اعیان با کلاه نمدی جواهرنشان مخصوصی به نام «تاج طومار» حاضر میشدند.
در این
دوره، به شب کلاه مخصوص درویشان در محافل خانقاه، «تاج درویشی» یا «مُزدَوَجَه» میگفتند.
بنابر تاریخ
عالم آرای صفوی،
سلطان حیدر بر اساس خوابی که دیده بود، دستور داد تا برای
صوفیان تاجی بسازند که آن را «تاج حیدری» نامیدند که بعدها به قزلباش معروف شد. تاج حیدری، کلاه نمدی سرخ رنگی بود که به نام
دوازده امام، دوازده تَرک داشت و لبه آن چندان تنگ بود که سر بسختی در آن فرو میرفت، اما در قسمت بالا پهنتر میشد.
مترجم سفرنامه اوژن اوبن در وصف یکی از این کلاهها مینویسد که بر روی آن اشعاری همراه با عبارت «یاهو» دیده میشد.
پادشاهان صفوی معمولاً عمامهای زربفت بر سر میگذاشتند که بامنگولهای آراسته به جواهر و یا الماسها و مرواریدهای گرانبها
زینت مییافت.
با این حال، از روی نقاشیهای اروپاییانی که به ایرانِ آن روزگار
سفر کرده بودند، تاج مرصعی به برخی از پادشاهان صفوی نسبت دادهاند که با پر تزیین شده بوده است.
در اوایل روزگار صفویان نیز، سربازان قزلباش کلاهی بر سر میگذاشتند که «تاج حیدری» یا «تاجقزلباش» خوانده میشد و ساخت آن را به سلطان حیدر (نوادۀ شیخصفیالدین اردبیلی) و یا به
شاه اسماعیل اول صفوی منسوب میکردند. اینکلاه به رنگ سرخ بود و از ۱۲ ترک ــ به نشانۀ شمار
امامان شیعه (علیهمالسلام) ــ تشکیل شده بود و شاه اسماعیل آن را بـه عنوان تاج بر سر مینهاد. از زمان شاه طهماسب اول به بعد، تاج قزلباش تزیینات بیشتری یافت، اما از روزگار شاه عباس اول، به سبب بدبینی وی به قزلباشان از اهمیت این تاج کاسته شد.
نادرشاه افشار در مراسم تاجگذاری خود در دشت مغان (۱۱۴۸ق/ ۱۷۳۶م)، تاجی به شکل کلاهخود بر سر نهاد که با گوهرهای گوناگون و مرواریدهای گرانبها آراسته شده بود.
اما یک تابلو رنگ روغن از نادرشاه که در موزۀ ویکتوریا و آلبرت لندن نگهداری میشود، نمونۀ دیگری از تاج شاهی او را نشان میدهد.
شاهان
قاجار نیز تاجهای متفاوتی داشتهاند. تاج آغا محمدخان در مراسم تاجگذاری در
ورامین (۱۲۱۰)، کلاه مسی زراندودِ گردی بود که بعدها آن را در
اصفهان میناکاری کردند. تاج دیگری که در این
دوره معمول شد، «تاج کیانی» بود که به فرمان فتحعلی شاه قاجار (حک: ۱۲۱۲ـ۱۲۵۰) ساخته شد. این تاج، کلاهی سرخ رنگ و گوهرنشان با هشت کنگره بود که به تقلید از تاجهای اشکانی و ساسانی ساخته شده بود و به همین سبب آن را تاج کیانی مینامیدند. در زمان
ناصرالدین شاه (۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) جقهای بزرگ با زمرد و الماس و پرههای متعدد و یک رشته مروارید به این تاج افزوده شد و اندک تغییری در طرز نصب جواهرات آن داده شد.
