بر اساس روایات، حضرت عیسی (علیهالسّلام) در گذر از سرزمین کربلا ضمن اِخبار غیبی از قیام و شهادت امام حسین (علیهالسّلام) برای حواریون، به حرمت تربت ایشان چنین اشاره نمودند: «هَذِهِ اَرْضٌ یُقْتَلُ فِیهَا فَرْخُ الرَّسُولِ اَحْمَدُ وَ فَرْخُ الْحُرَّةِ الطَّاهِرَةِ الْبَتُولِ شَبِیهَةِ اُمِّی وَ یُلْحَدُ فِیهَا هِیَ اَطْیَبُ مِنَ الْمِسْکِ لِاَنَّهَا طِینَةُ الْفَرْخِ الْمُسْتَشْهَد»؛ «این زمینی است که در آن فرزند رسول الله، احمد و فرزند آزاد زن پاک بتول شبیه مادرم مریم، کشته خواهد شد و در آن دفن میشود. این زمین از مشک خوشبوتر است چون خاک طینت و گل فرزند شهید پیامبر خداست.» همچنین از امام علی (علیهالسّلام) احادیث بسیاری درباره تربت امام حسین (علیهالسّلام) نقل شده است، از جمله اینکه حضرت هنگام عبور از کربلا در جنگ صفین، بر مضمون احادیث نبوی در شان تربت و معرفی قیام حسینی به شیعیان چنین تاکید فرمودند: «وَاهاً لَکِ اَیَّتُهَا التُّرْبَةُ لَیُحْشَرَنَّ مِنْکِ قَوْمٌ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ... بِغَیْرِ حِسابٍ»؛ «چه خوشبوئیای خاک! در روز قیامت قومی از تو بپا خیزند که بدون حساب و بی درنگ به وارد بهشت میشوند.»این حدیث دوبار، هنگام رفتن امام علی به صفّین و هنگام بازگشت از آن، در کربلا شنیده شده است. در متون حدیثی و فقهی، آثار متعددی برای تربت حسینی ذکر شده است. خاصیت شفادهی تربت امام حسین (علیهالسّلام) یکی از ویژگیها و امتیازاتی است که خداوند متعال به آن حضرت عطا فرموده است و روایات فراوان و معتبری نیز بر آن دلالت دارد. در طول تاریخ هم تا عصر حاضر، افراد بسیاری به برکت تربت آن حضرت شـفا یافتهاند. در احادیث گفته شده که تربت حسینی، شفابخش بیماریهاست، ولی شرط تاثیر آن پیروی از امام حسین (علیهالسّلام) و اعتقاد به آن حضرت دانسته شده است. به عنوان مثال در روایتی از امام کاظم (علیهالسّلام) میخوانیم: «اِنَّ کُلَّ تُرْبَةٍ لَنَا مُحَرَّمَةٌ اِلَّا تُرْبَةُ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهماالسّلام) فَاِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَهَا شِفَاءً لِشِیعَتِنَا وَ اَوْلِیَائِنَا»؛ «همه تربتها جز تربت جدّم امام حسین (علیهالسّلام) خوردنش حرام است. خداوند عزّوجلّ آن را برای شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.» در اینجا تنها برای نمونه، دو روایت را که شیخ طوسی در کتاب امالی نقـل کرده است، بازگو میکنیم. فردی به نام سالم گفته است: مبتلا به درد شکم شده بودم و معالجات اثربخش نبود؛ به گونهای که بـر جـانم ترسیدم. روزی به زنی از اهالی کوفه، به نام سلمه برخوردم. او گفت: ای سالم، آیا میخواهی تو را به اذن الهی درمان کنم؟ گفتم: بالاترین خواستهام همین است. او قدح آبی به من داد. من آن را نوشیدم و دردم آرام شد. پس از گذشت چند ماه، از آن زن پرسیدم: مرا با چه چیزی علاج کردی؟ پاسخ داد: به دانهای از این تسبیح! پرسیدم: این تسبیح از چیست؟ گفت: از خاک قبر حسین (علیهالسّلام) گفتم: ای رافضیه! مرا با این مداوا کردی؟! باایـن سـخن، آن زن خشمگین برخاست و رفت و درد شکم، بدتر از قبل، بر من مستولی شد. روایت دوم، جریان شایان توجهی از یک طبیب نصرانی، درباره آثار بی حرمتی به تربت قبر امام حسین (علیهالسّلام) است که درضمن، حرمتایـن تربت را نزد شیعیان عصر ائمـه نیز نشان میدهد؛ حرمتی که همواره بغض و عناد دشمنان تشیع را بر میانگیخته است. ابوموسی بن عبدالعزیز، راوی این روایت، حکایت ایـن طبیب نصرانی را چنین نقل میکند: در گذرگاه ابواحمد به طبیب نصرانی، یوحنا بن شراقیون برخوردم. وی پرسید: تو را به حق پیامبرت و دینت سوگند، بگو: آن کسی که گروهی از شما قبرش را در ناحیه قصر ابن هبیره زیارت میکنند، کیست؟ آیا از اصحاب پیامبرتان است؟ گفتم: او فرزند دختر پیامبرمان است؛ اما سبب پرسش تو چیست؟ گفت: من داستان جالبی در این باره دارم. گفتم: بـرایـم بـازگو. گفت: شـبی سابور کبیر، خادم هارون الرشید، مرا احضار کرد تا باهم نزد موسی بن عیسی هاشمی برویم. دیدیم گویا عقلش پریده و بر بالـشی تکیه زده است و در برابرش طشتی بود که امعا و احشایش در آن ریختـه بـود. سابور از خـادم موسی بـن عیــسی سـبب ایـن وضعیت را پرسید. او گفت: ساعتی پیش موسی بن عیسی در سلامت کامـل بـا نـدیمانش نشسته بود که نام حسین بن علی به میان آمد. موسی گفت: روافض در حق او غلو میکنند؛ به گونهای که تربتش را درمان بخش میدانند. در این هنگام مردی از بنیهاشم گفت: من بیماری سختی داشتم و هر معالجهای که کردم سودی نبخشید؛ تا اینکه با تربت حسین (علیهالسّلام) شفا گرفتم و بیماریام برطرف شد. موسی پرسید: آیا از آن تربت، چیزی نزد تو هست؟ گفت: آری، و قدری از تربت به او داد. موسی بن تربت را گرفت و برای تمسخر و استهزا، آن را بر نشیمنگاهش گذاشت که ناگاه فریادش بلند شد: آتش آتش، طشت طشت! و چون برایش طشت آوردیم، آنچه در درون داشت در آن ریخت. پس از آن ندیمان متفـرق شدند و مجلس ماتم سرا شد. با مشاهده این وضع، سابور به من گفت: آیا میتوانی علاجش کنی؟ گفتم: جز عیسی، که مردگان را زنده میکرد، از کسی کاری ساخته نیست. سابور نیز ضمن تصدیق سخنم، گفت: با این حال در این خانه بمان تا وضع او روشن تـر شود. من نیز آن شب را آنجا ماندم. موسی بن عیسی تا سحر بر همان حالت بود و سرانجام هلاک شد. این امور عامل موثری در پیروی و گرایش به امام حسین (علیهالسّلام) میباشد و با اینکه دشمنان اسلام از بنی امیّه و بنی عبّاس گرفته تا وهابیت که با تمام توان، تلاش می کردند تا قیام امام (علیهالسّلام) و یاران پاکباخته اش به دست فراموشی سپرده شود و مردم از آن سخنی نگویند و حتّی اثری از قبر آن امام همام به جای نماند، در اهداف شوم خود ناموفق باشند. • پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۲۲۵-۲۲۸. |