از روزگار فتحعلی شاه قاجار، نقاشیهای زیبایی برجامانده که میتوان تاج او را به خوبی در آنها دید. با وجود این، گاه برخی به اشتباه تاج وی را به تاج هخامنشیان تشبیه کردهاند. (Persian، ص۳۳۷، نیز ۳۳۵، ۳۳۶، ۳۴۱) تاج سلطنتی ایران در عصر
قاجاریه «تاج کیانی»، و در
دورۀ پهلوی «تاج پهلوی» خوانده میشد.
در هنر نگارگری ایرانی نیز نمونههای بسیاری از نقشهای مربوط به تاج را میتوان یافت.
در ۱۳۰۴ش به فرمان
رضاشاه پهلوی (حک: ۱۳۰۴ـ ۱۳۲۰ ش) گروهی از جواهرسازان ایرانی زیر نظر سراج الدین جواهری، جواهرساز امیر بخارا، تاج پهلوی را ساختند. کلاه و حَدَبه (برآمدگی) این تاج از مخمل سرخ بود و روی قبه آن یک تخمه زمرد نصب شده بود و چهار طرف تاج، چهار کنگره به شکل کنگره های تاج شاهان ساسانی داشت. وزن آن حدود دو کیلو و هشتاد گرم و شامل ۳۳۸۰ الماس برلیان، پنج قطعه زمرد، دو یاقوت کبود و ۳۶۸ مروارید بود.
محمدرضا پهلوی (حک: ۱۳۲۰ـ۱۳۵۷ش) نیز همین تاج را داشت که در حال حاضر در موزه بانک مرکزی نگهداری میشود.
(۱) جوالیقی، موهوب بن احمد، المُعرَّب مِن الکلام الاعجمیّ علی حروف المعجم، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره ۱۹۴۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۶.
(۲) ادّی شیر، الالفاظ الفارسیه المعرّبه، بیروت ۱۹۰۸.
(۳) کیا، محمد صادق، تاج و تخت، تهران ۱۳۴۸ش.
(۴) مشکور، محمد جواد، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران ۱۳۵۷ش.
(۵) آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۶) آقسرایی، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه، یا، مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، چاپ عثمان توران، تهران ۱۳۶۲ش.
(۷) ابن اثیر، عزالدین، الکامل.
(۸) ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، محمد بن عبدالله، ترجمه محمدعلی موحد، تهران ۱۳۷۰ش.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی.
(۱۰) ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد، الجماهر فی الجواهر، چاپ یوسف الهادی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۱۱) استرآبادی، محمدمهدی بن محمدنصیر، تاریخ جهانگشای نادری، با مقدمه عبدالعلی ادیب برومند، تهران ۱۳۷۰ش.
(۱۲) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران ۱۳۶۵ش.
(۱۳) اوژن اوبن، ایران امروز: ۱۹۰۷ـ۱۹۰۶: سفرنامه و بررسیهای سفیر فرانسه در ایران، ترجمه و حواشی و توضیحات از علی اصغر سعیدی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۴) بلعمی، محمد بن محمد، تاریخ بلعمی : تکمله و ترجمه تاریخ طبری، محمد بن جریر، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۴۱ش.
(۱۵) بیانی، مهدی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران، تهران ۱۳۴۸ش.
(۱۶) چهاردهی، نورالدین، اسرار فرق خاکسار، تهران ۱۳۶۹ش.
(۱۷) اصفهانی، حمزه بن حسن حمزه، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت : دارمکتبه الحیاه، (بی تا.).
(۱۸) خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین، قانون همایونی (همایون نامه)، چاپ محمد هدایت حسین، کلکته ۱۳۵۹/۱۹۴۰.
(۱۹) ذکاء، یحیی، تاجها و تخت های سلطنتی ایران، هنر و مردم،
دوره جدید، ش ۶۰ (مهر ۱۳۴۶).
(۲۰) زرکشی، محمدبن ابراهیم، تاریخ الدولتین الموحّدیه و الحفصیّه، چاپ محمد ماضور، تونس (بی تا.).
(۲۱) علی سامی، تمدن ساسانی، شیراز ۱۳۴۲ـ ۱۳۴۴ش.
(۲۲) محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ ۱۳۴۵ش.
(۲۳) تامس آرنولد، سیرو صور نقاشی ایران، زیر نظر آرتور اپهام پوپ، ترجمه یعقوب آژند، تهران ۱۳۷۸ش.
(۲۴) گارسیا د سیلوا ای فیگروا، سفرنامه دن گارسیا د سیلوا فیگوئروآ سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۵) ژان شاردن، سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ش.
(۲۶) هلال بن محسن صابی، رسوم دارالخلافه، چاپ میخائیل عوّاد، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۲۷) ذبیح اللّه صفا، آیین شاهنشاهی ایران، تهران ۱۳۴۶ش.
(۲۸) طبری، محمد بن جریر، تاریخ (بیروت).
(۲۹) عالم آرای صفوی، چاپ یداللّه شکری، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۰) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، از روی چاپ وولرس، تهران ۱۳۱۴ ش.
(۳۱) محمدحسین قدوسی، نادرنامه، مشهد ۱۳۳۹ش.
(۳۲) قلقشندی، صبح الاعشی.
(۳۳) انگلبرت کمپفر، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران ۱۳۵۰ش.
(۳۴) مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار.
(۳۵) مشکور، محمدجواد، نامه باستان : مجموعه مقالات، به اهتمام سعید میرمحمدصادق و نادره جلالی، تهران ۱۳۷۸ش.
(۳۶) حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸.
(۳۷) آذرتاش آذرنوش، ایران ساسانی در اشعار عدی بن زید شاعر، ارجنامۀ شهریاری، به کوشش پرویز رجبی و محسن باقرزاده، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۳۸) آذرتاش آذرنوش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۳۹) آنندراج، محمدپادشاه، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۴۰) ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره، ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م.
(۴۱) انوری، محمد، دیوان، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۴۲) برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، ۱۳۳۰ش.
(۴۳) بهنام، عیسی، «نقش رستم در تاجگذاری پادشاهان ساسانی»، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۶۰.
(۴۴) بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علیاکبر فیاض، تهران، ۱۳۲۴ش.
(۴۵) پورداود، ابراهیم، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۴۶) پیگولوسکایا، ن و، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۴۷) تاجگذاری شاهنشاهان ایران، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۴۸) حسن دوست، محمد، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، به کوشش بهمن سرکاراتی، تهران، ۱۳۸۳ش.
(۴۹) حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارضوالانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة.
(۵۰) خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش جهانگیر منصور، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۵۱) خواندمیر، غیاثالدین، قانون همایونی، همراه مآثرالملوک، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۵۲) ذکاء، یحیی، تاجها و تختهای سلطنتی ایران، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۶۰.
(۵۳) ذکاء، یحیی، نگاهی به کلاه پارسیان در روزگار هخامنشیان، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۳ش، شم ۱۲.
(۵۴) سامی، علی، تمدن هخامنشی، شیراز، ۱۳۴۳ش.
(۵۵) سانسون، م، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۵۶) سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۵۷) سعدی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۴۰ش.
(۵۸) سنایی، حدیقة الحقیقة، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۵۹) شمیسا، سیروس، فرهنگ تلمیحات، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۶۰) صابی، هلال، رسوم دارالخلافه، به کوشش میخائیل عواد، بغداد، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۶۱) صدیقیان، مهیندخت و میرعابدینی، ابوطالب، فرهنگ واژه نمای حافظ، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۶۲) صورتگر، لطفعلی، مدایح سخنوران دربارۀ تاجگـذاری شاهنشاهان، هنـر و مـردم، تهـران، ۱۳۴۶ش، شم ۶۰.
(۶۳) عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۶۴) فخر مدبر، محمد، آدابالحرب و الشجاعة، به کوشش احمد سهیلیخوانساری، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۶۵) فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۶۶) انجو شیرازی، حسین بن حسن، فرهنگ جهانگیری، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، ۱۳۵۱ش.
(۶۷) فلسفی، نصرالله، زندگانی شاهعباساول، تهران، ۱۳۳۴ش.
(۶۸) فلسفی، نصرالله، هشتمقاله، تهران، ۱۳۳۰ش.
(۶۹) قیوم، سید، آیین تختنشینی و تاجگذاری در شاهنامۀ فردوسی، هلال، کراچـی، ۱۹۷۱م، ج۱۹، شم ۸.
(۷۰) کارنامۀ اردشیر بابکان، به کوشش مشکور، محمدجواد، تهران، ۱۳۲۹ش.
(۷۱) کمپفر، انگلبرت، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمۀ کیکـاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۷۲) گوهرین، صادق، فرهنگلغات و تعبیـراتمثنوی، تهـران، ۱۳۳۹ش.
(۷۳) لغت فرس، اسدیطوسی، به کوشش فتحالله مجتبائی و علیاشرف صادقی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۷۴) دهخدا، علی اکبر، لغتنامۀ دهخدا.
(۷۵) مجملالتواریخ والقصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۷۶) مسعودی، علی، التنبیه والاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۷۷) مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵م.
(۷۸) مشکوٰتی، نصرتالله، نگاهی به تاجگذاری شاهنشاهان ایران در اماکن باستانی و مراکز تاریخی، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۶۰.
(۷۹) مشکور، محمدجواد، تاریخ ایران زمین، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۸۰) مصفی، ابوالفضل، فرهنگ ده هزار واژه از دیوان حافظ، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۸۱) ملکزاده بیانی، ملکه، تاریخسکه، تهران، ج ۱، ۱۳۴۶ش، ج ۲، ۱۳۵۷ش.
(۸۲) ملکزاده و رضوانی، محمداسماعیل، سیمای شاهان و نامآوران ایران باستان، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۸۳) مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۸۴) نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۸۵) نوربخش، جواد، «تاج درویش»، مردمشناسی، تهران، ۱۳۳۸ش، ۶ ماه اول،
دورۀ ۳.
(۸۶) وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۸۷) همایون، غلامعلی، مراسم تاجگذاری در زمان شاهنشاهان صفویه و انعکاس آن در تصاویر هنری هنرمندان اروپایی، هنر و مردم، تهران، ۱۳۴۶ش، شم ۶۳.
(۸۸) Avesta، tr F Wolff، Strassburg، ۱۹۱۰.
(۸۹) Azarpay، G،» Crowns and Some Royal Insignia in Early Iran «، Iranica Antiqua، Leiden، ۱۹۷۹، vol IX.
(۹۰) b Calmeyer، P،» Vom Reisehut zur Kaiserkrone، B: Stand der archäologischen Forschung zu den iranischen Kronen «، Archaeologische Mitteilungen aus Iran، Berlin، ۱۹۷۷، vol X.
(۹۱) Christensen، A، L’Iran sous les Sassanides، Copenhagen، ۱۹۴۴.
(۹۲) Curtius Rufus، Q، History of Alexander، tr J C Rolfe، London/Cambridge، ۱۹۷۱.
(۹۳) Dozy، R، Supplément aux dictionnaires arabes، Beirut، ۱۹۸۱.
(۹۴) EI ۲.
(۹۵) Eilers، W،» Vom Reisehut zur Kaiserkrone، A: Das Wortfeld «، Archaeologische Mitteilungen aus Iran، Berlin، ۱۹۷۷، vol X.
(۹۶) Frye، R N،» The Political History of Iran under the Sasanians «، The Cambridge History of Iran، vol III) ۱ (، ed E Yarshater، Cambridge، ۱۹۸۳.
(۹۷) Gall، H،» Die Kopfbedeckung des persischen Ornats bei den Achämeniden «، Archaeologische Mitteilungen aus Iran، Berlin، ۱۹۷۴، vol VII.
(۹۸) Ghirshman، R، Iran، Parthes et Sassanides، Paris، ۱۹۶۲.
(۹۹) Göbl، R،» Sasanian Coins «، The Cambridge History of Iran، vol III) ۱ (، ed E Yarshater، Cambridge، ۱۹۸۳.
(۱۰۰) id، Sasanian Numismatics، Braunschweig، ۱۹۷۱.
(۱۰۱) Gray، B، Persian Painting، Geneva، ۱۹۷۷.
(۱۰۲) Hansen، K H،» Die Krone im Šāhnāme «، Der Islam، Berlin، ۱۹۵۳، vol XXXI.
(۱۰۳) Harper، P O،» Thrones and Enthronement Scenes in Sasanian Art «، Iran، London، ۱۹۷۹، vol XVII.
(۱۰۴) Herrmann، G، The Iranian Revival، Oxford، ۱۹۷۷.
(۱۰۵) Herzfeld، E E، Iran in the Ancient East، London/New York، ۱۹۴۱.
(۱۰۶) Horn، P، Grundriss der neupersischen Etymologie، Strassburg، ۱۸۹۳.
(۱۰۷) Hübschmann، H، Persische Studien، Strassburg، ۱۸۹۵.
(۱۰۸) Justi، F، Geschichte des alten Persiens، Alten Berlin، ۱۸۷۹.
(۱۰۹) Koch، H، Es kündet Dareios der König، Mainz، ۱۹۹۲.
(۱۱۰) Lukonin، VG، Kultura Sasanidskogo Irana، Moscow، ۱۹۶۹.
(۱۱۱) MacKenzie، D N، A Concise Pahlavi Dictionary، London، ۱۹۷۱.
(۱۱۲) Porada، E،» Achaemenid Art، Monumental and Minute «، Highlights of Persian Art، ed R Ettinghausen and E Yarshater، Boulder، ۱۹۷۹.
(۱۱۳) id، Ancient Iran، London، ۱۹۶۵.
(۱۱۴) Richard، F، Splendeurs persanes، Paris، ۱۹۹۷.
(۱۱۵) Robinson، B W،» Painting in the Post Safavid Period «، The Arts of Persia، ed R W Ferrier، Ahmedabad، ۱۹۸۹.
(۱۱۶) id،» Persian Painting in the Qajar Period «، Highlights of Persian Art، ed R Ettinghausen and E Yarshater، Boulder، ۱۹۷۹.
(۱۱۷) Rudenko، S، Frozen Tombs of Siberia، London، ۱۹۷۰.
(۱۱۸) Sellwood، D، An Introduction to the Coinage of Parthia، London، ۱۹۷۱.
(۱۱۹) Vanden Berghe، L، Reliefs rupestres de l’Irān ancien، Bruxelles، ۱۹۸۴.
(۱۲۰) Welch، S C، Persian Painting، New York، ۱۹۷۶.
(۱۲۱) Wolff، F، Glossar zu Firdosis Schahname، Berlin، ۱۹۳۵.
(۱۲۲) Wroth، W، Catalogue of the Coins of Parthia، London، ۱۹۰۳.
(۱۲۳) Xenophon، Cyropaedia، tr W Miller، London، ۱۹۵۳.
(۱۲۴) EI ۲ ، s.v. " Ta ¦dj" (by W. Bjخrkman).
(۱۲۵) TA ، s.v. " Tac".
(۱۲۶) Paul Horn، Grundriss der neupersischen Etymologie ، Strassburg ۱۸۹۳؛
(۱۲۷) H. Hدb، Persische Studien ، Strassburg ۱۸۹۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تاج(۱)»، شماره۳۰۱۰. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تاج»، شماره۵۶۴۶.